بایگانی دسته: مقالات

مسعود صالحی:”خدمات” جمهوری اسلامی

آیا تابه‌حال از خود پرسیده‌اید که جمهوری اسلامی ایران چه خدماتی به اسلام و مردم ایران کرده و در این ۳۷ سالی که حاکم مطلق بر این سرزمین پهناور و زرخیز بوده و از تمام منابع کشور ایران ازجمله نفت، گاز، طلا، مس، اورانیوم، نقره و از همه مهم‌تر جان و مال انسان‌ها به‌طور کامل و صد در صد استفاده کرده خدماتش به این مرزوبوم چه بوده؟ رهبران عظیم‌الشأن این حکومت اسلامی چطور از حق این ملت و کشور دفاع کرده‌اند و عظمت و شکوه ایران را به کجا کشانده‌اند؟
گاهی چیزهایی می‌شنویم و می‌بینیم و خیلی سطحی یا بعضاً خیلی هم عمیق در موردش بحث و گفتگو می‌کنیم و این موضوع داغ مدتی نه‌چندان طولانی موضوع مجالس و محافلمان می‌شود؛ متأسفانه یا خوشبختانه بعد از زمانی به فراموشی سپرده می‌شود و موضوع جدیدی جای آن را می‌گیرد و اتفاقات گذشته به‌طوری به بایگانی سپرده می‌شود که گویی هرگز آن اتفاق نیفتاده و هیچ‌گونه تجربه‌ای برایمان باقی نگذاشته است. آری به همین سادگی خدمات حکومت اسلامی ایران را فراموش می‌کنیم؛ اما تاریخ همه را ثبت می‌کند و در بایگانی خود نگه می‌دارد چون حال این ملت فراموش‌کار را می‌داند که بعد از گذشت دوره‌ای سخت‌تر از ادوار گذشته با حسرت به آن نگاه می‌کند. مثل الآن که اکثر مردم میگویند زمان شاه و دوره پهلوی خیلی خوب بود، دزدی می‌شد ولی مردم در رفاه بودند و تعریف از خیلی چیزهای خوب دیگر که با آه‌وافسوس همراه است می‌کنند؛ اما هرگز از خود نمی‌پرسند پس چرا انقلاب کردیم، ما که همه‌چیزهایی را که الآن دنبالش می‌گردیم و برایمان غیرقابل‌دسترس است را در آن دوران داشتیم، همه شادبودیم، همه از آسایش برخوردار بودیم و خیلی چیزهای دیگر که برایمان به رؤیا تبدیل‌شده و الآن که همه را ازدست‌داده‌ایم سر را در یقه خودکرده و هیچ تکانی نمی‌خوریم و منتظریم کس دیگری برای نجاتمان بیاید و همه کارها را درست کند و بسپارد به دست ما و بگوید بفرما استفاده کن اما …!
وقتی‌که به تاریخ مراجعه می‌کنیم و به گذشته نه‌چندان دور برمی‌گردیم تمامی فجایعی را که حکومت اسلامی حاکم بر ایران به‌عنوان خدمت به مردم به بار آورده را می‌خوانیم و یادآوری می‌کنیم بیشتر از پیش به حال خودمان غبطه می‌خوریم که چطور این حکومت دیکتاتوری کثیف را تا به امروز تحمل کرده‌ایم، آن‌ها قبل از ورودشان به ایران و در دست گرفتن امور کشور دستشان به خون این ملت آلوده بوده و بعد از حاکم شدن هم هرروز به‌ناحق خون‌های زیادی ریخته‌اند که هنوز هم ادامه دارد. از آتش زدن سینما رکس که سید احمد خمینی دست‌اندرکار آن بود که در آن فاجعه تلخ انسان‌های بی‌گناهی زنده‌زنده سوزانده شدند و همه تقصیرها را به گردن حکومت وقت انداختند و خود را فرشته جلوه دادند و بعد از ورودشان به ایران به دستور خود خمینی تمام مدیران باسواد و تحصیل‌کرده را به اسم ساواکی و چپی و تهمت‌های پوچ دیگر تیرباران کردند تا بتوانند آدم‌های بی‌سواد و سرسپرده خودشان را به‌جای آن‌ها بگذارند و امور مملکت را در دست خود بگیرند و بعدازآن به دستور خمینی و حمایت موسوی و کروبی و مجری‌گری خلخالی گوربه‌گورشده هزاران تن از دانشجویان و جوانان این مرزوبوم را بدون علت به دار آویختند و یا تیرباران کردند. جوانانی که سرمایه این مملکت و امید و آینده پدران و مادرانشان بودند، همه را به کام مرگ فرستاده، بدون اینکه به کسی جوابی بدهند و با این خون‌ها پایه‌های حکومت ننگین خود را محکم کردند و هرسالی که گذشت خون‌خوارتر شدند و بیشتر از پیش ملت را به زیر پای خود انداختند، هرکسی را که از حق حرف زد کشتند، هرکسی که از اقتصاد، فرهنگ و آموزش صحیح دم زد را نابود کردند یا مجبور به جلای وطن کردند تا دربه‌در کشورهای غربی شود، چراکه زادگاهشان را جانیان بی‌سواد اسلامی به تصرف خود درآوردند و بازهم با شعارهای اسلامی پوچ و بی‌اساس سر همه را شیره مالیدند.
آری کشوری که به دست بیگانگان بیفتد دیگر جایی برای زندگی افراد آگاه و باسواد آن جامعه بخصوص که متصرفین از نوع نادان و متعصب‌ترین ادیان یعنی مسلمان شیعه باشند نیست و این هم یکی دیگر از خدمات حکومت اسلامی است.
بعد از تمام ‌کارهای ضد فرهنگی، کشتارهای بی‌رحمانه، تخریب آثار باستانی و به یغما بردن قسمت‌های باارزش آن‌که باعث نابود شدن تاریخ ایران شد و با ادامه دادن جنگ با عراق که تحمیل‌شده از طرف خود حکومت اسلامی به مردم بود توانستند دیکتاتوری کثیف خود را محکم‌تر از قبل کنند.
مسعود صالحی

حسین خزاعی:مردی در بازار فریاد می‌زند: فرزندم را می‌فروشم

یکی از آشنایانم از ایران برای احوالپرسی تماس می‌گیرد و بعد از صحبتی کوتاه از او می‌پرسم که چرا صدایش گرفته و غمگین است. ابتدا از گفتن ماجرا سرباز می‌زند اما با اصرار من داستان را تعریف می‌کند. او دریکی از بازارهای تهران غرفه عرضه پوشاک دارد و در طول روز مشغول کسب‌وکار است. دریکی از همین روزهای بهاری صدای فریاد مستأصل مردی را در بازار می‌شنود. مرد فرزند خردسالش را روی دستانش نگه‌داشته و گریه می‌کند، فریاد می‌زند و می‌گوید: مردم، فرزندم را می‌فروشم من از فقر و نداری کودکم را می‌فروشم نمی‌خواهم کودکم از گرسنگی بمیرد. کسی هست که کودک مرا نجات دهد؟ فرزند من گرسنه است… .
همین‌طور که صدای گریه و فریاد مرد بیشتر می‌شود جمعیت بیشتری دور او جمع می‌شوند تا وی را آرام کنند و کودکش را از او بگیرند که ناگهان تعدادی پلیس به مرد و فرزندش حمله‌ور می‌شوند و کودکش را از او می‌گیرند. مرد را وحشیانه روی زمین خوابانده و به او دستبند می‌زنند. هرچقدر مردم حاضر در محل با پلیس صحبت می‌کنند تا آن‌ها را آرام کنند و مرد بیچاره را که از روی فقر و بیچارگی به حال جنون افتاده نجات دهند موفق نمی‌شوند. پلیس مرد را به همراه فرزندش دستگیر کرده و می‌برد. پلیس مردی را می‌برد که تنها گناهش زندگی در جهنم فقر و نداری جمهوری اسلامی است. پلیس پدری را دستگیر می‌کند که خودش را برای نجات فرزندش به جنون کشانده اما بسیار آزادند کسانی که در جمهوری دزد و مفسد اسلامی اختلاس می‌کنند، دزدی می‌کنند و مال روی مال انبار می‌کنند و با اعدام‌های پی‌درپی جامعه را در خفقان دائم نگه می‌دارند.
حسین خزاعی

مهداد مهرگان:ایران، تحت حاکمیت وحوش اسلامی

در کشور ایران با حاکمیت جمهوری اسلامی، شرایط و نحوه زندگی مردم روزبه‌روز بدتر شده و روبه‌زوال می‌رود، به‌طوری‌که نرخ بیکاری فارغ‌التحصیلان ایران بالاتر از متوسط کشوری است. هم‌اکنون بیش از ۱۰ میلیون دانشجو فارغ‌التحصیل در ایران وجود دارد که حدود ۶ میلیون نفر از آن‌ها غیرفعال هستند و هیچ نقشی در جامعه ندارند. این باور که تحصیلات دانشگاهی تضمین ورود به بازار کار است در ایران توهمی بیش نیست. دولت بدون برنامه‌ریزی برای دوره پس از تحصیل فقط به تبلیغ دانشگاه‌ها و پر کردن جیبش فکر می‌کند.

اخیراً توجه‌ها به آقازاده‌ها با ماشین‌های میلیاردی آن‌ها جلب شده و خود رژیم با نمایش مخالفت خواستار مقابله نیروی انتظامی با آن‌ها (آقازاده‌ها) شد و این واضح است که هیچ‌وقت گرگ، گرگ شکار نمی‌کند و در سیستم اجرایی حکومت دیکتاتوری جمهوری اسلامی صدمه درنهایت به مردم عادی و جوانان بی‌پناه می‌رسد. طبق آمار در زمان اوج فشار تحریم‌های اقتصادی ناشی از فعالیت‌های هسته‌ای جمهوری اسلامی، قیمت کالاها و خدمات در ایران تا ۳ برابر افزایش یافت و داروها کمیاب شد و تولید به دلیل نبود مواد اولیه کاهش یافت اما در همان زمان ورود ماشین‌هایی چون پورشه میلیاردی به ایران همچنان پابرجا بود به‌طوری‌که در یک سال ۲ هزار و ۶۰۰ میلیارد برآورد شد.

نرخ تورم بالا، نبود بازار کار، فشار به اقشار ضعیف جامعه همچون کارگران و معلمان و حقوق‌های چند ماه عقب‌افتاده، سرکوب آزادی بیان و منتقدان، زندان و اعدام مخالفان. همه این‌ها سیاست کثیف رژیم اسلامی است.

به امید آن روز که دنیا این حکومت دیکتاتوری و جنایتکار را بیشتر بشناسد و مردم ایران این جانیان را از ایران بیرون رانند.

مهداد مهرگان

 

 

 

عبدالله اسدی: اینکه کشورهای غربی پناهجویان چپ و کمونیست را نمی پذیرند حقیقت ندارد

 

 

هیچ سند و مدرکی مبنی بر اینکه کشورهای امضا کننده کنوانسیون ژنو پناهجویان چپ و کمونیست را نمی پذیرند وجود ندارد.نه دولتهای غربی و نه کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل از نظر حقوقی این اجازه را ندارند یکی از معیارهای مهم و برسمیت شناخته شده خود را رسما زیر سئوال ببرند. بعلاوه ازطریق هیچ منبع رسمی، خبری مبنی بر اینکه افرادی که باور به کمونیسم و عضویت در احزاب چپ و کمونیستی دارند از سوی کشورهای غربی بعنوان سهمیه پذیرفته نمی شوند منتشر نشده. بنابراین چنین خبری هیچ پایه و اساسی ندارد.

هفته گذشته یک نفر از پناهجویان ایرانی در ترکیه با نگرانی به دفتر فدراسیون سراسری پناهندگان ایرانی اطلاع داد که برای رسیدگی به پرونده خود و تعیین کشور به دفتر کمیساریای عالی پناهندگان در آنکارا تلفن کرده که به گفته او کارمند دفتر این سازمان در پاسخ به وی گفته است هیچ کشوری حاضر به پذیرش پناهجویان کمونیست بعنوان سهمیه نیست.این موضوع در سطح فیسبوک هم انعکاس یافت و نگرانی زیادی را در میان تعدادی از پناهجویان در ترکیه دامن زد. درست دو روز پس از پخش این خبر اتحادیه اروپا اعلام کرد که در سال جاری ۲۰ هزار پناهجو از سهمیه کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل را می پذیرد.اگر چه اتحادیه اروپا با جزئیات توضیح نداده که این سهمیه ها مربوط به چه کشورهایی هستند ولی بدون شک شمار زیادی از آنها از پناهجویان ایرانی در ترکیه ازچپ و کمونیست و غیر کمونیست خواهد بود.

این برداشت ها بوِیژه در پایان جنگ سرد نیز وجود داشت ولی در عمل ما شاهد چنین تصمیماتی از جانب هیچکدام از دولتهای امضاء کننده کنوانسیون ژنو، مصوب ۱۹۵۱ و تنظیم پروتکل ۱۹۶۷ نبوده ایم.در طول ۲۷ سال گذشته تا به امروز ما شاهد پذیرش هزاران پناهجوی ایرانی از سوی دفتر کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل در ترکیه و پس از آن از سوی کشورهای امضاء کننده سند مبانی پذیرش پناهندگی هستیم. بخش بسیار بزرگی از آنها به دلیل عضویت و فعالیتشان در صفوف احزاب چپ و کمونیست پذیرفته شده و هم اکنون در کانادا و استرالیا و کشورهای اروپایی زندگی میکنند. این روند همچنان ادامه دارد.

اتفاقا شرایط برای پذیرش پناهجویان چپ و کمونیست ایرانی بیش از هر معیار و دلایل دیگری در کشورهای غربی همچنان فراهم است و هیچ کدام چنین تصمیمی را اعلام نکرده اند. تاریخ تصویب کنوانسیون ژنو اساسا با خواست کشورهای غربی صورت گرفت تا اینکه در آن زمان تعهدشان را به شرایط پناهندگان اعلام نمایند. اینکه در شرایط فعلی بعضی از همین کشورها کمتر پناهجو می پذیرند و شرایط را برای افراد متقاضی پناهندگی سختتر کرده اند؛ فقط به پناهجویان کمونیست محدود نمی شود.در مالزی و اندونزی هم بسیاری از پناهجویان ایرانی کیس و دلایل مسیحیت مطرح کرده اند بسیاری از آنها نه تنها از سوی کشورهای غربی پذیرفته نمی شوند کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل نیزدلایل بسیاری از آنها را رد کرده است.هیچ دولت و هیچ نهاد پناهنده پذیری، نه چنین تصمیمی را در مورد دلایل مسیحیت اتخاذ کرده و نه تبصره ای در این مورد صادر کرده است.بنابر این اگر محدودی وجود دارد که بسیار هم زیاد و غیرقابل توصیف است ولی این محدویت ها برای همه یکسان است.اکنون پس از گذشت سالها از تصویب کنوانسیون ژنو هنوز پذیرش پناهجویان بر پایه همان معیارها صورت میگیرد.

اظهار نظر یک نفر از طریق تلفن در پاسخ به یک متقاضی پناهندگی نمی تواند هیچ سندیت و رسمیتی در این مورد داشته باشد. روزانه ده ها شایعه و تعابیر گوناگون در مورد مسائل پناهندگی پخش میشود بدون اینکه سندیت داشته باشد.هنوز نژاد، ملیت، مذهب و عضویت در یک سازمان و دارا بودن عقیده سیاسی خاص مستقل از اینکه فرد متقاضی کمونیست باشد یا نباشد مبنای اصلی پذیرش پناهجویان در ترکیه و کشورهای امضا کننده کنوانسیون ژنو است.

۱۹ ماه مه ۲۰۱۵

 

 

ماهرخ فیروزه،مصائب بیپایان مهاجرت

مهاجرت اتفاق مهمی است با مشکلات فراوان که انگار هیچ‌گاه تمامی ندارد و همیشه باید منتظر خبرهای بد و فشارهای زیاد و از همه بدتر تحقیر شدن‌های مختلف بود و همیشه آمادگی برای بدترین برخوردها را داشت. به‌راستی چرا این‌گونه است؟ مگر هر انسانی حقِ داشتن زندگی بهتر را ندارد؟ مگر هر انسانی طبق قوانین حقوق بشر حق انتخاب کشور و محل زندگی خود را ندارد و حقوق دیگری که در منشور حقوق بشر آمده است. پس چرا سازمان‌های مربوطه به‌موقع اجرای قوانین به دنبال راه‌های مقابله با آن می‌گردند و تمامی سعی این سازمان‌ها راندن پناهندگان از کشور خودشان است، درصورتی‌که اگر خوب بنگریم مثلاً در همین کشور سوئد در تمامی کارهای مهم دولتی و غیردولتی حداقل یک مهاجر مشغول به کار است. موفقیت‌هایی که مهاجران به دست آورده و می‌آورند کم نیست؛ در سیاست، ورزش، تجارت و … .

ریشه تمام این برخوردها را در افراد مربوطه باید جستجو کرد که آن‌هم کار مددکاران اجتماعی و روانکاوان است. هیچ‌کس حاضر نمی‌شود به دلیل مسائل ساده با جان افراد مهاجر بازی کند و خانواده‌ها را از هم جدا کرده و فشارهای عصبی و روانی به کودکان که ضعیف‌ترین و لطیف‌ترین قشر جامعه هستند بیاورد و روح این کودکان بی‌دفاع را که تمام وجودشان در حضور و در کنار هم بودن پدر و مادر می‌بینند بر هم بزند و با احساساتشان بازی کند. در کشورهای به قول اروپائیان جهان سوم، مثل ایران اگر فشاری بر یک پناهنده افغان بیاورند همین کشورهای اروپایی در بوق و کرنا کرده که جهان سوم این‌چنین است و آن‌چنان است ولی در همین کشورهایی که به‌ظاهر مدعی دموکراسی و آزادی‌های مدنی هستند حرکت‌هایی را می‌بینم و حرف‌هایی را می‌شنویم که فرقی با جهان سوم ندارد و شاید در بعضی موارد هم بدتر باشد؛ چون وقتی پای مصلحت کشورهای خودشان پیش می‌آید تمام قوانین دموکراسی‌شان تبدیل به حرکت‌های وحشیانه و اعمال شنیع غیرانسانی می‌شود و کودکان و مادران را زیر پا له کرده و فقط به بیرون راندن مهاجر به هر قیمتی فکر می‌کنند و دلیلش هم این است که کسی که در کشور خودش به هر دلیلی رانده‌شده و به این کشورها پناه آورده تنهاست و کسی دنبالش نمی‌گردد.

این‌گونه می‌شود که به خود اجازه هر حرکتی را می‌دهند. مثلاً بیماری که عمل نخاع انجام داده را باید از زیر پای پلیس بیرون کشید و یا مادر باردار را با یک دنیا استرس و فشار با یک کودک سه‌ساله از شوهرش بدون دلیل و فقط به خاطر خودخواهی یک نفر جدا می‌کنند غافل از اینکه چه فشاری بر کودکان او می‌آید. کودکی را که چشم در چشمان گریان پدر و مادر خود دوخته و نمی‌داند که چه سرنوشتی در انتظار اوست و چه باید بکند. یک‌بار او را از تمامی اقوام دور و نزدیک برای ساختن یک زندگی بهتر جدا کردند و برای او مهاجرت تحمیلی در نظر گرفتند و حال اوست که با چشمان کوچک و لرزان خود شاهد جدا کردن اجباری پدر از خانواده است که دنیایی از چراها برای او به‌جا می‌گذارد و باعث می‌شود روزها و شب‌ها با کابوس‌هایش به دنبال جواب برای این چراها بگردد و چرایی که بیشتر از همه برای او مهم است این است که چرا بابام نمیاد؟ بابام رو کجا بردن؟

الهام احمدزاده،دل‌نوشته‌های یک مهماندار

همه دوست دارند وقتی سوار هواپیما می‌شوند با لبخند مهمانداران مواجه شوند؛ اما همین زدن همین لبخند ظاهری در بعضی‌اوقات سخت‌ترین کار دنیا است حتی در حساس‌ترین لحظات. دریکی از پروازهایی که به شیراز داشتیم لرزش هواپیما شروع شد و چراغ کمربندها روشن. طبق معمول ما کمربند تک‌تک مسافران را چک کردیم که بسته باشد و خودمان روی صندلی نشستیم. کمربندمان را بستیم، روبروی من زن و مرد جوانی نشسته بودند و از چهره‌شان نگرانی می‌بارید، با لبخند آرامشان کردم و گفتم نگران نباشین الآن لرزش‌ها تموم میشه. ناگهان هوا به حدی بد شد که اگر کمربندمان را نمی‌بستیم بین زمین و آسمان برای چند لحظه معلق می‌شدیم. جیغ‌وداد مسافرین را می‌شنیدیم. من با لبخند و کمی دل‌شوره همکارم را که در سمت دیگر نشسته بود نگاه کردم و او هم به من، بعد دو نفرمان شروع کردیم به خندیدن و سعی کردیم به مسافران بفهمانیم که موضوع نگران‌کننده‌ای نیست. ترس و وحشت را می‌شد از چهره همه خواند. همه به ما نگاه می‌کردند، شاید اون لحظه فرشته نجات مسافرین محسوب می‌شدیم و ما سعی می‌کردیم آرامش خود را حفظ کنیم. به یک ارتفاعی که رسیدیم لرزش‌ها کمتر شده سرمهماندارمان را دیدیم که تقلا می‌کرد یک مسافر خانم را که تنگی نفس داشت با دادن اکسیژن از خطر نجات دهد. همه ما هم مسافرین را چک کردیم که حالشان خوب باشد. من کودک پنج‌ساله‌ای را دیدم که در آغوش مادرش معصومانه گریه می‌کرد. آن‌ها را آرام کردم خوشبختانه بعد از چند لحظه انانس خلبان جو ترس و وحشت مسافران را خیلی کم کرد. خانم‌ها و آقایان خلبان پرواز با شما صحبت میکنه لرزش هواپیما به خاطر وجود بادهای ناپایدار که در حال حرکت هستند می‌باشد و جای هیچ‌گونه نگرانی‌ای نیست بعد از عبور از این هوا پرواز آرامی را به سمت فرودگاه مقصد خواهیم داشت. حدوداً ده دقیقه بعد چراغ کمربندها خاموش شد و ما از مسافرین پذیرایی کردیم. به فرودگاه شیراز که رسیدیم مسافرین، ناراضی از پرواز پیاده شدند. خلبانمان به ما توضیح داد که این لرزش‌های شدید به دلیل مشکل فنی یکی از موتورهای هواپیما بود. تیم ما در آن شرایط حاد عالی عمل کرد و کسی آسیب جدی ندید. باهم که صحبت می‌کردیم تحریم‌ها را عامل اصلی این شرایط اضطراری دانستیم. این تحریم‌ها باید روزی به پایان برسد و اگرنه تکرار این اتفاقات دور از ذهن نیست. بررسی‌ها نشان می‌دهد ناوگان هوایی ایران به دلیل محدودیت در اجاره هواپیماهای نو به‌سوی اجاره هواپیماهای بعضاً کهنه متمایل شده است. تحریم‌های آمریکا علیه ایران شامل ممنوعیت فروش هواپیما و قطعات آن می‌شود. با این تفاسیر همه شرکت‌های هواپیمایی ناوگان فرسوده دارند و به دلیل بی‌توجهی دولت به این تحریم‌ها ناوگان‌های این شرکت‌ها بازسازی نشده است. مردم ایران بهای تحریم فروش هواپیماهای آمریکایی و قطعاتشان را دارند باجان خود می‌پردازند. برای نمونه سانحه‌ای به دلیل استاندارد نبودن و فرسودگی ناوگان پرواز در تاریخ مردادماه ۹۳ برای هواپیمای آنتونوف ایران ۱۴۰ رخ داد و موجب کشته شدن ۴۰ نفر از هم‌وطنان ایرانی ما شد. مسئولان جمهوری اسلامی باید پاسخگوی اقدامات نابخردانه امروز خود برای نسل‌های آتی باشند.

ادامه در شماره‌های بعد…

حسام حسامی،زنده به گور کردن مدرن دختران

درحالی‌که دنیا به سمت پیشرفت و تعالی حرکت می‌کند، کشورهای اسلامی و حکامشان در حال عقب‌گردی خطرناک هستند. همه‌روزه فشارها و سختگیری‌ها در همه زمینه‌ها بیشتر و بیشتر می‌شود.

از حجاب اجباری و دخالت در انتخاب نوع پوشش که از ابتدایی‌ترین حقوق هر انسانی است تا تحصیل و تشکیل خانواده، سایه سنگین اجبار دین بر سر زنان سنگینی می‌کند.
درحالی‌که در بیشتر کشورهای دنیا، زنان و مردان دوش‌به‌دوش هم کار می‌کنند و از حقوقی به نسبت یکسان برخوردارند، در کشور ایران که زیر سلطه متحجرانه حاکمین اسلامی قرار دارد، حقوق شهروندی بسیاری از زنان سلب می‌گردد.

حجاب اجباری نمونه‌ای از این فشار و سلب حقوق است، درحالی‌که قوانینی سخت‌گیرانه برای عدم ورود خانم‌های بدحجاب به ادارات و رستوران‌ها و … وجود دارد، ماشین‌های گشت ارشاد و ستادهای امربه‌معروف و نهی از منکر در کوچه و خیابان‌ها، همچون گرگی به دنبال شکارند تا بانام “هدایت” نحوه پوشش دلخواه خود را به دیگران تحمیل کنند و در این راه از اهرم‌هایی چون: بازداشت، زندان، جریمه و شلاق … نیز استفاده می‌کنند.

بعد از فیلترهایی این‌چنین سخت‌گیرانه نیز موانعی سخت‌تر همچون اسیدپاشی و حمله با چاقو وجود دارد مانند اتفاقاتی که در اصفهان و جهرم افتاد و البته دستگاه‌های مسئول اقدامی برای دستگیری عاملین جنایات اسیدپاشی نکردند چراکه خود عامل اسیدپاشی هستند.

ممانعت از انجام فعالیت‌های هنری نمونهٔ دیگری از این قسم است، در قوانین اسلامی که حتی پخش تصویرِ ساز از سیمای آن حرام و خلاف محسوب می‌شود، نواختن ساز توسط زنان گناهی بزرگ‌تر و خواندن آواز نیز جرمی است نابخشودنی، چراکه با شنیدن صدای زن، مرد مسلمان تحریک می‌شود!

چندی پیش خبری پخش شد مبنی بر اینکه پس از ممانعت از حضور «فُرقانه قاسم‌اف» در شب آخر کنسرت «ارکستر بادی تهران»؛ «عالی‌ام قاسم‌اف» بدون دخترش روی صحنه رفت.

این اتفاق در حالی رخ‌داده که چند روز پیش از آن‌هم در مشهد و دریکی از کنسرت‌های سالار عقیلی همچنین اتفاقی رخ داد و تنها زن گروه موسیقی بانام حریر شریعت زاده، نوازنده دف گروه بعد از اجرای یک قطعه مجبور به ترک کردن صحنه شد.

عادت زشت زنده‌به‌گور کردن دختران توسط اعراب جاهلیت از بین نرفته، بلکه میراث آن‌ها با شکلی نوین به کشور ایران رسیده.

تنها نامی که به این اعمال متحجرانه می‌توان داد “زنده‌به‌گور کردن مدرن” است که توسط جمهوری اسلامی و اسلام‌گرایان در حال رخ دادن است.

ماریا طبرزدی ،تبعیض

در جهان ارتباطات سریع که هرروزه از زمان انتظار تماس‌ها کاسته می‌شود و آدمیان زمان بیشتری از عمر خود را برای کارهای مهم پس‌انداز می‌کنند هنوز برخی به امور مضحکی مشغول‌اند و درباره امور دینی صحبت می‌کنند درحالی‌که معرفت بشر به حدی رسیده که قدرتمندترین رهبران به اتحاد اجتماعی کل بشریت بدون طبقه‌بندی از هر حیث معتقدند و هرگونه تبعیض را محکوم و بابیان آن به‌عنوان عقیده شخصی به دنبال افزودن بر اعتبار خود هستند، در این فضای روشن که همگان امکان و علم و توان دیدن و تفسیر اعمال را طبق استانداردهای بسیار عادی که مبتنی است بر انسان‌شناسی و جامعه‌شناسی دارند همچنان برخی مشغول به انجام رقص مرگ در این صحنه روشن هستند، بدون پروا از آبرو و شخصیت کسانی که ازنظر ملی به آن‌ها منصوب‌اند. قرار است دیگر رنگی در میان نباشد، قرار است دیگر نژادی در میان نباشد، قرار است دیگر مرزی وجود نداشته باشد، مرزهایی که ادیان و عقاید کهنه بین انسان‌های عادی و برگزیدگان خداوندشان رسم می‌کنند تا از برتر نشان دادن این برگزیدگان تنوری وضع کنند تا هم مخالفین را در آن بیندازند و هم نان خود را به آن بچسبانند درحالی‌که بشر از مرزهای کره زمین به‌سوی فضای بیکران در حال خیز برداشتن است، همچنان دامن بشر در میان دندان‌های خرافات گیرکرده و تهدیدی وجود دارد که ناگهان این خرافات به تسلطی برسد که عقده‌های دیرین خود را بر سر کل انسان‌ها به‌صورت شراری از آتش فروریزد. هنوز آن‌هایی که در طول تاریخ تجارتشان را بر بخش‌های کور اطلاعات دیگران بنانهاده‌اند همچنان به دنبال توسعه تاریکی‌ها برای جولان خود هستند زیرا تا چندی دیگر با روشنایی‌ای که بر فکر و چشم ملت‌ها ورود می‌کند حتی دیگر این رقص نابهنجار ارزش تمسخر را هم نخواهد داشت. داستان بت‌سازی بشر رو به اتمام است، دین‌ها زائیده بت‌پرستی‌اند زیرا باید خدایی می‌داشتند که کسی با دسترسی به آن نتواند آیین آن‌ها را نابود و ثروت‌های گردآورده شده را به تاراج ببرد، خدایی ساختند قهار و بی حریف و غیرقابل شکست، خدایی انحصاری که فقط نظر خاص به چند نفر در میان این خیل بی‌نهایت بشر دارد و آن‌ها از قبل از اراده آن خدا برای خلق گونه انسان و حتی خلق کهکشان‌ها مطلع بوده‌اند، میلیاردها سال قبل از حضور انسان. زنان هم که در تمام طول تاریخ بیشترین رنج ناحق را از این تبعیض همیشگی برده‌اند، هنوز در کتب دینی حرف از زنان کنیز و آزاد وجود دارد و توضیحی برای آن ندارند که مرز کنیز و آزاد کجاست، اعدام هم امان همه مردم را بریده. هیچ‌کس جرئت ندارد مخالفت کند زیرا برچسب‌ها از قبل چاپ‌شده و به‌راحتی قابل‌استفاده هستند و حکم اعدام و ساقط شدن از زندگی که بالاترین صورت حیات است سلب می‌گردد. اگر من نخواهم دیگر فارسی حرف بزنم باید اعدام شوم؟ نه، پس چرا اگر بخواهم دینم را عوض کنم خطای بزرگی کرده‌ام؟ اما طرحی قدیمی درراه است و منتظر اجرا آوازش را از کودکی در گوش نسل انسان خوانده‌اند، همان تاجران تاریکی، می‌آید و انتقام خواهد گرفت، از چه کسی؟ برای چه؟ به نفع چه کسی؟ همراه چه کسانی؟ چرا این‌قدر دیر؟ پس حق آن‌هایی که در قرون و سال‌های گذشته بوده‌اند و دیگر نیستند چه؟ اگر همراهان یا منصوبین همراهانش دچار خطا شوند و دوباره حق انسان‌ها زایل شود چه؟(مانند قبل) در این جنگی که نوید می‌دهند، دوباره تبعیض بزرگی درراه است، گروهی که جان و مال و تمام هستی گروه دیگر را برای خودشان کاملاً حلال می‌دانند، حتماً اشتباهی در خلقت گروه دیگر روی‌داده که باید تنبیه شوند.

باید تبعیض‌ها را کنار گذاشت، مرزها را برداشت تا عدالت بدون ویزا و پاسپورت به همه‌جا سفر کند، رنگ‌ها ادغام شوند، لهجه‌ها برای هم آشنا شوند، اسم کشورها را از فرهنگ بشری حذف کرد تا دیگر نتوانیم جمعیتی را یکجا نام‌گذاری کنیم، اسم رنگ‌ها هم باید عوض شود مثلاً از این به بعد سیاه‌، سفید باشد و سفید سیاه، باید فکری هم به حال حیوانات بیچاره کرد تا از اسم آن‌ها برای توهین استفاده نشود، کار فرهنگی عظیمی که درنهایت بتواند زنجیرها را برای پرواز از دست و پای انسانیت باز کند.

 

مرتضی جهانگیری،به نام هویت انسانی

مردم ایران به بلوغ سیاسی-اجتماعی رسیده‌اند و دیگر فرق بین بد و خوب را می‌توانند تشخیص بدهند. ولی دولت و ولایت مدارانش، خصوصاً در چند سال اخیر سعی دارند مردم را گمراه کنند و شخصیت کشورهای غربی را تیره کنند و مقصودشان این است که عنوان کنند که ایران در آزادی کامل به سر می‌برد و کامل‌ترین و آزادترین کشور جهان است ولی من که در ایران متولد شدم و در این ۳۰ سال زندگی یک نکته مثبت از نظام جمهوری اسلامی ندیده‌ام، هر چه دیده‌ام طعنه، بی‌عدالتی، جنایت و… بوده است. در رابطه با دیپلماسی سیاسی-اجتماعی و اقتصادی ایران با دیگر کشورها، هر یک از مردم، خود تحلیل‌گر هستند و می‌بینند که کدام کشور برای مردم ارزش قائل است و کدام کشور فقط به فکر منافع شخصی است، نیازی به تفسیر آقایان نیست.
ملت  ایران بعد از پیروزی، می‌تواند با دیپلماسی صحیح و کارشناسی شده، با کشورهای صاحب‌نظر رابطه برقرار کند و هر چه سریع‌تر به روال عادی برگردد و کم‌کاری آقایان در این چندین سال را در یک پارادایم فعال، روتوش کند.

ما می‌دانیم که خصوصاً در این چند  سال اخیر چرخه اقتصادی – سیاسی ایران بسیار کند چرخیده است و نیاز به فعال‌سازی دارد. باید روی مسائل سیاسی و اقتصادی ایران با دید و دقت کارشناسی بسیار عمل کرد. باید ببینیم که آیا وقتی منتصب رهبری دریای خزر را که یکی از منابع ایران است، در این چند سال که سهم ایران بیش از ۴۰ درصد بود را به‌عنوان باج به روس‌ها سپرده و در حال حاضر ایران نزدیک به کمتر از ۱۳ درصد در دریای خزر سهم دارد، بازهم دست غرب در میان است؟ آیا می‌توانیم در این مقوله کشورهای غربی را مقصر قلمداد کنیم؟ دراین‌باره هم می‌توان به‌صراحت اعلام کرد که باج حرف اول را می‌زند.
آیا وقتی در اوین زندانیان سیاسی  خودکشی می‌کنند، بازهم پای غربی‌ها و امریکا در میان است. وقتی ما در ۱۵ سال اخیر به‌دقت به پارادایم اقتصادی، سیاسی ایران و خلیج‌فارس نگاه می‌کنیم می‌بینیم که در خلیج‌فارس در این چند سال اخیر تعداد دکل‌های نفتی ما کم شده، این موضوع خود نشان‌دهنده بی‌کفایتی حاکمین و منتصبان نظام جمهوری اسلامی است و هیچ ارتباطی به خارج از کشور ندارد. در حال حاضر ایران ۱۳ دکل نفتی در خلیج‌فارس دارد و در مقایسه با کشورهای عربی و… برای کشور ما که کشوری نفت‌خیز است و اقتصادش روی نفت می‌چرخد، فاجعه است. در این مورد هم می‌بینیم که آقایان بی‌کفایتی خود را به گردن غرب می‌اندازند.

ایران در چند سال اخیر با شیرین‌کاری‌ها و خرابکاری‌های اقتصادی حلقه ولایت و منتصبان ظلم و فساد تقریباً یکی از منزوی‌ترین کشورهای دنیا به‌حساب می‌آید. در حال حاضر جمهوری ولایت‌فقیه با کشورهایی که از تروریسم حمایت می‌کنند و یا خود تروریست و کودتاچی هستند صمیمی شده‌اند و دائم در حال دشمن‌تراشی و دشمن یابی و چانه‌زنی هستند.

به نظر شما این‌که حکومت توان کنترل تورم را ندارد، مربوط به غرب است؟

به نظر شما وقتی نظام حاکم بر ایران انتخابات را تبدیل به انتصابات می‌کند این موضوع ارتباطی با غرب دارد؟

به نظر شما وقتی مردم به شرایط کنونی اعتراض می‌کنند و نظام این‌چنین وحشیانه به جان مردم می‌افتد، بازهم مقصر امریکا و انگلیس و غرب است؟

وقتی در زندان‌های جمهوری ولایت‌فقیه به زن و مرد تجاوز می‌شود، اینجا بازهم باید خطا را به گردن غرب انداخت؟
وقتی از طرف نظام تروریست پرور جمهوری اسلامی، به واژهٔ جمهوری احترام گذاشته نمی‌شود اینجا باید ملاهای نماز جمعه با وقاحت پای غرب را به میان بکشند؟ جمهوری یعنی مردم برای خود تعیین تکلیف بکنند. آیا مردم ایران در این ۳۶ سال برای خود تعیین تکلیف کرده‌اند؟

آیا معنی واقعی آزادی را حس کرده‌اند؟ آیا حق انتخاب داشته‌اند؟

به نظر شما در این مورد هم باید اجازه داد که جناب خامنه‌ای باروحیه ددمنشانه‌اش بازهم غرب را مقصر قلمداد کند؟

و یا وقتی چمدان چمدان پول‌ها و منابع ایران را به لبنان و شبکهٔ تروریستی حزب‌الله می‌دهند اینجا بازهم مقصر غرب است؟

در مبحث بمب اتم و انرژی هسته‌ای هم آقایان با اجرای سیاستی غلط باعث شده‌اند که غرب و اروپا به ایران بدبین شوند و کاملاً هم حق با آن‌هاست. وقتی نظامی مدام در حال خط‌ونشان کشیدن برای کشورهای مجاور و دخالت در امور آن کشورهاست، باید به آن خرده گرفت. نظامی که با مردم خود چنین می‌کند یقیناً اگر به سلاح هسته‌ای دست پیدا کند، خاورمیانه و دیگر کشورها را با خطر مواجه می‌کند. مشکل اصلی و اساسی نظام حاکم بر ایران این است که به‌راحتی دروغ می‌گوید و به‌راحتی مشکل را گردن این‌وآن می‌اندازد.
وقتی اطلاعات اتمی توسط پناه‌جویان رده‌بالای نظام به دست سازمان‌های مخالف با سلاح‌های اتمی می‌افتد، این سازمان از برنامه‌های پلید جمهوری ولایت‌فقیه مطلع می‌شود و جامعه جهانی شروع به تصمیم‌گیری می‌کند تا از مختل شدن اجماع بین‌المللی جلوگیری شود. با این پیشینه‌ای که جناب خامنه‌ای دارد اصلاً به آن فکر کرده‌اید که اگر یک‌شب ایشان به این فکر افتاد که مطرح کند که به من وحی‌شده که باید بمب اتم داشته باشیم، چه می‌شود؟ چون ایشان خود را جانشین و ولی مطلق می‌داند و در هرکجا که به نفعشان باشد خرافه هم می‌گویند. در مقوله اتمی، جامعه جهانی دست جمهوری ولایت‌فقیه را خوانده و اگر بیش ازاین‌دست به حماقت بزنند، سند نابودی خود را توسط ابرقدرت‌های دنیا امضا کرده و جان مردم را به خطر می‌اندازند.
وقتی رهبر نظامی دستور قتل مردم را در یک برنامه زنده رسانه‌ای می‌دهد دیگر مردم برایش ارزشی قائل نمی‌شوند و مردم می‌دانند که هر چه می‌گوید دروغ و یاوه است. مردم ایران می‌دانند تمامی این جنایات توسط جان‌برکفان ولایت‌فقیه است. از بمب‌گذاری برای از بین بردن استاد دانشگاه تا تجاوز و ترور.
این نظام ۳۶ سال است که جنایت بیشه است و همیشه در حال انجام به گفتهٔ خودشان ترورهای مقدس است.
به نظر شما اینکه نظام جمهوری اسلامی در روز عاشورا ترور می‌کنند، آدم می‌کشد و ماشین‌های نیروی خائن انتظامی از روی مردم بی‌گناه رد می‌شوند ارتباطی با غرب دارد. نظام حاکم بر ایران هر زمان که پای غرب و امریکا را وسط می‌کشد پای خودش در میان است. تنها چیزی که برای جناب خامنه‌ای و حلقهٔ ولایتش اهمیت ندارد، بشر است. این‌که تا چیزی می‌شود آقایان اعتراضات را به دیگر کشورها وصل می‌کنند کاملاً اشتباه و دروغی بیش نیست. مردم ایران آزادی می‌خواهند و برای آزادی می‌جنگند و این موضوع هیچ ربطی به کشورهای غربی ندارد. دیگر جرس به صدا درآمده و تغییر همه‌گیر شده و با سرعت در حال انجام است.
زندگی بدون آزادی، جسمی بی‌روح است. و آزادی بدون اندیشه، روحی سرگردان…
زندگی،
آزادی،

و اندیشه،

سه چیز در یک‌چیزند.

ازلیت و ابدیت دارند و هرگز از بین نمی‌روند.

ما ایرانی هستیم و ایران را دوست داریم، ولی با نظام جمهوری اسلامی سخت مشکل‌داریم و تمامی تلاش خود را انجام می‌دهیم و ایران را آزاد می‌کنیم و تمامی کشورهایی که دست دوستی دراز کنند، با تعمق دست دوستی آنان را می‌فشاریم و برای ارتقای جامعهٔ بشری تلاش می‌کنیم.

مرتضی جهانگیری