عبدالله اسدی – مرگ تکان دهنده عزیزانم

 

خبر مرگ هیبت فیضی و همسرش گلنار اسدی و دو دختر ۲۰ ساله و دو ماهه آنها بنامهای هانا و ژینو برای من بسیار سخت و غم انگیز بود.

با شنیدن این خبر کمرم خم شد و زانوهایم قدرت حرکت را از دست دادند. قایق آنها که حامل بیش از ۴۰ پناهجو بود شب سه شنبه در نزدیکی جزیره ساموس در یونان واژگون شد و ۱۴ نفر از مسافران آن جان خود را از دست دادند. برطبق خبرهایی که از طریق سرنشینان نجات یافته قایق دریافت کرده ایم هر ۴ عضو این خانواده جان خود را از دست داده اند. هیبت فیضی و گلنار و هانا عزیز و دوست داشتنی و ژینوی دو ماهه قربانی اعمال فاشیستی پلیس یونان شدند و برای همیشه چشم از جهان بستند. قایق آنها به نزدیکی جزیره که می رسد یک قایق موتوری پلیس از راه رسیده قایقران را با خود می برد و قایق حامل پناهجویان را روی آب رها می کند سرنشینان قایق هم می ترسند و شروع به داد و فریاد می کنند و قایق در آب واژگون میشود و به همین سادگی ۱۴ نفر از آنها جان خود را از دست می دهند.

آنها به هیچوجه فکر عبور از این آب های لعنتی را در سر نداشتند و نمی خواستند این مسیر پرخطر را برای درخواست پناهندگی خود انتخاب کنند. بسیار علاقمند بودند در ترکیه بمانند و با فدراسیون سراسری پناهندگان ایرانی فعالیت کنند. به محض اینکه به ترکیه رسیدند با من تماس گرفتند تا اینکه فعالیت خود را در شهر دینزلی با فدراسیون شروع کنند.

تصمیم بر این شد که هیبت عکس خود و دخترش هانا را بفرستد تا هردو را به عنوان نماینده فدراسیون در ترکیه معرفی کنیم. عکسهایی که قراربود تا ۲۰ دقیقه بعد فرستاده شود، پس از گذشت یک شبانه روز نیز به دستم نرسید و خبری از هیبت و هانا نبود. نگران شدم دوباره زنگ زدم پرسیدم: هیبت جان چرا عکس هارا نفرستادید؟ گفت: حقیقتش این است تعدادی از دوستان جمع شده ایم تصمیم داریم بطرف یونان حرکت کنیم. گفتم هیبت عزیز شما دو تا بچه به همراه دارید این آب بسیار خطرناک است این کار را نکنید. گفت: نگران نباش فردی که قرار است ما را به جزیره ساموس برساند آشناست و از این بابت جای نگرانی نیست.

با این حال دو بار روی آب رفتند و هردو بار پلیس آنها را گرفت و به ساحل ترکیه باز گرداند و بسیاری از پول و وسایلشان هم به داخل آب افتاد و از بین رفت. این گزارش هیبت است که از طریق وایبرم فرستاده بود: “کاکه عبه گیان سلام امیدوارم تندرست و شاد باشید. کاکه گیان ما تابحال ۲ بار در مسیر ترکیه به یونان دستگیر شده و با هزار و یک بدبختی و پول دادن به این و آن نجات یافتیم. بار آخر هم سوار قایق شدیم و پس از ۵ دقیقه گذر روی آب موتور قایق خراب شد و همه چیزمان(لباس و پول و….را از دست داده و فقط با خوش شانسی تونستیم جونمون و رو نجات بدیم) امشب بار دیگر وبا قاچاقچی دیگری قصد عبور از آب رو داریم امیدوارم به خاک یونان برسیم.همینکه نجات یافتیم به شما اطلاع می دهیم و مطمئنا به کمک شما نیاز خواهیم داشت.”

این آخرین پیام هیبت بود و دیگر صدای گلنار و هیبت و هانا را نشنیدم. بی قرار بودم و خبرات و تصورات و خواب و بیداری و سفرم به شهر وستروس برای جلسه با پناهجویان هیچ کدام جواب نمی داد. روح و روانم جای دیگری رفته بود تصور اینکه چنین خبری بشنوم هر لحظه برایم سختتر می شد، گوشی آنها دیگرجواب نمی داد. به خود دلداری میدادم و می گفتم آخر اکثر پناهجویانی که به جزایر یونان می رسند تماسشان برای مدتی قطع می شود. بارها گفته بودم هیبت جان ادامه ندهید این راه بسیار خطرناکی است. اما معلوم بود فضای حرکت به سوی یونان در میان پناهجوین در ترکیه بسیار قویتر از آن بود که در آن لحظات بتوان تاثیری بر تصمیم آنها بگذارم. در حال سفر بودم ولی با این حال با هیبت و هانا در تماس بودم. وقتی دیدم قانع نمی شوند این توضیحات را در وایبرم برایشان نوشتم: “پس خیلی مواظب خودتان باشید بویژه قایقی که سوار می شوید هم زیاد خارج از ظرفیت سوار نکرده باشد و هم از نظر ایمینی تکمیل باشد و هم ساعت و روز حرکتتان در هوای صاف و آفتابی باشد.”

صدای مهربان آنها هنوز در گوشم می پیچد. هنوز باورم نمی شود اینها دیگر با من تماس نمی گیرند و در مورد شرایط پناهندگیشان و از اینکه از کردستان عراق چگونه به ترکیه بروند و در چه شهری بمانند و چگونه دلایل پناهندگیشان را برای کمیساریای عالی پناهندگان در ترکیه توضیح دهند و چگونه فعالیت خود را با فدراسیون شروع کنند سئوال نمی کنند.

شرایطی که هر روزه و هر هفته و هرماه، درآن صدها نفر به منظور پناهندگی و برای حفظ جان خود و دست یابی به یک زندگی بهتر جان خود را در مسیرهای صعب العبور و در کامیون ها و دریا ها از دست می دهند، محصول سود و سرمایه و محصول توحش و قوانین بربریت اسلام سیاسی است که امروزه از شمال آفریقا تا خاورمیانه محل زندگی و هستی مردم را به میدان جنگ و زندان و شکنجه تبدیل کرده است. از همینجا به بخاطر مرگ هیبت و گلنار و هانا و ژینو، به بستگان خودم و خانواده و همه دوستان آنها و خانواده و بستگان دیگر پناهجویان جان باخته در این حادثه تسلیت می گویم و خود را در این غم بزرگ با آنها شریک میدانم.

یاد و خاطره عزیزشان همیشه در دلم زنده است

عبدالله اسدی