پنج شنبه ۹ آبان ماه مصادف بود با سالگرد مرگ وبلاگ نویس مظلوم ستار بهشتی ،مرگ دلخراش این وبلاگ نویس بار دیگر ثابت کرد که باید ما مردم متحد و یک صدا باشیم و برای گرفتن حق و حقوقمان اقدام کنیم. نباید منتظر ناجی بیرون از کشور باشیم براستی حق گرفتنی است نه دادنی و ستار با بهای خون خود این را به ما ثابت کرد. ما می توانیم دستان خونین این قاتلان را به جهانیان نشان دهیم می توانیم آنها را وادار به اعتراف کنیم ، این جانیان باید بدانند که دیگر ما نخواهیم گذاشت آنها خون عزیزان ما را بدون هزینه های گزاف بگیرند باید متحد شد چرا که رهایی در یک قدمی ماست.
بعد از مرگ این عزیز تنها اتفاق مهم این بود که “سرهنگ محمد حسن شکریان رئیس پلیس فتای فرماندهی انتظامی تهران بزرگ به علت قصور و ضعف در نظارت کافی بر عملکرد پرسنل تحت امر و روند رسیدگی پرونده متوفی، از سمت خود برکنار شد”.
شاید این یک خبر خوب در آن دوره برای تمام وبلاگنویسان و کاربران اینترنتی که نگذاشتند خون ستار پایمال شود بود؛ همین گروهها با قلم های متحد خود توانستند یک صدا بگویند و بکوشند تا جهان متوجه این همه جنایت حکومت فاشیستی جمهوری اسلامی بر این ملت رنجدیده گردد ، همین کارزار ملی برای خونخواهی ستار بهشتی باعث شد تا جهانیان از این فاجعه ننگین حکومتی مطلع شوند .
باید در اینجا به دو شیرزن ایرانی ، مادر و خواهر ستار درود فرستاد؛ چرا که اگر آنها مقاومت نمی کردند و از خود رشادت و شهامت نشان نمی دادند سرنوشت ستار هم به مانند دهها هزار اعدامی دیگر در طی ۳۵ سال گذشته به فراموشی سپرده می شد. مادر ستار و خواهر ستار جزیی از قهرمانان زنده ما هستند این دو زن ایرانی کوتاه نیامدند تطمیع نشدند و از همه مهمتر نترسیدند آنها پایه های این استبداد را به لرزه اندختند.
سیاست ددمنشانه و سرکوب گرانه حکومت دیگر اثر ندارد ستارها دیگر نمی ترسند مادر و خواهرانشان دیگر سکوت نمی کنند ، همانطور که مادر سعید زینالی با گذشت ۱۴ سال هنوز خونخواهی فرزند خویش را طلب می کند.
مادر و خواهر ستار دین خودشان را به این عزیز تمام کردند ،اما براستی چرا ستار زنده نیست؟ چون ما هم مقصریم اگر ما ایرانیان به مانند مردم سایر کشورها یک صدا خواهان احقاق حقوق زندانیان سیاسی بودیم ودر همان روز آغازین جمهوری اسلامی ۲۲ بهمن ۱۳۵۷، زمانی که بالای آن مدرسه کذایی رفاه ، خمینی دستور قتل دهها افسر ارتش را صادر کرد ، افسرانی که به خواسته او لبیک گفته بودند و از او حمایت کرده بودند ، اگر این “رهبران سیاسی ایران” همانجا می ایستادند و به خونریزی نه می گفتند ما شرایط بهتری داشتیم اگر بسیاری از سیاسیون ما در این زمینه به مانند ۳۵ سال گذشته در فکر منافع گروهی خویش هنوز هم چرتکه و حساب نمی انداختند ، امروز ستار هنور در میان ما بود ، و در زندانهای خامنه ای دیگر زنی چه سیاسی و چه عادی وجود نداشت ، مادران در کنار فرزندانشان بودند.
چگونه می شود خوشبخت زیست ؟ وقتی می دانیم هزاران مادر در گوشه زندانهای سرد و نمناک خامنه ای شبها در سکوت وتنهایی اشک می ریزند و در فکر عزیزان ۴-۵ ساله شان تا صبح می گریند و می گریند ؟ آیا آن دیگرانی که دربیرون از چهار دیواری زندان به خود مشغولند ، هیچ به شبهای دراز این زنان فکر می کنند ؟ مگر فرزندان نسرین ستودها چه گناه کبیره ای
مرتکب شده اند؟ نسرین ستوده چه کرده است ؟ جمهوری اسلامی چرا می تواند بدون هزینه اینهمه جنایت کند ؟ و چگونه است که ایرانی اینهمه را می بیند و می شنود ولی اقدامی اساسی و جدی نمی کند ؟
هر روز می شنویم و می بینیم یک یا چند نفر از عزیزانمان در غربت از میان ما رخت بر می بندند ، آنها هزاران آرزو داشتند ، آنها برای میهنشان ۳ دهه یا بیشتر مبارزه کردند ، درد دوری از عزیزان و وطنشان را سالها تحمل نمودند و فقط یک آرزو داشتند ، آرزویی بسیار پاک و مقدس ….آزادی وطن….ولی چرا تمام این مبارزان به این بدیهیترین آرزو در قرن ۲۱ نرسیدند ؟ آیا در وطن خود زندگی کردن و با دوستان وآشنایان بدون ترس از اعدام و شکنجه ، روزگار را سپری کردند آروزییست بس بزرگ ؟
اگر ما می توانستیم بر روی حد اقلها با یکدیگر به تفاهم برسیم ، فرزندان دلیر ایرانی را اینچنین مظلومانه به زیر شنکجه های طاقت فرسا نمی بردند.ما مقصریم ، همه ما در قتل این عزیزان مسئولیم ، مایی که ادعای آزادیخواهی و حقوق بشر داریم ولی عملن در سردابهای کهنه و تنگ و تاریک ایدئولوژی و سیاست همچنان به تنیدن پیله خود مشغولیم و نمی خواهیم لحظه ای دست از این منافع حقیرانه خود برداریم.
وقتی هزاران شخصیت مطرح ایرانی با دهها هزار فعال سیاسی دیگر پیامی را صادر می کنند و بدون در نظر گرفتن اختلافات مرسوم و ترس از قرار گرفتن اسامی گوناگون در پای اطلاعیه مفروض ودر کنار یکدیگر باعث می شود که رژیم هم آنرا نتواند به بی خیالی طی کند و ناگزیر می شود که خود را از نشنیدن بیرون آورد و اعتراض را بشنود علاوه بر این جهانیان هم بر بی عملی ایرانیان سر تکان نمی دهند ، موردی که در اعتراضات وسیع کاربران اینترنتی در اعتراض به قتل ستار بهشتی به خوبی اثبات شد و فقط پس از اعتراض دهها هزار بلاگر و صدها هزار کاربر اینترنتی بود که دولتهای جهان متوجه این جنایت شدند و عکس العمل نشان دادند این موفقیت فقط با این اعتراض فرا سازمانی و فرا ائدولوژیک ممکن گردید.
جمهوری اسلامی به من و تو پاسخی بسیار ساده داده است او در مقابل خود مانعی نمی بیند ، رژیم قدرتی را مشاهده نمی کند که ترس بر اندامش بیندازد و آنها را به فکر وادارد تا دست بردارند از اینهمه بی داد و ظلم .رژیم عده ای اصلاحطلب بی خاصیت را در کنارش دارد که هر از چندی از او خواهش می کنند طوری بکشد و شکنجه کند که باعث آبرو ریزی نشود و ما ملیونها ایرانی در خارج و داخل ! ما چه کردیم و می کنیم و منتظر کدامین معجزه هستیم ؟
متاسفانه با گذشت ۱ سال از درگذشت این عزیز هنوز بانیان این جنایت محاکمه نشده اند و امیدها برای برگزاری دادگاه ستار که قرار بود ۵ آبان ماه ۹۲ برگزار گردد به یأس تبدیل شود و حتی پرونده ستار به دادگاه عمومی جزایی فرستاده شد و این از بی خیالی و بی تفاوتی ما مردم است.
باید از ستار شهامت ایستاده مردن را آموخت ، ستار شجاعانه در مقابل این بی عدالتی ایستاد و به آنها نه گفت ، او خواهان نابودی این ظلم و جنایت بود او در ایران سرنگونی می خواست و در این راه تا به آخر رفت
براستی ما در کجای کاریم ؟ ستار بهشتی به زبانی رسا گفت این زندگی نیست ننگ است او گفت مردن بهتر است از این زندگی برده وار ، ستار چه صادقانه سر بر این راه نهاد. او به خاطر ترس از مرگ خود کشی نکرد ، مبارزه کرد ،او شعار نداد عمل کرد. ستار یک آرزو داشت ،اتحاد ملی برای رهایی ایران عزیزمان .
ستار بهشتی نمرد ، جاودانه شد.