بایگانی دسته: مقالات

بیتا کاشانی : کودکان کار

 

حمایت از کودکان بخصوص کودکان بی‌سرپرست و یا کودکانی که از امتیازهای اجتماع محروم هستند و در معرض آسیب‌های رایج اجتماعی هستند، امری انسان دوستانه و حتی ضروری است. بی‌شک توجه به حقوق کودکان بسیار مهم است، چنانچه این قشر از آموزش و بهداشت مناسب برخوردار باشند، سطح کیفی فرهنگ جامعه بالا می‌رود و پیشرفت‌های چشمگیری را خواهد داشت.

اما اوضاع‌واحوال این کودکان در جمهوری اسلامی چگونه است؟

متأسفانه باوجود تبلیغات و تدابیر گسترده سازمان‌های حمایت از کودکان درزمینه عدم به‌کارگیری کودکان در مشاغل مختلف، در حال حاضر درصد قابل‌توجهی از کودکان به‌جای درس و مدرسه در بازار کار کشورهای درحال‌توسعه ازجمله ایران مشغول به فعالیت می‌باشند. البته درصد کمی از همین کودکان کار و درس را هم‌زمان باهم انجام می‌دهند.

بااینکه ممنوعیت کاری برای کودکان وجود دارد اما این گروه بیشتر در مشاغل فیزیکی مانند آجرپزی، شیشه‌گری، برشکاری، خیاطی و … و یا مشاغل غیرمتعارف و حتی غیراخلاقی به کار گرفته می‌شوند. به عبارتی ازآنجاکه این قشر اجازه اشتغال در محیط‌های دولتی و خصوصی بزرگ را ندارند کار را در جای دیگری می‌جویند که بیشتر مواقع نیز کارفرما به آن‌ها حقوق مکفی نمی‌دهد و یا حقوق را به سرپرست کودک می‌دهد.

در ایران و در شهر تهران درصد قابل‌توجهی از این کودکان سر چهارراه‌ها و بازارهای خریدوفروش به چشم می‌خورند که مشغول به هر نوع کاری می‌باشند از گدایی گرفته تا پاک کردن شیشه اتومبیل، فروش فال، گل و سی‌دی‌های پرشده و گاهی هم ردوبدل کردن مواد مخدر و … .

هنوز گزارش دقیقی از تعداد این کودکان در دست نیست؛ اما طبق آخرین آمار منتشرشده بیشتر از دو میلیون و پانصد هزار کودک در جمهوری اسلامی در معرض کودک‌آزاری جسمی، جنسی و حتی اعتیاد قرار دارند. درصدی از این کودکان در کوره‌پز خانه‌های اطراف تهران، ۱۵ کیلومتر دورتر از جنوب شرق تهران، جایی میان زباله و دود، خاک و خاکستر در وسعتی بیش از ۱۲۰ هکتار که به آن “محمودآباد” میگویند، در انتهای جاده خاوران، نزدیک خاورشهر، زندگی می‌کنند. در این منطقه اتاقک‌ها و آلونک‌هایی وجود دارد که مشتی آدم از پیر تا کودک در آن پرسه می‌زنند.

در این منطقه بچه‌هایی زندگی می‌کنند که ساعت ۳ صبح از خواب بیدار می‌شوند و تا آخر شب مشغول کار هستند. نه ساعتی برای صبحانه و استراحت دارند و نه فرصتی برای بازی. درواقع این کودکان چیزی بنام بازی نمی‌شناسند. بازی آن‌ها کار است و کار و کار. اینان بازی کودکانه از یادشان رفته است و فقط خستگی را می‌شناسند که شب‌ها با خود به بستر می‌برند و فرسودگی و درنهایت کارفرما حقوقشان را به سرپرستشان می‌دهد که در بیشتر مواقع آن پول خرج مواد مخدر می‌شود و حسرتی که برای کودک باقی می‌ماند. در بین این کودکان اعتیاد، دزدی، بی‌بندوباری، تجاوز و قتل آن‌چنان رایج است که بی‌سوادی و بهداشت دیگر جایی ندارد. گاهی نیز این کودکان، کارکن بی‌مزد هستند و تنها برای سرپناه و محلی جهت حمایت و یا برای غذایی بخورونمیر کار می‌کنند. متأسفانه در ایران این شرایط روزبه‌روز در حال افزایش است و دلیل آن را جز در شرایط نامساعد اقتصادی و بی‌کفایتی و خودخواهی حکومت نمی‌توان یافت. چراکه در حکومت مستبد جمهوری اسلامی از کودک حمایت نمی‌شود چه برسد به کودک کار. جمهوری اسلامی دم از اسلام و حمایت پیامبر و امامان دین اسلام از کودکان میزند و قصه‌هایی از حمایت آن‌ها را بارها و بارها تعریف می‌کند اما خود کوچک‌ترین اهمیتی به این قشر ضعیف نمی‌دهد. در این حکومت تنها روزبه‌روز مساجد پرزرق و برق‌تر اضافه می‌شود اما دریغ از اتاقکی که برای این کودکان و خانواده‌های بی‌بضاعتشان درست شود. نکته جالب اینجاست که در سال‌های اخیر تمامی این مساجد به آشپزخانه‌هایی که غذا برای بیرون می‌پزند و می‌فروشند مجهز شده است، اما هیچ‌گاه پرسی غذای رایگان به این کودکان داده نمی‌شود و حتی این کودکان اجازه پرسه زدن در اطراف این مساجد را ندارند چراکه با حضور خود ابهت این اماکن پول‌ساز را خدشه‌دار می‌کنند. این اماکن صرفاً برای جمع‌آوری پول از مراسم عزاداری است.

همه ما دوران کودکی را تجربه کرده‌ایم. همه ما می‌خواهیم هرازگاهی بیاد دوران کودکی هنوز عروسک، تفنگ و شمشیر و ماشین بازی کنیم. گاهی صدایمان را نازک‌کنیم و مثل کودکان حرف بزنیم. ناز کنیم و می‌خواهیم خریدار هم داشته باشد. اما تکلیف این قشر از کودکان چیست؟ کودکانی که این دوره را طی می‌کنند اما نه شادی دارند و نه اسباب‌بازی و نه کسی که دستی از محبت بر سر آن‌ها بکشد. نه بهداشتی دارند و نه آموزشی. این کودکان دوست دارند مثل بقیه کودکان، بدوند، بیافتند و برخیزند؛ اما متأسفانه باوجود حکومت بی‌کفایت و خودخواه و دزد جمهوری اسلامی این کودکان معصوم باید به دنبال نان باشند و برای به دست آوردن اندک پولی به هرکسی التماس کنند. به کارهای سخت و نامناسب تن بدهند. اعتراضی هم نکنند. چراکه حامی‌ای در رژیم جمهوری اسلامی ندارند و فقط روزبه‌روز بر تعدادشان اضافه می‌شود.

به‌هرحال کار کودک جنبه‌های منفی اقتصادی و اجتماعی قابل‌توجهی دارد. این کار مانع افزایش جدی مهارت‌ها، آموزش و دانش می‌شود. بهره‌وری افت می‌کند. صدمه‌های جانی و مالی بالا می‌رود. آسیب‌های اجتماعی شامل سوءاستفاده جنسی، اعتیاد، خرده‌فروشی مواد مخدر و بزهکاری کودکان و نوجوانان افزایش پیدا می‌کند. سودآوری به دلیل امکان کار کودکان در شهرهای بزرگ به‌گونه‌ای زیان‌بار و آسیب‌رسان بالا می‌رود و برای کودک محرومیت از تحصیل، لطمات اجتماعی، بیماری‌ها و اختلال رشد جسمی و روانی را در پی دارد؛ اما کجاست حکومتی که از این قشر بی‌گناه حمایت کند و اندکی از سرمایه کشور را صرف اینان بکند؟

مسعود صالحی : اسلام، دینی که هرگز تکامل نخواهد یافت

اسلام دینی است که با جنگ و خونریزی آمد و همه کشورهای هم‌جوار خود را ویران و تمامی فرهنگشان را نابود کرد و تا جایی که قدرت داشت اموالشان را به تاراج برد، بخصوص کشور ما ایران را که در همسایگی خاستگاه این مذهب وحشی و خون‌خوار بود بیشترین آسیب را متحمل شد و مردم این سرزمین بزرگ‌ترین تاوان را دادند و متأسفانه چنان شد که دین اسلام در رگ و خون جامعه جاری شد.

بسیاری از پادشاهانی که بعد از اسلام آمدند نیز کم از اعراب نبودند و ریشه اسلام را در این کشور قوی‌تر کردند و آب به آسیاب دشمن ریختند.

ولی اسلام در عوض این‌همه فداکاری؛ فقر، بدبختی، خرافات پوچ و بی‌اساس، عقب‌ماندگی فرهنگی، دروغ مصلحت‌آمیز، دزدی و فریب‌کاری را هدیه کرد و آموخت.

وقتی به چهره تمامی حکومت‌های اسلامی نگاه می‌کنیم تنها نقطه مشترک آن‌ها خشونتی است که از بدو پیدایش اسلام تابه‌حال به یک‌شکل بوده و هیچ فرقی و یا پیشرفتی نداشته تا به‌اعتدال برسد چون اسلامیون یا همان مسلمانان بر این عقیده هستند که دینشان از همه ادیان دیگر بالاتر و کامل‌تر است و درست هم می‌گویند. البته در رفتارهای غیرانسانی، خشونت، تبعیض و حکم‌های سلیقه‌ای که پایبند به هیچ انسانیتی نیست و شنیع‌ترین و خشن‌ترین اعمال غیرانسانی که در هیچ جای دنیا قابل‌قبول و مرسوم نیست.

هنگامی‌که اسلام به ایران حمله کرد مردان را کشتند، زنان را به اسارت و بردگی بردند و در بازار برده‌فروشان به دیناری فروختند، کتابخانه‌ها را با کتاب‌هایش به آتش کشیدند، تمامی ثروت ایران را به یغما بردند و جز تلی از خاکستر و ویرانی چیزی بر جای نگذاشتند.

دقیقاً در سال ۵۷ با ورود خمینی و دار و دسته‌اش دوباره این اعمال اسلامی و غیرانسانی در ایران پیاده شد و هنوز هم ادامه دارد و همچنان به اسم اسلام می‌کشند و می‌برند و می‌خورند و ملت ایران را در قهقرای فقر فرهنگی و مالی قرار داده‌اند و هرروز با یک ترفند جدید یا افراد جدید سر این ملت را شیره می‌مالند که متأسفانه برخی از ایرانیان فراموش‌کار باز گول می‌خورند و حرکت از نو.

در این عصر که اکثر کشورها سعی می‌کنند قانون اعدام را بردارند و جلوی کشتار را بگیرند و تمامی کشورها روبه‌جلو حرکت می‌کنند بازهم حکومتی اسلامی در قرن بیست و یکم ظهور می‌کند به اسم داعش که اعمال و رفتارشان دقیقاً با صدر اسلام یکی است و انگارنه‌انگار که هزار و چهارصد سال از آن دوران گذشته، می‌گویند یا مسلمان سنی باش یا گردنت را می‌زنیم و شمشیرها و تبرها را بیرون می‌آورند و انسان‌ها را تکه‌تکه می‌کنند و حکم خدا را انجام می‌دهند.

واقعاً این دین برای چه به وجود آمده؟ عده‌ای به خود اجازه می‌دهند هر ظلمی بکنند و بگویند خدا گفته، خدا گفته گردنش را بزن، خدا گفته دستش را قطع کن، خدا گفته تجاوز کن، خدا گفته غیرمسلمانان را بکش، واقعاً خدا به این ظالمی و دین خشنش را می‌شود پرستید؟ خدای به این خون‌خواری را می‌شود ستایش کرد؟ دینی را که از بدو تولد با جنگ و خونریزی و غارت و چپاول وجود خود را به جهانیان تحمیل کرده و می‌کند و هرگز به فکر پیشرفت درراه انسانیت نیست می‌شود پذیرفت؟ و این دینی است که هزار و چهارصد سال قدمت دارد و هرگز یک‌قدم به جلو نرفته و نخواهد رفت و با تکامل و پیشرفت بیگانه است.

این مطلب ادامه دارد

فرشته نظام آبادی : آمار بالای طلاق در ایران

یکی از مهم‌ترین دغدغه‌ها و نگرانی‌های جمهوری اسلامی در سال‌های اخیر افزایش صعودی آمار طلاق است. جدای از تقدس مذهبی که حکومت برای ازدواج قائل است و برعکس آن طلاق را گناهی بزرگ و لرزاننده عرش الهی می‌داند به‌طورکلی و در همه جهان البته با دلایل متفاوت رشد نرخ طلاق در جامعه مطلوب نیست. رشد طلاق نشان‌دهنده وجود مشکلات پایه‌ای – فرهنگی و اقتصادی در سطح جامعه است و تلاش دولت‌ها و جامعه‌شناسان پیوسته بر کاهش آمار طلاق متمرکز است. در جامعه ایران اما دلیل طلاق‌ها کاملاً از نوع دیگری است و تماماً به فرهنگ و سیاست‌های جمهوری اسلامی مربوط می‌شود. عدم برخورداری زنان از حقوق برابر در رابطه زناشویی از مهم‌ترین این عوامل است. زن در رابطه زناشویی چنان از طرف جامعه و قوانین زن‌ستیز آن تحت‌فشار است و حمایتی از او نمی‌شود که کوچک‌ترین مشکلی ناخواسته او را به جنگ آخر یعنی طلاق سوق می‌دهد. نهایتاً بسیاری از زنان مشکلات حضانت کودک بعد از طلاق و نگاه منفی جامعه نسبت به خود را به جان می‌خرند و اقدام به جدایی می‌کنند. پروسه گرفتن طلاق برای زنان در ایران چنان مشکل و مشقت‌بار است که به‌تازگی شاهد برگزاری طلاق پارتی‌ها بعد از انجام طلاق هستیم. جشنی که درواقع جشن پیروزی است بر قوانین عقب‌مانده و ضد زنی که مانع طلاق زنان می‌شود. همچنین نبود امکان معاشرت آزاد و زندگی مشترک بدون ازدواج باعث شده زن و مرد پس از هر آشنایی مختصری که شاید در کشورهای اروپایی هرگز به ازدواج ختم نشود صرفاً برای با هم بودن مجبور به ثبت رسمی آن و ازدواج شوند. طبیعی است که در صورت عدم توافق نه یک جدایی ساده بلکه مهر طلاق بر پیشانی آن‌ها می‌خورد. نقش مشکلات اقتصادی را نیز نباید در این میان دست‌کم گرفت. مردانی که به دلیل بیکاری قادر به تأمین مخارج خود نیستند شکلی از طلاق‌های اجباری را به وجود آورده که زن و مرد باوجود علاقه دوطرفه مجبور به پایان دادن به زندگی مشترک خود می‌شوند. به مقوله طلاق از دیدگاه‌های مختلفی می‌توان پرداخت اما آنچه مسلم است عامل اصلی بالا رفتن آمار طلاق در ایران وجود قوانین ضد زن حاکم و فرهنگ مردسالارانه‌ای است که حکومت سعی در اشاعه آن دارد. جا دارد به‌دوراز ترس مذهبی از پدیده طلاق از زوایای منطقی‌تری به تمام جوانب آن پرداخته شود. تغییر قوانین و مناسبات فرهنگی حاکم بر جامعه مهم‌ترین قدم در راه طبیعی سازی روابط زن و مرد در جامعه و کاهش آمار طلاق است.

سروناز سینایی : پیروزی حزب دموکرات‌های سوئد و زنگ خطر برای پناهجویان

یکی از مهم‌ترین و اصلی‌ترین سیاست‌های حزب دموکرات‌های سوئد خارجی ستیزی و مخالفت با پناه‌جو پذیری این کشور است. حزب دموکرات‌های سوئد که به‌عنوان سومین حزب قدرتمند سوئد در انتخابات پارلمانی ۲۰۱۴ شناخته شدند از ضعف‌ها و سیاست‌های غلط حزب حاکم یعنی حزب مودرات سوئد درزمینه خدمات اجتماعی و رفاهی، در انتخابات استفاده کردند. به این شکل که ادعا کردند اگر خدمات اجتماعی کم شده است و اگر امکانات رفاهی در جامعه تقلیل پیداکرده است و اگر سن بازنشستگی بالا رفته است تنها به خاطر وجود خارجی‌هاست. این حزب اصلی‌ترین سیاست خود را متوقف ساختن پناهندگی در کشور سوئد اعلام کرده است و توانسته از نقاط ضعف زندگی اجتماعی – رفاهی مردم علیه خارجیان استفاده کند و رأی ۱۳ درصد مردم را از آن خود کند. رأیی که نسبت به آرای این حزب در انتخابات پیشین دو برابر رشد داشته است. با ورود حزب دموکرات‌های سوئد به پارلمان، اوضاع تمامی خارجیان حتی کسانی که شهروند سوئد محسوب می‌شوند به‌گونه‌ای وخیم خواهد شد و آپارتاید نژادی و راسیسم بیش‌ازپیش در میان مردم اشاعه خواهد یافت. پناهندگانی که از کشورهای جنگ‌زده آمده‌اند و تمامی خطرات راه را به جان خریده‌اند به امید یک زندگی انسانی و آرام، دچار جنگ روانی دیپورت خواهند شد. پناهندگانی که ازلحاظ مشکلات سیاسی و اجتماعی تمام پل‌های پشت سرشان خراب‌شده دوباره با یک تشویش غیرقابل‌تصور روزگار خواهند گذراند و این در حالی است که از احترام اجتماعی و انسانی نیز در کشور سوئد برخوردار نخواهند بود و دوباره با بی‌حرمتی روبه‌رو خواهند شد. حزب دموکرات‌های سوئد یک حامی و پشتیبان برای راسیست‌ها محسوب می‌شود و بنابراین شاهد حملات بیشتر و تجمعات افزون‌تر راسیست‌ها و نازیست‌های سوئد علیه خارجیان و زدوخوردهای بیشتر خواهیم بود. این افق مه‌آلود و حزن‌انگیزی است در انتظار پناهندگان و شهروندان خارجی سوئد که حزب دموکرات‌های سوئد برای ما مشخص کرده است. با پس زدن حزب چپ سوئد از ائتلاف سبز و سرخ و تمایل سوسیال‌دموکرات‌ها به همکاری با احزاب کمپ بورژوازی، رنگ واقعیتی تلخ بر افق سیاست سوئد خواهد خورد.

نامه‌ای از ایران

واقعاً دوست داشتم این مطلب را برای شما بنویسم و ابراز کنم که واقعاً به شما افتخار می‌کنم که همچنین هم‌وطنی دارم که به درد مردم کشورش رسیدگی می‌کند و این‌قدر برای آن‌ها وقت می‌گذارد.

من خودم شخصاً آدمی بودم که درگذشته مخالف ترک وطن بودم هرچند با تمام مشکلاتی که اینجا وجود دارد مخصوصاً برای  من  که محروم از خیلی چیزها در کشورم شدم و حتی نابودی ذره‌ذره افراد فامیلم را به علت فعالیت‌های  سیاسی خانواده‌ام که  باکمال میل به آن‌ها افتخار می‌کنم دیدم. به‌طور خانوادگی آدم‌های میهن‌پرستی بودیم و خوب این داستان هم به نحوی از بچگی روی من تأثیر فراوانی گذاشته و با رفتن از ایران مخالفت می‌کردم. ادامه خواندن نامه‌ای از ایران

محسن رقایی : اجرای احکام اعدام و تأثیرات آن بر روح و روان بینندگان

بعد از تغییر نظام پادشاهی و روی کار آمدن حکومت جمهوری اسلامی، ایدئولوژی بنیادگرای آن استفاده از آیه‌های قرآن را برای اعدام، سنگسار و قطع عضو به امری عادی درروند اجرای احکام قضایی در ایران تبدیل کرد.

اجرای این احکام که خود جنایتی علیه بشریت است در جلوی چشمان مردم، هیچ‌گونه تأثیری درروند جلوگیری و یا کاهش تعداد جرائم در کشور نداشته، چون خانه از پایه خراب است و فساد در بالاترین مقامات کشور وجود دارد. رژیم در ایران به دنبال آن نیست که اعتیاد و فحشا و دزدی را ریشه‌کن کند وگرنه می‌توانست راه‌های مناسب‌تری را از کشورهای دمکراتیک جایگزین کند و از طریق رسانه‌های ملی به مردم تزریق کند.

همچنین اجرای این احکام درملأعام تأثیرات ویرانگری بر روح و روان بینندگان این صحنه‌ها خصوصاً بچه‌ها دارد که تا آخر عمر به یاد آن‌ها می‌ماند و آنان را می‌آزارد. جوانانی که شاهد اعدام و شلاق و سنگسار و قطع عضو و یا هرگونه خشونت دولتی دیگر می‌باشند آن خشونت را به‌عنوان یک الگوی قابل‌اجرا در ذهن خود ضبط کرده و دوباره همان عمل را به شکلی دیگر وارد جامعه می‌کنند و بدین‌صورت است که از خشونت، خشونت زاده می‌شود.

این اعدام‌ها و قطع عضوها و شلاق‌ها و… کمکی به حل مشکل جرم و بزهکاری نکرده است؛ بلکه آن‌ها را بیشتر هم کرده است.

تنها هدف آخوندها از اجرای این اعمال وحشیانه، تبلیغ و تزریق آن‌ها از طریق مطبوعات، لباس شخصی‌ها، رادیو و تلویزیون ایجاد ترس و وحشت در جامعه است. چون ترس عامل بازدارنده اعتراض مردمی است. در نگاه دیگر جمهوری اسلامی ابزارهای دیگری برای خشونت بکار می‌برد که یکی از این ابزارها استفاده از آیه‌های قرآن و فریاد الله‌اکبر و تشکر کردن از بیت رهبری و قوه قضائیه است و به صورتی حمایت نیروی انتظامی را نیز در راستای افکار دیکتاتور مذهبی به خود اختصاص می‌دهند.

مردم ایران با اتحاد و همبستگی خود زیر بار بازی‌های این رژیم جنایتکار نرفته‌اند و همان‌طور که بارها نشان داده‌اند با برهم زدن این مراسم و تحریم تماشای آن و تبدیل آن به اعتراض و نمایش آن در سطح جهانی سعی به عقب نشاندن این رژیم فاشیستی مذهبی می‌نمایند. وظیفه ما نیز در خارج کشور این است که هم‌زمان با اعتراض به این مراسم هر چه بیشتر این وقایع را در بین جوامع حقوق بشری انعکاس داده و با فشار هر چه بیشتر بر این رژیم فاشیستی سعی بر متوقف کردن این اعمال جهنمی و قرون‌وسطی‌ای کنیم. تنها راه نجات مردم ایران، نابودی رژیم فاشیستی مذهبی حاکم بر آن و ایجاد یک حاکمیت مردمی و دموکراتیک است. آزادی و دموکراسی فقط یک کلمه نیست که بتوان یک‌شبه به آن رسید بلکه هرکسی باید از خودش شروع کند.

به امید ایرانی آزاد برای تمام اقشار مردم و نابود باد رژیم فاشیستی اسلامی.

 

 

ماهرخ فیروزه : اسلام زن ستیز

در جامعه های اسلامی ضعیفترین افراد زنان هستند که همیشه بی یار و یاور بوده اند و هیچ فریاد رسی نداشته و ندارند، چون همیشه ابزاری برای مرد به حساب می آمده و می بایست تحت امر صاحب ابزار باشند چرا که قانون شرع اسلام چنین می گوید و پیوسته از گفته خود پیروی می کند و با تعصب آفریده اسلام از این افکار پلید طرفداری کرده و هیچ نرمشی در این راه ندارد.

راستی چرا اسلام اینگونه است؟ مگر در اسلام حرف از برادری و برابری نیست؟ مگر نمی گویند فاطمه دختر پیغمبر اسلام زنی آزاده بوده یا زینب شیر زن کربلا بوده و زنان دیگری که اسمشان را در کتابهای دینی می آورند و از شجاعتها و کمالاتشان می گویند اما با این گفته ها چرا در قوانین اسلامی زن را به هیچ انگاشته اند و او را کنیز و برده مرد می دانند، حد و توانشان را در جاهایی نصف و بعضا کمتر از نصف می دانند، چرا نمی گذارند که در افکارشان آزاد باشند و اجازه تفکر آزاد به تمامی افراد جامعه بخصوص زنان هر جامعه که بزرگترین مردها را همانان به دنیا آورده و تعلیم و تربیت کرده اند را ندهد تا کی می تواند جلوی رشد و شکوفائی زنان جامعه را بگیرد.

زنانی که همه جا دوشادوش مردان بوده و هستند. زنان را که در زمان سختی حتی از مردان محکم تر ایستاده اند تا چهارچوب خانواده را که زیربنای جامعه است حفظ کند. اسلام این موجود در عین حال ظریف اما در باطن مقاوم و خستگی ناپذیر را چنان در ظلمت نگاه داشته که گویی وجود ندارد، یا در کارهای خود وا می ماند. ولی ما زنان در همه عرصه های جامعه ثابت کرده و می کنیم که می توانیم توانائیهایمان را به رخ بکشیم و در خیلی کارها گوی سبقت را از مردان ربوده ایم و به خاطر همین توانائیهاست که از اسلام زن ستیز متنفریم و تا جایی که بتوانیم مبارزه می کنیم تا آزادیهای از دست رفته خود را پس بگیریم.

درباره کسب آراء ۱۲.۹ درصدی حزب راسیستی دمکرات‌های سوئد در انتخابات سوئد و راه‌های مقابله با راسیسم و خارجی ستیزی

افزایش پشتیبانی از حزب راسیستی دمکرات‌های سوئد در انتخابات اخیر سوئد و به دست  آوردن ۱۲.۹ درصد از آراء شهروندان از جانب این حزب، به بحث‌های زیادی در جامعه پیرامون راسیسم و راه‌های مقابله با آن دامن زده است. ما نیز مایلیم به‌عنوان نمایندگان سازمان‌ها و نهادهایی که همواره علیه راسیسم و نابرابری در جامعه فعالیت کرده‌ایم نظر خود را در این مورد اعلام داریم.

  1. بیشتر کسانی که به حزب راسیستی دمکرات‌های سوئد رأی داده‌اند نه راسیست هستند و نه به ارزش‌های نژادپرستانه حزب دمکرات‌های سوئد باوری دارند. اکثریت آرای کسب‌شده توسط حزب دمکرات‌های سوئد را باید به‌حساب نوعی مخالفت و اعتراض به شرایط ناامن اجتماعی در سوئد گذاشت. نارضایتی عمومی از وجود بیکاری گسترده، کاهش درآمد واقعی کارگران و حقوق‌بگیران، آینده ناامن برای جوانان، بدتر شدن خدمات رفاهی، کاهش هزینه‌های رسیدگی به بیماران و سالمندان، کاهش درآمد بازنشستگان، وضعیت هشداردهنده مدارس و تحصیل ازجمله زمینه‌هایی هستند که راسیسم در آن رشد و نمو می‌کند. متأسفانه احزاب مختلفی که در سوئد به‌تناوب قدرت را در دست داشته‌اند نه‌فقط به نیازهای شهروندان برای داشتن یک زندگی خوب، مرفه و عادلانه جواب مثبت نداده‌اند بلکه در جهت بازپس‌گیری دستاوردهای مبارزاتی مردم سوئد عمل کرده‌اند. بخشی از جامعه در اثر نارضایتی از عملکرد ایناحزاب دچار سردرگمی شده و به حزب دمکرات‌های سوئد رأی می‌دهند. این حزب با سوءاستفاده از نارضایتی بخشی از شهروندان جامعه خارجیان را مسبب وضع موجود اعلام می‌کند و به بیگانه‌ستیزی و نژادپرستی دامن می‌زند.
  2. اشتباه است اگر تصور کنیم که مبارزه با راسیسم فقط در مبارزه علیه خارجی ستیزی خلاصه می‌شود. ازنظر ما مبارزه با راسیسم از مبارزه برای بهبود شرایط زندگی انسان‌ها، دفاع از دستاوردهای دیرینه جامعه سوئد و همچنین مقابله با بدتر شدن خدمات رفاهی و درمانی و امنیت شغلی در جامعه جداناپذیر است.مقابله جدی با  احزاب راسیستی نظیر حزب دمکرات‌های سوئد مستلزم اتخاذ سیاست‌هایی است که بتواند امنیت اجتماعی و رفاه را به زندگی شهروندان بازگرداند.
  3. تبلیغات و اقدامات خارجی ستیزانه و نژادپرستانه حزب دمکرات‌های سوئد باید در همه سطوح پاسخ بگیرد. ما از سیاست پناهنده‌پذیری انسانی و پناه دادن به انسان‌هایی که به دلیل جنگ، خفقان، زندان و شکنجه با خطر جانی روبرو شده‌اند، قاطعانه دفاع می‌کنیم. ما معتقدیم که ساکنین سوئد با پیشینه خارجی علیرغم تبلیغات مسموم‌کننده راسیست‌ها نه‌فقط “سربار ” جامعه نیستند بلکه شهروندانی هستند که با کار و تلاش خود در عرصه‌های مختلف اقتصادی، سیاسی و اجتماعی و فرهنگی به سهم خود نقش داشته‌اند.
  4. ما معتقدیم که برای انتگره کردن کسانی که به سوئد پناهنده شده‌اند باید گام‌های بزرگی برداشته شود. بخش قابل‌توجهی از ساکنین خارجی تبار سوئد در شهرهای بزرگ متأسفانه در گتوهای مخصوص به خود زندگی می‌کنند. زندگی در گتوها و بیکاری گسترده در میان ساکنین آن‌ها امر انتگره کردن را مشکل‌تر می‌کند. مقابله با تبعیض و نابرابری‌های اجتماعی و ایجاد شغل یک شرط مهم برای انتگراسیون است. در این زمینه باید برنامه روشنی وجود داشته باشد. درعین‌حال نباید تحت عنوان “احترام به مذهب و فرهنگ خودی ” نوعی دیگری از تبعیض را رواج داد؛ که گویا جمعی از “خارجیان ” به دلیل مشخصات فرهنگی و قومی آن‌ها لازم نیست مثل همه شهروندان دیگر از همه حقوق انسانی و جهان‌شمول خود برخوردار باشند. دیدگاهی که مثلاً به سرنوشت دختران و زنان که در خانواده‌های متعصب مردسالار مذهبی و ارزش‌های ضد زن گرفتار آمده‌اند اهمیتی نمی‌دهد. مبارزه برای دفاع از حقوق جهان‌شمول ساکنین سوئد بخش جدائی‌ناپذیری از مبارزه با راسیسم است.
  5. راسیسم و جریانات مرتجع و افراطی اسلامی از یکدیگر تغذیه می‌کنند. یکی در دفاع از “نژاد اروپایی ” ما را از “هجوم مسلمانان ” می‌هراساند و دیگری می‌خواهد “درخت شریعت اسلام ” را با خون دیگران آبیاری کند. ما در این نزاع به هر دو قطب ارتجاعی آن نه می‌گوییم و پرچم دفاع از انسانیت و سکولاریسم را بلند می‌کنیم. ما به سیاست‌های دول غربی و دولت سوئد نسبت به پروبال دادن به جریانات اسلامی و مماشات با آن‌ها اعتراض داریم. ما فکر می‌کنیم که نادیده گرفتن خطر گسترش افراطی‌گری اسلامی و مقابله با آن از جانب نیروهای سکولار و مدافع انسانیت باعث می‌شود که جریانات راسیستی از این مسئله برای اهداف ضد انسانی خود بهره‌برداری کنند. شهروندان صرف‌نظر از هر باوری و اعتقادی که دارند باید آر حقوق برابر برخوردار باشند. درعین‌حال باید انتقاد از مذهب و ارزش‌های ضد زن و ضد انسانی که به نام مذهب ترویج و تبلیغ می‌شود بدون قید و شرط آزاد باشد. قوانین شریعه به‌هیچ‌وجه نباید در این کشور جایی داشته باشد. یک قانون باید برای همه ساکنین کشور به‌طور یکسان و برابر به مورداجرا گذاشته شود. درعین‌حال باید به گروه‌هایی که رسماً به نام دین اسلام مدافع خشونت و تروریسم هستند شدیداً برخورد شود.
  6. مبارزه با راسیسم امر همه شهروندان جامعه است. لازم است این مبارزه بیشترین شهروندان جامعه را در مقابله با خطر نژادپرستی به میدان بیاورد. ازاین‌رو ما با حرکت پیشنهادی اول اکتبر مبنی بر اعتصاب عمومی خارجی تبارها به دلیل جلوه “خارجی ” و “سوئدی ” کردن مبارزه با راسیسم حمایت نمی‌کنیم.

سپتامبر ۲۰۱۴

حسن صالحی- فدراسیون سراسری پناهندگان ایرانی در سوئد

hasan.salehi2000@gmail.com

افسانه وحدت- کودکان مقدم‌اند در سوئد

afsanehvahdat@yahoo.se

مهین علی پور- کمپین دفاع از حقوق زنان در ایران و علیه تبعیض

mahin_alipour@yahoo.com

 

 

عبدالله اسدی: انتخابات پارلمانی در سوئد بسیاری از مردم این کشور و کلیه اتحاد آلیانس آبی و ائتلاف سرخ و سبز را سخت متعجب کرد

در انتخابات پارلمانی سوئد که در روز یکشنبه ۱۴ سپتامبر برگزار گردید حزب خارجی ستیز معروف به حزب دمکراتهای سوئد بطور بی سابقه ای با کسب آرای ۹، ۱۲درصد به سومین حزب قوی سوئد تبدیل شد. فردریک راین‌فلدت نخست وزیر سوئد، پس از اعلام نتایج آرای انتخابات شکست خود را اعلام کرد و در مقابل خبرنگاران گفت که از سمت خود به عنوان نخست‌ وزیر سوئد استعفا می‌دهد.او در عین حال اعلام کرد که از رهبری حزب مدرات نیز کناره‌ گیری خواهد کرد. یک روز پس از انتخابات اندرش بوری، وزیر دارایی سوئد از چهره های معروف حزب مدارت که قرار بود جانشین فردریک راینفلدت شود، کنارگیری خود را از حزب مدارات اعلام کرد. استعفای نخست وزیر سوئد و وزیر دارایی در پی اعلام نتایج انتخابات و شکست آلیانس بلوک راست آبی اتفاق افتاد که ائتلاف سرخ و سبز متشکل از حزب سوسیال دمکرات، حزب چپ و حزب محیط زیست در مجموع با کمی بیش از چهار درصد پیروز انتخابات شدند. در میان احزاب آلیانس آرای حزب میانه رو (مدرات ها) در مقایسه با دوره گذشته در انتخابات ۱۴سپتامبر ۷% کاهش پیدا کرد.

از ۵۸۳۷ حوزه رای، احزاب اپوزیسیون موسوم به سبز و سرخ با ۴۳.۸ درصد از احزاب آلیانس آبی (دولت گذشته) با ۳۹ درصد جلو افتادند. بر طبق بسیاری از نظر سنجی ها برنده‌ اصلی این انتخابات حزب بیگانه ستیز دموکرات‌های سوئد بوده که ۹ ، ۱۲ درصد آرا را به خود اختصاص داده است.استفان لووین رهبر حزب سوسیال دموکرات پس ازاعلام نتیجه انتخابات آمادگی خود را برای بدست گرفتن قدرت و تشکیل دولت آینده اعلام کرد.وی از دیگر احزاب برای تشکیل دولت خواست با او همکاری به عمل آورند ولی هرگونه همکاری با حزب دموکرات های سوئد را برای تشکیل دولت رد کرد.بیش از هفت میلیون نفر داری حق رای در انتخابات پارلمانی ۱۴ سپتامبر ۲۰۱۴ بوده است.آمار نشان می دهد بیش از ۸۳ درصد از مردم سوئد در این انتخابات شرکت داشته اند.
دو دوره چهار ساله بود که دولت در دست بلوک آبی با همکاری حزب محیط زیست بود. در این ۸ سال حزب لیبرال (مردم) حزب سنتر(مرکز) و حزب دمکرات مسیحی، به رهبری حزب مدارات (میانه روها) اداره جامعه را در دست داشتند.اساس سیاست اینها در ۸ سال گذشته متکی بود بر کاهش خدامات رفاهی، خصوصی سازی، کاهش خدمات دولتی و محدود کردن حقوق و بیمه های بیکاری و کمک هزینه های اجتماعی و خدمات کمتر به بیماران بود.کاهش خدمات دولتی و خصوصی سازی ها در کشور سوئد به طرز وحشتناکی بررفاه اجتماعی مردم تاثیرات منفی گذاشت، بطوری که در بعضی از مدارس به کودکان دبستانی نان خشک دادند و صدای مردم را درآوردند، چیزی که در کشور سوئد کم سابقه بوده است.ایجاد شکاف طبقاتی و افزایش بیکاری در میان بخش جوان جامعه و سیاست همپیوستگی غلط و میدان دادن به رشد گروههای مسلمان و ساختن مساجد و پذیرفتن دخالت آنها در سرنوشت زنان و کودکان دبستانی و اینکه کودکان آنها نباید گوشت حرام بخورند و غیر، از جمله دلایلی هستند که ۱۳ درصد از شهروندان سوئد به این جریان راسیستی رای بدهند. حداقل در چهار سال اخیر کاهش خدمات دولتی بر زندگی مردم بسیار محسوس و غیرقابل قبول بود.
حزب دمکراتهای سوئد چنانچه با دیگر احزاب به توافقی برای تشکیل دولت نرسند در اداره بسیاری از شوراهای شهر وزنه ای بسیار قوی خواهند داشت.این حزب بشدت برای تغییر سیاست پناهنده پذیری سوئد تلاش می کند.قدرت گیری این حزب هم اساسا در نتیجه سیاست های غلط ۸ سال حکومت بلوک آبی راست سوئد برای اداره جامعه رشد کرده است.چنانچه سوسیال دمکرات ها در این دوره نتوانند رونقی در رفاه اجتماعی ایجاد کنند قبل از هرچیز سیاست و شرایط پناهنده پذیری در سوئد بسیار سخت و پیچیده خواهد شد.ظاهرا با همکاری حزب چپ برای تشکیل دولت هم مخافت شده و سوسیال دمکرات ها تصمیم دارند در درجه اول با حزب مرکز، لیبرال مردم و محیط زیست دولت را تشکیل دهند و تمایلی به همکاری با حزب چپ ندارند.همین الان بلوک سرخ وسبز با اینکه آرای اکثریت را بدست آورده اند ولی برای تشکیل دولت هنوز در اقلیت قرار دارند.جریان ابتکار فمینیستی، (فی) نیز با کسب آرای ۱، ۳ دهم درصد اگر چه حد نصاب برای ورود به پارلمان نداشتند،اما بسیار موفق‌ بودند و گفته می شود این حزب می تواند در حدود یازده کمون وارد شوراهای شهر شود.این هم آماری است که رسانه های مختلف سوئد منتشر کرده اند.
حزب چپ % ۵.۷ – حزب سوسیال دموکرات % ۳۱.۳ – حزب محیط زیست % ۶.۸
حزب مرکز % ۶.۱- حزب لیبرال مردم % ۵.۴ – حزب دموکرات مسیحی % ۱ .۶
حزب مودرات % ۲ .۲۳- حزب دموکرات های سوئد % ۹. ۱۲
حزب ابتکار فمنیستی % ۳.۱