تجاوز به معنای دقیق کلمه آسیب رساندن یا از میان بردن حقوق دیگران است. اولین خاطره تلخی که یک زن در جوامع اسلام زده و حتی در خانوادههای متعصب و مذهبی در ذهنش شکل میگیرد تجاوز معمولاً توسط یکی از اعضای خانواده، فامیل و یا آشنایان است. زنان ایران از زمانی که متولد میشوند، در ایران با حکومتی اسلامی مورد تهدید قرار میگیرند بهطوریکه در رساله بنیانگذار جمهوری اسلامی یعنی خمینی بخشی به این قضیه پرداخته که آن را نقلقول میکنم: کسی که زوجهای کمتر از نه سال دارد وطی او برای وی جایز نیست چه اینکه زوجه دائمی باشد و چه منقطع و اما سایر کامگیریها از قبیل لمس به شهوت و آغوش گرفتن و تفخیذ اشکال ندارد هرچند شیرخواره باشد و اگر قبل از نه سال او را وطی کند اگر افضاء نکرده باشد بهغیراز گناه چیزی بر او نیست و اگر کرده باشد یعنی مجرای بول و مجرای حیض او را یکی کرده باشد و یا مجرای حیض و غائط او را یکی کرده باشد تا ابد وطی او بر وی حرام میشود. این به این معناست که غیرممکن نیست. این انسانها از ذهن سالمی برخوردارند که به یک چنین مسئلهای میاندیشند و برای آن فتوا صادر میکنند؟ وقتی این مسائل در یک حکومت یا حتی گروهک و قبیله دغدغهشان باشد، این را دغدغه مردم نیز میدانند. البته تجاوز به دختران کم سن تنها در ایران و کشورهای اسلام زده اتفاق نمیافتد اما نگاه تجاوز در این کشورها با کشورهای دیگر فرق میکند. در کشورهای اسلام زده دختر حق ندارد برای آبروی خانواده و خودش بگوید به من تجاوز شد. وقتی عمل تجاوز اتفاق میافتد این دختر است که احساس عذاب وجدان میکند و به خاطر فرهنگ عقبمانده خود را گناهکار میداند و از بیانش شرمسار است چراکه از طرف خانواده مورد شماتت و پسزدگی میشود و اولین جملهای که به وی گفته میشود این است که تقصیر از خودت بود و تو باعث شدی و جملاتی که برای تمام ما زنان آشناست. در کشور و مذهبی که به خاطر گرفته شدن حق و رساندن آسیب به روح و جسمت تو را مجرم میدانند جز سکوت چه چیز دیگر در یک زن نهادینه میشود؟ در تجاوز در سنین کم متأسفانه برای دخترانی که زیر ۹ سال هستند یا حتی زیر ۱۸ سال راه مقابلهای مستقیم نیست و نمیتوان از یک دختربچه انتظار داشت برخلاف قوانین و تعصبات و فرهنگی که در این چند سال ابتدای زندگی با آن بزرگشده مقابله کند و فریاد بزند و متأسفانه ۹۰ درصد از زنان ایرانی تجربه تجاوز در دوران کودکی را دارند. همین امر ازنظر روانشناسان بالینی باعث تضعیف روحیه و عدم اعتمادبهنفس در زنان و یا هزاران مشکل و بیماری روحی دیگر مانند پرخاشگری یا انتقامجویی و … میشود. در همان ابتدا سکوت ناموسی را به زن یاد میدهند و زنان را با این تفکر پرورش میدهند. البته این نوع تجاوز یکی از هزاران تجاوزی است که به زنان در حکومت عقبمانده اسلامی میشود اما مقولهای است جداییناپذیر از آینده یک زن.
کاش موجی درمیخواست تا زنان میتوانستند آزادانه خاطرات تلخ تجاوز در دوران کودکیشان را به اشتراک بگذارند؛ و این تابوشکنی اتفاق میافتاد. ما زنان به تعامل و اشتراک دردها و زخمهایمان نیازمندیم تا بتوانیم التیامی برای آن و راهکاری برای رها شدن زنان فردا بیابیم.
سروناز سینایی
بایگانی دسته: مقالات
مهدی معصومی:آشفتگی بیشازحد درون نظام و احتمال فروپاشی قریبالوقوع رژیم
مردم ایران شایستگی یک حکومت سکولار و غیر ایدئولوژیک را دارند و خواستار برچیدن حکومت مذهبی در کشورمان هستند. حکومتی که کوچکترین ارزشی برای مردم و این مملکت قائل نیست و از آغاز تاکنون با دستهبندی و ایجاد اقلیتی بنام خودی و اکثریتی بنام غیرخودی به جان ملت افتاده است و با به بند کشیدن، آزار و شکنجه و کشتاری که روزبهروز به آمار آن میافزاید دیر یا زود به دست همین مردم به گور سپرده خواهد شد.
رژیمی که به اشکال مختلف به دزدی و غارت دسترنج و سرمایه مردم ایران مشغول است و از طرفی دیگر میان مردم، تحت نام سنی، شیعه، بهایی و مسیحی و کرد و ترک و عرب و بلوچ و دراویش و غیره، تفرقه میاندازد و با کارگران و مهاجران افغان، رفتار نژادپرستانه و فاشیستی میکند باید به دست همین مردم به زیر کشیده شود و بر ویرانههای جمهوری اسلامی حکومتی سکولار و انسانی بنا شود.
حکومتی که در تأمین ابتداییترین خواستههای مردم، کوچکترین نقشی نداشته است، حکومتی که بجای ایجاد کار و مشاغل و تأمین زندگی مردم، فساد و چپاول درآمد نفت و گاز کشور را مبنای عمل خود قرار داده است و کارد را به استخوان مردم رسانده است، باید به همین دلیل موردتنفر و انزجار مردم قرار گیرد و رفتار جنایتکارانه و سنتها و فرهنگ عقبمانده و ارتجاعیاش ترد و برملا و به دور انداخته شود. هیچ نوع عقل و خرد و منطقی در ذهن بیمار این حاکمان یافت نمیشود.
از روزی که این حاکمان بر سرکار آمدهاند، لبخند را بر لب مردم دوختهاند، شادی را از مردم گرفتهاند، نان سر سفره مردم را بریدهاند، فرهنگ ارتجاعی اسلامی را به مردم تحمیل کردهاند، نقش زنان را در اداره جامعه ممنوع کردهاند، قانون انتقامجویانه و قصاص، حاکم کردهاند و قوانین قرونوسطی مذهب بجای قوانین مدنی جاری کردهاند.
بهصورت زنان تیغ کشیدند به خاطر داشتن اندکی آرایش و صورت آنها را خونینومالین کردند. در طول این سالها نه سازمان ملل و نه دولتهای مدعی حقوق بشر به ظلمی که به این مردم رفت، اعتراضی نکردند و از مبارزه مردم ایران برای به زیر کشیدن این حکومت حمایت نکردند. معلوم شد که برای آنها حفظ روابط سیاسی و اقتصادی و دیپلماتیک با جمهوری جنایتکار اسلامی از برخورداری مردم ایران از آزادی و خوشبختی مهمتر است. معلوم شد تنها چیزی که برای دولتهای غربی مطرح نیست همان حقوق بشراست.
همان حقوق بشری که آن اعلامیه بلندبالا را برایش نوشتهاند و مورد به مورد حقوق انسان را محترم شمردهاند، حقوق بشر در عمل فقط به یک اهرم سیاسی برای تأمین منافع غرب تبدیلشده است. اینهمه شهروندان بهایی را کشتند جلوی تحصیل آنها را گرفتند، اینهمه کسانی که تغییر مذهب دادهاند و یا اعتقاد خود را ازدستدادهاند به زندان انداختند، شکنجه کردند، برای خودشان حاکمیت رسمی شیعه برقرار کردند و بدبختی برای مردم درست کردند. حقوق مردم اهل تسنن در کردستان و بلوچستان و در بسیاری از نقاط ایران را زیر پا گذاشتند. در مورد بهاییها که هر چه بگوییم کم گفتهایم. دیوانگی و بیخردی حکومت اسلامی یکی دو تا نیست.
یک خواننده آمریکایی بنام فارل ویلیامز آهنگی بنام Happy یعنی شادی اجرا کرد و این آهنگ جهانی شد و مورد استقبال عموم قرار گرفت و در گوشه و کنار جهان، پیر و جوان با این آهنگ رقصیدند و آواز خواندند و همراهی کردند. دختران و پسران ایرانی هم به پشتبام رفتند و بهطور پنهانی با این آهنگ رقصیدند. جمهوری اسلامی باافتخار اعلام کرد که ما ظرف ۲ ساعت همه این دختر و پسرها را که در پشتبامها رقصیدهاند شناسایی کردیم و در عرض چند ساعت همه آنها را دستگیر کرده و به زندان بردیم. آخر در کجای دنیا میتوان جوان را به جرم شاد بودن و رقصیدن به زندان انداخت؟ قضایا خیلی سریعتر از آنکه تصورش میرفت انعکاس پیدا کرد و حرکت زشت جمهوری اسلامی بار دیگر موردتنفر عموم قرار گرفت. آیا اگر تمام دادگستریهای جهان را جستجو کنید یک مورد را پیدا میکنید که کسی را بابت شادی کردن دستگیر و جلوی دوربین تلویزیون وادار به اعتراف قلابی نمایند؟ تمام این اتفاقات و موضوعات بر سر این است که ایران در شرایط جدیدی و در آستانه یک تحول مهم و بزرگ قرارگرفته است. اگر این دگرگونی در تونس با کتک زدن یک جوان دستفروش توسط پلیس آغاز شد در ایران با بیسابقهترین اتهام در تمام دنیا ممکن است آغاز شود، یعنی دستگیری جوان به اتهام شادی کردن!
یک خانم تحلیلگر آمریکایی به نام باربارا اسلاین نوشته است: در جریان مذاکرات اتمی موضع گروه ۵+۱ روزبهروز سختتر میشود. آخرین گفتگوها نیمهتمام ماند، خبرگزاریها از مشاجرات لفظی مذاکرهکنندگان گزارش کردند و هیئت ایرانی به کشور بازگشت چراکه در حال حاضر کشورهای ۵+۱ دیگر به بستن آبسنگین اراک بسنده نمیکنند و اخیراً مسئله موشکها را مطرح کردهاند و تمام پیشنهادهای قبلی مثل کم شدن غنیسازی و بازرسیهای سرزده را که حکومت اسلامی از سر ناچاری قبول کرد و تسلیم شد و آقای خامنهای جام زهرش را نوش جان کرد کافی نمیدانند. اینک کشورهای ۵+۱ قدمی تازه برداشتند و گفتند اول باید تکلیف موشکهایتان را روشن کنید. آنچه مسلم است ایران درراه تحولی بزرگ قرار دارد که حداقل آن، تلاطمهایی است که امواجش تمام جهان و ایران را دربر خواهد گرفت.
مهدی معصومی
الناز طهماسبی:فیسبوک قلب تپنده جامع مدنی ایران
فکر نمیکنم این اسم برای کسی آشنا نباشد “فیسبوک “. تارنمایی که در سال ۲۰۰۴ توسط “مارک زاکربرگ ” برای تبادل اطلاعات (جویا شدن از حال و احوال همدیگر، مرور درسهای روزانه و به اشتراک گذاشتن آن برای دیگر اعضاء و.)… در ” دانشگاه هاروارد آمریکا ” تأسیس شد. مدیران، این سایت را در سال ۲۰۰۹ باری تعمیرات و مرمت میخواستند ببندند ولی انتخابات ریاست جمهوری ایران (۱۳۸۸) درراه بود و دولتمردان کشور مانع از این تصمیم مدیران فیسبوک شدند؛ که هدف این بود ببیند که این تارنما میتواند نقشی در این رویداد ایفا کند یا نه. انتخابات ایران انجام شد و تقلب گستردهای در آرای مردم رخ داد و معترضان به این عملکرد سردمداران رژیم اسلامی و نادیده گرفتن رأیشان از این سایت برای برقراری تجمع و راهپیمایی کمک گرفتند که بهوضوح میتوان گفت فیسبوک وظیفه خود را که همان اطلاعرسانی است بهروشنی و دقت انجام داده است. فیسبوک توانسته بود لرزه بر اندام رژیم ولایتفقیه بی اندازد که دیکتاتور ایران بارها در سخنرانی خود از نقش این تارنما در اعتراضات ۸۸ گفته و از آن یادکرده است که مردم معترض که فرد مستبد آنها را “فتنهگر ” میخواند با کمک چند سایت اجتماعی و در رأسش فیسبوک نظام را تا لبه پرتگاه و سقوط پیش بردند. در عصر کنونی سنگ بنای کشورهای پیشرفته از دمکراسی پیریزی شده است پس اگر فکر کنیم که در این کشورها اخبار برای مردم عام و خاص سانسور میشود ” زهی خیال باطل ” است. چون مردم هیچگاه اجازه نخواهند داد که دولتمردانشان سایتهای اجتماعی و خبری را مسدود کنند. ولی در ایران سردمداران رژیم با کمک فناوری چند کشور ” روسی و چینی ” و شرکت “زیمنس و نوکیا ” توانستهاند سایتهای اجتماعی را مسدود کنند. ولی مردم که هیچگاه تسلیم این گستاخیهای حکومت نشدهاند و با خرید یک اکانت “وی پیان ” و استفاده از فیلترشکنهای رایگان توانستهاند این حصار را بشکنند و به دنیای آزاد دست یابند. فیسبوک در جامعه ما توانسته: آیینه اندیشهها، باورها، هنرمندیها و عظمت روحی و معنوی ملتی باشد که از دیرباز تاکنون همواره خواهان آزادی و صلح بوده است. خیلی جالب است بنگریم به افراد ایرانی عضو این سایت که اکثر قریب بهاتفاق از اقشار متوسط و پاییندست جامعه هستند و کموبیش “استاتوسهایی ” از درد و رنج خود و محیط اطراف و هموطنانشان در این تارنما به اشتراک میگذارند و هدفشان این است که فیسبوک بلندگویی باشد برای رساندن صدایشان به جامع جهانی که بگویند ما در ایران هرروز مورد آزار و اذیت قرار میگیریم و ۳۵ سال است که شاهد نقص فاحش حقوق بشریم و در زندگی از نیش و زهر این رژیم خونخوار در امان نیستیم… در آخر به ضرس قاطع میتوانم عرض کنم که فیسبوک برای ما ایرانیها آیینه گواه تجربهها، ژرف اندیشهها و عصاره روح بلند و حقیقتجوی ماست که هر آنچه در آن از خبرهای روز و دغدغههای شخصی نگاشته میشود مصداق این شعر زیباست که میگوید {از دل برآید و بر دل نشیند}و این است سند معتبر و بارز ما ایرانیان که در فیسبوک و فضای حقیقی دست در دست یکدیگر دادهایم و روحمان را به افقهای شفاف و روشن پرواز دهیم و ذهن و ضمیر خود را برای خواستمان که همان برپایی دمکراسی است شکوفا و بارور سازیم.
مهسا مهرگان: پارازیت در ایران، ستاد مبارزه با سلامت انسانها، محصولی از سپاه پاسداران
پارازیت اندازی در ایران بهمنظور جلوگیری از دسترسی ایرانیان بهرسانههای خارجی از سالهای اول استقرار جمهوری اسلامی در ایران رایج شد،اما در آنزمان، هدف اصلی این عملیات برخیرادیوهای متعلق به گروههای مخالف و معدودی ازرادیوهای وابسته به کشورهای دیگر بودند که گاهبهگاه بامشکل پارازیت اندازی مواجه میشدند.
با رواج تلویزیونهای ماهوارهای در خارج از ایران، دولت ایران برایجلوگیری از دسترسی ایرانیان به این رسانه، استفاده ماهواره را ممنوع کرد و به جمعآوری آنتنهای ماهوارهای از خانههای شهروندان با خشونت هرچه تمامتر پرداختند. بااینکه دولت ایران مقابله با فساد را بهعنوانیکی از دلایل اصلی این اقدام برمیشمارد، بیشترین تمرکزبر روی شبکههای خبری و سیاسی است.
از زمان آغاز پارازیت اندازی، گزارشهایی در مورد تأثیر نامطلوب اینامواج بر سلامت افراد انتشار یافته، گیجی،خستگی، اختلالات هورمونی،ناهنجاریهای ژنتیکی، مشکلات باروری، مشکلات پوستی و خونیازجمله مواردیهستند که کارشناسان از احتمال بروز آنها در انسان براثر این امواج خبر میدهند. درحال حاضر امواج پارازیت ارسالی روی ماهوارهها نیز بهمراتب بیشتر از قبل شده است.
بنابربرخی مشاهدات، افرادی به مرکز درمانی مراجعه میکنند که بنا بهگفته برخی منابع، علت بیماری آنها،ناشی از اثرات تشعشعات پارازیتهایماهوارهایاست، برای مثال میزان سقط غیرعمدی جنین در ایران ۵/۳ درصد افزایش یافته. درصورتی که خامنهای به جدّ خواستار افزایش جمعیت ایران تا مرز ۱۵۰ میلیوننفر است. (این جمعیت کمتر نشود،بیشتر از آن پیش کش)، نهتنها دکلهای پخش پارازیتدر سراسر شهرهای ایران پراکنده است بلکه توسط مقامات زندانها دستگاههای پارازیتموبایل در زندانها نصب کردهاند که این موضوع باعث بروز بیماریهایپوستی برایزندانیان شده است. درواقعوقتی در زندان موبایلی وجود ندارد چرا مسئولان دستگاهیبرای انداختن پارازیت نصب کردهاند؟
رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی برای رسیدن به اهداف پلیدش از هیچگونهآسیبی به مردم ایران رویگردان نیست.
مهداد مهرگان: افزایش جمعیت یا زایش بدبختی و فلاکت؟
طرحافزایش نرخ باروری و مقابله با کاهش رشد جمعیت کشور، طرحی که در مجلس به تصویب رسیدو قانونهای جدید و تبلیغهای احمقانه با هدف تشویق مردم به داشتن فرزند بیشتر را،به دنبال داشت. دستیابی به اهداف اسلام و انقلاب با نظر بر اینکه جمعیت بیشترنشانگر اقتدار کشور است، از سخنان مقام رهبری است که چندینبار بر افزایش جمعیت ایران ورسیدن آن به ۱۵۰ میلیون نفر تأکید کرده، همزمان با طرح این موضوع شاهد گزارش جدیدموسسه پژوهشی کاتو در آمریکا هستیم که ایران در رتبهبندیجهانی شاخص فلاکت در سال۲۰۱۳از میان ۹۰ کشور،جایگاه دوم را به خود اختصاص داده و پس از ونزوئلا بدترینشرایط را داردتا انتهای سال ۲۰۱۳ شاخص فلاکت در ایران به ۶۱/ ۶ درصد رسید،چنانچه همزمان رکورد تورم در ایران شدت یافته و یکی از مهمترین عوامل شاخص فلاکت درایران تورم است که نرخ آن در سال گذشته به بیش از ۴۰ درصد رسید و عامل دیگر بیکاریاست که در ایران هرروز رو به افزایش است، مردم ایران در حال حاضر در تنگنای شدیداقتصادی به سر میبرند و کیفیت زندگی در ایران به نسبت دیگر کشورهاطی پنج سال گذشته ۶۲پله تنزل پیدا کرده و ایران از میان ۱۹۴ کشور در جهان در رده ۱۵۰ قرار دارد.
گرانیروزبهروز، فقر و دزدی و ناامنی ناتوانی دولت در تأمین نیازجامعه، ناتوانی در حفظو نگهداری محیطزیست،بهعنوان مثال مرگ ۲ میلیون ماهی در سد فشافویه،آبیاریسبزیجات با فاضلاب در جنوب تهرانو آلودگی بیشازحد هوا که در دولت احمدینژادحدود سال ۲۰۱۰ برای خنثی کردن تحریمها و تأمین بنزین در حرکتی بدون برنامهریزی،اقدام به تولید بنزین پتروشیمی کرد تا بخشی از نیاز داخلی را تأمین کند و اینصنایع پتروشیمی حلالهای بنزن،اولئون و زایلن تولید میکنند کهسرطانزاییآنهاثابت شده استو غلظت بنزن در بعضی نقاط تهران به بالاتر از ۱۰۰ برابر حد مجازنیز میرسدو به همین دلیل افزایش نرخ برخی از بیماریهایصعبالعلاج مانندسرطان را شاهد هستیم.سپاه پاسداران در پی تحریمهای جدید علیه ایران لبخند میزند،در گذشته نقش سپاه پاسداران در بخش پتروشیمی ایران به طرحهای زیربنایی ازجملهساخت جاده و کانال محدود بود،اما اکنون بر اکثر پروژههای نفتی نظارت دارد و دربخشهای کلیدی پروژه پارس جنوبی و پروژه عظیم گاز مایع طبیعی در خلیجفارس نقشاصلی را ایفا میکندکه جلوگیری از فروش بنزین به ایران توسط شرکتهایخارجی بهمعنی پول بیشتر و قدرت نفوذ فزونتری برای سپاه پاسداران به معنی چپاول آسانترثروت ملی است.
در رژیم فاسد جمهوری اسلامی نهتنهاهیچگونهتوجهی به وضعیت شهروندان نمیشود بلکهتمام سیاستها در پی قدرت حاکمان و زیر پا گذاشتن حقوق مردم پیش میرودو تا روزیکه این آخوندها و آقازادهها از بین نروند این شرایط ادامه دارد.
فضل الله اسدی: پنجشنبه سیاه(بند ۳۵۰) اویناز ذهن تاریخ پاک نخواهد شد
باش تا نفرین دوزخ از تو چه سازد که مادران سیاهپوش، داغداران زیباترین فرزندان آفتاب و باد، هنوز از سجادهها سر برنگرفتهاند.
روزهای سیاه را در تقویم مبارزاتی هر ملتی در برابر دیکتاتوریهای زمان میتوان یافت، روزهایی که هیچوقت از ذهن تاریخ پاک نخواهند شد، اینروزهافراموششدنی نیستند و مثل لکه ننگ بر پیشانی حاکمان ظالم و ستمگر میچسبند و تا ابد ماندگار میشوند، لکه ننگ پنجشنبه سیاه بند ۳۵۰ اوینتا ابد بر پیشانی دیکتاتوری و سردمداران فاشیستی جمهوری اسلامی ایران خواهد ماند.
روز پنجشنبه۲۸فروردینماه، بند ۳۵۰ اوین (بند زندانیان سیاسی) شاهد یکی از بیسابقهترینبرخوردها و ضرب و جرحها علیه زندانیان سیاسی بوده است. ساعت نه صبح بیش از صد نفر از مأموران اطلاعات و سپاه با لباس شخصی و سربازان گارد ویژه سازمان زندانها با باتوم و دوربین وارد بند شده و با درست کردن تونل وحشت زندانیان را با ضرب و شتم وحشیانه از زیر آن رد کردند.
متأسفانه در این حرکت غیرانسانی علیه زندانیان بیدفاع تعدادی از این عزیزان بهشدت مجروح و مورد آسیبدیدگی قرار گرفتند، لخت کردن زندانیان، تراشیدن موی سر، زدن دستبند و کشیدن بر روی زمین، مشت و لگد، فحاشی و تحقیر، چشمبندازجمله آزارهایی بود که مأموران هنگام انتقال زندانیان به انفرادی و به بیرون از سلولها انجام دادند.
بهراستی که چنین اعمال خشونتآمیز و به دور از انسانیت از عهده حکومتهای دیکتاتور و فاشیستی چون جمهوری اسلامی ساخته است، بسیار تلخ است دیدن ستمی اینچنینی بر آنهایی که به دلیل درخواستحقوحقوق اولیه انسانی خویش و بیان عقیده و مخالفت سیاسی تحمل حبس میکنند و حس اینکه باوجود هولناکی این اتفاق هیچ فریادرسی در دولتی برآمده از درون واژهی امید (که تنها فریبی برای عوام جامعه بود)نیست. وقتی فریادرسی نیست، ستم مضاعف میشود و مظلومیت بیشازپیش خودش را نشان میدهد.
دولت اعتدال و امید! حسن روحانی (که با یک انتخاب مهندسیشده که همان عوامفریبی با وعدههای پوچ و بیاساس بار دیگر توانستند مردم را بهپایصندوقهایرأی بکشند)متأسفانه کماکان به سکوت تأسفبار خودش در مورد حمله به زندانیان ادامه میدهد، بایستی پذیرفت برخی از امیدهای حداقلی برای کسانی که فریب این دولت مردمفریب را خوردند بار دیگر نقشبرآب شده. آنوقت باید از آقای روحانی پرسید با اینهمه تدبیر و اعتدال آیا از علی مطهری و مواضع اصولگرایانهاش که در اولین روز پس از فاجعه واکنش نشان داد هم کمترید؟
حال این سؤال ایجاد میشود که آیا واقعاً به جناب شیخ حسن همان “حقوقدان ” با مدرکقلابیاش ربطی ندارد؟! همان کسی که پسرش قبل از خودکشی نوشته بود:
… «من از دولت شما، دروغ شما، فساد و دینتان متنفرم؛ من از این زندگی اینچنینی شرم دارم؛ من مجبورم به دوستانم مرتب دروغ بگویم که پدرم شریک چنین وضعی نیست و مردم را دوست دارد، در حالی که این دروغ است. از اینکه پدرم دستبوس خمینی میشود احساس بیماری میکنم.»
متأسفانه هنگامی که این افراد خود باعث نابودی جگرگوشههای خویش هستند، آیا میتوان انتظار داشت که مرهمی بر زخمهای ضعیفان باشند؟
دروغ تا جایی قابلتحمل است، بعد از این مرحله، دروغ روی اعصاب راه میرود، اما بعد از این مرحله اعصابخردکن و حال به هم زن میشود، چرندیات غلامحسین اسماعیلی رییس سابق سازمان زندانهای کل کشور با آن لبخند کریهانه و پیراهن یقهآخوندیدر گفتوگو با «ایلنا» با کمال بیشرمی اخبار برخی سایتهای خبری مبنی بر اینکه در این درگیری دستو پای برخی از این زندانیان شکسته یا مشکل جسمانی برایشان به وجود آمده را تکذیب کرد و میگوید که بنا نداریم که به ادعاهای سایتهای معارض که دروغپراکنی علیه نظام میکنند پاسخگو باشیم!
به نظر میرسد که کشتار و ضرب وشتم شهروندان و زندانیان اگر با تأیید مقامات و مطابق با رسالت همیشگی نظام اسلامی باشد همیشه سبب پیشرفت و تعالی افراد از نظر سازمانی در این حکومت خواهد بود همانطور که غلامحسین اسماعیلی رییس سازمان زندانهای کل کشور بعد از این واقعه تأسفانگیز از سوی مسئولیناز ریاست سازمان زندانها کنار رفت و به ریاست کل دادگستری استان تهران ترفیع یافت.
اینها خودشان را آزاد میدانند مختار میدانند که هر بلایی که میخواهند سر زندانی بیاورند. اتفاقات وحشتناکی در این مملکت افتاده که الآن گوشههایی از آن بهتازگی فاش شده. ولی مطمئن باشندو حاکمیت مطمئن باشد، آقای خامنهای مطمئن باشد، آقای روحانی مطمئن باشد که این حقایق زیر پرده نمیماند و روزی فاش خواهد شد و تمام اینها که در این ۳۵ سال در این مملکت مسئولیتهایی داشتند باید جوابگو باشند.
به امید رهایی ایران از چنگال اسلام سیاسی و استبداد دینی.
فرامرز عسگری: چگونگی نهادینه شدن خشونت در جامعه
بعد از تغییر نظام پادشاهی و روی کار آمدن حکومت جمهوری اسلامی، ایدئولوژی بنیادگرای آن استفاده ازآیههای قرآن را برای اعدام، سنگسار و قطع عضو به امری عادی در روند اجرای احکام قضایی در ایران تبدیل کرد.
اجرای این احکام (که خود جنایتی علیه بشریت است) درملأعام هیچگونهتأثیری بر روند جلوگیری و یا کاهش تعداد جرائم در کشور نداشته چون خانه از پایبست ویران است و فساد ریشه در بالاترین سطوح کشور دارد. حکومت در ایران به دنبال آن نیست که اعتیاد و فحشا و بزهکاری را ریشهکن کند وگرنه میتوانستراههایمناسبتری را از کشورهای دمکراتیک کپی نموده، از طریق مطبوعات و تلویزیون اعمال و تزریق کند.
همچنیناجرای این احکام درملأعامتأثیرات ویرانگری بر روح و روان بینندگان این صحنههاخصوصاًبچهها دارد که تا آخر عمر در جان آنان میماند و آنان را میازارد ۰ جوانانی که ناظر اعدام، شلاق، قطع عضو و یا هرگونه خشونت دولتی دیگرمیباشند، آن خشونترا بهعنوان یک الگوی قابلاجرا در ذهن و ضمیر خویش ضبط کرده ودوباره همان را به شکلی به جامعه برمیگردانند. اینچنین است که از خشونت، خشونت زاده میشود و نه چیز دیگر.
این اعدامها یا قطع عضوها کمکی به حل مشکل جرم و بزهکاری نکرده است. مطالعات درباره حیوانات نشان داده است که حتی این سیستم خشونت درباره آنها نیز کار نمیکند، به همین منظور در موقع تربیت حیوانات در موارد گوناگون (مثلاً در سیرکها) از سیستم پاداش و تشویق استفاده مینمایند.
تنها هدفجمهوری اسلامی از اجرای این اعمال وحشیانه، تبلیغ و تزریق آنهااز طریق مطبوعات، رادیو، تلویزیون، نیروی انتظامی و لباس شخصیهاایجاد ترس و وحشت در جامعه است، چراکه ترس عامل بازدارنده اعتراض ملی است در نگاه دیگر جمهوری اسلامی ابزارهای گوناگونی برای خشونت بکار میبردکه یکی از این ابزار خشونت، استفاده از آیههای قرآن در بلندگوها و فریاد اللهاکبر و تشکر کردن آر قوه قضایی و همچنین بیت رهبری است و به نحوی حمایت نیروی انتظامی و لباس شخصیها را در راستای افکار دیکتاتور مذهبی خود اختصاص میدهند…
مردم ایران با اتحاد و همبستگی خویش زیر بار این بازیهای رژیم نرفتهاند و همانطور که بارها نشان دادهاند،با بر هم زدن این مراسم، تحریم تماشای آن، تبدیل آن به اعتراض خیابانیو نمایش آن در سطح جهانی سعی به عقب راندن این نظام فاشیستی مذهبی مینمایند. وظیفه ما نیز در خارج از کشور این است که همزمان با اعتراض به این مراسم، هرچه بیشتر این وقایع را در بین جوامع حقوق بشری انعکاس داده و با فشار هر چه بیشتر بر رژیم ایران سعی بر متوقف کردن این اعمال قرونوسطایی و جهنمی کنیم. تنها راه نجات ایران نابودی رژیم فاشیستی مذهبی حاکم بر آن و ایجاد یک حاکمیت مردمی و دموکراتیک است آزادی و دمکراسی فقط یک کلمه نیست که کسی یکشبه به آن برسد بلکه هر کسی باید از خودش شروع کند و اگر کینه را از خود دور کنیم میبینیم که حقوق شهروندی و بشردوستانه از پشت غبار خشم ونفرتی که بهمااعمالشده نمایان میگردد.
الناز طهماسبی کندرودی: آزادی زن در جامعه ایران
زنان در جوامع امروزی دارای جایگاه خاص و ارزنده هستند. بر کسی پوشیده نیست که الآن در اکثر کشورها، زنان سمتهای اجرایی و مهمی را به عهده دارند؛ که این امر باعث شده زنان درسایر کشورهای تحت استبداد و دیکتاتوری به پا خیزند و از حقوحقوق خود دفاع کنند که همان به رسمیت شناختن آزادیهای واقعی انسان است.
برای درک بهتر از آزادی و حقوق یکسان بین زن و مرد در جوامع پیشرفته میتوانیم کشورکره جنوبی و ایران را باهم مقایسه کنیم تا به ابعاد این موضوع با دیدی واضح و روشن نگاه کنیم. کشور کره جنوبی توانست با نبردها و ستیزهای فراوان آخر با همت و پشتکار زنان و مردانش به دموکراسی دست یابد، خاکی که در آن هر انسانی از کوچک و بزرگ از آزادیهای یکسان که در اعلامیه جهانی حقوق بشر سازمان ملل متحد که در تاریخ۲۶ اوت۱۷۸۹ نوشته شده استبهرهمند هستند. الآن نگاه کنید که خانم پارک کوئنهایرئیسجمهور این کشور است که این باعث غرورشعف هر انسان آزادیخواه است. حالا در کنار اینها خانم آنگلا مرکل به مدت ۱ سال صدراعظم کشور آلمان است ودر کشور برزیل هم خانم دیلما روسف رئیسجمهور کشور است و دیگر کشورهای دموکراتیک که بحث واکاوی آزادی زنان در آن در مقاله یکصفحهاینمیگنجد که در اینجا از شما مخاطبان عذرخواهیمیکنم. متأسفانه بعد از سال ۵۷ و چیره شدن حکومت اسلامی در کشورنه حقوق زن بلکه حقوق بشر بهصورتگستردهای توسط حکام ظالم نقص میشود. واقعاً دردناک و عذابآور است که حقوق زنان در شریعه و فقه اسلام بهصورت فجیعی پایمال شده است. مثلاًازلحاظ پوشش ظاهری و شرکت در امور اداری کشور. حق رأی دادن و تحصیل در رشتههای خاص در دانشگاهها که برای زنان مسدود شده است را میتوان اشاره کرد.ولی خوشبختانه این رژیم سخیف نتوانسته تا الآن به این امر دست پیدا کند چون زنان ایرانی بیدار و هوشیار هستند و نمیگذارند که حقوحقوقشان راعدهای معدود و بیسواد پایمال کند.
حال نگاه کنیم به امور روزمره مردم در جامعه ایران. من خودم شخصاًدیدهام یک عده که نام آنها را انسان نمیشود گذاشت و باید از آنهابهعنوان بیمار روانی و جنسی یادکرد برای بانوان در پیادهرو، خیابانها و مراکز خرید عمومی و … مزاحمت و ایجاد آزار و اذیت میکنند که این امر بسیار شنیع و سخیف و غیرقابل بخشش است. یادمان باشد که آگاهی لازمه آزادی است یعنی اینکه یک جامعه وقتی میخواهد به برقراری صلح و آرامش دست یابد و دموکراسی را در کشور جاری سازد، باید افرادش هم فکر و ذهنی آزاد داشته باشند تا این امر با همت وکوششان تحقق یابد. خدمتی که زنان به این دنیا کردند این است که با مبارزه خود باعث شدند افراد جامعه دارای ادب و فرهنگ و ذهنی خلاق و استقامتی همچون کوه و پشتکاری فراوان شوند که این صفات خوب باعث شدند که انسانها مثل زنجیر به هم تنیده شده و یک جامعه پویا متکثر و شاد را پدیدآورند.
غرض از این مباحث این است که کشورهابازهم در قانون اساسی خود بنگرند و اگر حقی از هر انسانی فرق نمیکند از چه رنگی و چه زبانی و چه گرایش دینی، پایمال شده را اصلاح کنند و مهمتر از همه خود افراد جامعه به حقوق همدیگر فرق نمیکند زن یا مرد و یا کوچکتر و بزرگتر، احترام بگذراند و لو اینکه آن کشور اسیر استبداد و دیکتاتوری باشد.
در آخر به خود بیایم و از راه صلح و آشتی و محبت خارج نشویم.
الهه محلوجیان: دلنوشتهی یک مادر
وقتی یک زن باشی در جامعهای که خفقان و ترس در آن بیداد میکند ناخودآگاه تنلرزهای همیشه با توست. وقتی همسر کسی باشی که دیدگاههایی دارد که با دیدگاههای نظام حاکم تضاد دارد، بار سنگین انواع تهدیدات و آزارها و اجحافات را تنها به خاطر عقاید مخالف همسرت باید بر دوش بکشی. بر سر دوراهی ادامه زندگی با مشقتها و تهدیدات بیشتر یا جدایی قرارت میدهند. در زیر بیرق جمهوری اسلامی گاه حتی برای زندگی مشترک با همسرت نیز باید مجوز دریافت کنی.
از آن بدتر وقتی مادر دو جوان باشی که راه پدر را ولی قاطعانهتر ادامه میدهند، وضع بحرانیتر میشود. حال و آینده در مقابل چشمانت تیره و تار میشود.
همسرم دبیر معارف اسلامی و قرآن بود اما با نگرشی متفاوت به دین. نگرشی که با نگرش حکام دیندار فعلی جامعه ما در تناقض بود. همسرم در سر کلاسهایش از دیدگاههای خاص خودش میگفت و دیدگاههای خاص خودش را بهجای دیدگاههای دستگاه تبلیغاتی آموزشی نظام تبلیغ میکرد؛ اما رژیم این آموزشها را تحمل نمیکرد. ازاینرو بهمرور زمان بر اثر فشارهای نیروهای امنیتی زندگی گرمی که در کنار هم داشتیم از هم پاشید و نهایتاً منجر به مرگ مشکوک همسرم شد. مرگی خاموش، بیصدا بیهیچ رد پایی. مرگی که هرگز نمیتواند مرگ طبیعی باشد.
وقتی شروع به پیگیری کردم، گفتند اگر میخواهی برای بچهها اتفاقی نیفتد ساکت باش! ترسیدم و سکوت کردم؛ اما بچهها خشم و کینه در درونشان موج میزد. حق هم داشتند. داغ پدر دیده بودند. داغی که تنها از سر تبلیغ عقاید شخصی بر دل فرزندانم نشسته بود؛ و به دنبال روزنه برای خالی کردن این خشم بودند.
شروع فعالیتهای فرزندانم در دفاع از حقوق برابر زنان و با کمپین یکمیلیون امضا، فصل جدید و پرخطر و دلهرهآوری را در زندگیمان باز کرد. در ابتدا مخالفت میکردم و دوست نداشتم که سرنوشت پدرشان برای آنها نیز تکرار شود؛ اما حریفشان نشدم بچهها محتاطانه اما گسترده و پیگیر کار میکردند از کمپین یکمیلیون امضا به کارزار محاکمه سران رژیم پیوسته بودند. از جمعآوری امضا برای دعوی حقوقشان در مجلس اسلامی به فعالیت برای جمعآوری مدارک برای به محاکمه کشاندن سران جمهوری اسلامی و سران نظامی که تاب هیچ عقیده مخالفی را ندارند، کشیده شدند؛ اما عفریت استبداد از فعالیتهای فرزندانم آگاه شد و برای به بند کشیدن و ساکت کردنشان به درب منزلمان آمدند.
. روزی که برای دستگیر کردن بچهها آمدند من تنها بودم. از ترس زبانم بندآمده بود. خانه را زیر و رو میکردند. فحاشی هم که نقل دهانشان بود و بعد هم هر سه مجبور به فرار از کشور شدیم.
وقتیکه به کشور سوئد رسیدم نفسی عمیق کشیدم و احساس کردم که دوباره میشود یک زندگی آرام و بدون دغدغه را شروع کرد اما بعد از گذشت تقریباً دو سال در این کشور باز نگرانی به سراغم آمده. نگرانی از بازگشت به جهنمی که با فرزندانم از آن گریختهام.
من یک مادرم، مادری که برای نجات جان بچههایش از دست نظام فاشیستی اسلامی به غربت پناه آورده اما حالا ترس سراسر وجودم را فراگرفته. بعد از مرگ مشکوک همسرم که اطمینان دارم به دست نیروهای امنیتی صورت گرفته حالا نگران از دست دادن امیر و آرزو هستم. بچهها در اینجا با حزب کمونیست کارگری ایران آشنا شدند و در حال حاضر در این حزب فعالیت میکنند و من هم در کنار بچهها در آکسیونها شرکت میکنم. ترس از برگشت لحظهای مرا رها نمیکند امیر و آرزو امروز بهعنوان کمونیست در حال فعالیت هستند و در صورت برگشت شکی نیست که اعدامشان میکنند و من هم از گزند این جلادان اسلامی جان سالم بدر نخواهم برد.