جامعه ایران آغشته به در آمد نفت است. ایران کشوری مهم، بزرگ و جذاب است. هر کس که بر تخت آن نشست دیگر پا ئین نخواهدآمد. اگر مابه نظریه قدرت مادام العمر امکان نهادی بدهیم، یعنی استبداد را قانونی کردهایم.
کشوری که قرنها مزین است به:
۱- حکومت مادام العمر ومدتی است درآمد باد آورده نفتی هم دارد.
۲- ازما لیات مردم خود بینیاز است.
همین دو نکته به ما گوشزد میکند که اگر در سال ۵۸ مردم ایران به جای تاکید و تاید جمهوری اسلامی از یک حکومت سکولار و غیر مذهبی، مبتنی بر عدالت اجتماعی دفاع می کردیم و اجازه نمی دادیم جریان اسلامی بر مسند قدرت بنشیند امروز به مراتب در جایگاه بهتری بودیم.
چنین شد بعد از انقلاب، زمانی که نهاد ولایت مادام عمرتلقی شد و بعد هم بر قدرت افزودن . پیران با تجربه در جزئیات دقت داشتند اما جامعه بیتجربه میخواست کاری کند کارستان. راه صد ساله را یک شبه رود اما تاکنون راه ده ساله را صد ساله هم نرفته و ایران را صد سال هم به عقب برده است.
در آغاز خمینی در نقش یک ناجی بود و می خواست کشور و مردم را نجات دهد و نظم برقرار کند بعد او عواملش در نیمه راه مستبد و در پایان خود کامگی را سیر میکنند حالا هم که فساد همه دستگاه حکومتی را گرفته . اما کاراین ملت زمانی سختتر و تلخ شدکه بعد از انقلاب درد خود کامگی بالا گرفت و روی آن سرپوش گذاشته و در لباس شرع و قانون به خورد مردم داده شد ..
تلاشی که قدرت درایران را به دیکتاتوری کشاند و بعد از زمان جنگ هشت ساله به قدرت مطلقه سیر داد را میتوان به دو استناد، یکی از رهبر انقلاب که گفت در زمان جنگ ما قانون را رعایت نکردیم اما بعد از این رعایت میکنیم ودر این جمله هاشمی در خاطراتش که در شورای ۵ نفره سران قوا و احمد آقا ونخست وزیر، مشکلات و مسائل حل و فصل میشد؛ که این مرحلهای میان دیکتاتوری وقدرت مطلقه خوانده میشود
حال باید دید که جامعه توان آن را دارد که از حا فظه تار یخی استفاده کند و تجربه گذشته را تکرار نکند. باید به سخن هاو دیدگاهها توجه کرد اما به کنه دیدگاه و نتایج عملی آنها اندیشید. فراموش نکنیم که هر نهاد مدام عمر و موروثی در ایران نفتی، مولد استبداد است چرا که تمرکز قدرت را توجیه میکند وآن را مشروع میسازد، حامیان خود را سازمان میدهد که دست بردارنیستند، از قدرت دست نمیکشند و در نتیجه فاجعه برای مردم آغاز میشود. اما با توجه به شرایط کشور، مرحله خود محوری از سال ۱۳۸۴ کلید خورده است. مرحله قدرت مطلقه از سال ۱۳۶۸ خود را نشان داد، بعد از ۱۳۷۶قصد خود محوری داشت که اصلاحات در آن تاخیر ایجاد کرد اما لزوم انجام آن را در نزد صاحب قدرت هر روز بیشتر کرد.
اما در مورد شخصی شدن قدرت مطلقه و مدام العمر، همین بس که در رقابت موسوی با احمدینژاد که با حوادث تند و تیز همراه شد شنیده میشود رهبری نقشی کاملا پر رنگ داشته و مطلقه وذدیکتاتوری را به وضوح نشان داد. در این حالت هر انتقاد به هرقسمت از نظام، اگر با اجاره رهبری نباشد در عمل به مقابله با وی قلمداد میشود. از همین روی هر مقام امنیتی به راحتی امثال ستار بهشتی را میکشد چون او در وب لاگ خود نقد رهبری کرده .
هنگامی که به تاریخ گذشته کشورمان نگاه میکنیم میبینیم که همیشه در برابر عملکرد بی مورد یا گفتار نادرست از خود واکنشی نشان داده ایم. همین بی اعتنایی و بی توجهی موجب شده که دیکتاتوری و خرافات به ما حکومت کنند و نتوانیم از خود اراده و یا واکنشی نشان دهیم. ملاها مسائل دینی را حربه ای جهت رسیدن به مقاصد خود کرده اند و نتیجه اش را هم در حال حاضر میبینیم. آنقدر به ساز دکان داران دین رقصیدیم که دیگر در رقصیدن استاد شدیم.
فراموش نکنیم درسر زمینی که با در آمد نفتی باد آورده مزین است وسابقه حکومت موروثی در آن ریشه دار است، بهتر آن است با هیچ نهاد ومقام مدام العمرو موروثی، خصوصا آخوند جماعت و ولایت فقیه موافق نباشیم. این پندی است که زمانه وتاریخ به ما میگوید اگر نیاموزیم سیلی محکمتری به صورتمان خواهد خورد.