بایگانی دسته: مقالات

امیررضا مشعلیان: نگاهی به آنچه در ایران می‌گذرد

amirreza m 143 x 249

ایران در ۳۵ سال گذشته تا به امروز به یک کشور منزوی و دیکتاتور در سطح دنیا تبدیل شده است و آنچه که بنام حقوق بشرشهرت دارد در ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی زیر پا گذاشته می شود.در این مورد چشم های زیادی به سیمای جامعه ایران دوخته شده است و این وضعیت مورد توجه بساری از نهادها و سازمانهای مدافع حقوق بشر و افکار عمومی دنیا قرار گرفته است. از این نظر بدیهی‌ست که شرایط کنونی در ایران باعث ازرده خاطر بسیاری از سازمانها و نیروهای سیاسی و مدافع حقوق بشر و مردم ایران شود.

حال در شرایط جاری، جمهوری اسلامی در ضعیف ترین وضعیت ممکن از نظر مشروعیت داخلی و بین المللی به سر می برد. از همین روست که جمهوری اسلامی برای سرپوش گذاشتن بر  بحران مشروعیتی که بدان گرفتار آمده است سعی در سرکوب هر گونه جنبش ازادی خواهی و حرکت مردمی دارد که می توان به نمونه های از آن اشاره نمود.

 دستگیری وبلاگ نویسان، دستگیری نوع کیشان مسیحی، دستگیری اقلیت های مذهبی، تهدید و ارعاب خانواده های زندانیان سیاسی، راه اندازی شبکه های سایبری برای مقابله با جنبش های اینترنتی،ممنوع الخروج نمودن فعالین سیاسی و تهدید به حبس مجدد، عدم اجازه مرخصی به زندانیان سیاسی، پرونده سازی برای جمعی از فعالیت حقوق بشری و تهدید انان، اعدام های بی رویه به بهانه های حمل مواد مخدر و همکاری با شبکه های برون مرزی (برای امنیتی نمودن فضای جامعه) و موارد بسیار زیادی دیگر،در حقیقت جمهوری اسلامی برای سرپوش گذاشتن بر جنایت های خود و بحران مشروعیتی که بدان گرفتار است  تنها راه مقابله را سرکوب می داند و بس. در عین حال به این موضوع واقف هستیم که راهبرد دایمی جمهوری اسلامی در مواجهه با اعتراضات اقلیت های قومی و مذهبی این بوده است که با بهانه های واهی اصل مطالبات اقلیت ها را مخدوش جلوه داده و با ایجاد فضای پلیسی و امنیتی، فعالیت های مدنی اقلیت های قومی برای کسب برابری حقوقی را سرکوب می نماید.

دیگر باید جمهوری اسلامی متوجه شده باشد که روش های سرکوبگرانه هرگز راه حل مشکلات سیاسی، اقلیت های قومی، فساد حاکم بر جامعه و مناطق مرزی نیست و تنها به ابعاد نارضایتی ها افزوده است به گونه ای که ناآرامی های قومی یکی از اصلی ترین چالش های آینده کشور شده است. متاسفانه سیاست مشت آهنین حکومت ایران در برخورد با مطالبات اقلیت های قومی و مذهبی، کشور را بصورت جدی در معرض چندپارگی قرار داده است. اعدام های چند ماهه گذشته به بهانه های همکاری با گروهک های تروریستی و اعدام تعدادی از زندانیان به خاطر جرم مواد مخدر نمونه های بسیار بارزی از نقض حقوق بشر در ایران است که جمهوری اسلامی برای امنیتی نگه داشتن فضای جامعه و ایجاد رعب و وحشت در بین اقشار مختلف جامعه با توسل به دین دست به چنین جنایاتی می زند و با نام دین بر همه این جنایت از دیدگاه خود مشروعیت می بخشد، اما به هر جهت باید بداند که نه می تواند صدای برخواسته از مردم را خفه کند و نه می تواند برای همیشه فضای جامعه را امنیتی نگه دارد.

انچه که مسلم است در جمهوری اسلامی  کشاکش بین جمهوریت و اسلامیت  است، همان چیزی که خمینی در ذیل مفهوم «ولایت فقیه»، به عنوان قالب‌بندی «حکومت اسلامی» اندیشید و در مجلس درس حوزوی به زبان آورده بود و به همت شاگردان او، در دهه‌ی چهل، تدوین و منتشر شد .

اما در طی چند سال اخیر بار دیگر غریزه‌ی سیاسی مردم شکاف جمهوریت و اسلامیت رژیم را نشانه گرفت و با یک سونامی مردمی وبا رأی ‌باران به سود نامزدی که خواست ملت و مردم بود به میدان آمدند. اما این بار حکومت فاشیستی آخوندی و جناح خواهان برچیدن جمهوریت نظام به سود  برقراری «حکومت اسلامی»، یعنی ولایت مطلقه، با کودتای انتخاباتی و سرکوب خونبار ازادی خواهان در پی آن، به اشتباه بزرگ سیاسی‌ای دست زدند که بنیان رژیم را به لرزه انداخت. با تقلب بی‌حساب در صندوق‌ها و اعلام شتابزده‌ی نتیجه‌ی رأی‌گیری، که بیش‌تر به یک دهن‌کجی جاهلانه زیر حمایت عبای رهبری نظام خامنه ای به سونامی انتخاباتی مردمی می‌مانست تا «مهندسی» آن، آخرین میدان نمایش مشروعیت مردمی رژیم، یعنی انتخابات، از آن گرفته شد.

مشکلِ رژیم جمهوری اسلامی این است که با ساختار پیچیده‌اش نمی‌تواند به یک رژیم یکپارچه پلیسی و نظامی تبدیل شود، زیرا در اصل بنا بوده است یک «جمهوری اسلامی» در زیر سروری روحانیت باشد، نه یک رژیم کودتایی. باری، به نظر نمی‌رسد که رژیمی را که در این قمار خطرناک جمهوریت و اسلامیت خود را با هم باخته، چیزی جز ظهور حضرت ولی عصر که تمامی جنایت حکومت با بهانه و توسل به این امام است بتواند آن را نجات دهد. بنا براین، باید خامنه ای به این فکر باشد که در کنار چاه جمکران بست بنشیند و دست به دعا بردارد!

دیگر همه ما باید متوجه این موضوع شده باشیم که تنها راه برون رفت از شرایط موجود، همکاری و همدلی فعالین مدنی اقوام و فعالین سیاسی بر اساس حقوق بشر و در راستای نهادینه کردن حقوق شهروندی برابر می باشد. لذا لازم است تا تک تک ایرانیان، با حقوق شهروندی خویش آشنا شوند، و با تکیه بر این آگاهی و همدلی، متحدانه برای رسیدن به ایران برای همه ایرانیان، کوشش نمایند.

پیروز باشید

 

 

 

مژگان نخعی: من یک انسانم

mojgan naxaee

از بدو تاریخ بشر، از آن زمان که قابیل، هابیل را کشت، انسانیت کشته شد! انسان و برادری جای خود را به نفرت و انتقام داد.از زمان زنده به گور کردن دختران در قبایل وحشی اعراب بدوی، تنها به جرم دختر بودن نیز انسان و انسانیت مرد. از آن تاریخ که دین و جهالت در قبایل اعراب، قانون بی‌ هویتی را بر دختران و زنان اعمال داشت و اندک حقی‌ را برای آنان قائل نبودند و تا کنون که روز به روز در بی‌ فرهنگی‌ این جوامع ارزش‌ها رو به انحطاط میرود تا ناکجا آباد!

جای بسی‌ تأسف که در ایران آریایی ما نیز دوباره پس از چند دهه با سر کار آمدن حکومت دینی و مذهبی‌ قرون وسطایی این قوانین بدوی و عقب افتاده و استثمار گر‌ و ظالمانه حکم فرماست.اکنون میگویم و فریاد میزنم: از شما توقعی ندارم. زیرا که حق دادنی نیست،بلکه گرفتنیست. زیرا از آنچه که هستم مرا منع میکنند تا از بودن‌هایم بهراسم، و به نبودن‌هایم اکتفا کنم. زندگی‌ام مانند یک کودکی است عاصی‌ و سرکش که هیچ مبادایی ندارد.

هرچه برایش ممنوع میکنند بی‌مهابا به آن سرک می‌کشد. سخت میگیرند، سخت میشوم. اصرار میکنند،انکار می‌کنم  پا فشاری میکنند، پاهایم را قفل می‌کنم! آخر ..! من یک زنم!  زاده شده و زاینده،زن یعنی‌ زاینده، یعنی‌ آفریننده)  اگر نظم و قانون جهان در دست زنان بود،هیچ گاه جنگی در کار نبود!) پس تو ای دوست برای آن همه بی ‌رحمی و خشونتی که از سر جهل و نادانی بر من روا داشتند برای چه؟

بگذار تا بگویم:

اگر به خانه من آمدی برایم مداد بیاور مداد سیاه.می خواهم روی چهره ام خط بکشم تا به جرم زیبائی در قفس نیفتم،یک ضربدر هم روی قلبم تا به هوس هم نیافتم یک مداد پاک کن بده برای محو لبهایم,نمی خواهم کسی به هوای سرخیشان، سیاهم کند، یک بیلچه، تا تمام غرایز زنانه را از ریشه درآورم شخم بزنم وجودم را بدون اینها راحت تر به بهشت می روم گویا یک تیغ بده،موهایم را ازته بتراشم، سرم هوائی بخورد و بدون واسطه روسری کمی بیاندیشم,نخ و سوزن هم بده، برای زبانم. می خواهم بدوزمش به سق. اینگونه فریادم بی صداتر است،قیچی یادت نرود میخواهم هر روز اندیشه هایم را سانسور کنم پودر رختشوئی هم لازم دارم برای شستشوی مغزی مغزم را که شستم،پهن کنم روی بند تا آرمانهایم را باد با خود ببرد به آنجائی که عرب نی انداخت. می دانی که؟ باید واقع بین بود صدا خفه کن هم اگر گیر آوردی بگیر می خواهم وقتی به جرم عشق و انتخاب.برچسب فاحشه می زنندم بغضم را در گلو خفه کنم یک کپی از هویتم را هم می خواهم برای وقتی که خواهران و برادران دینی به قصد ارشاد.فحش و تحقیر تقدیمم می کنند، به یاد بیاورم که کیستم ترا به خدا اگر جائی دیدی حقی می فروختند برایم بخر تا در غذا بریزم،ترجیح میدهم خودم قبل ازدیگران حقم را بخورم سر آخر اگر پولی برایت ماند برایم یک پلاکارد بخر به شکل گردنبند بیاویزم به گردنم و رویش با حروف درشت بنویسم : من یک انسانممن هنوز یک انسانممن هر روز یک انسانم !



 

 

 

مهداد مهرگان: مراقب باشید، اتوبان مداح دارد

mahda mm 209 x 213

 مطمئنم کسی‌ نیست که از موضوع یا اتفاق چند هفته پیش اتوبان بابأیی تهران بی‌ خبر باشد. با علنی شدن این خبر یکی‌ دیگر از تعرّض‌ها و جنایت این رژیم رو شد و این بار توسط روضه خوان ولایت، مداح اهل بیت صورت گرفت.

شاهد ظهور سازمان یافته و جدی مداحان سیاسی در عرصه‌های مختلف حکومت هستیم،که با هدف جنجال برانگیز سیاسی و اجتماعی برای تخریب و جهت دادن‌ غلط به افکار عمومی تشکیل شده اند، مداحان به شکل سیاسی از آغاز دوران جنگ ایران و عراق در وجهه اسلامی به منظور بسیج نیروها شروع به کار کردند و از دهه هفتاد در دوران خاتمی این تشکل‌های موازی با بروز سیاسی بیشتر قدرت گرفتند، نیروی مهیج سازماندهی شده با مقبولیت سیاسی و دادن انگیزههای معنوی به منظور تحریک پا منبری‌ها و شستشوی مغزی به بهانه تقدس به عنوان ابزاری به دست حاکمیت قدرت یافتند که در تمام زمینها دخالت میکنند و حتی پا را فراتر از حدشان میگذارند، و در موارد بسیاری که صدمه اصلی‌ متوجه حاکمیت نشه و آسیب اصلی‌ به مردم برسد جمهوری اسلامی دلیلی‌ نمی‌بیند که مقابل آنها ایستادگی کند. 

بپردازیم به قضیه ی مداح معروف اهل بیت، محمود کریمی‌، یعنی‌ کسی‌ که در اتوبان بابایی تهران به خودرو در حال حرکت یک زوج جوان شلیک کرده و با لات بازی و فحشهای رکیک به آن دو جوان حمله ور شده،و بعد آنها را اوباش خطاب کرده، و در جای دیگر گفتند که محمود کریمی‌ در حال رانندگی‌ بود و سرنشین بغل دستی‌ به ماشین شلیک کرده،در حالی‌ که خود شخص مضروب اسلحه را در دست محمود کریمی‌ دیده بود.

و سوال اینجاست که چون یک مداح مورد عنایت آقاست و مورد قبول بیت رهبری، هر غلطی دلش می‌خواهد بکند. این مداح یعنی کریمی‌ برای عزاداری امام حسین و اتفاقی‌ که ۱۴۰۰ سال پیش افتاده،پسر خودش را میزند و کلی‌ اراجیف به اسم اسلام و نوحه از خودش میبافه و اینگونه دکان حیله و حقّه بازی راه انداختهٔ، این رفتار غیر عادی طبیعتاً از عقل سلیمی برخوردار نیست،و این اخلاق و رفتار وحشیانه در کریمی‌‌ها و هلالی‌ها به راحتی‌ قابل رویت هست.

در مورد تیراندازی مداح کریمی‌، هرکس که اندکی‌ از قانون جرایی اسلام آگاهی‌ داشته باشد،بدون هیچ شک و شبهه‌ای مداح مسلّح و تیرانداز طبق قانون همان اسلامی که این مداح روضه خوان و مدافع آن است،محارب و مفسد فی‌ الارض به حساب میاید ( طبق قانون در مورد هفت تیر کشی‌ و هر نوع سلاح که باعث رعب و وحشت و سلب آزادی شود و هرکس در هر کجا به روی مسلمان اسلحه بکشد محارب است و جرمش اعدام) ولی‌ آیا قوّه قضائیه او را به این جرم محاکمه و مجازات خواهد کرد؟ مسلما خیر، و اینگونه قوّه قضائیه فاسد جمهوری اسلامی در مورد مجازات مجرمین تبعیض اعمال می‌کند. فردی که مورد حمله قرار گرفته در چه فضایی و تحت چه فشاری شکایت خود را پس گرفته دلیل آن هم ارادت به امام حسین بیان کرده، البته بجز این راهی‌ نداشت، چون می‌دانست با چه اراذل و اوباشی طرف است و از شرّ نوچه و چاقو کشان درگاه ولایت رهبری یا سگان ولایت وقیح به اسم هواداران مداح در امان نخواهد بود،و چه کسی‌ و چه قانونی از جان و مال و ناموس او دفاع خواهد کرد؟

 آنطور که سردار رادان گفت،این یک مساله غیر عادی نبوده، چونکه مداح مجوز سلاح داشته،ولی‌ نگفته آیا این مردک مجاز است به هرکجا و هر کسی‌ شلیک کند؟ و یا اگر خودرو مضروب به علت شلیک منفجر میشد و مداح محل را ترک میکرد،صدای به جایی‌ می‌رسید؟آیا اتهام‌های اعضای سرکوب جمهوری اسلامی، مثل قتل و ضرب و جرح و محاربه که در مورد اسلحه کشی‌ مداح بیت خامنه‌ای به خوبی‌ قابل اطلاق است با رضایت دادن یا بهتر بگویم رضایت گرفتن شاکی‌ رفع میشود؟

 

سازمان سرکوب جمهوری اسلامی بخش‌ها و وظایف مختلفی‌ دارند که هرکدام وظایف خود را به خوبی‌ می‌دانند و در این ۳۵ سال با همین روش بر روی تمام جنایت مال کشی‌ کرده‌اند، از نیروهای عملیاتی‌ که میزنند و میکشند و شکنجه میکنند و … و از اینجا مابقی ارگانها به طور هماهنگ کار خود را شروع میکنند و عملیات ما بعد سرکوب را اجرا میکنند تا صدای قربانی و خانوادشان به جایی‌ نرسد، به عنوان مثال کلانتری با پیدا کردن راه حل قانونی موضوع را عادی نشان دهد،همچنین از نظر رسانه‌ای که با داستان سرایی ,جای متجاوز و قربای تغییر خواهد کرد،و اگر در نهایت عقب نشینی نکرد به وسیله تهدید و آزار و اذیت فرد قربانی را مجبور به رضایت کرده و در نهیات موضوع را خاتمه دهند. تا زمانی‌ که جمهوری اسلامی از پایه و اساس ریشه کن نشود، این ظلم و فساد  همچنان ادامه خواهد داشت 

 

 

یک سئوال از عبدالله اسدی در مورد معرفی بیشتر فدراسیون سراسری پناهندگان ایرانی

abe

همبستگی: شما اگر بخواهید خیلی کوتاه این سازمان را به یک متقاضی پناهندگی معرفی کنید آن را چگونه  توضیح می دهید.  آیا فکر می کنید پیوستن آنها به فدراسیون یکی از ضروریات زندگی  آنهاست؟    

عبدالله اسدی: ببینید فدراسیون سراسری پناهندگان ایرانی که من در آن فعالیت می کنم اساسا برای دفاع از حقوق انسانی کسانی تشکیل شده است که از ۳۴ سال پیش تا به امروز بدلیل اختناق سیاسی و شرایط غیرقابل تحمل اجتماعی  دسته دسته با هدف دسترسی به یک زندگی بهتر و حفظ جان و آزادی خود از ایران خارج می شوند.فدراسیون برای کمک به ایجاد تغییر در زندگی آنها درست شده است. پناهجویانی که هنگام درخواست پناهندگی در کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل و در کشورهای غربی دارای کمترین اطلاعات در مورد روند پناهندگی خود نیستند و نمی دانند در پروسه پناهندگی چه بلای برسرشان میاید.فدراسیون چراغ راهنمای آنهاست و به آنها راه رسیدن به یک زندگی بهتررا نشان می دهد. آنها را با حق و حقوق پناهندگی آشنا می کند و چگونگی دسترسی به حق پناهندگی  را برای پناهجویان توضیح می دهد و آنها را به مبارزه و راه و روش درست برای گرفتن حق و حقوق خود دعوت می کند. 

فدراسیون ۲۵ سال پیش با هدف کمک به مردمانی تشکیل شد که کرور کرور از ترس جان و زندگیشان از ایران خارج می شدند و راهی کشورهای همجوار ایران و کشورهای غربی می شدند. فدراسیون پناهجویان را با قانون و مقررات پناهندگی آشنا می کند و به ظرف بسیار مهم مبارزه آنها تبدیل شده است. از آن موقع تا به امروز از حق پناهندگی پناهجویان بدون در نظر گرفتن باور سیاسی و تعلقات مذهبی و ملی و جنسی و نژادی، از حق برخورداری آنها از امنیت و آسایششان بعنوان انسان بدون هیچ چشم داشتی دفاع کرده است. جلوی اخراج آنها را می گیرد، در دفاع از پرونده فردی بسیاری از پناهجویان که استیناف می خورند به ادارات پناهندگی و وزارتخانه ها نامه می نویسد، علیه سختگیری دولتها و عدم پذیرش پناهجویان کمپین سازمان می دهد، تظاهرات و تحصن و اعتراضات خیابانی سازماندهی می کند،اطلاعیه صادر می کند، به پناهجویان مشاوره حقوقی می دهد، در میان وکلای پناهندگی بهترین ها را به پناهجویان معرفی و توصیه می کند.

پناهجویانی که از ابتدا در کنار فدراسیون قرار می گیرند و از توصیه ها و رهنمودهای این سازمان استفاده می کنند هم زودتر وارد جامعه می شوند و هم بدلیل روابط وسیعی که فدراسیون در هر شهر و کشوری که بوجود اورده است کار پیدا می کنند، خونه پیدا می کنند و شاید مهمتر از همه با پناهجویان هم وطن و همشهری خود آشنا می شوند و از تجربیات زیادی که برای اداره زندگی خود بدست آورده اند استفاده می کنند.از این طریق تجربه کسب می کنند و یاد می گیرند که در کجا به کلاس زبان بروند. شماره تلفن رد و بدل می کنند، خبرجلسات و اعتراضات و تحولات جدید پناهندگی را به هم خبر می دهند.از این طریق از سیاست و قوانین و مقررات جدید پناهندگی با خبر می شوند، پناهجویان جدید را با مسئولین و دفاتر و پاتوق های  فدراسیون آشنا می کنند.در کنار فدراسیون یاد می گیرند چگونه مبارزه کنند و از کجا باید شروع کنند. در کنار فدراسیون با سایت و نشریه همبستگی آشنا می شوند که تازه متوجه می شوند با چه امکاناتی آشنا می شوند و چه تسهیلات و خدماتی را بدست میاورند.

پناهندگان وقتی که در کنار فدراسیون قرار می گیرند تازه متوجه می شوند که تعداد زیادی از همان پناهجویان که از قبل با فدراسیون آشنا شده اند عکس و مطالب و نوشته ها و داستانهای زندگیشان در سایت فدراسیون و نشریه همبستگی منتشر می شود و این نشریه به یک ابزار تعیین کننده مبارزه پناهجویان تبدیل شده است. در کنار فدراسیون قرار گرفتن یعنی دست رسی پناهجویان به مهمترین اطلاعات پناهندگی و شرکت در جلسات هفتگی و قرار گرفتن در رئس مبارزه سازمان یافته و متشکل. پناهجویان در آشنائی با فدراسیون متوجه می شوند که این امکان برای آنها نیز فراهم می شود که به عضویت این نهاد مدافع حقوق خودشان در بیایند تا اتحاد و انسجام بیشتری به کار و فعالیت خود بدهند. برای عضویت هرفرد در فدراسیون تنها مخالفتشان با جمهوری اسلامی و پرداخت ۲۰۰ کرون سوئد بابت حق عضویت به طور سالانه کافی است.

فدراسیون سازمانی است که مبارزه پناهجویان را به مبارزه جنبش و جریاناتی در همان کشور محل تقاضای پناهندگی خود پیوند و از خواسته ها و مطالبات پناهجویان و فراهم کردن یک شرایط انسانیتر برای آنها مبارزه می کند. بنا به همین دلایلی که برشمردم همه پناهجویان را در هر جای دنیا که هستند به عضویت و فعالیت در فدراسیون سراسری پناهندگان ایرانی دعوت می کنیم.

 

 

سارا مجیدی: ترس

sara majidi 190 x 298

هر دختر ایرانی با واقعیت ترس در ایران کاملا آشنایی داره که از زمانیکه از خواب بیدار میشود تا وقتیکه می خوابد این ترسها همواره با اوست.  ترس از کوچکترین مسئله مثل لباس پوشیدن امروز چه لباسی بپوشد که باعث بگناه افتادن کسی نشود؛ گشت ارشاد بازداشتش نکند؛ حراست دانشگاه مانع ورودش به کلاس مهمی که امروز داشته نشود!!؟

 بعد از خروج از منزل  چه تاکسی سوار شود؛  راننده اش جوانه یا پیر ؟! چند نفر توی ماشین هستند ؟! مرد هستند یا زن ؟! اگر مرد باشه بهتره صندلی جلو بشینه که موجب اذیت و آزار و تعرض مردان نشه. انتخاب دیگر مترو است که آن مبحثی مفصلتر داره… تعرض … بی حرمتی …و ..و

با وجود تمام این ملاحظات باز هم  جلوی در دانشگاه، حراست به تو میگه چرا جوراب نپوشیدی و روی پاهات معلومه ؟!؟ و به همین دلایل مضحک از ورودت و شرکت در کلاس دانشگاهی که برایت بسیار با اهمیت است محروم میشی. ترس از قضاوتهای ناعدالانه .. قضاوت برای خندیدنت … راه رفتنت .. حرف زدنت .. بخاطر تنها گناهت، یعنی دختر بودنت …ترس از پلیسی که بجای امنیت باعث ترس و وحشت میشود و …

این ترسها بخاطر دختر بودنم در حکومت جمهوری اسلامی با من زاده شده و همواره بهمراه من است حکومتی که ادعای آزادی و امنیت و برابری و عدالت  میکند؛ و من بجز ترس و عدم امنیت چیز دیگری از زندگی نمی فهمم. یک دختر در حکومت اسلامی ایران … اهدافش همواره گم شده و آرزوهایش لگد مال شده … هویتش بعنوان یک انسان  نادیده گرفته شده و چیزی جز یک جنسیت نیست نه یک انسان ؟!؟!؟!؟! هیچوقت نمی تواند چیزی که دوست و حق دارد باشد.

ترسها در لحظه لحظه زندگی یک دختر در ایران وجود دارند و با او زندگی میکنند. او متهم است .. چون یک زن است.

 

سارا مجیدی

مهسا فعالزاده: اعدام کودکان درجمهوری اسلامی

mahsa

اعدام عملی زشت و غیر اخلاقی است، مشکلی را هم حل نمی‌کند زیرا تنها به پاک کردن صورت مسئله می‌پردازد و به ریشه مشکل توجهی نمی‌کند! اما “اعدام کودکان” زشت‌تر و نکوهیده‌تر و است. فرق یک “کودک” با یک “بزرگسال” در این است که کودک هنوز به بلوغ رشدی و عقلی نرسیده است و لذا نمی‌تواند مسئولیت تصمیمات، اعمال و رفتار خود را برعهده بگیرد. اتفاقا این موضوع یکی از دلایل اصلی است که یک کودک به “قیم” و “سرپرست” نیاز دارد. به عنوان مثال وقتی به یک کودک، ثروتی به ارث می‌رسد آن ارث را تا زمان رسیدن به تکامل عقلی که در اغلب کشورها ۱۸ سالگی تعیین شده است، در اختیار کودک قرار نمی‌دهند. با توجه به این منطق و استدلال است که اگر کودکی مرتکب جنایتی شود، نمی­توان او را مجازات کرد، چون هنوز به مرحله “بلوغ عقلی و فکری” نرسیده است. اینکه در فقه اسلامی تصریح شده است که هر کودک نیاز به قیم دارد اما در عین حال افراد را به خاطر ارتکاب به قتل در دوران کودکی به اعدام محکوم می‌کنند نشان دهنده تناقض آشکار در نوع منطق و استدلال در فقه اسلامی که شالوده قوانین جمهوری اسلامی بر آن بنا شده است؛ میباشد.  اگر کودکان از نظر عقلی بالغ تلقی می‌شوند، پس چرا ارث به خودشان تعلق نمی‌گیرد؟ پس چرا دختر و پسر زیر ۱۸ سال به اجازه پدر یا قیم برای ازدواج نیاز دارند؟ پس چرا گواهینامه رانندگی یا پاسپورت مستقل نمی‌توانند بگیرند؟ و هزاران سوال دیگری که تمامی تناقض در استدلال قانونگذار را نشان میدهد! چگونه است که تنها زمانی که بحث “قصاص” مطرح است، کودک از نظر عقلی و فکری کامل تلقی می‌شود و حکم اعدام برای او صادر می‌شود؟! اینکه جمهوری اسلامی اعدام کودکان را به بعد از رسیدن آنها به سن ۱۸ سالگی موکول می‌کند هم از زشتی عمل کم نمی‌کند و خللی در ناقص و متناقض بودن منطق قانونگذار وارد نمی‌سازد زیرا حکم اعدام بر اساس عملی صادر شده که کودک در زمان کودکی و در دوران عدم بلوغ فکری و عقلی انجام داده است!

 

میزان عدالت پروری جوامع بشری و حکومت ها  با قوانین موضوعه و عملکرد دادگاهها و نهادهای قضائی کشورها سنجیده میشود که جمهوری اسلامی هم به لحاظ قوانین عصر حجریش و هم به لحاظ عملکرد دادگاهها و نهادهای قضائی اش در طول ۳۵ سال گذشته، سیاهترین چهره را از خود به جهان ارائه داده است. اینکه در آمار و ارقامی که نهادهای حقوق بشری جهانی از میزان اعدام در کشورهای مختلف جهان ارائه می­دهند، نام ایران بعد از چین قرار داده می­شود نادرست و تحریف واقعیت است؛ درست است که چین از نظر تعداد اعدام شدگان سالانه در آن کشور  در صدر جدول قرار دارد ولی باید توجه داشت که چین یک ملیارد و چهارصد ملیون  جمعیت دارد و ایران هفتاد و پنج ملیون نفر، پس با احتساب جمعیت ۷۵ ملیونی ایران و به همت حکومت خونریز ولایت فقیه و رهبری داهیانه خمینی و خامنه ای، ایران دراین مورد نیز مثل بیکاری و تورم وگرانی و قاچاق مواد مخدر و اعتیاد و فساد و فحشا و خودکشی و فرار مغزها و حمایت از گروههای تروریستی و آلودگی محیط زیست و تلفات ناشی از تصادفات رانندگی و اعدام کودکان زیر ۱۸ سال و غیره و غیره در صدر جدول قرار دارد ! درهمه اینها که شمرده شده و بسیاری دیگر، حکومت فاسد و خونریز اسلامی، ایران را در سطح جهانی صاحب رکورد کرده است. حال باید دید بر کشوری با این همه مصیبتی که حکومتگران فاسد و نالایق بر سرش آورده اند، دستگاه قضائی اش چطور عدالت گستری میکند و چگونه برای کودکان و شهروندان ایران آسایش و آرامش تأمین مینماید؟!

الناز طهماسبی: من می دانم چه باید بکنم. میدانم کجا باید خوددار بود و کجا می شود رها بود تو به من نیاموز خواهشا…!!

elnaz 160 x 240

ذهن پنج ساله  من حتی وقتی ده ساله شد نفهمید که چرا آنها باید راحت ته کوچه دو چرخه سواری کند و من با هزار مکافات و یواشکی رکاب بزنم و روپوش و روسری ام مدام توی چرخ گیر کند و زمین بخورم و همه به من بخندند. ذهن بیچاره من هرگز نفهمید چرا وقتی بزرگ شدم و سینه هایم رویید باید آن را زیر مقتعه  چانه دار بلند و روپوش گشاد پنهان کنم و قوز کنم تا برجستگی های بدنم را از چشم ها بپوشانم

ذهن من هرگز نفهمید چرا هرچه مربوط به زنانگی من است زشت است و هرچه مربوط به مردانگی پسر هاست قابل افتخار و ستودنی است. 

ذهن من هنوز پنج ساله است، نمی فهمد چرا به عنوان یک دختر ناقص و نیمه است؛ نمی فهمد چرا همه برایش دنبال شوهر می گردند فکر می کنند که بدون مرد کامل نیست.

نمی فهمد چرا مادرش مدام می پرسد این پسره کیه که هر شب زنگ می زنه؟ اگر دوستت داره باید بیاد خواستگاریت

او آنقدر بچه است که فقط برای “پوز زنی” مادرش به آن پسر می گوید بیا خواستگاریم و بسیار سهل و آسان زن مردی می شود که دوستش ندارد. او حتی نمی فهمد چرا درخانواده مردها یک طرف مجلس عرق می خورند و بحث سیاسی می کنند و زن ها طرف دیگر ظرف می شویند و مزخرف می بافند. ذهن من نمی فهمد که چرا شوهرش التماس می کند که لطفا جلوی فامیل من سیگار نکش وقتی خودش می کشد. او نمی فهمد چرا سیگار کشیدن مرد درست است و سیگار کشیدن زن نادرست.

او نمی فهمد چرا وقتی مردش را نمی خواهد سالها باید دنبال طلاق بدود در حالیکه اگر مرد بود در عرض یک هفته می توانست زنش را طلاق بدهد.  بعدها مجبور شد هر تشخیص را دو بار تکرار کند برای آنکه چون زن بود حرفش نصف یک مرد ارزش داشت. مجبور شد دو برابر تلاش کند تا نامش نصف اعتباری که باید را بیابد.

مجبور شد دو برابر مردها خوب رانندگی کند تا مبادا تصادف کند و این جمله را بشنود که  “زن ها دست به فرمون ندارند و رانندگی بلد نیستند”.

ذهن بیچاره و تن درمانده من دیگر واقعا خسته شده است. خسته است از اینکه از زبان مردهای بی خاصیت و احمقی که نصف ضریب هوشی او را ندارند شنیده است که زنها منطق ندارند، زنها طنز ندارند، زنها دست به فرمان ندارند..  

خسته است از جامعه ای که اگر زنی مورد تجاوز قرار بگیرد زن را مورد خطاب قرار می دهد که چرا حجابت کامل نبود و مقصر می شمارند که مرد را به گناه انداخته و از مرد نمی پرسد که چرا مثل یک حیوان رفتار کرده است

خسته است از جامعه ای که اگر زنی مورد خیانت قرار گرفت به او توصیه می کند که صبوری کند و خانمی کند و بیشتر به مردش توجه کند، خسته است از جامعه ای که سزای خیانت در آن برای مرد توجه بیشتر و برای زن سنگسار است. 

و خستگی از این همه فرودستی، از این همه ستم و بی حقوقی مرا به عصیان میکشاند. عصیانی برای آزادی، فریادی برای رهایی. باید فریاد کشید و بپاخاست.

 

 

 

حسین خزاعی: سال نو و شادمانی مردم

hosein kh 181 x 290

سال نویی دیگر از راه رسید و عطر شادمانی در خیابانهای آذین بسته وچراغانی شده پراکنده می شود و بر جانها می نشیند. دوباره آرزوهای تازه به پرواز در می آید و خواستهایی چون آزادی، برابری و رفاه و آسایش و امنیت و تلاش برای دستررسی بیشتر به دانش و  و خوشکاندن ریشه بی سوادی، ذهنها و وجدانهای شریف بسیاری دیگر را روشن می کند.

 

سال نوی میلادی که اگر چه یک دوره خاص با مذهب مسیحیت درآمیخته ونام سال میلادی را بر خود گرفت اما قرنهاست که به همت انسانهای خردمند و آگاه سال نو  میلادی دارای هویتی غیر مذهبی و مستقل شده است.

اکنون اول ماه ژانویه در بیشتر کشورهای جهان و به وسیله میلیونها انسان، مستقل از مذهب و باورهای ایدئولوژیک و نژادپرستانه آغاز سال نو خود نمادی از جدایی مذهب از گستره عمومی زندگی بیشتر مردمان جهان است. اکنون  حتی در کشورهایی که بخشهایی از مردمانشان منتسب به مسیحی تلقی می شوند،(کریسمس) جشن  گرامی می دارند و به هنگام سال نو در میادین وخیابانها همراه با دیگران مستقل از هر رنگ و نژاد مذهب و غیره جشن گرفته و به رقص و پای کوبی می پردازند. 

درست بر خلاف کشورهای اسلام زده و قرون وسطایی چون سرزمین ما که علاوه بر تحمل فقر، بی عدالتی، تبعیض وخشونت نقشی در بر گزاری جشن های خویش ندارند و این حکومتها هستند که جشنهای بی محتوا و دروغین را سازماندهی می کنند. اما در سرزمینهای آزاد، هیچ حکومتی نمی تواند این جشنها وشادیها را به هر دلیل از مردم بگیرد چه در زمان جنگ باشد یا مصیبت های ملی یا مذهبی.  در واقع هیچ “حکمی” مانع شادمانی کردن مردم نمیشود. چه بسا در سرزمین ما بابت غمها ورنج های خرافه و نادانی چه هزینه هایی که داده می شود و مردم را مجبور به عزاداری می کنند و همین تفاوت آزادی و دموکراسی کشور ما با دیگر کشورهاست که در زیباترین و شادترین روزها حتی من و امثال من را به یاد مردمان شادی گم کرده سرزمینمان می اندازد با زنجیرهای قرون وسطایی بر دست وپایشان.

در این هنگام ما با عشق وحسرت نظاره گر این واقعییت تاریخی هستیم که همیشه در بدترین و شدیدترین دیکتاتوری ها، هوشیارانی هستند که تن به تسلیم و رضا نمی دهند و این دست های آنهاست که برای رسیدن به آزادی و شادمانی های ناب بشری کاروان های پیش رونده تاریخ را به حرکت در می آورند.

و من عاشق آن دست ها هستم.

 

 

علی رحمانی: خامنه ای نگران آینده خود وحکومت منحوسش

ali r 156 x 245

 هر چه از عمر بشر بر روی کره زمین گذشت ، بر آگاهی او افزوده شد .بشرکه در تاریکی محض خرافات پا به عرصه وجود در این جهان گشود از دل همین خرافات رو بسوی روشنایی علم و دانش برد. جادوگران قبائل تبدیل به پزشکان شدند، کیماگران که در پی ساختن طلا و مس بودند، به دانش شیمی دست یافتند ، هرچه علم پیشرفت کرد ، انسان از خرافات و مذهب فاصله گرفت.
بشر امروز بمراتب از انسانهایی که ۵ قرن، ۴ قرن ، ۳ قرن و حتی قرن گذشته می زیسته اند ، کمتر مذهبی هستند . مذهب از روزگاران پیشین ، از زمانهای بس دور ، در زندگی بشر نقش اساسی ایفا کرده است. روزگاری مذهب بر جهان حکومت میکرد. تقریبا اغلب حکومتهای جهان ، نشات گرفته از باورهای مذهبی مردم سرزمینها بوده اند . اما رفته رفته از قدرت و تسلط مذهب بر زندگی سیاسی و اجتماعی مردم در آن نواحی رخت بربست. اگر نه به تمامی ، اما چهره سرزمینهای مذهبی از غیر مذهبی متفاوت شد و آهنگ شتاب مردم سرزمینهای گوناگون بسوی رشد عقلی و علمی آنچنان شد که جوامع بشری دچار تفاوتهایی گردید و به کشورهای توسعه یافته و درحال توسعه و عقب مانده تقسیم شدند.
با یک نگاه اجمالی و ساده در میابیم کشورهای توسعه یافته برای این دارای ویژگی مشترک هستند که در این کشورها ، اگر هم مذهب وجود دارد ، اما به هیچ روی در سرنوشت سیاسی مردم این سرزمینها دخالتی ندارد ، در این سرزمینها مذهب یک پدیده کاملا شخصی است و در عرصه اجتماعی بشر به یک تشریفات گاه تفننی تبدیل شده است .
در همین اروپایی که ما زندگی میکنیم ، یک رویداد مذهبی یعنی سالروز بدنیا آمدن مسیح برای این مردم بهانه ای است برای تفریح بیشتر ، داد و ستد بیشتر ، کامروایی و و لذت جویی بیشتر. اما در سرزمینهای درحال توسعه و سرزمینهای عقب مانده جهان کنونی این تفاوت آشکار بچشم میخورد ، که در این سرزمینها مذهب بیشتر سیاسی است ، در سرنوشت سیاسی مردم دخالت دارد. اما آشکار است که در این روند قابل دوام نیست .
بشر موجود زیاده خواهی است ، بشر در پی تغییر است ، همین تغییر و زیاده خواهی ، ناگزیر موجب دگرگونی جوامع بشری خواهد شد .
کشورهای پیشرفته ، پیشرفته تر میشوند ، کشورهای در حال توسعه ، بیشتر پیشرفته میشوند و کشورهای عقب مانده سرانجام به توسعه یافتگی و به مراحل دیگر میرسند .
 
این است که دکانداران مذهب در چنین سرزمینهایی نگران آینده خود هستند . اینها به هر طریق ممکن میخواهند مردم را در عقب ماندگی نگهدارند .
چرا خامنه ای اصرار میکند که جمعیت ایران دوبرابرو سه برابر شود؟ برای خامنه ای  چه لطفی دارد ؟ بسیار ساده میتوان دریافت که خامنه ای به سیاهی لشکر احتیاج دارد ، به توده های بیشمار عقب مانده نیاز دارد.
خامنه ای میداند مملکت ما با چنان وضعیتی دست در گریبان است که از تربیت و آموزش کودکان کنونی مملکت عاجز است ، اما با اینهمه، خواستار آن است که کودکان تازه ای به دنیا بیایند. برای خامنه ای مهم نیست که این کودکان از نقطه نظر جسمی و از نقطه نظر فکری چگونه پرورشی در اختیارشان قرار بگیرد . خامنه ای و حکومت اسلامی نیاز دارد و این امت هر چه بیسواد تر ، هر چه بی دانش تر ، هر چه نیازمندتر ، مطیع تر ، فرمانبردارتر باشد ، بهتر است . خامنه ای به امتی بی اراده و درگیر خرافات نیاز دارد،  که به هنگام نیاز تعدادی چماق بدست جلوی بیدارشدگان و آگاهان قراردهد  که به هنگام نیاز در صفهای رای گیری ببیند،  که به هنگام نیاز به جبهه جنگ بفرستد و جلوی گلوله های دشمن قرار دهد.
اما واقعیت امر اینست که این خواست در دنیای امروز نمیتواند به دلخواه برآورده شود . از آن زمان که بشر توانست وقایع را ثبت و ضبط کند. نه عصا مار شد و نه دریا شکافته شد ، نه ماه به دو نیم شد ، نه فرزندی بدون پدر متولد شد ، نه مرده ای زنده شد ، نه انسانی به دهان ماهی رفت ، نه آتشی به گلستان تبدیل شد و نه الاغی به فضا رفت، این واقعیت دنیای امروز است . امروز کسانی که مدعی چنین معجزاتی هستند، وجود دارند اما در صحنه های شعبده بازی ، فیل را غیب میکنند، عصا را قورت میدهند ، انسان را با اره دو نیم میکنند و بعد حیات دوباره میبخشند ، اینها پیامبران نیستند ، اینها شومن ها و هنرمندانی هستند که با این تردستی ها روزگار میگذرانند ، بشر آنها را جدی نمیگیرد ، با خود کتابی نمی آورند و جانشینانی همچون خمینی و خامنه ای ندارند کسی به گفته آنان به جنگ نمیرود و روی هم رفته اوضاع به سود خامنه ای ها نیست ، سفارش خامنه ای به ملت ایران راه به جایی نخواهد برد ، مردم ایران خامنه ای را جدی نمیگیرند ، از خامنه ای متنفرند ، از خامنه ای بیزارند ، اما میدانند که او ابلهی بیش نیست و ابلهانه فکر میکند این حرفها خریدار دارد.
ایرانیان با همین جمعیت  به سختی میتوانند شکم بچه های خود را سیر کنند . هزاران هزار کودک و نوجوان و جوان ایرانی بدلیل فقر از تحصیل بازمانده اند. وجود هزاران هزار جوان معتاد ، بیکار ، بزهکار، نشان از آن دارد که جمهوری اسلامی حتی هنگامی که محاصره اقتصادی وجود نداشت ، حتی هنگامی که میلیارد ها دلار نفت این مملکت فروخته میشد و ارز به ایران سرازیر میشد ، مردم دچار کمبود ، محرومیت و بیکاری بودند . مردم ایران میدانند با وجود چنین حکومتی شکوفایی اقتصادی معنا ندارد ، رشد اقتصادی معنا ندارد  با وجود یک حکومت فاسد،  یک حکومت نالایق ، حکومتی که گردانندگانش دزد و سارق هستند ، هرگز و تحت هیچ شرایطی سهمی به ملت ایران نخواهد رسید . مردم عادی ایران نشانی از پیشرفت و رفاه نمیتوانند در جایی پیداکنند . رفاه، پیشرفت، امنیت ، سلامت، تنها از آن مفسدین از آن گردانندگان این حکومت و خانواده های آنان است و بس.
ما اگر حضور دانشجویان ایرانی خارج از کشور امروزرا یک بررسی ساده بکنیم ، درخواهیم یافت که اکثریت آنان متعلق به خانواده های راندخواران ایران و وابستگان این حکومت هستند . در ایران بطور آشکاری فاصله طبقاتی وجود دارد. در ازای میلیونها جوان بیکار ، محروم ، ناامید ، افسرده ، بیمار و معتاد ایرانی ، یک گروه خاص ، یک گروه قابل شناسایی ، در تمام شهرهای ایران قابل تشخیص است ، فرزندان خانواده های وابسته به حکومت .
درچنین شرایطی داشتن یک فرزند مصیبت است و بدنیا آوردن فرزندان متعدد جنایت است ، عین اشتباه است ، گناه است.
یک پدر و مادر باشرف و آگاه میدانند که با آمدن فرزند دوم امکاناتی که میتوانند در اختیار فرزندانش قرار بگذارد نصف خواهد شد . فرزند سوم امکانات دو فرزند قبلی را محدود تر خواهد کرد.
فرزند چهارم و پنجم و ششم هرکدام بمعنای کم شدن و تنگ شدن امکانات زندگی یک یک اعضاء این خانواده است. در چنین شرایطی چرا یک ایرانی باید خواستار فرزندان متعدد شود؟ مگر آنکه براستی آن خانواده در همان حد فکری و سلامت روانی هستند که نظام حکومتی و خامنه ای می پسندد. خامنه ای از قضا روی سخنش با همین گروه است ، آنها را تشویق میکند که دچار این خطای بزرگ شوند. مگر درطول ۳۵ سال حکومت جمهوری اسلامی ، تحریمهای اقتصادی وجود داشته است؟ درآمدهای ارزی سالهای پیش از تحریم مگر کم بوده است ؟  حاصل آنهمه درآمد از فروش نفت برای ملت ایران چه بود ؟ این درآمد شگفت انگیز صرف چه کاری در مملکت شد ؟ کدام سرمایه گذاری بسود آینده فرزندان ایران صورت گرفت ؟ زیر ساخت های اقتصادی مملکت در شرایط کنونی با آنهمه درآمد نفتی در چه وضعیتی است ؟ جز اینکه طبقه ثروتمند وابسته به حکومت ثروتمند تر شد  سود و ثمری برای ملت ایران داشت ؟ جز اینکه فاصله طبقاتی را بیش از بیش کرد نتیجه دیگر عاید مردم و مملکت شد ؟جز اینکه ارقام دزدی و فساد نجومی شد توفیق دیگری حاصل شد؟
آقای خامنه ای باید بداند اگر نه همه ملت و مردم ایران  که اکثریت ایرانیان دست او را خوانده اند ، با اغراض پنهان او آشنا هستند و زیر این بار ننگ نخواهند رفت . خامنه ای باید بداند روز بروز مردم ایران آگاه تر و دامنه مبارزه با او گستره تر خواهد شد .            

 

علی رحمانی