بایگانی دسته: مقالات

بیتا کاشانی: آیا تا کنون به وضعیت زن در خانواده ایرانی فکر کرده اید؟

bita kashani

همسر آزاری پدیده ایست که در اغلب نقاط جهان دیده می شود.اما در کشور ایران با توجه به پیشینه مردسالاری و نگاه سنتی بیش از سایر مناطق به چشم می خورد.

بر اساس آنچه در اعلامیه۲۰ دسامبر ۱۹۹۳آمده،هرگونه عمل خشونت آمیز مبتنی برجنسیت که باعث بروز یا احتمال بروز صدمات و آسیبهای جسمی-جنسی یا روانی  شود مصداق خشونت شناخته می شود و در واقع بدان معناست که هر نوع آزار زنان از شکل فیزیکی گرفته تا تهدید و تحقیر و توهین ویا حتی ممانعت از ورود آنها به محیطهای اجتماعی دلخواهشان مصداق کامل خشونت است.

انواع این خشونت ها ممکن است در محیط های مختلف اجتماعی از جمله خانواده، محلکار، موسسات آموزشی ویا حتی بصورت علنی تر خرید و فروش زنان و اجبار آنها به فحشاصورت می گیرد.این در حالیست که حتی دولتها نیز به واسطه جنگ و قوانین تبعیض نژادی به آن دامن می زنند.این خشونتهادر ایران،در اکثر خانواده ها به شیوه های مختلفی وجود دارد. 

ازدیدگاه بین المللی خشونت علیه زنان عام ترین نوع نقض حقوق بشر و ریشه در تبعیضی دارد که مانع از برابری حقوق زن با مرد در همه سطوح زندگی میشود. 

سازمانهای بین المللی مدافع حقوق بشر دست به ابتکارات تازه ای برای مقابله با این امرگرفته اما متاسفانه خیلی از زنان ما از آن بی اطلاع هستند و حتی خیلی از همین زنان هیچ گونه آشنایی با این شیوه رفتاری که خشونت گفته میشود ندارند و این گونه عملکردها را امری عادی و گاهی نشانی از علاقه بحساب                می آورند.البته این موضوع ریشه در افکار سنتی حاکم در ایران دارد که مانع اصلی اطلاع زنان از حقوق خودشان می با شد. افکاری که باعث شده مرد، زن را جزو دارایی های خود نگاه بکند و تجاوز به حقوق آن را کاملاً عادی و بدون مجازات قلمداد کند. 

این خشونت ها تقریباً در تمامی طبقات اجتماعی، اقتصادی، نژادی،سنتی و جغرافیایی یافت میشود و به چهار شکل فیزیکی، روانی، اقتصادی و جنسی  و بدون توجه به تحصیلات، نژاد و وضعیت خانوادگی وجود دارد. در این بین خشونتها، خشونت خانگی عام ترین نوع  است که از سوی همسر، پدر، برادر و حتی فرزندان پسرنیز برای زنان ایرانی وجود دارد.

 

اکثر این خشونت ها باعث بروز روحیه پوچی، خود نابودسازی، گریز از اجتماع و اضطراب در زنان میشود. براساس امارهای بدست آمده در سال ۱۳۸۳ هجری شمسی گزارشی از میزان خشونت علیه زنان در استانهای مختلف ایران  جمع اوری شد. اگر چه این آمارها هنوز انتشار نیافته و با اعتراض مواجه شد، اما قابل تامل است. این آمار حاکی از آن است که این خشونت ها در استانهای مختلف از تنوع و تفاوتهای زیادی برخوردار است  و این گونه نشان میدهدکه زنان تبریزی بیشترین رضایت را از زندگی خانوادگی خود دارند و کمترین ناسازگاری هم در همین خانواده ها روی می دهد  و این در حالیست که تبریزی ها بیشترین تفکر سنتی را دارند و به عبارتی مردان تبریزی بیشترین احساس مالکیت را بر زنان خود دارند.

 

حال سوال اینجاست که آیا زنان تبریزی به حقوق خود آشنایی دارند و آیا این حس رضایت یک حس تمام وکمال است ویا این همان دیدگاهیست که زن ایرانی باید با لباس سفید به خانه بخت برود و فقط و فقط با کفن سفید از خانه شوهر بیرون بیاید؟ 

متاسفانه در ایران هیچ گونه آموزش و یا اطلاع رسانی برای دختران قبل از ازدواج در ارتباط با حق و حقوقشان وجود ندارد و حتی مادران به لحاظ حفظ آبaروی خانوادگی به دختران خود بسوز و بساز را صرفاً آموزش میدهند و غافل از این هستند که خشونت وبه خصوص خشونت روانی گرچه آثار جسمانی ندارد اما اثرات آن پایدارتر و طولانی تر است. 

 

 

علی رحمانی: حکومت خون ، حکومت جنون دوباره درزاهدان مرتکب جنایتی هولناک شد

ali rahmani 194 x 259

جمهوری اسلامی ، ۳۵ سال است که در مجموع ۳۵ روز بدون حادثه، بدون ماجرا، بدون درگیری با مردم  حکومت نکرده است. هر روز درگیری بین مردم و این حکومت به اشکال مختلف جریان داشته، ۳۵ سال است که حتی برای یک روز خورشید غروب نکرده است مگر آن که یکی از فرزندان این آب و خاک از طناب دار آویخته باشد. خرداد ماه حسن روحانی ، منتخب حکومت جمهوری اسلامی برای نمایش بازی مسخره جمهوریت نظام، بر کرسی ریاست جمهوری تکیه زده است. او پیش از انتخابات چه وعده ها که نداده است؛ از آزادی زندانیان سیاسی بگیرید تا سامان بخشیدن به بحران اقتصادی مملکت، از بهبود مناسبات با غرب بگیرید تا بهبود مناسبات با مردم . همه اینها پیشکش روحانی، ظرف این چند ماه نه تنها هیچ زندانی آزاد نشد، که مصیبت ها ادامه پیدا کرده است. اگر تنی چند هم آزاد شدند از خودی های نظام بودند که مورد عفو قرار گرفتند. نه تنها بحران تورم فروکش نکرد که هر روز بر نرخ تورم افزوده شد . آمار اعدام کماکان سیر صعودی خود را طی میکند و همان کارهای وقیحانه که از زمان خمینی باب بوده است، ادامه یافته و آخرین مورد از این اقدامات وحشیانه اعدام شانزده زندانی سیاسی – عقیدتی در زندان زاهدان است که به تلافی کشته شدن مرزبانان جمهوری اسلامی صورت گرفته است. عفو بین الملل با اشاره به اجرای بیست حکم اعدام  در روز های گذشته در باره اعدام قریب الوقوع دو زندانی کرد ایرانی ابراز نگرانی کرده است . خود نظام نیز به دفعات از کشته شدن به قول خودشان، اشرار و ضد انقلاب  از نقاط مختلف سرزمین ما گزارش داده است . سازمان عفو بین الملل در بیانیه ای اعلام کرده است که اعدام های اخیر نشان می دهد که مقام های ایرانی هم چنان به قتل های حکومتی ادامه میدهنند. تهدیدی که هم اکنون در مورد زانیار مرادی و لقمان مرادی وجود دارد . زانیار مرادی و لقمان مرادی به اتّهام قتل پسر امام جمعه مریوان و عضویت در سازمان سیاسی کومله به مرگ محکوم گردیده اند امّا آنها که چهار سال پیش باز داشت شده اند دخالت خود در قتل پسر امام جمعه مریوان را رد کرده اند. پیشتر سازمان عفو بین الملل در باره آن چه که شکنجه این دو زندانی کرد برای گرفتن اعتراف خوانده، نگرانی عمیق خود را اعلام کرده و گفته بود محاکمه آن ها در دادگاهی نا عادلانه انجام شده است. لقمان و زانیار  می گویند در قتل پسر امام جمعه مریوان دست نداشته اند و نظام جمهوری اسلامی میگوید این ها قاتلین پسر امام جمعه مریوان هستند . کدام یک از این دو ادعا را بپذیریم ؟ نظامی که با کمال وقاحت به وسیله یکی از مسئولان بلند پایه دادگستری سیستان و بلوچستان اعلام میکند  شانزده زندانی را در مقابله به مثل با کشته شدن مرزبانان اعدام کرده ایم  قطعاً می تواند به بهانه قتل پسر امام جمعه مریوان، لقمان و زانیار را محکوم به اعدام کند، شکنجه کند ، اعتراف بگیرد که بله ما مرتکب قتل او شده ایم ، ما را شکنجه نکنید، ناخن هایمان را نکشید، شمع آجینمان نکنید. حکومت جمهوری اسلامی باهیچ تعریفی نمی تواند حکومت تلّقی شود، نمی تواند دولت تّلقی شود، نمی تواند تشکیلاتی تّلقی شود که درعرف بین الملل تعریف مشّخصی دارد.  حکومت جمهوری اسلامی بیشتر یک نهاد فاشیستی  یک نهاد عقب مانده ارتجاعی مذهبی، یک بنیاد فاسد مافیایی است که بر میهن ما  در شرایط کنونی سایه افکنده  که  از هیچ نوع مشروعّیتی بر خوردار نیست.  هیچ یک از ویژگی های دولت و حاکمیت همچون کشور های سرتاسر جهان را دارا نیست. حکومتی است که بیشتر شبیه یک سازمان تروریستی است، یک سازمان بی حساب و کتابی که می توان نمونه شناخته شده آن را القاعده نام برد. در زاهدان چهارده مرزبان ایرانی به دست گروهی آدم کش، گروهی مسلّح درگیر با جمهوری اسلامی کشته شدند. عکس العمل یک دولت معقول در رابطه با چنین حادثه ای در همه جای دنیا، یکسان، یک نواخت و یک شکل است . دولتی که مرزبانانش کشته شده اند در پی شناسایی و دستگیری عوامل این جنایت دست به اقدام می زند . می تواند این جستجو و تعقیب سالها به طول انجامد  و سر انجام مسبّبین این جنایت دستگیر شوند و بعد تحت پیگرد قانونی قرار بگیرند. مدارک علیه آنها جمع آوری شود، مورد جرم آنها در یک دادگاه صالحه بررسی شود ، مجرمین وکیل داشته باشند و بر اساس اصول شناخته شده محاکمات در همه جای دنیا محکوم شوند، مجازاتشان معین شود  آن وقت اگر اعدامی بودند اعدام شوند و اگر قرار است زندانی شوند به زندان برده شوند. در جمهوری اسلامی کار بدین صورت انجام نمیگیرد. جنایتکاری به نام ابراهیم حمیدی رئیس کلّ دادگستری سیستان و بلوچستان می آید و در یک مصاحبه مطبوعاتی شرکت می کند و با وقاحت تمام اعلام میکند که شانزده نفر را به عنوان مقابله به مثل با کشته شدگان مرزبانان ایرانی در زاهدان به دار آویختیم که هشت نفرشان متّهم به عضوّیت در گروه جندالله بوده اند که در حوادث اخیر استان شرکت داشته اند. محمّد مرضیه که دادستان عمومی و انقلاب زاهدان است گفته بود با توجه به هشدار هایی که از قبل به عوامل اشرار و گروه های معاند نظام داده بودیم، مبنی بر این که اگر هر گونه اقدامی که سبب آسیب رسیدن به مردم بی گناه و عوامل امنیتی و انتظامی گردد، اقدام به مقابله به مثل می کنیم و ما صبح امروز در پاسخ به شهادت مرزبانان شهرستان سراوان شانزده نفر از اشرار متصّل به گروهک های معاند نظام را اعدام کردیم …… در کجای دنیا یک حکومت دست به چنین جنایت هولناکی میزند؟ در کجای دنیا یک دولت شانزده زندانی را که به دلایل دیگری در زندان به سر می برند در رو در رویی با گروه دیگری اعدام میکند میکشد ؟ و با وقاحت تمام رئیس قوّه قضائیه آن استان و دادستان آن استان می آیند و چنین وقیحانه و بی شرمانه گزارش این جنایت را به مردم می دهند؟ این اقدام فقط و فقط از سازمان های تبهکاری از گروه های تبهکاری  از گروه های اسلام زده تبهکاری، مثل طالبان و القاعده و جمهوری اسلامی ساخته است. همین چندی پیش در پاکستان، جوانی به دختری از یک طایفه تجاوز میکند پدر و مادر آن دختر به تشکیلات قضائی آن منطقه شکایت میکنند، تشکیلات قضائی آن منطقه حکم صادر میکند که جوانان آن طایفه به خواهر آن پسر تجاوز کنند ، این ها افسانه نیست  در جلوی چشم خانواده آن پسر چهار نفر به خواهر بخت برگشته او در ملأ عام تجاوز می کنند این گونه اقدامات، این گونه جنایت ها، فقط به فقط از ذهن بیمار تربیت شدگان این گونه مکاتب بر می آید که صد البّته جمهوری اسلامی یکی از آنان است. آیا روحانی، آیا محمّد جواد ظریف می توانند بگویند آن چه که در زاهدان اتّفاق افتاده است به آن ها ربطی ندارد ؟ به دولت آن ها مربوط نمی شود ؟ آیا آقای محمد جواد ظریفی که در روی صفحه فیسبوک خود ادای انسان های مترّقی و روشنفکر را در می آورد و اظهارات ظاهراً معقولی می کند و گزارش های معقولی می دهد و عکس العمل های روشنفکرانه ای از خود نشان میدهد به این جنایت اشاره خواهد کرد؟ آیا خواهد نوشت این اقدام مقابله به مثل زشت است ؟ کثیف است؟ غیر انسانی است؟ و بالاتر از همه غیر قانونی است؟  دنیای نا امید کننده ای است  و آن وقت خانم کاترین اشتون با چنین کسانی مذاکره میکند و آقای اوباما می خواهد با چنین حکومتی به توافق و آشتی و تفاهم برسد !!!! جنایت، جنایت است چه در تهران اتفاق بیفتد چه در زاهدان، چه در بلوچستان پاکستان، چه در بلوچستان ایران، جانیان، جانیانند، چه آنها که دستور چنین احکامی را صادر می کنند و چه آنهایی که در برابر صدور چنین احکامی خود را به نشنیدن، ندانستن و نا آگاهی می زنند . ظریف به این اقدام باور دارد . روحانی با این تصمیم موافق بوده است . اینها همه دست پرورده یک مکتب هستنند.  اینها باورمند یک مکتب هستند، در این مکتب و در این باور عدالت و دادگستری یعنی همین .   تنها اوباش و اشرار خیابانی این جماعت نیستند که این گونه انتقام می گیرند ، این گونه داوری می کنند ، این گونه حکم می رانند، اینگونه قصاص می کنند، تمامی این حکومت این گونه می اندیشند. این فقط رئیس دادگستری استان سیستان و بلوچستان ابراهیم حمیدی نیست ، این فقط محمّد مرضیه دادستان عمومی و انقلاب زاهدان نیست، این استاندار آن استان است، این وزیر کشور آن استان است، این دولت جمهوری اسلامی و حسن روحانی رئیس جمهوری آن استان است، این ولی فقیه آن استان است . اینها همگی یکی هستند ، یک سان می اندیشند، شریک جرم هستند ….. و دنیا خودرا به کوچه علی چپ زده است، با این ها مذاکره میکند، تعارفات دیپلماتیک می کند و اینها تحجّر فکری شان را لاپوشانی می کنند. در جمهوری اسلامی هیچ کس ملایم تر، مهربانتر و رئوفتر از دیگری وجود ندارد اگر همه نمی کشند، اگر همه فرمان اعدام صادر نکرده اند و نمی کنند به خاطر این است که در آن مسند و شغلی نیستنند که چنین بکنند وگرنه همه ابراهیم حمیدی بودند وگرنه همه محمّد مرضیه بودند، محمدی گیلانی بودند، همه لاجوردی بودند، همه صادق خلخالی بودند، همه قاضی مرتضوی بودند، همه رادان، همه جعفری، همه فلاحیان ، هیچ فرقی بین خاتمی و لاجوردی وجود ندارد . این حکومت، حکومت جنون است ، حکومت خون است ، حکومت انتقام است، حکومت شمر و یزید است و باید این حکومت برود و این حکومت نمی تواند باشد . جوانان ایران سر انجام کشور سر افرازمان را از وجود چنین اهریمنانی سر انجام پاک خواهند کرد و به آزادی درود خواهند گفت .

علی رحمانی      

علیرضا محمدیان: زندگی پناهجویان در ترکیه قسمت دوم

alireza m 242 x 316

 

شاید موضوع پیچیده‌ای نباشد، شما هم در کشور خودتان، بسته به نوع زیست و افکار و عقایدتان تحت فشارهای مختلفی مانند نامهربانی‌های خانوادگی، اجتماعی یا حکومتی هستید و تصمیم می‌گیرید برای پاس داشت روح زندگی و در خیلی از موارد، نجات جانتان از سازمان‌های بین‌المللی تقاضای کمک کنید.

اما ادامه‌ ماجرا بنا بر نوع پرونده‌ تان، سمت ‌وسو و پیچیدگی‌های خودش را پیدا می‌کند. در این میان پرونده‌ یک پناهجوی همجنس خواه، در چهارچوب کاری “کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل” از الویت بیشتری برخوردار است و به این دلیل که قریب به اتفاق همجنس‌خواهانی که از ایران خارج می‌شوند از همه‌ نامهربانی‌های خانوادگی، اجتماعی و حکومتی، هم‌ زمان رنج می‌برند و از آنجا که همجنس‌خواه‌ستیزی شهرهای کوچک ترکیه، چندان تفاوتی با ایران ندارد، در معرض فشارهای روحی روانی مختلفی در کشور ترکیه هم هستند.

بر خلاف تصور خیلی‌ها، سازمان‌های حامی “همجنس‌خواهان” ایرانی مستقر در آمریکا و کانادا با حجم وسیعی از تقاضای کمک از طرف این قشر فراموش‌ شده و به حاشیه‌ رانده‌ شده‌ ایرانی مستقر در ترکیه روبرو هستند تا جایی که گاهی نمی‌توانند به تمام مشکلات مختلف این پناهجویان همجنس‌خواه رسیدگی کنند. اکنون به واقعیت پنهان زندگی واقعی این افراد میپردازیم. 

من یک همجنسگرا هستم؛ بدلیل وجود قوانین اسلامی در ایران و اینکه سیستم حکومت اسلامی افرادی مثل ما را نمی پذیرد مجبور به ترک ایران شدم. در ایران بنابر همان قوانین اسلامی، من با خطر سنگسار و اعدام روبرو بودم.

امـا تمام مشکـلات یک همجنسگرا در ایران تنها قوانین نیستند. حتی خانواده نیز ما را نمی پذیرد. پدر من در قید حیات نیست و من با مادرم زندگی می کردم، اما وقتی مادرم متوجه این موضوع شد من را از خودش طرد کرد؛ دیگر مرا نمی پذیرفت و به من کم محلی می کرد. این مشکلات در محل کار هم ادامه داشت. بخاطر ظاهر و نوع پوششم اصلا نمی توانستم وارد کارهای دولتی بشوم. خب من دوست داشتم که ابروهایم را بردارم، لباس تنگ بپوشم، موهای بلند و رنگ کرده و گوشواره داشته باشم. مشکلات من از آنجایی آغاز شد که دوست پسرم که قرار بود با هم ازدواج و زندگی کنیم بعلت مشکلاتی که خانواده اش بوجود آوردند خودکشی کرد و از آنجایی که پدر او از پرسنل نیروی انتظامی بود شدیدا تحت تعقیب خانواده اش قرار گرفتم. تمامی این مسائل دست به دست هم داد و کار برایم بقدری سخت شد که دیگر نمی توانستم در ایران بمانم. اکنون در ترکیه وهمراه شوهر خواهرم زندگی میکنم…

( مشکلات این نوع از پناه‌جوها، انواع مختلف و گاه غیرقابل تصوری را در برمی‌گیرد، از بدرفتاری دیگر ایرانی‌های پناهجو با آنها گرفته تا حتی تجاوز جنسی و گرفتاری‌های پزشکی و بهداشتی. و همه‌ این مشکلات با توجه به این ‌که تعداد زیادی از این پناه‌جوها از حمایت عاطفی و مالی خانواده‌هایشان هم محروم هستند، شرایط بغرنج و غیرِقابلِ تحملی را برای آن‌ها ایجاد می‌کند.)

 …البته او هم تازه من را پذیرفته؛ اوایل حتی او هم من را انکار می کرد و من را به خانه راه نمی داد. اما به مرور زمان و بعلت اینکه اینجا افراد مثل من زیاد هستند، بعد از مدتی و کم کم رابطه اش با من بهتر شد و اجازه داد که من با آنها زندگی کنم. بطورکلی در ترکیه از ایرانی ها چیز بدی ندیدم و رابطه خوبی که بر اساس احترام متقابل هست برقرار می باشد.

سامان یکی دیگر از پناهجویان همجنسگرا  زندگی در ترکیه را هم زیاد راحت توصیف نمی کند. او معتقد است که ترکیه هم بسیار شبیه به ایران است:“اینجا آزادی دارد، اما من فکر می کنم، اینجا برای خانم ها خوب است چون مثلا می توانند روسری سر نکنند و بعبارتی از حجاب اجباری که در ایران بود نجات پیدا کرده اند، اما برای یک همجنسگرا آزادی به معنای واقعی کلمه حتی شاید در تمام دنیا هم وجود نداشته باشه. در ترکیه مجبور هستم کار کنم چون از هیچ جایی پشتیبانی مالی نمی شوم و مجبورم برای اقامت در ترکیه، پول خاک هم بدهم. در محل کارم همان اوایل، چون من موهای بلندی داشتم مدام از مدل و رنگ موها و ابروهای من ایراد می گرفتند. شهری که من زندگی می کنم یک شهر مذهبی است و مردم اینجا با یک دید بد به امثال من نگاه می کنند. بارها شده که به من فحش دادند و حتی ۲ مرتبه کتک خوردم. شکایت هم کردم اما بخاطر یک سری مشکلات از ادامه و پیگری شکایتم منصرف شدم. از همه این مسائل که بگذریم بعضی از کارفرماها بعد از اتمام کار پول نمی دهند که این مشکل مختص یک همجنسگرا نیست و تمام ایرانیان پناهجو با آن روبرو هستند، حتی تهدید هم می کنند شاید باور نکنید اما روی یکی از بچه ها که حقوقش را می خواست هفت تیر کشیده بودند.

سامان در مورد وضعیت فعلی پرونده اش چنین می گوید: “۵ ماه بعد از ورود و پیش مصاحبه، مصاحبه اولم را در دفتر کمیساریای عالی پناهندگان در آنکارا انجام دادم. دو ماه بعد مجددا من را برای مصاحبه خواستند و یک ماه بعد جواب منفی دادند. من به این حکم اعتراض کردم و درواقع استیناف خواستم، اما بعد از ۲۰ روز پرونده ام را بستند! من با وکیلم تماس گرفتم و قرار شد پیگیری کند. در این دوران شرایط بسیار سختی را از نظر روحی و روانی تحمل می کردم برای اینکه من راه پیش و پس نداشتم. اتفاقا این مشکلات را با دفتر آسام (رابط بین پناهجویان و سازمان ملل که در اکثر شهرهای پناهجو پذیر شعبه دارد) در میان گذاشتم. اما شرایط روحی ام بقدری وخیم بود که دست به خودکشی زدم.

بعد از شش ماه مجددا UN پرونده من را باز کرد و قرار شد که رسیدگی کنند. اما اصلا مشخص نیست که چقدر اینجا باید بمانم. در واقع UN همه را در بلاتکلیفی نگه داشته است. شرایط زندگی در اینجا واقعا سخت است؛ من می خواهم به تمام افراد مسئول و سازمانهایی که دخیل در این امر هستند بگویم که کسی را بیخود و بی دلیل در ترکیه نگه ندارند زیرا که نه پشتیبانی ای هست و نه حمایتی. من واقعا برای سازمان ملل، متاسفم که اینقدر نسبت به پناهجویان ساکن در ترکیه بی تفاوت است”.

“سری اول مصاحبه خیلی خوب بود. سری دوم مترجم ایرانی بود که واقعا رفتار بدی داشت و بسیار نا امید کننده صحبت می کرد. از نظر ترجمه هم مشکل داشتم و مترجم بد ترجمه می کرد. سوالات وکیل هم در برخی مواقع خیلی بی ربط بود یعنی به پرونده من هیچ ارتباطی نداشت. اتفاقا به این دو مورد در نامه استیناف هم اشاره کردم. مصاحبه دوم من یک ساعت طول کشید و من را بین مصاحبه، پیش روانپزشک فرستادند. مقداری هم قرص دادند، قرص های اعصاب، این قرص ها خیلی تاثیر بدی روی من داشت بطوری که بعضی وقت ها بی اراده می خندیدم یا گریه می کردم.

سامان بعنوان یک انسان، دوست دارد آزادانه زندگی کند و همچنان در انتظار دریافت جواب از کمیساریای عالی پناهندگان در ترکیه می باشد.

به امید روزی که همه در دنیایی آزاد و به دور از سرکوب زندگی کنیم.

 

 

از نشریه همبستگی شماره ۷۰ ضرورت دفاع از کنوانسیون ۱۹۵۱ ژنو و پروتکل ۱۹۶۷ طرح چند سوال از عبدالله اسدی

abe

همبستگی: چند سئوال از عبدالله اسدی: در سالهای پایانی جنگ سرد گفته می شد،خاصیت دوره پناهندگی و قوانین پناهندگی هم به پایان می رسد. ارزیابی شما چیست آیا واقعا با گذشت ۲۳ سال از آن دوره پناهندگی به پایان رسیده است؟ 

عبدالله اسدی: وقتی که جنگ سرد تمام شد و پایان کمونیزم شوروی و بلوک شرق را اعلام کردند و دیوار برلین را برداشتند، سوت پایان دوره پناهندگی را هم کشیدند. تقریبا ۲۳ سال از آن دوره می گذرد. در طول این مدت هیچ تغییری در قوانین و مقرارت پناهندگی مصوب ۱۹۵۱در ژنو بوجود نیامده است.اگرچه قوانین پناهندگی برمبنای کنوانسیون ۱۹۵۱ محصول دنیای دو قطبی دوران جنگ سرد بود.ولی امروز که بعداز ۲۳ سال به آن دوران نگاه می کنیم تنها فرق امروز با آن دوره این است که سفارائی و بلوکبندی دوران غرب و شرق تمام شده و جایگاه به اصطلاح “کمونیزم” روسی و بلوک شرقی به “دموکراسی” غربی و بازار آزاد تغییر پیدا کرده است. اما دولت های غربی با اینکه خود از تصویب کنندگان قوانین و مقررات پناهندگی بودند ولی عملا خود آنها این مقررات را روزی هزار بار نقض می کنند و از ورود پناهندگان به دروازه اروپا جلوگیری می کنند و حتی صدور ویزا را برای افراد بشدت محدود کرده اند و در بسیاری از کشورهای اتحادیه اروپا صرف نظر از اینکه  درهنگام بازگشت چه بلائی بر سر پناهجویان بیاید، دسته دسته آنها را به کشورهای خود اخراج می کنند.دربسیاری از کشورهای آتحادیه اروپا آمار پاسخ رد به درخواست های پناهندگی به ۷۵ تا ۸۰ درصد می رسد.

همبستگی: پیشتر گفته می شد بیشترین آوارگی و پناهندگی دوران جنگ سرد، از شمال آفریقا تا خاورمیانه و آسیای جنوب شرقی محصول وجود حکومت های توتالیتر و حاکمیت اسلام سیاسی بوده؛ اکنون بیش از دو دهه از آن زمان می گذرد چه تغییراتی نسبت به آن دوره ها بوجود آمده است؟

 عبدالله اسدی: درست است که اسلام سیاسی سر منشع و مصبب اصلی  جنگ وناامنی  و آوارگی و ایجاد اختناق سیاسی در خاورمیانه و شمال آفریقا بود، فرق آن دوره با دوره حاضر این است که در آن زمان آمریکا و کشورهای غربی به رشد و گسترش اسلام سیاسی در مقابل خطر کمونیزم کمک می کردند. برای مثال خمینی را آنها در سال ۵۷ سوار انقلاب مردم ایران کردند و رنگ اسلام و جنبش اسلامی را به آن زدند. اسامه بن لادن و ظهور طالبان ساخته و پرداخته دست غرب در مقابل خطر کمونیزم بود. اما ابعاد جنایت جنبش اسلام سیاسی و حکومت های اسلامی بویژه از مقطع ۱۱سپتامبر در نیویورک و درقلب اروپای غربی چنان ابعاد وحشتناکی به خود گرفت که تصورش برای مردم متمدن جهان غیر قابل قبول بود. بعد از فاجعه ۱۱ سپتامبر در مرزهای زمینی و هوایی و دریایی کنترل مسافران بویژه کنترل مسافرانی که ظاهر آنها شرقی به نظر میامد ابعاد بسیار گسترده ای پیدا کرده بود. این هم مقطع دیگری پس از دوران جنگ سرد بود که بر وضعیت پذیرش پناهندگان غیر اروپایی بشدت تاثیرات منفی گذاشت. از طرف دیگر این وضعیت بهانه ای را به دست ترورسیم دولتی آمریکا و پیمان نظامی ناتو داد تا با گسیل نیروی نظامی به عراق و افغانستان و ملیتاریزه کردن منطقه، آوارگی و فرار مردم دامنه بیشتری پیدا کرد.

همبستگی: اکنون اوضاع را چگونه می بینید فکر نمی کنید اسلام سیاسی نسبت به قبل از ۱۱ سپتامبر تضعیف شده باشد و توازن قدرت به زیان جنبش اسلام سیاسی تغییر کرده باشد؟

عبدالله اسدی: ببینید اسلام سیاسی در سطح جنبش ها و گروهای فشار و دستجات و باندهای اسلامی همچنان به تخریب و ایجاد نا امنی در بسیاری از مناطق دنیا ادامه می دهد. ولی از نظر سیاسی و در شکل دولتی در حال زوال و فروپاشی است.جمهوری اسلامی مادر اسلام سیاسی در منطقه بود، بالاخره بعداز ۳۴ سال “مرگ بر آمریکا”، اکنون شاهد سر تسلیم فرود آوردن و سرکشیدن جام زهر و عقب نشستن از تبلیغات ضد اسرائیلی هستیم و بالاخره شاهد این هستیم که رئیس جمهور حکومت اسلامی با رئیس دولت آمریکا در ارتباط تلفنی قرار می گیرد. اینها نمونه های روشنی از شکست قدر قدرتی اسلام سیاسی  در منطقه خاورمیانه است. تسلیم شدن بشار اسد و دولت سوریه و موافقتشان با انهدام سلاح های شیمیائی توسط ناظران بین المللی و شاهد عدم حمایت کشورهای منطقه از آنها که سنتا جنبش اسلام سیاسی در آن مناطق وجود و حضور پررنگ تری داشته هستیم، فاکت های واقعی و زیادی برای اثبات تضعیف اسلام سیاسی در منطقه و در ایران وجود دارد.

مقابله جدی تر غرب در مقابل دولت ها و جنبش های اسلامی برای مثال طرح ترور اوسامه بنلادن در قلب جنبش اسلام سیاسی در پاکستان به دستور مستقیم اوباما، و از طرف دیگر گسترش انقلاب در خاورمیانه و شمال آفریقا ومبارزه  برای کنار گذاشتن قوانین شرعی از زندگی مردم و رشد و گسترش افکار سکولاریستی و طرح  خواسته های سکولار و مبارزه آزادیخواهانه ای که در جریان است،یکی پس از دیگری روند تضعیف اسلام سیاسی و جنبش اسلامی را نشان می دهد.ولی با این حال جنگ و ناامنی و اختناق سیاسی کاهش پیدا نکرده است و چه بسا در بسیاری از مناتق دنیا آوارگی و دربه دری و درخواستهای پناهندگی بیشتر شده است. وجود چنین شرایطی است که دفاع از مفاد کنوانسیون ژنو، بار دیگر برای ما ضرورت پیدا می کند.

همبستگی: چه آمار و ارقامی دارید که اثبات کند که آوارگی و درخواست های پناهندگی بیشتر شده است؟   

عبدالله اسدی: برطبق گزارش دفتر آمار اتحادیه اروپا (یورواستات)، ۳هزار ۲۶۵ ایرانی در بهار سال جاری از اتحادیه اروپا  تقاضای پناهندگی کرده است.مطمئنا بیشتراز این رقم در ترکیه و کشورهای هم مرز با ایران و کانادا و آمریکا و استرالیا در نیمه اول سال جاری درخواست پناهندگی کرده اند.آمارهای رسمی اتحادیه اروپا نشان می دهد که در سه ماهه دوم سال جاری میلادی بیش از ۱۰۰ هزار تقاضای پناهندگی از اتحادیه اروپا شده که نسبت به سال گذشته ۵۰ در صد افزایش نشان می دهد. در طول سه سال گذشته بسیاری از پناهجویان ایرانی، افغان و عراقی و سری لانکایی در مسیر رفتن به استرالیا براثر توفان دریا و واژگون شدن قایق حامل آنها، جان خودشان را از دست داده اند. روز پنجشنبه سوم اکتبر ۲۰۱۳ قایق حامل ۵۰۰ پناهجو در نزدیکی جزیرهٔ ایتالیایی (لامپه دوزا ) در دریای مدیترانه غرق شد واز ۵۰۰ نفر سرنشینان آن تنها ۱۵۵ نفر جان سالم به در بردند

همبستگی: بیشترین متقاضیان پناهندگی از چه کشورهای هستند؟

عبدالله اسدی: بیشترین  تقاضاکنندگان پناهندگی از کشورهای روسیه، سوریه و کوزوو بوده است. ۱۶هزار و ۸۴۵ مورد درخواست پناهندگی از کشور روسیه بوده که به ۸۰ درصد از آنها پاسخ رد داده شده است.در حالی که اتحادیه اروپا  پیشتر۹۰ درصد از درخواست‌های پناهندگی از سوریه و ۶۰ درصد از درخواستهای پناهندگی از ایران، سومالی و افغانستان را می پذیرفت. بنا به همین آمار ۱۵،۶ درصد از متقاضیان پناهندگی در میان ایرانیان در محدوده سنی ۱۸ تا ۳۴ ساله بوده‌اند و در حدود ۴۵ درصد از آنها زن بوده‌ است.آمارهای رسمی حاکی است که ۸۳۱۰ نفر از سوریه، ۸۱۴۰ نفر از کوزوو، ۶ هزار پاکستانی و ۴۲۸۵ سومالیایی تا ماه ژوئن سال جاری از کشورهای اروپای درخواست پناهندگی کرده‌اند.این آمارها فقط مربوط به افرادی است که از اتحادیه اروپا درخواست پناهندگی کرده اند.
همبستگی: با توجه به حجم زیاد درخواست های پناهندگی، در کل میزان پذیرش آنها را چگونه می بینید آیا واقعا در صد پذیرش پناهندگان در اتحادیه اروپا در چه حد و مرزی است؟


عبدالله اسدی: آلمان با ۲۶هزار و۴۰۰ نفر و فرانسه با ۱۶ هزار و ۴۰۰ نفر دارای بیشترین درخواست پناهندگی بوده اند. اداره آمار اتحادیه اروپا نشان می دهد که آلمان به ۶۷ درصد و فرانسه به ۸۱ درصد از درخواست‌های پناهندگی پاسخ  رد داده‌اند. در عوض این آمار نشان می دهد که ایتالیا و سوئیس بالاترین آمار قبولی پناهندگان را به خود اختصاص داده اند، بطوری که به نیمی از درخواست‌های پناهندگی پاسخ مثبت داده‌اند.

 

 

 

 

 

 

 

مهسا فعالزاده: کودکان جامانده از تحصیل

mahsa

شمار کودکان محروم از تحصیل در کشورمان، بر اساس آمارهای رسمی، هم اکنون حدود ۲۵۰ هزار نفر است که هر سال حدود ۲۰ هزار نفر نیز به تعدادشان اضافه می شود اما آمارهای غیر رسمی این رقم را بیش از سه میلیون و ۸۰۰ هزار نفر نشان می دهد؛ کودکانی که حق درس خواندن و تغییر سرنوشتشان از آنها گرفته شده است اما حتی آنقدر به چشم قانون نیامده اند که با پایمال کنندگان حقشان برخوردی جدی شود و به هر حال چه ۲۵۰ هزار نفر باشند و چه ۳ میلیون نفر، تک تک شان انسان هایی هستند که در بزرگسالی، بخشی از آینده کشورمان به آنها سپرده می شود. بچه های روستایی اما تنها بازماندگان از تحصیل نیستند و خیلی از خانواده ها بویژه در حاشیه شهرهای بزرگ از فرزندانشان به عنوان نیروی کار برای چرخاندن چرخ اقتصاد خانواده­ها استفاده می­کنند.

 

با فرا رسیدن سال تحصیلی جدید و باز شدن مجدد مدارس، مسئله فرستادن کودکان به مدارس برای خانواده­های کارگر و زحمتکش به معضلی تبدیل می­شود که اکثر خانواده­ها قادر به حل آن نیستند. واقعیت این است که رشد روز افزون بحران اقتصادی ای که سراسر سیستم اقتصادی کشور را فرا گرفته است قسمت اعظمی از مردم جامعه ما را به زیر خط فقر کشانده است.  بیکاری، گرانی و تورم ناشی از شرایط بحران اقتصادی، فشار بی حد و حسابی را بر بخش بزرگی از مردم ایران وارد نموده و هر روز شمار بیشتری از مردم زحمتکش را به فقر و فلاکت می کشاند.  علیرغم این که ادعا می شود که سیستم آموزش و پرورش جمهوری اسلامی آموزش رایگان است؛ این سیستم در عمل به یکی از نمادهای رشد تضادهای طبقاتی در جامعه ایران تبدیل شده است، در حالیکه سرمایه­داران حاکم با چپاول دسترنج زحمتکشان قادرهستند با پرداخت شهریه­های گزاف، بچه­های خود را به بهترین مدارس خصوصی بفرستند. کارگران و توده­های ستمدیده که اکثریت جامعه را تشکیل میدهند حتی توانایی تهیه نیاز­های اولیه فرزندان خود برای تحصیل چون لوازم تحریر و روپوش مخصوص و سرویس نقلیه را هم ندارند و آن بخش از مردمی که با هزار مشقت برای رفاه آینده فرزندانشان، خودشان را به هر آب و آتشی میزنند تا شرایط  اولیه فرستادن فرزندانشان به مدارس را تهیه کنند در طول سال بطور مرتب با شیوه­های مختلف توسط مدیران مدارس مورد چپاول قرار گرفته و با فشارهای گوناگون مجبور به پرداخت مبالغ زیادی به عنوان “کمک­های مالی” می­شوند. مدیران مدارس براساس سیاست­های جمهوری اسلامی، دست بازی در سر کیسه کردن خانواده­های دانش­آموزان پیدا کرده­اند و با دلیل تراشی­های مختلف منجمله این که “دولت بودجه ندارد” با ایجاد صندوق­های “کمک مردمی” به انواع و اقسام شیوه­ها خانواده­ها را مجبور به پرداخت “کمک مالی” می­کنند. در حال که سردمداران جمهوری اسلامی رسما از رایگان بودن تحصیل دم می­زنند و مدعی هستند که والدین نباید هیچ مقدار وجهی به مسئولین مدارس بپردازند.

براساس آمارهای غیر رسمی در ایران امروز تحت حاکمیت رژیم وابسته به امپریالیسم جمهوری اسلامی بیش از یک میلیون کودک خیابانی وجود دارند که هر روزه در معرض شدیدترین آسیب های اجتماعی قرار می گیرند. علاوه بر ناراحتی ها و بیماری­هایی که در اثر حضور مداوم این کودکان در کنار خیابان­های شلوغ و آلوده و پر سرو صدا وجود دارد، خطر تجاوز، قتل، تن فروشی و اعتیاد نیز آنان را تهدید می کند. آن چه بسیاری از پدر و مادرها را وا می دارد تا برای تامین لقمه ای نان، جگرگوشه­های خود را به چنین محیط های ناامنی بفرستند و حسرت درس و تحصیل کودکانشان را در دل خود حمل کنند، همانا گرسنگی، فقر و شرایط طاقت فرسای زندگی آن هاست که نتیجه مستقیم سلطه سیستم ظالمانه سرمایه داری می باشد. محرومیت کودکان از حق تحصیل به دلیل بیکاری و فقر والدینشان و سیاست­های ضد مردمی رژیم خود سند روشنی است بر ریاکارانه بودن تبلیغات دولتی مبنی بر آموزش رایگان، تبلیغ فریبکارانه­ای که برای لاپوشانی این واقعیت طرح شده که سردمداران جمهوری اسلامی جهت چپاول دسترنج توده ها، از تعرض به هیچ حوزه ای از زندگی مردم دریغ نورزیده و از هیچ رذالتی کوتاهی نمی کنند.

واقعیت این است که جمهوری اسلامی در حالی که با پیشبرد سیاست های ضد مردمی اش  میلیون ها کودک را از حق طبیعی تحصیل محروم نموده در همان حال با اعمال یک سیستم ضد مردمی بر آموزش و پرورش کشور محیط مدارس را نیز برای آنها که به هرحال قادر به راه یابی به مدارس گشته اند عذاب آور نموده و در تلاش است تا مدارس را به جای مرکز اشاعه علم و دانش به خیال خام خود به محلی برای “تربیت سرباز برای امام زمان” تبدیل نماید. روشن است که چنین قصد ضد مردمی­ای برای اولین بار نیست که مطرح می­شود. اما بدون شک همچون گذشته با مقاومت دانش آموزان و خانواده­های آنها و معلمین آگاه و مبارز خنثی خواهد شد. هیچ کس فراموش نکرده است که  سردمداران جمهوری اسلامی در آغاز استقرار خود با تصفیه معلمین شریف و متعهد و به اصطلاح “غیر خودی” و با جایگزین کردن مزدوران “امور تربیتی” در اولین سال­های سلطه سیاه خود بر مدارس تلاش نمودند تا دانش آموزان مبارز را کنترل کرده و برخی از آن ها را به جاسوسی بر علیه خانواده­های خود وا دارند. اما در عمل دیدیم که دانش آموزان مبارز با فریاد “مرگ بر دیکتاتور” در خیابان­ها پاسخ آنها را دادند. بنابراین پاسخ دانش آموزان انقلابی ما به چنین برنامه­های ضد انقلابی فریاد هر چه رساتر “مرگ بر جمهوری اسلامی” خواهد بود. تجربه نشان داده که تنها راه مقابله با این رژیم و فرهنگ ارتجاعی و مذهبی آن ، اشاعه فرهنگ انقلابی و درهمان حال مبارزه برای سرنگونی تمامیت موجودیت انگلی اش می باشد. واقعیت این است که تا زمانی که جمهوری اسلامی بر مسند قدرت است دست مذهب و نهادهای مذهبی و امنیتی در امور تحصیلی و تربیتی  مدارس همچنان باز خواهد ماند. برای کوتاه کردن این دست کثیف ، مردم ما چاره ای جز نابودی کل رژیم جمهوری اسلامی با تمام جناح­ها و دسته­هایش ندارند.

 

کودکانی که این گزارش برای شان نوشته می شود، همان بچه هایی هستند که بیشترشان به علت فقر یا نابسامانی خانواده از تحصیل جامانده اند، همان­هایی که دولتمردان حتی آمارشان را به درستی نمی دانند، همان­هایی که لایحه حمایت از آنها سال هاست در مجلس جا مانده و کسی وقت نکرده به قانون تبدیلش کند تا اجرایی شود، همان­هایی که شاید هرگز تا پایان عمر آنقدر خواندن و نوشتن یاد نگیرند که بتوانند حتی این مطلب را روان و بی غلط تا انتها بخوانند و با خبر شوند که کسانی نگران شان بوده اند اما، همه آنهایی که می توانند این مطلب را بخوانند حتما دینی در قبال آن بچه ها بر گردن دارند، شما از این دین، با خبرید؟

غزال میرزایی لنگرودی: گاهی ۱ سانت شاخ از ۳ متر دم کارساز تره

ghazal mirzaee langroodi 166 x 209

گفتگوی تلفنی رئیس جمهوران ایران و ایالات متحده از این زاویه قابل تامل است که حکومت ایران در وقایع پس از انتخابات ۱۳۸۸ حتی حاضر نشد به حرف های مردم گوش دهد، حالا حکومت تن به صحبت با شیطان بزرگ ( به قول خودشان) می دهد!
گفتگوی مقامات سیاسی در عرف روابط بین الملل کاملا متداول و عادی است و باید از آن بهره جست اما ناچارم یاد آور نیز بشوم که مقایسه بر خورد سرسختانه اولیاء امور جمهوری اسلامی با درخواست مسالمت جویانه و رفتار متمدنانه بخش بزرگی از ملت ایران که اکثریت تحصیلکرده را نیز تشکیل میدادند در زمینه رسیدگی به تخلفات انتخاباتی سال ۸۸ که با آن برخوردی آهنین شد با نرمش متواضعانه ای که همان اولیاءامور بمحض دیدن برق تیغ از نیام برآمده قدرت غرب نشان دادند بار دیگر بروشنی درستی این ضرب المثل را به اثبات رساند که ” گاهی ۱ سانت شاخ از ۳ متر دم کارساز تره”.
نرمش قهرمانانه توسط روحانی به اشاره خامنه ای در مقابل اجنبی ها انجام می شود و جریمه اش هم یک لنگ کفش هماهنگ شده است در حالی که هنوز هم سزای فعالان و دلسوزان سیاسی داخل کشور قل و زنجیر است و شکنجه و اعدام، به راستی چه زمانی حکومت فاشیستی آخوندی دست از این دقل بازی هایش می کشد

سارا ادیب: ﻣﻬﺎﺟﺮﺕ، ﺳﺨﺘﻴﻬﺎ و ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ

Sara Adib

ﺑﻌﺪ اﺯ ﻳﻚ ﻣﺎه ترس و اضطراب  و تحمل ﻓﺸﺎﺭﻫﺎی ﺳﺨﺖ، ﺑالاﺧﺮﻩ اﻣﺸﺐ ﺑﺎﻳﺪ اﺯ ﻛﺸﻮﺭ ﺧﺎﺭﺝ ﺷﻮﻳﻢ. مجبور به خروج از ایران بودیم، برای آن ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﺭﻳﺰی ﻛرده بودیم. شب جمعه رأس ﺳﺎﻋﺖ ﺳﻪ بامداد اﺯ اﻳﺮاﻥ خارج ﻣﻴﺸﻮﻳﻢ؛ﭼﻮﻥاﮔﺮ سفرمان به روزﺷﻨﺒﻪ به ﻭﻗﺖ اﺩاﺭی ایران بیفتد ﻫﺰاﺭاﻥ ﺧﻂﺮ ﻣﺎ ﺭا ﺗﻬﺪﻳﺪ ﻣﻴﻜﻨﺪ. خطراتی ﻛﻪ ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ مارا ﺭﻗﻢ ﻣﻴﺰﻧﺪ و ﺑﺎ ﺑﻮﺩ و ﻧﺒﻮﺩمان ﺑﺎﺯی ﻣﻴﻜﻨد. اوضاع چنان حساس بود که درآخرین لحظات خروج اعضا خانواده از مهاجرت ما ﺑﺎ ﺧﺒﺮ ﻣﻴﺸﻮند.آن هم ﺑﺎ ﻫﺰاﺭاﻥ ﺩاﺳﺘﺎﻥ و ﺩﺭﻭﻏﻬﺎی پر ازتناﻗﺾ، ﺩاﺳﺘﺎﻧﻬﺎیی ﻛﻪ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﻫﻢ ﺩﺭ بافتنشان ﮔﻴﺮ ﻛﺮﺩه بودیم. ﮔﺎهی اوقات شرایط مجبورت می کند ﺑﻪ بستگان خود ﻫﻢ ﺩﺭﻭﻍ بگویی. ﺳﺎﻋﺖ ﺳﻪ بامداد اﺯ بستگان خود و اﺯ ﻛﺸﻮﺭی  ﻛﻪ درآن دیده به جهان گشوده اید، ﺳﺎﻟﻬﺎی ﺳﺎﻝ ﺩﺭ آﻥ زندگی ﻛﺮﺩﻩ ای و حتی ﺑﻪ ﺷﺮاﻳﻄ و ﻗﻮاﻧﻴﻦ ﺣﻴﻮاﻧﻴﺶ ﺗﻮ ﺭاﻋﺎﺩﺕ ﺩاﺩﻩ اﻧﺪ (با اینکه ﭘﺬﻳﺮﺵ اﻳﻦ ﻗﻮاﻧﻴﻦ ﻫﻴﭽﮕﺎﻩ ﺑﺮاﻳﻤﺎﻥ ﺁﺳﺎﻥ ﻧﺒﻮﺩ ﺟﺰ اﻳﻨﻜﻪ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺑﻪ ﭘﺬﻳﺮش آن ﺑﻮﺩﻳﻢ) ﻋﺎﺩﺕ ﺑﻪ ﺧﻴﺎﺑﺎﻧﻬﺎ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ و ﺧﺎﻧﻮاﺩﻩ؛ ﺗﺮﻙ ﻫﻤﻪ اﻳﻦ ﻋﺎﺩﺗﻬﺎ ﺳﺨﺖ و ﺁﺯاﺭ ﺩﻫﻨﺪﻩ اﺴﺖ اﻣﺎ ﭼﺎﺭﻩ ای ﺟﺰ ﻓﺮاﺭ اﺯ ﺩﺳﺖ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﺟﻨﺎﻳﺘﻜﺎﺭ و ﻗﻮاﻧﻴﻦ ﺣﻴﻮانی آن ﻧﺪاﺭﻳﻢ. ﻓﺮاﺭ اﺯ ﻇﻠﻢ، ﻓﺮاﺭ اﺯ ﺳﺘﻢ، ﻓﺮاﺭ اﺯ ﻗﻮاﻧﻴﻦ و ﻓﺮﻫﻨﮓ ارتجاعی وسنتی و ﻣﺬهبی و ﻣﺮﺩﺳﺎﻻﺭ ﻛﻪ حتی ﺑﺮاﻱ اﺟﺮای ﻫﻤﻴﻦ ﻗﻮاﻧﻴﻦ ﻛﺜﻴﻒ  تو را ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺑﻪ ﺑﺎﺝ ﺩﻫﻲ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ و ﻫﺰاﺭاﻥ ﺩﻟﻴﻞ ﺩﻳﮕﺮ. ﺧﻼﺻﻪ پس اﺯ ﺭﻭﺯﻫﺎ و ماهها ﺩﺭﺑﺪﺭی ﺩﺭ ﺧﺎﺭﺝ اﺯ ﻛﺸﻮﺭ و ﺗﺮﺱ اﺯ اینکه مبادا بستگانمان  مورد شناسایی مزدوران ﺣﻜﻮمتی قرار بگیرند وآنها را مورد اﺫﻳﺖ آزار قرار بدهند، داشتن کمترین اطلاعات در مورد قوانین و مقررات پناهندگی، ﺗﺮﺱ اﺯ اینکه مبادا درخواست پناهندگی ات پذیرفته نشود و سالها در خارج از کشور ﻣﺟبوﺮ به زندگی مخفی شوید و…  

ﺩﺭ ﺷﺐ ﺯﻧﺪﻩ ﺩاﺭﻳﻬﺎﻳﻲ ﻛﻪ اﺯ اﺳﺘﺮﺱ ﺩاﺷﺘﻴﻢ و ﺩﺭ ﺳﺎﻳﺘﻬﺎ و اﻳﻨﺘﺮﻧﺖ جستجو ﻣﻴﻜﻨﻴﻢ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺑﻪ ﺳﺎﻳﺘﻲ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﻣﻴﻜﻨﻢ( سایت فدراسیون سراسری ﭘﻨﺎﻫﻨﺪﮔﺎﻥ اﻳﺮانی اﺳﺖ. ﻣﻦ و اﺳﻤﺎ ﻫﻤﺪﻳﮕﺮ ﺭا ﻧﮕﺎﻩ ﻣﻴﻜﻨﻴﻢ؛ ﭘﺮﺳﺸﻬﺎ و ﭘﺎﺳﺨﻬﺎ ﺭا ﻣﻴﺨﻮاﻧﻴﻢ ﻣﻌﻘﻮﻻﻧﻪ ﺑﻪ ﻧﻆﺮ ﻣﻴﺮﺳﺪ اﻣﺎ ﺭﻋﺐ و ﻭﺣﺸﺖ اﺯ ﮔﺬﺷﺘﻪ و اﺗﻔﺎﻗﺎتی ﻛﻪ ﺩﺭ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﺟﺎﻧﻴﺎﻥ اﺳﻼمی ﺑﺮاﻳﻤﺎﻥ اﻓﺘﺎﺩﻩ بود این اﺟﺎﺯﻩ را به ما نمی دهد اﻋﺘﻤﺎﺩ کنیم.به همه چیز محتاطانه نگاه می کنیم. عکسی ﺭا ﻣﻴﺒﻴﻨﻴﻢ ﻛﻪ ﻃﺒﻖ ﺗﺼﻮﺭاﺕ ﻗﺒﻠﻲ ﻧﻤﻴﺸﻮﺩ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻫﺎی ﭼﺸﻢ ﺭنگی اﻋﺘﻤﺎﺩ ﻛﺮﺩ. ﺧﻼﺻﻪ ﻫﺰاﺭ و ﻳﻚ سئوال و ﺟﻮاﺏ ﺩﻳﮕﺮ ﻛﻪ ﻣﻦ و دوستم اﺳﻤﺎ ﺩﺭ آﻥ ﺷﺐ اﺯ ﻳﻜﺪﻳﮕﺮ ﻣﻴﭙﺮﺳﻴﻢ و ﺑالاﺧﺮﻩ ﺭاهی ﺟﺰ اینکه اﻋﺘﻤﺎﺩ بکنیم ﭘﻴﺪا ﻧﻤﻴﻜﻨﻴﻢ. ﻣﺎ ﺑﺎﻳﺪ اﻋﺘﻤﺎﺩ ﻛﻨﻴﻢ و ﺑﺎ تلفنی ﻛﻪ ﺩﺭ ﺳﺎﻳﺖ ﮔﺬاﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ است ﺗﻤﺎﺱ ﺑﮕﻴﺮیم. تا ﺻﺒﺢ بیدار ماندیم؛ ﺗﻤﺎﺱ ﮔﺮﻓﺘﻴﻢ، ﺟﻮاﺏ ﺩاﺩ: “جانم اﺳﺪی ﻫﺴﺘﻢ ﺑﻔﺮﻣﺎﻳﻴﺪ” ﻟﻬﺠﻪ اش ﻛﺮﺩی به نظر می رسید؛ و اﺩاﻣﻪ ﻣﺎﺟﺮا 

ﻫﻤﻪ ﻣﺎﺟﺮا ﺭا ﺗﻌﺮﻳﻒ ﻛﺮﺩﻳﻢ ﺑﺎ ﺣﻮﺻﻠﻪ و ﺑﺎ ﺩﻗﺖ ﺣﺮﻓﻬﺎﻳﻤﺎﻥ ﺭا ﺷﻨﻴﺪ و نکات بسیار منطقی و ﻗﺎﻧﻊ کننده ای را توضیح داد بطوری که از ترس و اضطرابی که داشتیم کاسته شد و آرامش بیشتری پیدا کردیم. تصمیم گیری در مورد اینکه به کدام کشور برویم و درخواست پناهندگی کنیم برایمان بسیار سخت است.در ﺗﻤﺎﺳﻬﺎی ﺑﻌﺪی ﺑﺎ ﺁﻗﺎی اﺳﺪی ﺗﺼﻤﻴﻢ ﮔﺮﻓﺘﻴﻢ ﻛﻪ ﻫﻤﺸﻬﺮی اﻭ ﺷﻮﻳﻢ.

به طرف سوئد ﭘﺮﻭاﺯ ﻛﺮﺩﻳﻢ؛ ﺩﺭ ﻓﺮﻭﺩﮔﺎﻩ ﻫﻤﺎﻥ ﻣﺮﺩ ﭼﺸﻢ ﺭنگی ﻣﻨﺘﻆﺮ ﻣﺎ اﻳﺴﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ. سوئد سرد بود من و دوستم اسما لباس زمستانی پوشیده بودیم. اما عبدالله اسدی ﺷﻠﻮاﺭﻙ و ﺗﻲ ﺷﺮﺕ به تن داشت. ﺩﺭﮔﻮﺵ ﻫﻤﺪﻳﮕر ﭘﭻ ﭘﭻ ﻣﻴﻜﺮﺩﻳﻢ. ﺗﺮﺱ و اضطراب دو باره به سراغمان آمد از خود می پرسیدیم ﭼﺮا اﻳﻦ مرد در این ﺳﺮﻣﺎ ﻟﺒﺎﺱ ﺗﺎﺑﺴﺘﺎﻧﻪ ﭘﻮﺷﻴﺪﻩ است؟

 ﺧﻨﺪﻩ، ﺷﻴﻂﻨﺖ ﻭ استرس همه جور ترکیب شده بود.  مدام ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﻓﻜﺮ ﻣﻴﻜﻨﻴﻢ ﻣﺎﻣﻮﺭ ﺟﻤﻬﻮﺭی اﺳﻼمی ﻧﺒﺎﺷﺪ، ﻣﺎ ﺭا ﻧﻜﺸﺪ، ﻧﺪﺯﺩد و بلایی سرمان نیارد اﻣﺎ ﻧﻪ ﻛﺎﻣﻼ ﺑﺮﻋﻜﺲ ﺑﻮﺩ ﻣﺎﺟﺮا ﭼﻴﺰ ﺩﻳﮕﺮ ﻣﻴﺸﻮﺩ و ﻛﻤﻜﻬﺎیی ﻛﻪ ﺑﻪ ﻣﺎ ﻣﻴﺸﻮﺩ طﻭر دیگری است. ﻳﻚ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺟﺪﻳﺪ ﺑﺎ ﺷﺮاﻳﻄ ﺟﺪﻳﺪ ﺩﺭ ﻳﻚ ﻛﺸﻮﺭ ﺟﺪﻳﺪ, ﻣﺪﺗﻬﺎ اﻧﺘﻆﺎﺭ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺑﻮﺩﻥ ﻛﺎﻧﻮﻧﻲ ﻛﻪ ﺣﺎمی ﻣﺎ ﺩﺭ ﻫﺮ شرایطی ﺑﻮﺩ. اﻳﻦ اﻧﺘﻆﺎﺭ ﺳﺨﺖ به ﺭاﺣﺘﻲ ﻃﻲ ﻣﻴﺸﻮﺩ ﻣﺎ ﻣﺎﺭا ﺑﻪ ﻣﻘﺼﺪ ﻣﻴﺮﺳﺎﻧﺪ, اﺯ ﺣﻤﺎﻳﺘﻬﺎ و ﻛﻤﻜﻬﺎی اﻧﺴﺎنی اﻳﻦ ﻛﺎﻧﻮﻥ ﻧﻤﻴﺘﻮاﻧﻢ ﺳﺨﻦ ﺑﮕﻮﻳﻢ ﭼﻮﻥ اﺯ اﺩﺑﻴﺎﺕ ﻧﻮﻳﺴﻨﺪﮔﻲ ﺩﺭ ﺣﺪ ﻛﺎﻧﻮﻥ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩاﺭ ﻧﻴﺴﺘﻢ, ﺷﺎﻳﺪ اﻧﺎﻥ ﻛﻪ ﻣﻌﺘﻘﺪ ﺑﻪ ﺧﺮاﻓﺎﺕ  ﻫﺴﺘﻨﺪ ﺑﻬﺘﺮ ﺑﺘﻮاﻧﻨﺪ آﻥ ﺭا ﻣﻌﺠﺰﻩ و ﻛﻤﻚ ﺧﺪاﻳﺎﻧﺸﺎﻥ ﺑﻨﺎﻣﻨﺪ اﻣﺎ ﻣﻦ اﻳﻦ ﻫﻤﻪ ﻛﻤﻚ اﻧﺴﺎﻧﻲ ﺭا ﺩﺭ ﭼﻪ ﻭاﮊﻩ ای ﻳﺎ ﺟﻤﻠﻪ ای ﺧﻼﺻﻪ ﻛﻨﻢ؟ ﻧﻤﻴﺪاﻧﻢ و ﻧﻤﻴﺘﻮاﻧﻢ اﺯ ﺗﻀﺎﺩ و ﺗﻨﺎﻗﻀﺎﺗﻲ ﺑﮕﻮﻳﻢ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻫﻤﺎﻥ اﻭاﻳﻞ ﻫﺮ ﺩﻭستی ﻣﻴﺨﻮاﺳﺖ ﻣﺎ ﺭا ﺑﻪ ﺟﺎیی ﺑﻜﺸﺎﻧﺪ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ مسیحی ﺑﻪ ﻛﻠﻴﺴﺎ و ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﺩﻳﮕﺮ …. اﻣﺎ اﻭﻝ اﻋﺘﻘﺎﺩ ﺿﺪ ﻣﺬﻫﺒﻲ و ﺩﻭﻡ اﻋﺘﻤﺎﺩ ﻋﻘﻼﻧﻲ ﺑﻪ ﻓﺪﺭاﺳﻴﻮﻥ و ﺷﺨﺺ ﻋﺒﺪاﻟﻠﻪ اﺳﺪی نه تنهاﻫﺮﮔﺰ اﺟﺎﺯﻩ ﺟﺪایی ﺭا ﻧﺪاﺩ ﺑﻠﻜﻪ اﺭاﺩﻩ و ﻋﺰﻣﻢ ﺭا ﺟﺰﻡ ﻛﺮﺩ ﺑﺮای ﺑﻮﺩﻥ ﻫﻤﻴﺸﮕﻲ ﺑﺎ ﻓﺪﺭاﺳﻴﻮﻥ. ﺩﺭ ﻫﺮ ﮔﺮﺩﻫﻤﺎیی ﺑﺎ همدﻳﮕﺮ ﻛﺎﺭ ﻣﻴﻜﺮﺩﻳﻢ و اﻳﻦ ﻫﻤﺒﺴﺘﮕﻲ را ﺩﺭ ﻛﻨﺎﺭ ﻳﻜﺪﻳﮕﺮ ﺑﺎ ﻟﺬﺕ ﺗﻤﺎﻡ ﺣﺲ ﻣﻴﻜﺮﺩﻳﻢ, ﻓﺪﺭاﺳﻴﻮﻧﻲ ﻛﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺩﻏﺪﻏﻪ آﻥ ﻛﻤﻚ ﺑﻪ ﭘﻨﺎﻫﺠﻮﻳﺎﻥ بدون در نظر گرفتن باور سیاسی، مذهب، ملیت و جنسیت آنها، ﺭاﻫﻨﻤﺎﻳﻴﻬﺎ و ﻣﺸﺎﻭﺭﻩ ﻫﺎی دقیق و ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ﺳﺎﺯ ﺗﺎ ﭘﻴﺪا ﻛﺮﺩﻥ ﻛﺎﺭ، ﺧﺎﻧﻪ ﺩﻭﺳﺖ و ﻫﺰاﺭاﻥ ﻛﻤﻚ ﺩﻳﮕﺮ.. ﻛﻪ ﺩﺭ اﻳﻦ مطلب ﻧﻤﻴﮕﻨﺠﺪ به همه آنها بپردازم. ﺗﺎ ﮔﺮﻓﺘﻦ اﻗﺎﻣﺖ و ﺣﺎﻻ ﻫﻢ ﺑﻌﺪ اﺯ اﻗﺎﻣﺖ و کمیﺳﺮﻭﺳﺎﻣﺎﻥ ﮔﺮﻓﺘﻦ, اﮔﺮ ﻳﻚ بار ﺑﻪ ﻫﺮ ﺩلیلی ﻧﺘﻮاﻧﻢ ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﺟﻤﻌﻪ ﺑﺎ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻢ ﺩﺭ ﭘﺎﺗوﻖ ﺣﻀﻮﺭ ﺩاﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ اﻧﮕﺎﺭ ﻛﻪ اﺯ ﺧﺎﻧﻮاﺩﻩ اﻡ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﮔﺮﻓﺘﻪ اﻡ و ﺩﻟﺘﻨﮓ آﻥ ﻣﻜﺎﻥ و ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﻣﻴﺸﻮﻡ ﻣﺜﻞ ﺧﺎﻧﻮاﺩﻩ ﺧﻮﺩﻡ, ﭼﻨﺎﻥ ﺟﺎی ﺧﺎلی ﺧﺎﻧﻮاﺩﻩ اﻡ ﺭا ﭘﺮ ﻛﺮﺩﻩ ﻛﻪ آﻥ ﺣﺲ ﻏﺮﺑﺖ ﻭﺩﻟﺘﻨگﻲ ﺭا ﺑﻪ ﺳﺎﺩﮔﻲ میگذرانم. ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺑﺎ ﺷﺎﺩی و ﺷﻴﺮینی اﻗﺎﻣﺖ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﺑﻪ ﺟﺸﻦ و ﭘﺎﻳﻜﻮﺑﻲ ﻣﻴﻨﺸﻴﻨﻢ، اﮔﺮﭼﻪ ﻓﺪﺭاﺳﻴﻮﻥ و ﭘﺎﺗوﻖ ﺭا ﺑﺎ ﻋﺒﺪاﻟﻠﻪ اﺳﺪی ﻣﻴﺸﻨﺎﺳﻨﺪ اﻣﺎ ﭘﺸﺖ ﺻﺤﻨﻪ ﻓﺪﺭاﺳﻴﻮﻥ اﻓﺮاﺩ اﻧﺴﺎﻥ ﺩﻭﺳﺖ ﺯﻳﺎﺩی ﻫﻤﻜﺎﺭی ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ و اﻳﻦ اﺭاﺩﻩ و ﻋﻼﻗﻪ ﻓﺮاﻭاﻥ ﺩﺭ ﻫﻤﻪ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﺩﺭ ﻓﺪﺭاﺳﻴﻮﻥ و ﺷﺨﺺ ﻋﺒﺪاﻟﻠﻪ اﺳﺪی ﺳﺘﻮﺩﻧﻴﺴﺖ و ﻫﺰاﺭاﻥ اﺣﺴﺎﺱ ﺧﻮﺏ ﺑﻪ اﻳﻦ اﺷﺨﺎﺹ و ﻓﺪﺭاﺳﻴﻮﻥ ﻛﻪ ﻣﻦ ﺭا ﺗﺎ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﻣﻴﻜﺸﺎﻧﺪ. و ﺷﺎﻳﺪ اﻳﻦ ﺑﻴﺖ ﺷﻌﺮ ﻭﺻﻒ ﺣﺎﻟﻢ ﺑﺎﺷﺪ که

 اﻻ اﻱ ﭘﻴﺮ ﻓﺮﺯاﻧﻪ ﻣﻜﻦ ﻣﻨﻌﻢ ز ﻣﻴﺨﺎﻧﻪ

ﻛﻪ ﻣﻦ ﺩﺭ ﺗﺮﻙ ﭘﻴﻤﺎﻧﻬﺎ ﺩﻟﻲ ﭘﻴﻤﺎﻥ ﺷﻜﻦ ﺩاﺭﻡ        

 

 

 

رفعت زین الدین: مبارزه علیه اعدام مبارزه ای متحد و منسجم تا الغای آن

rafat 315 x 442

تلاش و مبارزه ای که تا الغای این مجازات ضد بشری باید ادامه یابد همچنان در جریان است؛

و متأسفانه ماشین کشتار جمهوری اسلامی ایران نیز   خستگی ناپذیر همچنان به کار مشغول است.

مجازات اعدام، مجازاتی غیرانسانی،  خشن و تحقیرآمیز است و هیچ تأثیری درکاهش میزان بزهکاری(به طور مثال در مورد جرایم مربوط به مواد مخدر) در جامعه ندارد و تغییر دولت در جمهوری اسلامی ایران (منجمله انتخابات اخیر با شعاراعتدال) به دلیل اشکالات قانونی (قانون اساسی و قوانین جزایی که برآمده از شریعت است٬ به تغییری در اجرای مجازات اعدام نیا نجامیده است.

از زمان انتخابات ۲۴ خرداد ۱۳۹۲ تا ۹ مهر ماه (۱۴ جون تا ۱ اکتبر) بنابر گزارش های نهادهای حقوق بشری بیش از ۲۰۰ نفر اعدام شده اند. لازم به ذکر است که حدود ۴۰ زندانی سیاسی نیز محکوم به مرگ هستند و حکم آنها ممکن است در هر زمان اجرا شود. این در شرایطی است که تعداد روزافزونی از کشورها هر  سال به فهرست ملغی کنندگان مجازات اعدام می پیوندند.  جمهوری  اسلامی ایران پیوسته٬ پس از چین٬ مقام دوم از نظر تعداد اعدامها را در اختیار دارد. اما از نظر تعداد سرانهء اعدام به نسبت جمعیت، بزرگترین اعدام کننده در جهان به شمار می رود.

مجازات اعدام در ایران سیاست دولت برای ایجاد رعب و وحشت است و ارقام اعدامها شامل اعدام نوجوانان٬ پیروان اقلیت های دینی٬ اعضای جوامع قومی بلوچ٬ کرد٬ عرب می باشد(که آمار دقیقی در دست نیست). علاوه بر آن حکم مرگ بر اساس قصاص را در ردیف مجازات اعدام به حساب نمی آورند.

بر طبق گزارشات فدراسیون بین المللی جوامع حقوق بشری و جامعه حقوق بشر در ایران در سالهای ۲۰۰۹-۲۰۱۰-۲۰۱۱و۲۰۱۲ به ترتیب ۳۸۸- ۵۵۳- ۶۳۴ و ۵۴۴ مورد اعدام بت شده است.

در سال جاری ۲۰۱۳ تا ۴ اکتبر (۱۲ مهر ۱۳۹۲)این تعداد حداقل به ۴۸۱ مورد که ۲۸۱ مورد آن رسمی و ۲۰۰ مورد از منابع قابل اعتماد به این نهادها رسیده است.

با سرسختی جمهوری اسلامی ایران در اجرای مجازات اعدام و نقض تعهدات خود براساس حقوق بین المللی حقوق بشر٬ وظیفه جامعه بین المللی است که برای اجرای این تعهدات بین المللی حکومت ایران را تحت فشار قرار دهند.

بر همین اساس لازم است که به مبارزه علیه اعدام بپیوندیم و پیوسته اقدام به افشای جنایات و اعمال ضد بشری نظام جمهوری اسلامی از هر طریق ممکن بنماییم. از طرفی باید امیدوار بود که بحث اعتراض به این احکام غیرانسانی در جامعه مدنی ایران نیز فراگیر شود تا سرانجام به لغو آن بی انجامد.

سکوت و بی تفاوتی در برابر این جنایات به معنای شراکت در آن است

 

 

احسان مظفری: اهرم اعدام در جمهوری اسلامی برای ادامه حیات

ehsan mozafari 362 x 466 271 x 349

جمهوری اسلامی، پس از کشور چین، رکورددار اعدام در جهان است. در بسیاری موارد رژیم با استفاده از جرم های نامربوط دست به اعدام افراد زده است.

۳۴ سال است که جمهوری اسلامی مخالفان خود را به اتهامات واهی اعدام می کند و این را نیز همه مراجع بین المللی به خوبی می دانند ولی کوچکترین اقدام جدی علیه این آدم کشی ها، جز اعتراض های خشک و خالی و بدون پشتوانه عملی، نکرده اند.   
رژیم اسلامی از همان آغاز به قدرت رسیدن، شکنجه، اعدام و کشتار مخالفان را در صدر برنامه های خود قرار داد. در این رابطه، رژیم هیچ حد و مرزی نمی شناسد. در میان لیست هزاران اعدامی رسمی و کشتارهای بی شمار غیر رسمی، از هر قشر، طبقه و گروه اجتماعی یافت می شود : کارگر، معلم، دانشجو، فعال کرد، عرب، آذری، بلوچ و … 
در عین حال اقلیت های مذهبی و اقلیت های اجتماعی نیز از شکنجه و زندان و اعدام رژیم در امان نمانده اند : بهایی، مسیحی، سنی، دراویش، همجنس گرایان و…

 این بیدادها در جامعه ای جریان دارد که فقر، اعتیاد، مرض و بی خانمانی از خصوصیات اصلی آنست. نزدیک به  34سال استبداد اسلامی جز تشدید سرکوب، کشتار، گسترش فقر و تعمیق و توسعه ی اختلاف های طبقاتی و اجتماعی و ورشکستگی کامل اقتصادی، برای مردم زحمت کش ایران چیزی به ارمغان نیاورده است.
همه این جنایت ها نشان می دهد که رژیم جمهوری اسلامی در عین حال که روز بروز منفورتر و منفردتر می شود، به همان نسبت هارتر و خشن تر نیز می گردد و برای ادامه حیات خود راهی جز تشدید ترور و خفقان ندارد. مخصوصا در این شرایط که رژیم در عرصه بین المللی نیز به انزواء کشیده شده است و روابط اقتصادیش  به جز چند کشور خاص ,با اکثر کشورها به میزان زیادی کاهش یافته واین امر باعث وخیم شدن وضع اقتصادی کشور و در نتیجه نارضایتی مردم شده است. این رژیم می کوشد بر بحرانی که تمام کشور را فرا گرفته است، با بحران های دیگر و ایجاد جو مصنوعی و ادعاهای پوچ و بی پشتوانه از یک طرف و عمومی کردن شکنجه و اعدام ، فایق آید. این قاعده (سرکوب و کشتار) تا زمانی جواب میدهد که عده و گروه های خاصی از جامعه را دربرگیرد ولی وقتی این کشتارها به مرور زمان عمومیت پیدا کرد واز حد معمول بگزرد نتیجه عکس میدهد چون توده های مردم به مرور زمان جرائت پیدا کرده و به راحتی سرکوب نمی شوند.حوادثی که در حال حاضر در ایران رخ میدهد بیانگر شکسته شدن جو رعب و وحشت در جامعه و آغاز فرو پاشی رژیم اسلامی است. 

حکومتی که از کوچکترین تجمع و اعتراضی ترس دارد رژیمی که جرات تحویل دادن جنازه اعدامیان به خانواده هایشان را ندارد و از برگزاری مراسم برای خاکسپاری آنها را جلوگیری می کند,این رژیم ,رژیم ضعیف و متزلزلی است که در هر تجمع و اعتراضی احتمال سقوط خود را می دهد.

نابود باد جمهوری اسلامی                                                                                            احسان مظفری                                                                                                          12/10/2013