آرزو نصراللهی،آزاد اندیشی

آزاد اندیشی

آزاد اندیشی یعنی بتوانی افکارت را به قلم تبدیل کنی و بر پهنه آسمان آبی، دخترکی با موهایی پریشان را نقاشی کنی که از انعکاس نور خورشید سر می‌خورد و در دریای بیکران زندگی بدنش را همچون عروس آب‌ها شناکنان به ساحل امن و مملو از امید و آرزوهای کودکی می‌رساند.

وقتی که بتوانی با قلمت سیمرغی را از دل افسانه‌های کهن بیرون بکشی، جان ببخشی‌اش و از بند اسارت و بندگی رهایش سازی و به سوی ابدیت به پروازش درآوری.

یعنی خودت را در امواج و هیاهوهای آواز پرستوهای مهاجر غرق کنی تا این لحظات هیچ گاه برایت نقطه پایانی باقی نگذاشته باشند.

تفکر آزاد یعنی، تجربه حس یک قاصدک که با نوازش نسیم صبح گاهی فراز و فرودها را پشت سر می‌گذارد

تا به آفتاب حقیقت برسد.

یعنی، حس لذت و بدون شرم بوسه ای در خیابانی شلوغ. در جایی که چشمانی پر از کینه و حسرت یکدیگر

را نظاره گرند و واژه عشق را به کمانی تبدیل کرده تا یکدیگر را نشانه بگیرند و از میانه روزگار بدر کنند.

آزاد اندیشی یعنی بالی با یک کاغذ سفید. یعنی پرواز تا اوج ابرها ومنتظر باران ماندن. یعنی سرازیر شدن بر بلندترین نقطه زمین و جوشش یک چشمه از قله کوه.

وقتی افکارت بدی‌ها را زیر چکمه‌های سفید صلح لگد کوب می‌کند و از زمینش شکوفه امید جوانه میزند.

یعنی، سرازیر شدن یک بغض فروخورده، یک درد که در تمام بند بند وجود یک انسان ریشه دوانده و منتظر فرصتی برای سرازیر شدن است.

نو اندیشی یعنی قلمت را با چرخش روزگار به حرکت درآوری و هیچ مانعی نتواند سد راهش شود.

یعنی، اندیشه و بینشی فراتر از افکار پوسیده و سطحی نگر.

آزاد اندیشی یعنی رقصیدن قلم در دستانی توانا و آزاد.