بایگانی دسته: مقالات

بیتا کاشانی : چشم وهمچشمی، بیماری جمهوری اسلامی

یکی از پدیده‌های نابهنجار موجود در ایران کنونی، پدیده چشم‌وهم‌چشمی است که روزبه‌روز با توجه به وضعیت و شرایط اقتصادی ازیک‌طرف و ورود کالاها و تجملات زندگی از طرف دیگر بر همه‌گیر شدن آن دامن زده‌شده و خانواده‌ها را به نابودی می‌کشاند. این پدیده نابهنجار در میان زنان گسترده تراست و مؤلفه‌های آن را می‌توان در تظاهر، رقابت و احساس خودکم‌بینی پیدا کرد. چشم‌وهم‌چشمی که خود نوعی بیماری به‌حساب می‌آید از نداشتن رشد عاطفی و فکری نشأت‌گرفته، فرد برای آنکه در نظر دیگران بهتر جلوه کرده و به چشم بیاید به تجمل‌گرایی روی می‌آورد. این حس را می‌توان در تمامی اقشار جامعه  یافت و ارتباطی به ثروت ندارد. به عبارتی هر شخص  و خانواده‌ای در حد بضاعت خود دچار آن می‌شود.

بیشتر پژوهشگران چشم‌وهم‌چشمی را از عقده‌های قدیمی نهفته در دوران کودکی و باعث اصلی آن را فقر فرهنگی می‌دانند.

در اکثر این موارد فشار این پدیده بر نان‌آور و محور اصلی اقتصادی خانواده است و تا زمانی که این خانواده از نیازهای مالی فارغ نشود ادامه دارد و گاها به‌ناچار جرائم اقتصادی و اجتماعی ازجمله اختلاس، رشوه، دزدی و گاهی قتل را در پی دارد.

در ایران  ، باوجود جمهوری اسلامی و فقر فرهنگی و بیمارگونه‌ای که گریبان گیر اکثریت مردم نیز هست، این پدیده رو به افزایش بوده و هرروز شاهد اختلاس‌ها و دزدهای متعددی هستیم؛ اما درمان کجاست؟

متأسفانه واقعیت چنین است که تا زمانی که نظام جمهوری کنونی بر ایران حاکم هست، این بیماری هم در بین مردم رو به افزایش است. دولت حاکم نه‌تنها فرهنگ را درست نمی‌کند بلکه به خرابی و فساد آن دامن میزند بطوریکه بسیاری از ناهنجاری‌های به وجود آمده در مراسم‌های مختلف ملی و خصوصی خانواده‌ها ناشی از همین تغییر فرهنگ است که شاهد آن هستیم.

چنانچه این فرهنگ اصلاح نشود، شاهد تغییر ذائقه اجتماعی خواهیم بود و جامعه ایران درگیر معضل‌ها و مشکل‌های بزرگ‌تر و حتی مسخ فرهنگی خواهد شد. چراکه چشم هم‌چشمی نوعی تلاش برای پیش بودن و عقب نماندن است که وجه منفی آن پررنگ تراست و این خصلت، در جامعه کنونی ایران بسیار ملموس است. با توجه به شرایطی که دولت کنونی برای ملت درست کرده تنها تفریح مردم تجمل‌گرایی است که عارضه چشم هم‌چشمی را نیز افزایش می‌دهد.

ازنظر روان‌شناختی هنگامی‌که معیارهای ارزشی در وجود فرد نهادینه نشده باشد، برای او فقط دید دیگران مهم است. فرد به‌جای تکامل عاطفه و ارزش‌های اخلاقی به نظر دیگران وابسته می‌شود.

مسبب این روش زندگی در ایران چیزی جز حکومت جاه‌طلب جمهوری اسلامی نیست که باسیاست‌های مخربش این روش نادرست را در زندگی و روح ایرانیان نهادینه کرده است، بطوریکه جایی برای اندیشه‌های مثبت باقی نمانده است.

اعتیاد، طلاق، فقر و اختلافات خانوادگی از نتایج همین رفتار اشتباه است و این در حالی است که چنانچه فرزندانی در خانواده موجود باشد قربانی اصلی این نابهنجاری به شمار آمده و دچار مشکلات ویژه‌ای می‌شوند.

ازآنجایی‌که کودکان رفتار پدر و مادر خود را ملاک قرار می‌دهند، پدر و مادری که دچار چشم‌وهم‌چشمی و حسادت باشند، سبب بروز این خصلت و بیماری در کودکان خود هستند و نمی‌توانند به کودکان خود بیاموزند که قدرت واقعی در دوست داشتن دیگران و ازخودگذشتگی است  . کودک صرفاً درمی‌یابد که تظاهر و ثروت است که ملاک برتری افراد است.

تنش، بی‌قراری، نارضایتی، اضطراب، افسردگی و فساد اخلاقی در کودک و نوجوان از عوارض این نابهنجاری است، چراکه کودک هدف اصلی زندگی را امکانات مادی می‌داند و برای کسب این امکانات گاها متوسل به روش‌های غیراخلاقی و بزهکاری می‌شود.

متأسفانه این مشکلات مردم ایران برای حکومت جمهوری اسلامی کوچک‌ترین ارزشی نداشته و هیچ حرکت مثبتی نمی‌کند و بر ازدیاد آن دامن هم میزند. این حکومت تا تمامی ارزش‌های انسانی را نابود نکند دست‌بردار نیست و کوتاه نمی‌آید.

 

بیتا کاشانی

عاتکه بادله : از آینده فرزندانم دلهره دارم

من یک مادرم، یک مادر فرسوده و درمانده از زندگی. مادری که نفس‌هایش خلاصه می‌شود به نفس‌های فرزندانش، فرزندانی که دنیای زیبای کودکی را نخواهند فهمید و در کودکی‌شان گم‌شده‌اند. امیدی به آینده‌شان ندارم و نگاه کودکانه‌شان نگرانم می‌کند، معصوم بودنشان قلبم را می‌لرزاند.

آری من مادری هستم که از روزهای آینده فرزندانم دلهره دارم. هرروز که چشمانم را برای شروع روز جدید باز می‌کنم فقط نگرانی ست که به من صبح‌به‌خیر می‌گوید. از اینکه امروزشان را با چه نا آسودگی‌ای سپری کنم می‌ترسم. من برای بودنمان برای نفس کشیدنمان برای لحظه‌لحظه ادامه زندگی دلواپسم. این موجودات آسیب‌پذیر من ناخواسته چشم در دنیایی گشودند که زندگی فقط در گذراندن لحظه‌ها خلاصه می‌شود در اینکه فقط بمانیم که نفس بکشیم نه اینکه بمانیم که زندگی کنیم.

من مادرم، مادری که از مادری کردن شرمسارم چون هرروز نظاره‌گر بدتر شدن زندگی عزیزانم هستم ولی نمی‌توانم کاری بکنم و نمی‌دانم چه باید بکنم که نجاتشان دهم چون به هر دری که می‌زنم بسته است. تنها چیزی که آرامم می‌کند این است که از جنس من نیستند تا مثل مادرشان حقارت جنس زن بودن را نیز به دوش بکشند. زن نیستند و از زن نبودنشان خوشحالم که در این سرزمین مردسالار جنس دوم بودن جرم به‌حساب می‌آید.

مادری که یک زن است. جنس دومی که همیشه از موجودیتش عذاب کشیده تحقیرها شنیده نا عدالتی‌ها دیده و در ترازوی نابرابری‌ها کفه ستم کشیدنش سنگین بوده. من یک زنم، یک زن تحقیرشده به جنسیت که حاضر به پذیرش جنسم نیستم از اینکه یک زن باشم رضایت ندارم. برایم لذت‌بخش نیست با این موجودیت زندگی کنم. نمی‌دانم چه می‌خواهم و چه باید بخواهم. خوش بودن و خوشی کردن را به من نیاموختند ولی دور بودن و دوری کردن و مخفی شدن را از چشم دیگران خوب بلدم. به من آموختند به خاطر زن بودنم همیشه پا عقب بکشم خودم را نشان ندهم و از توانائی‌هایم فقط در پستوی خانه استفاده کنم، پستویی که در آن روشنایی و آگاهی راهی ندارد و همواره سیاهی و عقب‌ماندگی مهمان لحظه‌هایم است.

از انسان بودن نبایدهایش را می‌دانم نفی شدن‌ها و نهی کردن‌ها را شنیدم به من نبایدها را آموختند نمی‌دانم بایدها یعنی چی؟ گرفتن حق برایم واژه غریبی است. در قانون جامعه من زن جزء انسان نیست حقوق انسانی ندارد. فرق‌هاست بین من و مردهای اطرافم. همواره تمایزی ست بین من و برادرم. پدرم و حتی پسرم که از تک‌تک سلول‌های من تغذیه کرده برای مرد شدنش. و این موضوع مرا شکسته است. جدای از مادر بودن و زن بودنم من یک انسانم، انسانی که تنها مدرک انسان بودنم شناسنامه ایست که اسم و مشخصاتم را در آن درج کرده‌اند ملیتی بر آن مهر کرده و بدون اینکه از من بپرسند به من مذهبی داده‌اند که نامش اسلام است مذهبی که بعدها فهمیدم به یاری او من از تمام حقوق اولیه‌ام ساقط شدم. به خاطر مذهب است که من انسان، انسان بودنم زیر سؤال رفته و به خاطر اوست که صدایم را در گلو خفه کرده‌ام. من از تمامی مذاهب بیزارم از حصارهای خرافه‌ای که به خاطر دین و مذهب به دورمان می‌کشند بیزارم. من از دیوارها فراری‌ام از مرز کشیدن‌ها، تفکیک شدن‌ها، حالم بد می‌شود. این ابزار مسموم فکری را نمی‌خواهم.

سرزمینی که در آن تحقیر شدم، ظلم‌ها دیدم، توهین‌ها شنیدم نامش ایران است ایران؟ نام یک زن؟ چقدر درست نام‌گذاری شده. ایران شده شاید به خاطر این است که هرروز شاهد آزار زنان درونش بوده و مادران دردکشیده زیادی را در وجودش جای‌داده. شاید زنی است با دردهای مشابه. شاید مادری است بیچاره و شاید من فرزند اویم. دختری با دردهای مادرش. دختری که مادرش برایش جز درد و شکنجه چیزی نبوده. من نمی‌خواهم مال او باشم. مرز نمی‌خواهم، از فاصله‌ها و دور بودن‌ها فرار می‌کنم. جهانی می‌خواهم بدون مرز، بدون تبعیض. ناخواسته در وجود ایران متولد شدم ولی نمی‌خواهم محدود به ایران باشم می‌خواهم تنها سهمی که از ایران داشته باشم این باشد که فریادهای خفه‌شده در گلویم را بیرون بریزم با دردهایی که در وجودم تلنبار شده صدایی بسازم برای رهایی زنانی که همچنان زیر بار ظلم حکومت دیکتاتوری له می‌شوند. حکومتی که زنان خسته‌ای چون من ساخته. زنانی که عقده وجود زیبای زنانه‌شان را پرکرده. می‌خواهم فریاد بزنم هوار بکشم دیوارها را بشکنم می‌خواهم با حصار خرافه دین مقابله کنم مقابله برای به دست آوردن چیزهایی که سهمشان نبود و از من گرفتند و برای پس زدن چیزهایی که سهمم نبود و به من دادند. تنها سهم من از آن دیار فقط مبارزه است مبارزه کردن را خودشان در وجود من نهادند روزی که به‌اجبار زبانم را دردهانم دوختند. حال، زبانم آزادی را آموخته و می‌شناسد پس با آن درها را می‌گشایم و با حکومتی که سال‌هاست به‌اجبار و ظلم و زور به مردمش حکم می‌کند مقابله می‌کنم. خستگی زن بودنم را از تن رها می‌کنم تا زنان خسته ایران انرژی بگیرند و بیاموزند زن بودن خفه شدن نیست. آن‌ها باید بدانند زن یعنی زندگی یعنی رهایی. برای رهایی از آن دیکتاتورهای جنایتکار باید نفس‌ها را بیرون دادوفریاد زد و ایستاد و حق را گرفت. به امید روزی که تمام مردم ستم دیده، آزادانه زندگی کنند، ازجمله مردم سرزمین اجباری من.

ریشه‌ات بر باد، حکومت جمهوری ظالم اسلامی.

علیرضا منزوی : نشانه‌های خرافات در فرهنگ

نزدیک به هزار سال است که برخی از ما ایرانیان دربند موهومات و خرافات زندگی می‌کنیم. به خرافات و اوهام دل‌بستگی داریم و جهان را ساخته‌وپرداخته موهومات می‌پنداریم.

اگر از یک شخص اروپایی و آمریکایی و یا به‌اصطلاح خودمان غربی، با سطح معلومات متوسط و تحصیلات غیر آکادمیک و دانشگاهی دلیل قرار گرفتن کرات آسمانی، ستارگان و ثبات و نظم گیتی را سؤال کنیم، به‌یقین جوابی در رابطه با نیروی جاذبه و گرانش بین ستارگان و کرات خواهیم گرفت و اگر درباره پیدایش موجودات زمینی سؤال کنیم پاسخی به‌غیراز تأثیر انرژی خورشیدی و قانون تکامل نخواهیم شنید. انسان غربی تکلیف خود را با جهان هستی روشن کرده است و متوجه شده که ما انسان‌ها و دیگر موجودات و گیاهان همگی از زمین هستیم و نه چیزی از آسمان آمده و نه در آسمان کسی و یا چیزی منتظر ماست.

ما آدم‌های زمینی هستیم و مشکلاتی زمینی داریم و راه‌حل تمامی این مشکلات هم راه‌حل‌هایی زمینی هستند که این راه‌حل‌ها از ذهن‌های انسان‌های فرهیخته و دانشمند جامعه می‌آیند و به‌صورت قوانین مدنی مختلف جلوه‌گر می‌شوند و درنهایت مشکلات جامعه بشری را حل می‌کنند.

اما برعکس، جامعه ایرانی ما قرین هزار سال است که دچار مسمومیت ذهنی و فکری شده است، ذهنیت ما ایرانیان شیعه تبار دچار آن‌چنان مسمومیتی شده که نه‌تنها ستون‌های نظام گیتی و جهان هستی را بر پایه‌های خرافات و موهومات بناکرده، بلکه اگر کار نیکی هم انجام می‌دهیم، نه از روی اخلاق نیک و پسندیده، بلکه به طمع تصاحب مرتبتی بالاتر در روز قیامت است، البته در این زمینه ذکر این نکته لازم است که اصولاً در بسیاری از مذاهب به‌اصطلاح یکتاپرست و معتقد به دوزخ و بهشت، انجام هر کار نیک و پسندیده به طمع رسیدن به مرتبتی بالاتر در روز رستاخیز است.

اصولاً فرهنگ علمی در جامعه اسلامی-شیعی ما گسترش نیافت و تنها خرافات بود که در بین مردم جا گرفت.

ما سخنان یک فالگیر و جادوگر را بیشتر از سخنان یک دانشمند قبول داریم… میدانید چرا؟

چون این افراد بر اساس “ذکاوتشان” از درد مردم به‌خوبی باخبرند و درنهایت نوید آزادی را می‌دهند. چراکه در سایه آزادی است که ذهن انسان، در کمال سلامت رشد می‌کند. تمام پدیده‌های نیک در سایه آزادی به دست می‌آیند. آزادی تفکر، آزادی قلم، آزادی بیان و… .

آزادی بیان تنها در آزادی گفتار خلاصه نمی‌شود. رقص، سینما، تئاتر، هنر و… این‌ها همه جزو آزادی بیان هستند. ایرانیان همیشه به دنبال آزادی بوده‌اند ولی همواره یک یاغی با کمک گروهی خائن از بین خود ما ایرانیان مانع رسیدن مردم به آرزویشان شده است. ازآنجاکه ایرانیان نیز سالیان زیادی است که آرامش به خود ندیده و به دنبال آن می‌گردند این خائنین را بدون تفکر و تنها از روی جهالت می‌پذیرند. سخنانشان را گوش‌داده و بی‌چون‌وچرا پذیرا هستند. با توجه به اینکه متأسفانه روحیه مطالعه و تحقیق هم میان اکثر ایرانیان کم شده و همین دلیل بزرگی برای پذیرش بی‌چون‌وچرا است.

واقعاً مایه ننگ است که مردمی آگاه و آزادیخواه، امروز سرنوشت خود را به دست مشتی آخوند سپرده است ۰ آیندگان به همه ما خواهند خندید که این نوع حکومت را تحمّل کردیم و عجیب‌تر و مضحک‌تر آنکه برای آن‌ها رأی هم در صندوق ریختیم تا که این “عمامه به سر” برود و جای خود را به آن آخوند دیگر بدهد.

اروپا بعد از قرون‌وسطی تا عهد رنسانس، جامعه‌ای شبیه به جامعه امروز ما داشت. جامعه‌ای که گویی در آن تفکر منجمد شده، هیچ تحرّکی روبه‌جلو نبود، گویا هیچ کشف مهمی و هیچ اثر ادبی و اندیشه عمده‌ای مطرح نشده است و حتی سوابق درخشان ارسطویی و افلاطونی یکسره خاموش شده و از بین رفت و بجای آن مشتی موهومات مذهبی جایگزین شد که هیچ گشایشی در کار مردم ایجاد نمی‌کرد ۰ کشیش‌های مسیحی نیز با استفاده از آن خرافات، مشغول فریب دادن مردم و دادوستد املاک بهشت بودند ۰ تا اینکه دوره رنسانس آغاز شد و مردم از وضعیت موجود خسته و بیزار شدند و از کشیش و خرافات مذهبی روی گردانده، به جمال گذشتگان خود خیره شدند ۰ آثار هنری که تماشای آن چشمشان را خیره و روحشان را نوازش می‌داد، افکاری متعالی که اندیشه‌شان را تحریک می‌کرد ۰

هیچ‌گاه ظهور یک کشف بزرگ برای تغییر یک جامعه کافی نیست، هرچقدر آن کشف بزرگ باشد، جامعه را فیلسوفان تغییر می‌دهند ۰ منشأ تمام علوم، فلسفه است و جامعه بدون فیلسوف، بدین معنی است که آن جامعه متفکر ندارد ۰ بر این اساس، اروپائیان بیش از آنکه مدیون کپلر و گالیله باشند، مدیون دکارت و بیکن هستند، فیلسوفانی که شیوه‌های درست اندیشیدن و دستیابی به معرفت حقیقی را به مردم آموختند و پایه‌های مکتب جامد و متحجّر را به لرزه درآوردند ۰ در آن شرایط خفقان مذهبی که کشیش‌ها کنترل افکار جامعه را در دست گرفته بودند و هیچ‌کس جرئت مخالفت با آنچه ارسطو گفته بود را نداشت، آن‌ها ثابت کردند که منطق ارسطویی برای کشف حقیقت کافی نیست ۰ آن‌ها ثابت کردند که ما نمی‌توانیم از طریق قیاس به حقیقت دست‌یابیم ۰ آنچه در کشف علوم اهمیت دارد، استقراست ۰ به زبان دیگر آن‌ها برای نخستین بار ثابت کردند که ما نمی‌توانیم یک حکم کلی صادر کنیم و گمان ببریم که به نتیجه رسیده‌ایم.

در ایران ما ولی برعکس این واقعه اتفاق افتاد ۰ بدین معنی که دوره روشنفکری و تعالی فکر با ظهور دانشمندانی چون حکیم ابوریحان بیرونی و حکیم فارابی و حکیم عمر خیامی، ابو معشر بلخی، ابن‌سینا، رازی و فردوسی که در حدود هزار سال قبل می‌زیستند، آغاز شد و سپس با ظهور آخوندهای شیعه در دوره صفویه، ایران به خواب غفلت و جمود فکری و تحجّر مذهبی فرورفت و دوره تاریک تاریخ خود را آغاز کرد ۰ این حرکت وارونه تا زمان انقلاب مشروطه و دوره مدرنیته ادامه یافت. مدرنیته‌ای که هیچ‌گاه به سرزمین ما راه نیافت ۰ ما بعضی از مظاهر مدرنیته را تجربه کردیم، ولی اندیشه مدرن هیچ‌گاه در ایران ما پا نگرفت ۰ اصل مدرنیته در محترم دانستن حقوق افراد جامعه است ۰ آزادی بیان، آزادی تحزب شهروندان، اختیار انتخاب، شرکت در مسائل مربوط به مملکت، احترام به قانون و ۰۰۰ نمونه‌هایی هستند که اندیشه مدرن خود را به آن صور جلوه‌گر می‌سازد ۰ این فکر مدرن هیچ‌گاه در ایران ما پا نگرفت ۰ چون دیکتاتورها قادر به مهیاکردن این ارزش‌ها نیستند، چه دیکتاتوری که تاج بر سر داشته باشد و چه آنکه عمامه بر سر بگذارد ۰

برای دسترسی به حقیقت ما باید کوله‌بار تاریخی فرهنگی خودمان را بازبینی کنیم ۰ این کوله باری را که نسل‌اندرنسل بما رسیده و ما اینک مسئولیت حمل آن و تحویل دادن آن را بر عهده‌داریم، باید یک‌بار خالی کرده و کثافات و خرافات آن را کنار زده، زشتی‌های آن را از افکار متعالی و یاقوت‌های شاهوار و الماس‌های درخشان جدا کنیم، نیکی‌ها را نگه‌داشته و پلیدی‌ها را از خود دور کنیم و آنگاه آن را به نسل آینده تحویل دهیم ۰

بنابراین می‌توان این‌گونه نتیجه‌گیری کرد که درواقع بهترین راه‌حل این مشکل تنها در مطالعه است. موضوعی که راه گشای بسیاری از مسائل و مشکلات است.

 

محمدعلی نظری : وضعیت امروز در عراق

وضعیت امروز در عراق
هر دم از این باغ بری می رسد. همه اخبارسیاسی جهان تحت الشعاع ماجراهای این دورهدرعراق قرارگرفته است. جریانی که در عراق
پیش آمده است و اینکه عده ای به طور ناگهانیبا ابتدایی ترین وسایل به جنگ یک کشوربیایند و بعد نیمی از کشور را اشغال کنندمسئله چندان ساده ای به نظر نمی رسد واطراف آن ماجراهای گوناگونی می گذرد. آنچه امروز در عراقپیش آمده نتیجه همکاری های آمریکا و انگلستان در حمله بهحکومت صدام حسین و واژگون ساختن حکومتی است کهاگر از این زاویه به عراق امروز نگاه کنیم علیرغم برقرایاختناق و سرکوب گریهایش بعنوان یک دیکتاتور در منطقهشرایط منطقه صد چندان آرامتر از امروز بود. در واقعسیمای سیاه جامعه امروز عراق، روی گذشته سیاه صدام راسفید کرده است.
امروز ما شاهد این هستیم که عراق جدا از اینکه عملا به سهپارچه برای مثال حکومت کردها در شمال، داعش در وسط ومالکی با شیعه گری اش در جنوب عراق تبدیل شده استجنگ و آدمکشی و بمب گذاری در راه رفت و آمد و محلزندگی مردم همچنان ادامه دارد بطوری که عراق را به یکجهنم تبدیل کرده و زندگی عادی مردم در آن کشور مختلشده است.
هیچ نشانی از یک جامعه مدنی در عراق وجود ندارد، هرروزمردم زیادی در خیابان ها کشته می شوند و یا خانه و محلکسب و کارشان را بر سر آنان خراب می کنند. عراق امروزدیگر شباهتی به جامعه عادی ندارد و هیچ کس هم صدایشدر نمیاد. گروهی جانور اسلامی وانت سوار از راه می رسند وخاک نیمی از آن مملکت را بدون کمترین مقاومت اشغالمی کنند. نوری المالکی از آمریکا تقاضای کمک کرده ولی تابحال اقدام جدی نکرده است. آنها فهمیده اند که شرایط
امروز عراق نتیجه عمل کرد آمریکا و کشورهای غربی درعراق است.این ها اصلاً نمی خواهند قبول کنند آنچه امروز در عراق وخاورمیانه اتفاق می افتد نتیجه سیاست های غلط خودشان است. نتیجه سیاست های آمریکا از زمان جیمی کارتر تاکنوناست؛ تقاضای نوری المالکی برای کمک از آمریکا هم تابحال عملا بی پاسخ مانده است، انگیس هم گفته است که فقط در حد کمک رسانی به آوارگان دخالت می کند. ارتش عراق هم در مقابل حملات جریان اسلامی داعش بشدتتضعیف شده و بی تاثیر شده است و در جبهه شمال پیشمرگان تنها برای جلوگیری از یورش داعش به کرکوک ومناطق دگیر کردنشین مقاومت می کنند.سالهای سال بود این مردم در کنار هم زندگی می کردند و عملا چیزی بنام شیعه و سنی وجود نداشت و نمی دانستیمکه بین شیعه و سنی اختلافات مذهبی تا این حد وجوددارد. مردمان منتصب به شیعه و سنی هم در عراق و هم درایران نفعی در این جنگ های خانمان سوز ندارند. مردم باید به پاخیزند و به این جنگهای فرقه ای – مذهبی برای
همیشه پایان بدهند.

استرالیا پناهجویان سریلانکایی را بازگرداند

سترالیا از بازگرداندن ۲۰ پناهجو به سریالنکا در روز

یکشنبه خبر داده است.
پیش از این گروههای مدافع حقوق بشر از بازگردانده شدن
بیشتر از ۱۰۰ پناهجوی سریالنکایی به این کشور ابراز
نگرانی کرده بودند.
به گفته مدافعان حقوق بشر، گروهی از بازگردانده شدگان از
اقلیت نژادی تامیل بوده اند و احتمال محاکمه آنها در
سریالنکا وجود دارد.
دولت استرالیا بدون اظهار نظر درباره موارد پیشین
بازگرداندن شهروندان سریالنکایی، بر رعایت تعهدات بین
المللی و بررسی دقیق پرونده پناهجویان تاکید کرده است.
بر این اساس، تنها چهار نفر از افرادی که یکشنبه به
سریالنکا بازگردانده شدند، تامیل هستند.
سری النکا به خاطر نحوه برخورد با تامیلها مورد انتقاد قرار
دارد.
به گفته اسکات موریسن، وزیر امور مهاجرت استرالیا، یک
کشتی حامل۲۰  مهاجر غیرقانونی در دریا تحویل مقام های
سریالنکایی شده است.
به گفته او، وضعیت همه این افراد قبل از بازگردانده شدن
بررسی شده و تنها یک نفر از آنها شرایط دریافت پناهندگی
را داشته است.
آقای موریسن گفت این فرد به طور داوطلبانه تصمیم گرفت
با دیگر پناهجویان به سریلانکا برگردد.

مدافعان حقوق پناهندگان می گویند نحوه برخورد استرالیا
با پناهجویان خالف مقررات بین المللی است.
استرالیا پناهجویانی را که از راه دریا سعی دارند به این
کشور وارد شوند، به اردوگاه هایی در نائورو و گینه نو می
فرستد و در مواردی قایق های حامل مهاجران غیرقانونی را
به اندونزی بازگردانده است.
تاکنون صدها مهاجر غیرقانونی در راه رسیدن به استرالیا
جان خود را از دست داده اند.
استرالیا میگوید سیاست این کشور در برخورد با مهاجران
غیرقانونی با هدف حفظ جان افراد اتخاذ شده است

مسعود صالحی : آزادی واقعی حق همه ماست

جمهوری اسالمی، این حکومت کثیف  اسلامی
– فاشیستی بیشتر از ۱۱ سال است که منثنل
زالو به جان مردم ایران افتاده و به هر بهانه ای
و یا حتی بدون هیچ بهانه ای غرور، حیثینت،
و انسانیت و شرافت آدم ها را لگدمال کرده و
مردم ایران را به ورطه نابودی کشانده است.
سرزندگی و شادی را از بسیاری از خانواده های امیدوار به
آینده گرفته اند و باعث ازهم پاشیدگی اکثرآنها شده اند. آنها
را داغدار کردهاند و فرزندانشان را به پای جوخه های اعدام
برده اند و باقیمانده را مجبور به ترک دیار و وطن خویش
کرده اند به طوریکه هرسال بیش از پنینش شناهند خنروج
بدون بازگشت هموطنان خود هستیم.
بسیاری از کشورهای جهان از ذخایر نفت و گاز و منننابنع
طبیعی ایران استفاده می کنند و از راه بنرقنراری روابنط
تجاری و اقتصادی با ایران کمبود های خود را تامنینن منی
کنند ولی با این حال مردم ایران با فقر و فالکت و بینکناری
غیر قابل تصوری مواجه هستننند. بنطنوری کنه تنا اینن
جنایتکاران بر جامعه حاکم باشند هیچ نشانی و هیچ راهنی
برای رسیدن به خوشبختی و امنیت و آسایش وجود نخواهد
داشت. دنیا به طرف پیشرفت و تعالی حرکت می کنند امنا
جمهوری اسالمی فرهنگ شیعه گری و خرافات را به خنورد
مردم می دهد.
مردم ایران بدجوری در دام حکومت دینی و مشتی جانی و
جنایتکار گرفتارشده اند؛ حکومتی که همچون عنکبنوت بنر
دور انسانها تار خرافه پرستی و موهومات اسالم را پیچاننده
است که بزرگترین مانع پیشرفت هر انسان و دست یافنتنن
به آزادی و جامعهای سالم و انسانی است.
تمام پدیدههای نیک در سایه آزادی تفکر و آزادی بیان بنه
دست میآید. جمهوری اسالمی با توسل به چوب و چماق و
به اجرا گذاشتن جوخه اعدام و ایجاد تنرس و وحشنت در
میان مردم و سرکوب های عریان و به خاک و خون کشیدن
مبارزات مردم و تحمیل بیکاری میلیونی و به اعتیاد کشاندن
نیمی از مردم، جامعه ایران را به ورطنه ننابنودی ننابنودی
کشانده است. بدون کنار گذاشتن و سر نگنون کنردن اینن
رژیم مردم ایران روی خوشی نخواهند دید. به امید روزی که

ما مردم ایران بطور یکپارچه و با سربلندی دست به دسنت
هم بدهیم جمهوری اسالمی را سرنگون کنیم.
به امید آزادی بدون قید و شرط در ایران

نامهای از ایران به عبدالله اسدی مریم از تهران

این نامه از دو بخش تشکیلشده است. بخش اول تصویری از
زندگی زنان در ایران تحت حاکمیت جمهوری اسالمی است
که خیلی ساده و کوتاه شرایط واقعی میلیونها زن در ایران
را توضیح میدهد و در بخش دوم از وضعیت پناهندگی
پرسیده است. ازاینرو با اجازه مریم عزیز این را در نشریه
همبستگی به چاپ رساندیم.
سالم من مریم هستم ۱۰ ساله از تهران. جناب اسدی
شنیدم که شما میتونید منو راهنمایی کنید برای مهاجرت و
پناهندگی.
راستی من حسابدارم اما متأسفانه زبانم زیاد قوی نیست و
اینکه واقعاً تصمیم دارم از این مملکت فرار کنم دیگه واقعاً
خسته شدم بریدم. اگه هم تا اآلن موندم منتظر بودم شاید
شرایطم بهتر بشه اما بهتر نشد که هیچ بدتر هم شد و اگه
بخواهم برای تقویت زبان یا جمعکردن پول بیشتر بمونم
اینجا نمیتونم چون تا االنم احساس میکنم دیرکردم. جوونی
و زندگیام داره هدر میره تو این زندان نکبت. از مشکالت
دین بگیر تا حجاب اجباری و نداشتن آزادی نداشتن حق
انتخاب، پوشش عقیده و دائم باید تو این مملکت تن و
بدنمون بلرزه از صبح که از منزل خارج میشیم حتی با دیدن
پلیس بجای امنیت احساس عدم امنیت میکنیم. همش باید
مثل دزدها به خاطر یه الک یه لباس یا مو در حال فرار
باشیم. مهمونی و خوش گذرونی و اینها هم که دیگه
تعطیل است.
باید دائم در حال ترس و استرس باشیم که با کی با چی و
کجا هستیم هیچ اختیاری نداریم نمیتونیم زندگی کنیم به
خاطر حجاب مهمونی مشروب یا کوچکترین چیزهای
بیاهمیت بازخواست و مواخذه بشیم جریمه بشیم تن و
بدنمون بلرزه یا مثل جانی بگیرن باهامون رفتار کنند. خدارو
شکر که هنوز شالق نخوردم اما واقعاً وقتی یه مهمونی میرم
دائم در حال ترس و استرسیم که نکنه اآلن بریزن بگیرنمون
حتی مکانهای عمومی. حتی اختیار یه پوشش معمولی
نداریم باید دائم تو ترس و استرس باشیم مثل دزدها فرار
کنیم و مارو بگیرن مثل سگ بندازن تو ماشین که چرا
لباست کوتاهه یا رنگش شاده یا موهات بیرونه یا با فالن پسر
چه نسبتی داری تو این مهمونی چه گهی میخوری چرا ماه
رمضون می خوری، بی اهمیتترین مسائل در اینجا برامون
دغدغه شده است. سرکار که تعطیل میشیم حتی واسه یه
رفت وآمد معمولی باید دزدکی و پلیسبازی دربیاریم. تو
تابستون میخوان سرمون گونی کنن اجازه زندگی نداریم
داریم جوونی و زندگی رو از دست میدیم. نمیخواهم لخت
باشم برهنه یا عقدهای نیستم اما ازینکه کسی بخواهد چیزیو

به زور تحمیل و اجبار کنه بیمنطق الکی نمیتونم چادر سرم
کنم. تو تابستون شلوار کلفت مشکی بپوشم نمیتونم شاد
نباشم زندگی نکنم من آدمم لطفاً راهنمایی و کمکم کنید.
اینها مشکالت کوچیکی بود که شاید به نظر شما خیلی
خندهدار و مضحک بیاد اما واقعاً تا وقتی دختر نباشید و
جای ما درک نمی کنید شرایط برای پسرها خیلی مناسبتر
هست اما بههرحال…
من مجرد هستم و میخوام بدونم چه کشنورهناینی بنرای
پناهندگی و زندگی شرایط مناسب دارند. شرایط مننناسنب
منظورم شرایط و مزایایی هست که برای پناهننندههنا دارن
چون تا اونجایی که شنیدم همه کشورها به پناهندهها جا و
حقوق نمیدن مثالً شنیدم ایتالیا پناهنده میگیره اما خنوب
ساپورت نمیکنه اما المان سخت پناهنده میگیره اما شنراینط
خوبی داره و حقوق و مزایا و جا برای پناهنندگنان فنراهنم
میکنه. من اصالً وضع مالی مناسبی ندارم فقط اون قدر میتونم در
بیارم که تا اونجا برسم هرچند یکی دیگه از سؤاالت دیگنم
اینه که اگه من با ویزا پیام مثالً کشورهای همسایه النمنان
)شنگن( و بعد بخوام بیام المان پناهنده بشم چطوری هست
چون شنیدم سختگیری زیاد میکنن منثنالً بنرای هنمنون
انگشت نگاری. میخوام بدونم اگه برسم به اونجا و درخواست
پناهندگی بدم چقدر امکان و شانس منونندن دارم ینا از
اثرانگشت می گیرند و سرینع شننناسناینی منیکننننند و
برمیگردونند؟ و اینکه همه کشورهای شنگن اون قنابنلنینت
انگشت نگاری و شناسایی رو دارن و انجام می دن؟ و بهمحض
شناسایی برمیگردونن یا بهت فرصت میدن یا…؟ و اینننکنه
خواستم بدونم چه کشورهایی برای پناهندگی برای من کنه
وضع مالی مناسبی ندارم خوب هست که جا و حقوق و مزایا
تا حدی برای پناهندگان فراهم هست؟ اتریش هم آیا منثنل
المان حقوق و مزایا برای پناهندگان داره و چه کشورهناینی
راحتتر پناهنده میگیرن با مزایا و حقوق و جا و امکانات تنا
حدی؟ و اینکه خواستم بدونم تا اونجا رسیدن با ویزا و بنعند
درخواست پناهندگی کردن اوکی هست یا سریع شناسایی و
دیپورت میکنن؟ ممنون میشم اگه راهنماییم کنید.

مژگان نخعی: یواشکیهای دنیایم را دوست دارم

 

یواشکی نگاه می‌کنم، یواشکی عاشق می‌شوم، یواشکی به ترانه‌های دلخواه و ممنوعه گوش می‌کنم، یواشکی بلند می‌خندم، یواشکی با آهنگ هپی می‌رقصم، یواشکی با دوستم قرار می‌گذارم و حالا یواشکی بی‌حجاب می‌شوم. بله هیچ‌کس و هیچ قدرتی نمی‌تواند این یواشکی‌ها را از من بگیرد، هیچ قدرتی!
بیش از سی سال حتی یک خط در رسانه‌های داخلی به زنان سهمی داده نشد تا بگویند که حجاب اجباری چه بلایی سرشان آورده و چرا حجاب را نمی‌خواهند.
به‌جز همه جهان، باید خودمان هم آگاه شویم و تمرین کنیم که حق انتخاب پوشش برای خیلی‌ها اولویت دارد و تمرین کنیم که حق انتخاب را به خاطر آنچه دوست دارند باشند و آزاری هم به کسی نمی‌رساند، تحقیر نکنیم.
نسرین ستوده و بعضی دیگر درباره این اسم گفته‌اند که مگر آزادی هم یواشکی می‌شود؟ در جواب باید گفت: البته این واژه یواشکی برای به چالش کشیدن آزادی نداشته زنان در ایران است یعنی آنچه زنان در ایران دارند نامش آزادی نیست، بلکه یواشکی است یعنی آنچه حقمان است پنهانی است و ما علنی‌اش می‌کنیم و صدایمان را با این حرکت به گوش جهانیان می‌رسانیم.
به دخترم می‌گفتم که ما سال‌هاست در حال تجربه آزادی‌های یواشکی هستیم، از زمانی که شب‌نشینی‌های دوستانه و روابط دوستانه ممنوع شد و ما با بی‌توجهی ادامه دادیم، در سفرهای بین‌شهری هر جا موقعیتی پیدا می‌کردیم روسری‌مان را برمی‌داشتیم. در سفرهایی که به شمال داشتیم عشقمان این بود که توی جاده روسری را برداریم تا از نسیم و بادهایی که از طرف دریا و جنگل‌های شمال می‌وزید لذت ببریم و حتی گاهی بتوانیم کنار دریا در خلوت و یواشکی روسری را برداریم، من با تمام وجود عطر و نسیم آن روزها را در روح و ذهنم به تصویر می‌کشم وقتی‌که از جوانیم برای دخترم می‌گویم، دورانی که آزادانه و چه راحت زندگی می‌کردیم، مثل همین‌جا که مردم هر طور که دوست دارند لباس می‌پوشند، از پیرزن گرفته تا جوان و ما آن روزها با تاپ و دامن کوتاه به خیابان می‌رفتیم. از هجده‌سالگی‌ام می‌گویم و خوب به یاد دارم که حتی قبل از آن چگونه مادر و خواهرانم با لباس‌های شیک در خیابان و حتی در محل کار بدون هیچ حجاب و قیدوبندی ظاهر می‌شدند. بعدها که دخترم بزرگ و بزرگ‌تر شد اولین بار که مقنعه و روسری را تجربه کرد، هر وقت که نگاهش می‌کردم برای او و دیگر دختران از ته دلم آه می‌کشیدم که صد افسوس زندگی ما ایرانیان به خاطر اهداف پلید و کثیف یک‌مشت آخوند بی‌سروپا و بی‌فرهنگ که از طریق سیاست‌های استبدادی و قرون‌وسطی‌ای از هر راه زنان و دختران را زیر فشار و زور و اختناق تحت عنوان حجاب قرار داده‌اند و هرگونه حق زندگی را در همه زمینه‌های اجتماعی از آن‌ها سلب کرده‌اند. طی سی‌وچند سال هیچ لذتی از زندگی نبردیم و اگرچه در طول این مدت با باور حجاب جنگیدیم و دور از چشم متحجرین به فرهنگ و عرف بدل زدیم. جدای از حکومت، ابتدا مردم، زنان و مردان ایران باید به حجاب اختیاری باور داشته باشند که این برداشتن حجاب در کوی و برزن تلاشی برای متقاعد کردن مردم است، زمانی که عرف تغییر کند قانون ناگزیر از تغییر است. برای تغییر در وضعیت ایران هر کس هرچه در توان دارد باید انجام دهد، کمتر و بیشتر ندارد، شاید امروز یک‌تکه روسری و شاید در آینده نزدیک صداها بلندتر و قدم‌ها استوارتر شوند برای رسیدن به آزادی واقعی در ایران.
ما “یواشکی” فرهنگ و عرف را عوض می‌کنیم، باشد تا به نتیجه آشکار آن برسیم

پیام پرهیزکار:نتایج و تاًثیرات حجاب اجباری در زندگی زنان

photo
در روزهای اخیر تلاش بیش‌ازپیش جامعه برای رهایی از تحمیل حجاب اجباری و دست‌یابی به آزادی و اختیار، آشکارتر و مهارنشدنی‌تر از همیشه مشهود است. چراکه تبعات جبران‌ناپذیر این تعرض به حقوق شهروندی زنان و مخدوش کردن امنیت روانی آنان دیگر به‌هیچ‌وجه در هیچ جامعه‌ای قابل‌تحمل نیست. در این مقاله به برخی آر این تأثیرات به وجود آمده از سوی جمهوری اسلامی مانند کودکانی که قربانی حجاب‌اند، زنان شاغلی که مجبور به رعایت حجاب می‌شوند، محصلینی که تن به‌اجبار نمی‌دهند و چندین و چند ابزار دیگر حکومت برای سرکوب زنان می‌پردازیم.
در سی و اندی سال گذشته همیشه شاهد نقض حقوق کودکان در مدارس بوده‌ایم. به‌طور مثال پوشیدن اجباری چادر در برخی از مدارس و بدرفتاری مسئولان مدرسه. اولین ترکش‌های حجاب اجباری به زنان و به‌ویژه کارمندان دولتی اصابت کرد. بسیاری از زنان کارمند در پی بی‌نتیجه ماندن اعتراضشان مجبور به تن دادن به حجاب اجباری شدند. این تحمیل برای آنان به‌هیچ‌وجه آسان نبوده است چراکه پس از تثبیت حجاب اجباری، این مسائله همچنان اهرم فشاری برزنان شاغل بوده و در بسیاری از مواقع اندکی تخطی از قوانین سخت‌گیرانه حجاب مانعی برای انجام وظایف حرفه‌ای یا بهانه‌ای برای تحقیر آنان بوده است. محرومیت تحصیلی دانشجویانی که موی سرخود را به‌خوبی نپوشانده‌اند، فقط یکی از اشکال زیر پا گذاشتن حق تحصیل برای همگان، به دلیل اجباری کردن حجاب است. از نمونه‌های دیگر در این زمینه دختربچه‌هایی هستند که برای رفتن به مدرسه مجبور به سرکردن مقنعه و مانتو و گاه چادر شده‌اند و دختران نوجوان و جوانی که به دلیل رعایت نکردن حجاب کامل اجازه تحصیل در دبیرستان دلخواه را نیافته‌اند و حتی از تحصیلات دانشگاهی محروم شده‌اند. مدرسه و دانشگاه از کانون‌های اصلی درگیری زنان با حجاب است، اما این قشر از جامعه حتی در خیابان‌های شهر نیز در امان نبوده‌اند و دائماً افرادی با عناوینی همچون کمیته، گشت ارشاد و حافظان حجاب، خاطرات تلخی را در خیابان برای زنان رقم‌زده‌اند. در کنار سرکوب و فشار نهادهای رسمی جامعه برای ملزم کردن زنان به رعایت حجاب، گروه‌ها و قشرهای مختلف جامعه نیز گاه با اهدافی یکسان با حکومت با این سرکوب همدستی می‌کنند. گاه مغازه‌دار متدین محله به خاطر نداشتن روسری یک کودک ۹ ساله، به او بستنی نمی‌فروشد یا حتی افراد غیرمذهبی و حتی منتسب به گروه‌های چپ به بهانه احترام به اعتقادات مردم، زنان را برای داشتن حجاب زیر فشار گذاشته‌اند. همه این اجبارها و فشارها برای اجباری کردن حجاب تاکنون و باگذشت سی‌وچند سال نتوانسته الگوی موردنظر حکومت را به‌طور کامل به زنان تحمیل کند و همچنان شاهد هزینه‌های گزاف برای مقابله با آنچه بدحجابی عنوان می‌شود هستیم. امید است بتوانیم با تمام قوا همراه زنان و مردانی که علیه حجاب مبارزه می‌کنند باشیم و با تأثیرات مخرب و خشونت‌آمیز رژیم فاسد جمهوری اسلامی که بر ذهن و روان زنان گذارده است مبارزه کنیم.