بایگانی دسته: مقالات

الهام لطیفی: نظام جمهوری اسلامی از پایه ویران است

elham latifi 236 x 316

روزی برای انجام کار پزشکی به بیمارستانی در پیروزی تهران رفتم در نوبت نشسته بودم که خانمی آمد کنارم نشست ، آنقدر نگران بود که سر صحبت را با او باز کردم تا شاید بتوانم آرامش کنم ، انگار منتظر بود کسی از او بپرسد که چرا اینقدر ناراحتی ، بدون مقدمه شروع کرد به صحبت :

 

مدتیست که دچار مشکل شده ام و بعد از مراجعه و مشورت با پزشکان تصمیم بر آن شد که باید حتما و هرچه سریع تر جراحی کنم دیروز با همسرو آمدیم و تمام کار های بستری شدنم را انجام دادیم تا امروز جراحی کنم اما حالا میگویند باز هم باید همسرت بیاید و امضا کند هر چه میگویم در جلسه اداره است فایده ندارد میگویند چون زن جزء مایملاک مرد محسوب میشود باید بیاید و امضا آخر را بدهد با وجود این که خانمی محجبه بود اما شروع کرد به دین و اسلام و آخوند و قانون و شرع فحاشی کردن آخر چه دیننیست که آدم اجازه خود را ندارد ؟؟ ، اگر شوهرش آن روز نرسد به کار اداری بیمارستان و دکتر جراح وقت دیگری برای وی تعیین کند در این مدت اگر مشکلی برایش پیش بیاید چه کسی مقصر است ؟؟

شوهر یا قانون با المای از خدا بی خبر که جان مردم را هم به بازی گرفته اند؛ آیا اگر آن مرد بخواهد زن دیگری اختیار کند کسی میپرسد زنت ، مادر بچه هایت باید بیاید …………. ؟؟

 

آفرین به نظامی که سرتیتر تمام قوانین آن ( جمهوری اسلامی ) است که حتی یک زره برای جان جان آدم ها ارزش قائل نیستند مگر به گفته اینان اسلام برای نجات جان بشریت نیامده است ؟؟

 

پس چرا آیاتی ارائه میشود  که برای جان آدم ها ارزش قائل نیست این تناقض را همه فهمیده اند برای همین به جرات میتوان گفت که اکثریت مردم در ایران دین گریزند . مابقی که سنگ دین را به سینه میزنند ملایانند و دستندرکاران نظامند .

 

جامعه ی اسلامی  که زن ،  این موجود نازنین که هستی آدمی از اوست را به گیاه تعبیر میکند و مردان ، این موجودات قدرتمند و با اراده آهنین را سست جلوه میدهد ؛ از پایه ویران است.

رضا سعادتجو: زنان از حبس خود آگاهند

Reza Saadatjou

 

 

درد، التیام نیافت و خون لخته نشد، جاریست از زخم مانده بر پیشانی تاریخ. تاریخ  زنانی که گویا از زخم و خون و درد آفریده شده اند. واین گونه می توان فریاد مرگ و نابرابری را از دختران زنده بگور دیروز تا فریاد دختری بنام آمینا را در هر رسانه  اجتماعی، حتی امروز شنید.

خبر پشت خبر، خبرهای تازه جای خبرهای کهنه را می گیرند و چه ساده فراموشی در چلچله ذهن ما سکوت و بی خبری می آورد. نباید سکوت کرد باید حرف دیروز را هر روز گفت.

میدان شهر جای فریاد من و توست باید اعتراض کنیم، به هر چه که موجب سلب حق آزادی شده است. سوال اینجاست چند پله تا برابری حقوق زن و مرد مانده و آمینا روی پله چندم اش ایستاده؟ چند گلو فریاد باید زد، تا گوش جوامع دیکتاتور از شنیدنش کر شود؟

باید دوباره به تاریخ نگاه کنیم. زخم و درد جا مانده روی پیشانی تاریخ التیام نیافت، اما این زخم از شجاعت زنان و مردان مبارز رو به بهبودی نهاد. نسل ها آمدند، رفتند و نوبت به نسل ما رسید ما نیز سکوت نخواهیم کرد.

در جامعه ای که زن برای پس گرفتن حقوق انسانی خود برهنه می شود و حاکمان دینی از برهنگی اش و برهنگی دیگرزنان آشفته خاطر میشوند، باید دریافت که زنان از حبس خود آگاه اند. واین برهنگی آغاز آزادی تفکرشان خواهد بود.

تفکری که پایه های نابرابری حقوق انسانی را در جوامع دیکتاتور دینی به لرزه انداخته است…به اعتقاد من زنان با دو اندیشه متفاوت نسبت به حقوق خود واکنش نشان می دهند.

گروه اول زنانی هستند که بدون مدیریت دینی قادر به زندگی نبوده و حقوق خود را در کتابهای مذهبی جستجو می کنند. و با بی تفاوتی و گاهی نیز با سکوت و ترس دختران خود را نیز قربانی قوانین مذهبی می نمایند.

واما گروه دوم زنانی هستند که نسبت به آزادی و حقوق انسانی برابر زن و مرد واکنش نشان داده و براساس  قوانین حقوق بشراقدام به مبارزه نموده و این مبارزات اغلب در جوامع بسته و مذهبی اتفاق می افتد. مبارزاتی که با شکنجه، تهدید، زندان و مرگ همراه بوده و هر چقدر مردان یک سرزمین براساس فرهنگ بومی و یا نگاه مذهبی نسبت به حقوق زنان خود بی اعتنا ویا ناآگاه باشند برای زنان آزادیخواه این مبارزات سخت تر و دشوارتر خواهد بود.

من ، تو ، ما، باید برای احقاق حقوق انسانی همدیگر را یاری نمایم…

 

نازنین ایلکا: دلیل فرار من از جهنمی به نام ایران؟

nazanin ilka

یکی از مسائلی که برای آن همیشه تلاش می کنم و از اهمیت به سزایی برخوردار است انسانیت است. موضوعی که در ایران از آن بهرمند نبودم و به عنوان یک زن و انسان حقوقم پایمال شد و همیشه جنس دوم ونصف مرد به حساب می آمدم و نادیده گرفته میشدم. در کشور اسلامی و دارای قوانین اسلامی هر گاه اسم انسان به گوششان می خورد به آن جنسیت مرد می دهند  و این  نشانه یک جامعه مرد سالار است که زن جنس دوم و ضعیف است؛ که مرد یا مردانی باید از او محافظت کنند و تحت کنترل آنان باشد چون از نظر جمهوری اسلامی و جامعه  ایران، زن عامل فساد و مشکلات بزرگی است از جمله تحریک مردان و سعی می کنند با پوشاندن حجاب بر سر زنان آنها را تحت کنترل خودشان در آورند و مانع فعالیت آنان در جامعه بشوند. من در ایران به عنوان یک زن حق و اختیار بدن خود را به عنوان یک انسان که حق شخصی هر فردی است را نداشتم و همیشه مردان از جمله پدر و یا همسر مالکیت بدن من را داشتنند آنها بودند که برایم تصمیم می گرفتند و من به عنوان یک زن  دارای فکر و اندیشه  مستقلی نبودم و همیشه دوست داشتم خودم برای زندگی شخصیم تصمیم بگیرم که از آن هم محروم بودم، چرا که مردانی بودند که تصمیم بگیرند و اگر من خواستار حق خودم باشم با مجازات تنبیه روبرو میشدم چرا که باید سکوت کنم تا دختر شایسته  خانواده و فرد سالم از نظر آنها باشم. انتخاب همسر نیز به دست من نبوده و همیشه انتخاب شده بودم.

البته تنها گناه و مشکل من زن بودن نبود. من یک زن جوان بودم. جوان بودن نیز در ایران گناه و مشکل بزرگی است. جوانی یعنی شادی، یعنی عشق، یعنی حرارت و ماجراجویی و همه اینها در حکومت جانی اسلامی، حرام و گناه است. حال فکرش را بکنید؛ زن جوان در ایران چه معنایی دارد؟!! زنان شهروند درجه  چندم در حکومت اسلامی حاکم بر ایران هستند که از موقعیتی به غایت فرودست برخوردارند. حال در نظر بگیرید که یک زن جوان در ایران در چه زندانی بسر میبرد. همه چیز برای زن جوان در ایران تابو است. عشق، شادی دو گناه نابخشودنی برای زنان هستند.

من فرار کردم تا از این حقوق پایه ای و ساده و در عین حال مهم و حیاتی  برخوردار شوم، و البته در این کشور آزاد هم برایش تلاش می کنم و فراخوانم به  همه  انسانهای برابری طلب و آزادیخواه  این است که صدای زن ایرانی را به گوش جهانیان برسانند و از هر طریقی به مبارزه بر علیه این حکومت جنایتکار بپردازند. به امید روزی که به ما زنان به عنوان ماشین سکس و دستگاه تولید مثل نگاه نکنند ما قبل از هر نسبتی انسانیم.

من یک زنم…نه جنس دوم…نه یک موجود تابع…نه یک ضعیفه…نه یک تابلوی نقاشی شده…نه یک عروسک متحرک برای چشم چرانی…نه یک کارگر بی مزد تمام وقت و نه یک دستگاه تولید مثل.

نازنین ایلکا: حجاب و استحکام و امنیت جامعه

 

 

nazanin ilka

حجاب به معنای پوشش اسلامی بانوان،دارای ۲ بعد است: ایجابی وسلبی.

بعد ایجابی: وجوب پوشش بدن.

بعد سلبی: حرام بودن خودنمایی به نامحرم است.

این ۲ بعد باید در کنار هم باشند تا حجاب اسلامی محقق شود.

این گفته ها کاملا بر پایه قوانین دیکتاتوری اسلامی نهادینه شده که همه چیز اجباریست مخصوصا برای زنان که باید به این قوانین به دور از خواسته  خود عمل کنند و گرنه جرمی مرتکب شده اند و باید به خاطر نداشتن حجاب اجباری، محکوم شوند. از نظر اسلامیون حجاب باعث بوجود آمدن آرامش روانی و استحکام پیوند خانواده، استواری جامعه، آرامش و احترام به زن می شود.

برای من این سوال پیش می آید که آیا واقعا اینطور است؟ پس چطور در کشورهایی که از حجاب خبری  نیست که من خودم شاهد این قضیه هستم؛ زنان و دختران بدون حجاب زندگی می کنند هم امنییت دارند هم آرامش هم استحکام بین خانوادها وجود دارد. حجاب ابزاری است برای سرکوب زنان که اسلامیون از آن برای کنترل زنان و سرکوبشان استفاده می کنند و می خواهند  بدین وسیله همیشه زنان را زیر سلطه  خود نگه دارند.

عفت چیست؟عفت را چه کسی تعیین کرده؟ چه کسی گفته چه چیزی عفت و پاکیست و چه چیزی زشتی و کثیفی؟ اصلا عفت و پاکی یعنی چه؟

از نظر من این اسلامیون از کلمه  عفت به عنوان پاکی استفاده می کنند تا حجاب را کنترل کنند و نگذارند که حجاب برچیده شود. آنان می گویند که هرچه حجاب ظاهری بیشتر باشد عفت و پاکی باطنی بیشتر است. اسلامیون همیشه زنان را عامل فساد و کثافت می دانند و می گویند زنانند که مردان را تحریک می کنند و به گناه آلوده می کنند، ولی برای من سوالی پیش می آید که آیا زنانی که چادر به سر می کنند ازاین نگاهها در امانند؟؟

از نظر من و دیگر آزادی خواهان زنانی که چادر هم به سر می کنند باز هم در امان نیستند. چادر و دیگر پوشش های اجباری فقط وسیله ای است برای کنترل زنان در جوامع مردسالار.

تا وقتی نگاه، نگاه سکسی باشد چه در زیرچادر و چه بیرون از آن این نگاه باعث فساد و کثیفی است. به گفته  اسلامیون، درون پاک بیرونی پاک می پروراند و هرگز قلب پاک موجب بارور شدن میوه  ناپاک بی حجابی نخواهد شد. این جمله نشان دهنده آن است که اسلامیون می خواهند اختیار زنان را بگیرند و آنان را وابسته به خود کنند تا جلوی پیشرفتشان را بگیرند؛ آنان با این جمله ها ی پوچ و بی ارزش فقط خواستار کنترل زنان هستنند و هیچ گاه زنان را به عنوان انسان به حساب نمی اورند و همیشه به شکل ابزاری و دستگاه نگاه می کنند و تا وقتی که این نگاه سکسی وجود داشته باشد نه تنها برای زنان بلکه کودکان دخترمان که هیچ از این نگاه سکسی نمی دانند خطر و نا امنی وجود دارد.

ایا اینجا هم عفت و پاکی که آنان تعیین کرده اند تاثیر گذار است؟؟

می توانم این جواب را به عنوان دختر جوانی که در یکی از این جوامع مردسالار و با نگاه سکسی مردان مذهب زده زندگی کرده ام، پاسخ بدهم که حجاب عامل استحکام نبوده و نخواهد بود ما باید نگاهها را تغییر دهیم.

 

 

مصاحبه حسن صالحی با عبدالله اسدی: دستگیری وسیع پناهجویان در سوئد و بالا گرفتن اعتراضات مردمی در دفاع از حق پناهندگی

namnls

 

حسن صالحی : مدتی است که پروژه ای بنام روا ( Reva) در سوئد با همکاری پلیس و اداره مهاجرت این کشور علیه پناهجویان در جریان است. این پروژه چه اهدافی را در پی دارد؟

عبدالله اسدی: Reva حروف اختصاری Rättssäkert och effektivt verkställighetsarbete می باشد که معنای آن به فارسی “اجرای موثر اخراج ها با حفظ امنیت حقوقی” است. این در واقع پروژه اخراج وسیع پناهندگانی است که پاسخ منفی گرفته اند. کسانی که به آنها پناهندگان و مهاجرین بی پرونده می گویند. البته عنوان “امنیت حقوقی” در این عنوان بیشتر امنیت حقوقی برای پلیس است که مجاز باشد از هر شیوه غیرانسانی برای اخراج پناهندگان استفاده کند. این طرح ابتدا در سال ۲۰۱۰ در مالمو واقع در جنوب سوئد برای اخراج سریعتر پناهندگان بطور آزمایشی به مرحله اجرا در آمد و با توجه به موفقیتی که بدست آورد ( ۲۵ درصد اخراج بیشتر پناهجویان) در سراسر سوئد به مورد اجرا گذاشته شد. هدف از اجرای این طرح اخراج تقریبا ۸۰۰۰ از متقاضیان پناهندگی است که پلیس اسامی و مشخصات آنها را در دست دارد و به موجب این طرح به اشکال بغایت غیر انسانی به شکار آنها پرداخته می شود.

یکی از این شیوه ها کنترل کارت شناسایی در متروها (مثلا در استکهلم) تنها بر اساس ظاهر و رنگ پوست و موی افراد بود. روشی که بدرست از سوی جامعه لقب راسیستی گرفت و علیرغم دفاع اولیه از این روش توسط وزیر دادگستری با توجه به بالا گرفتن اعتراضات عمومی مردم ناچار شدند از آن عقب بنشینند. اما ااقدامات دولت و پلیس سوئد تنها به شکار پناهجویان و مهاجرین فاقد اقامت در متروها محدود نبود. دیوارهایی که به دور اروپا کشیده شده اکنون به شهرها و به مراکز درمانی، مدارس، مناطق مسکونی راه یافته است و در همه جا این انسانهای پی پناه مورد پاکسازی قرار می گیرند. مثلا پلیس با تعقیب کردن فرزندان پناهندگان مخفی در مدارس سعی می کند والدین آنها را به تور بیاندازد. در بسیاری از موارد، تمهیدات پلیس نفرت انگیز و توام با خشونت بوده است. همچنین به بهانه های مختلف پناهندگان را به اداره مهاجرت فرا می خوانند و در محل پلیس بلافاصله آنها را دستگیر می کند. یک متقاضی زن پناهندگی از ایران به این تریب فریب داده شد و در اداره مهاجرت توسط پلیس دستگیر و روانه ایران گردید بدون اینکه کسی از سرنوشت او خبری داشته باشد. خبری که در روزنامه های سوئد سر و صدای زیادی هم پیدا کرد.

حسن صالحی: دامنه اعتراضات علیه این طرح در جامعه سوئد چقدر بوده است؟

عبدالله اسدی: واقعیت این است که در سالهای اخیر متعاقب با سخت شدن شرایط پناهندگی در سوئد اعتراضات زیادی علیه سیاست غیر انسانی پناهنده پذیری دولت در جریان بوده است و مردم به انحا مختلف از پناهندگان و حقوق آنها حمایت و پشتیبانی کرده اند. اما اقدامات اخیر دولت و پلیس سوئد مثل بنزینی بود که بر آتش ریخته شده باشد و خشم و اعتراضات وسیعی را دامن زد. بحث فقط بر سر اعتراضات خیابانی نیست. در مدیای اجتماعی و در رسانه های جمعی و اینترنت سیاست پاکسازی پناهجویان بشدت مورد انتقاد قرار گرفته است. همچنین در فاصله چند هفته اعتراضات خیابانی متعددی یکی پس از دیگری در نقاط مختلف سوئد براه افتاد که به یک نمونه آن می توان به اعتراضات هزاران نفری روز ۹ مارس در چندین شهر سوئد اشاره کرد. در استکهلم طی این روز بیش از ۲۰۰۰ نفر دست به اعتراض زدند. اندیشه علیشاهی از مسئولین فدراسیون یکی از سخنرانان این مراسم بود که سخنانش با استقبال زیادی روبرو شد. دامنه این اعتراضات به حدی بود که پلیس اعلام کرد که از کنترل خارجی تباران در متروی استکهلم خودداری خواهد کرد. در اعتراضاتی که برپا می شود موجی از همبستگی انسانی وجود دارد. مردم سعی می کنند پناهجویان دستگیر شده را از دست پلیس نجات دهند. تظاهر کنندگان اقدام پلیس در شکار پناهجویان را به اقدامات دولتهای پلیسی در سربه نیست کردن مخالفین سیاسی تشبیه می کنند و رسما خواستار این هستند که طرح Reva متوقف و به پناهجویان اجازه اقامت داده شود. این در حالیست که وزیر مهاجرت سوئد، توبیاس بیلستروم، بدلیل اظهارات با رنگ و بوی راسیستی و بعنوان سمبل سیاست “مشت آهنین” علیه پناهجویان بشدت تحت فشار است و درخواست استعفای وی دارد از همه سو مطرح می شود. در همین حال حزب محیط زیست که با دولت ائتلافی بر سر برخی سیاستهای پناهندگی توافقاتی داشته است تهدید کرده که در صورت ادامه طرح Reva همکاری خود را با دولت پایان خواهد داد. حزپ چپ سوئد نیز به نوعی از دادن اقامت دسته جمعی به پناهندگانی که بیش از ۴ سال در سوئد زندگی کرده اند حرف زده است.

حسن صالحی:- نظراتتان در مورد چشم انداز این اعتراضات چیست و فدراسیون چه می خواهد بکند؟

عبدالله اسدی: این اعتراضات طبعا ادامه پیدا خواهد کرد و انتظار و امید این است که به جنبش فراگیر مشابه سال ۲۰۰۵ در سوئد تبدیل شود که در نتیجه آن شمار قابل توجهی از پناهجویانی که سالها بود به طور مخی زندگی می کردند موفق به گرفتن اقامت در سوئد شدند. به نظرم این کاملا شدنی است و زمینه های خوبی برای تحقق این هدف وجود دارد. ما بعنوان فدراسیون و نهادی که از حقوق پناهندگان دفاع می کند طبعا بخشی از این جنبش هستیم و در جهت بسیج نیروی بیشتر و اقدمات بزرگ تر علیه سیاستهای غیر انسانی دولت سوئد در زمینه پناهندگی تلاش خواهیم کرد. به همین مناسبت فدراسیون در هماهنگی با دیگر سازمانهای مدافع حق پناهدگی برای روز ۲۰ آوریل در تدارک برگزاری یک تظاهرات بزرگ در استکهلم است که امیدواریم تعداد زیادی در آن شرکت کنند. همچنین قرار است در روز “ملی سوئد” یعنی ۶ ژوئن اعتراضات همبستگی با پناهجویان در سوئد برگزار شود. نکته مهم این است که همه سازمانها و نهاد هایی که برای حق و حقوق پناهندگان تلاش می کنند لازم است در همکاری با هم شرایط تقویت هر چه بیشتر این جنبش اجتماعی را فراهم کنند. حضور تک تک پناهندگان در امری که مستقیما به آنها ربط دارد بسیار ضروری است.من اطمینان دارم که به اتفاق اتحاد و اراده دسته جمعی دهها هزار انسان ما قادر خواهیم بود که دولت سوئد را به عقب نشینی های هر چه بیشتر واداریم و نهایتا سرنوشت بهتری را برای پناهدگان به ارمغان بیاوریم.

 

مصاحبه نشریه همبستگی با محمد عابدیان

m abedini

همبستگی: چند سال است در سوئد زندگی می کنید و اکنون موقعیت پناهندگی شما در چه حالی است؟

محمد:عابدیان: من ازسال ۱۵-۱۱- ۲۰۰۳ در سوئد هستم وحکم اخراج گرفتم.

همبستگی: اگر ممکن است تا آنجایی که برات ممکن است در جواب به همین سئوال خیلی مختصر  توضیح دهید که دلیل درخواست پناهندگی شما چه بوده و اداره مهاجرت به چه دلیلی به شما پاسخ رد داده است؟ 

 

محمد عابدیان: من سرباز نیروی انتظامی بودم وبه چند نفردر بازداشگاه کمک کرده بودم که مسوُلین متوجه شدن و من هم از ترس جانم از ایران فرار کردم. جواب اداره مهاجرت این بود که من اگر به ایران برگردم با قانون  ایران که از سربازی فرار کردم ۳ سال زندانی میشوم و بعد از ۳  سال آزاد میشوم. بدون اینکه دلیل اصلی تقاضای پاهندگی و مشکل من را در نظر بیگیرند.

 

همبستگی: آیا مدارک هویت و یا مدارک دیگری که نشان دهد در ایران تحت تعقیب بوده اید در اختیار این اداره قرار داده بودید؟

 

محمد عابدیان: اولا من به علت ترس از دستگیری و بازداشت بسیارسریع از ایران خارج شدم دوما چنانچه کسی در زندان باشد و یا به هر دلیلی بازداشت و زندانی و یا تحت تعقیب قرار بگیرد، هیچ مدرکی از مراجع قضائی جمهوری اسلامی دریافت نمی کند.

 

همبستگی:  آیا از زمانی که در سوئد هستید در فعالیت های سیاسی شرکت کرده اید اگر شرکت کردید اداره مهاجرت و یا وکیل خود را در جریان فعالیت های سیاسی خود قرار داده اید عکس العمل آنها چگونه بوده؟

 

محمد عابدیان:

بله من از اول عضو حزب کمونیست کارگری شدم و بعد با حزب حکمتیست  ارتباط داشتم و دارم و در بسیاری از تظاهرات ایرانیان در استکهلم شرکت داشتم. ازجمله چندین  بار جلوی سفارت رژیم جمهوری اسلامی شرکت کرده و درانجا سخنرانی کردم و چند بار هم جلوی مجلس سوئد در استکهلم هم در تظاهرات شرکت داشتم.عکس العمل اداره مهاجرت این بود که تمام فعالیت های  سیاسی من را قبول دارند ولی ازنظر اداره مهاجرت من برای رژیم ایران فرد مهمی نیستم و وکیل من از این جواب عجیب و غریب اداره مهاجرت در حیرت مانده بود.

 

همبستگی: برای اینکه اداره مهاجرت پرونده شما را بار دیگر مورد بررسی قرار دهد چه فعالیت های را در دستور کار خود گذاشته اید؟

 

محمد عابدیان: من مسئول سازمان پناهندگی شمال سوئد هستم و با نت ورک همکاری نزدیک دارم وعلیه جمهوری اسلامی درتظاهرتهای زیادی همکاری داشته وشرکت کردم و این فعالیت ها را همچنان  ادامه خواهم داد.من یک فعال سیاسی و مخالف سرسخت جمهوری اسلامی هستم. من فعالیت نمی کنم برای اینکه اقامت بگیرم. مستقل از اینکه اقامت داشته باشم یا نه یک فعال سیاسی علیه جمهوری اسلامی هستم و برای سرنگونی این رژیم مبارزه می کنم. اگر من الان در کشور سوئد بسر می برم برای نجات جان و آزادی ام در اینجا هستم به همین اعتبار برخورداری من از اجازه اقامت را هم حق مسلم خود می دانم.

 

همبستگی: در جریان هستید که تازگی دولت سوئد به پلیس مرزی دستور داده که پناهجویان بدون مدرک و پرونده بسته را جمع آوری و از کشور اخراج کنند. نمی ترسید شما هم مورد هجوم پلیس قرار بگیرید؟ آیا به طور شخصی به فکر تدابیری برای خود هستید؟

 

محمد عابدیان: چراهر لحظه امکان دارد مورد تعرض پلیس سوئد قرار بگیرم  تا به مسلح رژیم جمهوری اسلامی دیپورت شوم.

همبستگی: تمایل دارید با فدراسیون سراسری پناهندگان ایرانی فعالیت کنید؟    

 

محمدعابدیان :همانطور که ذکر کردم من درفدراسیون سراسری پناهندگان ایرانی فعال وبا هر جریانی که در امر پناهندگی وبرای یک دنیای بهترمبارزه می کند حاضر به همکاری هستم و شما هم بخشی از این فعالیتها هستید.

 

همبستگی: با تشکر از شما برای شرکت در این گفت و گو

محمد عابدیان:من هم از شما متشکرم

 

 

 

 

ژاله حافظی: گزارشی از جلسات هفتگی فدراسیون در شهر استکهلم

jaleh hafezi

من مدت زیادی نیست که به اجبار، مجبور به فرار از ایران شدم و در استکهلم زندگی‌ می‌کنم.

وقتی‌ که ایران بودم با فدراسیون از طریق سایت همبستگی‌ آشنا شدم و با مسئولین این سازمان ارتباط داشتم.الان که خودم یکی‌ از فعالین این سازمان هستم و از نزدیک با دیگر فعالین و دست‌اندرکاران فدراسیون ارتباط دارم بیشتر به حقانیت و تاثیر این سازمان در پیشبرد امر پناهندگی پی‌ برده‌ام.

فدراسیون پناهندگان ایران در رابطه با سازماندهی مبارزه متشکل پناهندگان فعالیت‌های گسترده و متنوعی دارد.

یکی‌ از فعالیتها برگزاری و جلسات هفتگی است. در همین رابطه فدراسیون واحد استکهلم جمعه‌های هر هفته ساعت ۶ بعداز ظهر جلساتی را برگزار می‌کند. در این جلسات علاوه بر بحث و تبادل نظر، وکلا و مشاورین آشنا با مسائل پناهندگی نیز حضور دارند و این جلسات فرصت مناسبی است تا بتوانیم از آخرین قوانین و اخبار پناهندگی مطلع شده و با همفکری و تبادل نظر با یکدیگر مبارزه جمعی‌ و متشکلی که تنها و بهترین راه رسیدن به اهدافمان است را پیش ببریم. فدراسیون پناهندگی ایران ظرف متشکل و قدرتمند پیشبرد پناهجویان است. به این صف بپیوندید تا با هم هر چه قویتر این عرصه مبارزه را همزمان هم برای گرفتن حق پناهندگی و هم علیه جمهوری اسلامی که سر منشا فرار انسانها از ایران است تا پیروزی نهایی پیش ببریم.

به امید آزادی مردم ایران‌

ژاله حافظی

رضا سعادتجو: دست آخوند ها از قدرت کوتاه

img 8314 - kopia

شبی که آخوند ها زوزه می کشند و از سیاست  آخوندی خود، همدیگررا پاره می کنند.

لبخندی بزن و برای خانه ات چراغی روشن کن

 فردا روز کوتاه کردن  دست آخوندها از دخالت در زندگی مردم است.

کنار پنجره با یک فنجان قهوه به فکر فرو می روم. در اندیشه ام، سالهای دور را به یاد می آورم که پیره روحانی  مرده است و روحانی های دیگر در عزای او جشن جانشینی به راه انداخته و در آن دوره آخوندی … آری، غذا به اندازه کافی برای تمام آخوندای گرگ صفت وجود داشت. واین به معنای آن بود که جنگ  گرگ ها اتفاق نخواهد افتاد.

اکنون سالها میگذرد و در این سالها، جنایات وحشیانه این ددان، از خون نا به حق ریخته شده ی آزادیخواهان، دیوارهای خاکستری ِ زیادی، سرخ شده است.  

در آن سوی دیوارها، در خفقان و سکوت در شکنجه و مرگ در بی عدالتی و اعدام و البته در فراموشی و نوشیدن ساندیس و سجده و خطبه های نماز…  توله های دیروز، بزرگ شده و امروز زوزه می کشند و من خوب می دانم فردا روز سرنگونی حاکمیت آخوندهاست.

امروز که احمدی نژاد ، گوشش را برای سخنان رهبری، تیز نمی کند وبرای تعادل ِ نیرنگ و دروغ خویش، وزن سیاست های خود وهم فکرانش را به سمت مردم متمایل می کند. باید در این مقاله یاد آور شد، به راستی اینبار صندوق های رای تابوت ِ چه کسی خواهد شد؟ مردم… رهبری… یا خواب های احمدی نژاد

احمدی نژاد که بر خلاف نظر رهبری پیشنهاد گفتگو با امریکا را مطرح می کند و پس از مدتی در میان افکار عمومی برادران لاریجانی را به چالش می کشد. و از زمزمه های اندک مردمی که او را ستایش می کنند دلگرم شده وبا در نظر گرفتن افزایش یارانه و همچنین پرداخت مبلغی ناچیز به بهانه ی نوروز، سعی در به حافظه نشاندن نام نیک خود در اندیشه ی مردم را دارد و همچنین امروز با شعار «زنده باد بهار» مشاعی را که در زیر سایه ی خود پنهان نموده بود، روباه صفتانه بیرون می کشد و از او چنان سخن به میان می آورد که گویا این رمال …، گمشده ی شیعیان را به خانه باز خواهد گرداند، و چه مزحکانه این قصه را هر بار تکرار می کند، قصه ی یک صندلی اضافه در هر جلسه، گذاشتن یک بشقاب اضافه روی میز وهمچنین جریان ِ حاله ی نور و ارتباط هر روزه اش با امام زمان

و در این روزها چه وقیحانه پس از مرگ چاوز،احمدی نژاد با نقشه ای از پیش تعیین شده در روز خاک سپاری، فرصت را غنیمت  و با در آغوش گرفتن مادر چاوز تابو شکنی کرده و در میان هرم قدرت و همچنین مردم ایجاد همهمه میکند.

او که در نظر دارد  با شکستن قوانین کوچک و بزرگ اسلامی حتی بیش از آنچه در دوره ی طنزآمیز اصلاحات رخ داد از خود چهره ای مدرن و با تفکری آزاد و دمکراسی خواهانه در نزد مردم از مشایی حمایت نموده تا این جنگ ِ آخوندهای گرگ صفت را حیله گرانه به سلامت بگذراند.

****

 

 

امید غضنفری: بیزاری و نفرت جوانان از دین و مذهب در ایران

omid ghazanfari 313 x 417

در طی سالهای گذشته در ایران شاهد تغییرات و بیزاری هر چه بیشتر جوانان نسبت به حکومت، مذهب، سیاست، اقتصاد، روابط اجتماعی، حقوق بشرو… بوده ایم. خصوصا با رشد وابداعات نوین دردنیای ارتباطات که دیگرحد و مرزی برای آن قابل تصور نمیباشد وبا توجه به همه محدودیت ها و فیلترکردن سایت ها وکاهش سرعت و یا قطع نمودن و بومی کردن اینترنت، باز میبینیم که نگرش مردم و در رأس آن جوانان تشنه آگاهی در خصوص موضوعاتی که همواره  تابو بوده اند تغییرات زیادی نموده است و همه تبلیغات سردمداران حکومت اسلامی بعد از گذشت ۳۴ سال نه تنها مفید وموثرواقع نگشته بلکه به خاطر غیر انسانی و عقب مانده بودن این افکار، نگاه این نسل آنچنان دستخوش تغییرات عمده ای شده است و چنان مظاهر دینی را برایشان بی اعتبار شده که آنها به اشکال مختلف تلاش می کنند خود را از ریشه های سنتی و مذهبی که حکومت به شکلهای مختلف و با چوب سرکوب تحمیل می کند؛ جدا کنند.

تلاشهای هر روزه جوانان درابتدا با شکل خاصی ازسرکوب مواجه میشود. کمیته های مختلف امر به معروف و نهی از منکر در خیابانها، پارکها، رستورانها و کافی شاپها به شکار دختران وپسران مشغول هستند. دختران و زنان  “بدحجاب” درخیابانها مورد تعرض نیروهای پلیس قرار می گیرند که دراین بین مردم همواره به زد و خورد با پلیس پرداخته اند. این طرح اما با گذشت سالها نه تنها نتیجه مثبتی برای حکومت نداشته بلکه به اهرم قدرتمندی برای بیگانگی بیشتر جوانان با دین تبدیل شد. این بحث هم هرچند با اکراه وشدت همچنان از سوی حکومت پیش میرود اما خودشان هم به بی نتیجه بودنش واقف شده اند.

اینها، آیت الله های میلیاردری هستند که دررأس آن اقلیت سرمایه دارجامعه، خون مردم را درشیشه کرده اند برای اینکه از منافع خودشان دفاع کنند. یک حکومت چپاولگر و جنایتکار میزند و میکشد تا از آن چپاول و غارت پاسداری کند.
سی وچهارسال تجربه حکومت اسلامی به همه ما مردم نشان داده است که هر حکومت، حزب یا نیروی سیاسی، به هر درجه ای که به مذهب آلوده شود، تنها نتیجه اش توحش است. ما اینرا تجربه کرده ایم, مااین را هرروز دیده ایم ولمس کردیم, ما هرروز با این زندگی کرده ایم, اسلام است که به اینها اجازه داده است به زنان زندانی تجاوز کنند با این روایت و توجیه مذهبی که اگر کسی را به صورت باکره اعدام کنیم، به بهشت خواهد رفت و بنابراین باید به اینها تجاوز کرد تا به بهشت نروند!

اسلام است که به اینها اجازه داده سنگسار کنند، دست و پا قطع کنند، مردم را درخیابان به گلوله ببندند و مخالفانشان را بگیرند و بعنوان محارب با خدا و کسانیکه در برابر خدا و ولی فقیه ایستاده اند، اعدام کنند. اینها تحت نام همین مقدسات، خون ها ریخته اند. این یک حکومت مذهبی است که دستش به خون صدها هزار انسان در این سی و چند سال آلوده است. جمهوری اسلامی، حکومت ۱۰۰ هزار اعدام است.

بدین ترتیب جمهوری اسلامی، مذهب را به عنوان یک امردولتی سیاسی واجتماعی و حتی بعنوان یک مرام، تماما درنزد اکثریت عظیم مردم ایران و مخصوصا جوانان، رسوا و بی اعتبار کرده است. بخصوص بعد از وقایع سال ۸۸ تجربه مردم باعث شد تا مذهب بعنوان یک سیستم عقیدتی زیر نقد شدیدی قرار بگیرد، بنحوی که آخوندهای ریز و درشت امروز نگران این قضیه اند.

طرح اولیه این نگرانی به چند سال پیش بر می گردد که برخی نمایندگان مجلس اعلام کردند، که اعتراضات کارگری و مخالفت کارگران با جمهوری اسلامی دارد به مخالفت با کل مذهب تبدیل میشود . امروز هم همانطور که در گزارشات می خوانیم، حوادث سال ۱۳۸۸و استفاده حداکثری از دین و باورهای مذهبی برای مقابله با معترضان و سرکوب آزادیخواهان ودگر اندیشان، تکرار وعده های دروغین سردمداران حکومت، بحران و فساد اقتصادی ومالی، بانکداری اسلامی، سقوط آزاد ارزش پول ملی، اختلاسهای میلیاردی، ناهنجاریهای اجتماعی، کاهش درآمدها وافزایش هزینه های زندگی و… در کل لاف بودن هر آنچه که از زبان دینداران گفته شده ولی در جامعه دقیقا برعکس نمود پیدا کرده موجب گشت تا بی‌دینی وعدم اعتماد به مذهب و بانیان آن به صورت یک سونامی درمیان جوانان افزایش یابد، بنحوی که تعداد زیادی از افراد عدم باور خود به دین و یا حتی خدا را به شکلی علنی در شبکه‌های اجتماعی ابراز می‌کنند.

به همین دلیل اکنون از بین آخوندها و مذهبیون هم کسانی خواستار جدایی مذهب از حکومت هستند. میخواهند به نحوی مذهب را از زیر تیغ حمله مردم به در ببرند. میخواهند مذهبشان را از نابودی نجات دهند. جوک هایی که برعلیه قدیسان و امامان و محمد و غیره در جامعه رواج دارد، هیچوقت اینقدر وسیع و گسترده نبوده است. هرکس یک روز در تهران و شهرستانها سوار تاکسی شود و سرصحبت را باز کند، فوراً متوجه میشود که مردم درچه سطح وسیعی دارند مذهب را به سخره می گیرند.

 

جوانان تاسوعا عاشورا را به حسین پارتی تبدیل کردند. ازمیان نسلهای قبل ازما چه کسی تصور میکرد که روز تاسوعا، عاشورا که یکی ازروزهای شدیداً مذهبی دراین جامعه بوده، جوانها در یک میدان شهر تهران جمع شوند و جشن بگیرند و بخندند؟ امروز حسین پارتی برای مردم عادی شده است.امروز تعداد کسانی که درایران نماز میخوانند بسیار کمتر از دوره های قبل است. اگر درجامعه ایران آماربگیرند، تعداد نمازخوان ها بسیار بسیارکمتر از گذشته و آن چیزی است که حکومت میگوید.
تعداد کسانی که بی خدا شده اند بیشترازهردوره ای ازتاریخ گذشته ایران است. این یک واقعیت است که خوشبختانه رسانه های حکومتی هم دارند از فرط هراس به آن اعتراف می کنند.
به این ترتیب دراین مبارزه طبقاتی عظیمی که در ایران پیش میرود، ضدیت با مذهب به یکی ازنیرومندترین ارکان انقلاب مردم وجوانان تبدیل شده است. انقلابی که با مذهب نه فقط به عنوان یک عقیده، بلکه به عنوان یک نیروی سیاسی تسویه حساب خواهد کرد و آن را از جامعه خواهد زدود.