بایگانی دسته: مقالات

عبدالله اسدی: گفتگو نشریه همبستگی با عبدالله اسدی در مورد موقعیت و شرایط اجتماعی پناهجویان و قضاوت در مورد آنها

abe

قضاوت های مختلف و متفاوت در مورد متقاضیان پناهندگی عنوان گفتگوی این شماره از نشریه هبستگی با عبدالله اسدی است.

همبستگی: موارد زیادی دیده و یا شنیده می شود که نسبت به متقاضیان پناهندگی در میان همان مردمی چند سال قبتر از همان کشور آمده اند و روزگاری خودشان پناهجو بوده و دارای همین موقعیت بوده اند ولی هنگامی  که بحث کمک به پناهجویان به میان میاید سرشان را بر می گردانند و حتی شنیده می شود در بعضی از موارد کسانی که خودشان در دوره هایی فعال این عرصه بوده اند، تجارب تلخی از دوران فعالیت خود با پناهجویان ارائه می دهند وگاهی اوقات حاضر به هیچ نوع کمکی در این مورد  نیستند. شما که تاریخچه و تجارب بسیار بیشتری در این عرصه دارید چه قضاوتی در این مورد میکنید؟

عبدالله اسدی: من اینطور فکر نمی کنم. مبنای تشکیل سازمانی که من در آن فعالیت می کنم اساسا دفاع از حقوق انسان است. اگر قدرت دنیا دست ما بود اجازه نمی دادیم یک متقاضی پناهندگی حتی برای یک ماه هم بوده منتظر صدور اجازه اقامت بماند. اجازه نمی دادیم هیچ پناهجویی بدلیل عبور “غیرقانونی” از مرز حتی به مدت یک شب  بازداشت شود. اجازه نمی دادیم کودکان پناهجو سالها به دور از والدینشان زندگی کنند. پناهجویان هم مثل بقیه مردم دنیا حق آسایش و زندگی انسانی دارند و برای همین است که کشور خود را ترک می کنند و از کشور دیگری درخواست پناهندگی می کنند. آنها محل زندگی خود را برای زندگی بهتر و حتی در بسیاری از موارد برای حفظ بقاء و ادامه حیات محل زندگی خود را ترک می کنند؛  بنابراین اساس کار ما دفاع از حقوق انسان است. نباید اجازه بدهیم انسانها مستقل از اینکه به چه مذهب و دینی منتسب می شوند و دارای کدام باور سیاسی و کدام جنسیت و گرایش جنسی هستند، حقوق انسانیشان پایمال شود. بهرحال بستگی به این دارد آنهایی که این طور قضاوت می کنند خود کسانی باشند تا دیروز فعال این عرصه بوده یا مردم عادی، از چه زاویه ای به قضیه نگاه می کنند و آن را چگونه می بینند. آنهایی که اینطور در مورد پناهجویان قضاوت می کنند از دریچه ای کوچک و محدود نگرانه به این موضوع نگاه می کنند.

معلوم است همانطور که در میان مردم بومی یک کشور آدمها دارای رفتار و فرهنگ و اخلاقیات متفاوت هستند؛ در میان انسان هایی که به هر دلیلی آواره و خانه به دوش شده اند و آنها را پناهجو می نامند رفتار و فرهنگ و اخلاقیات متفاوت وجود دارد. این نوع قضاوت ها درمیان بخشهای کوچکی از مردم همیشه وجود دارد و تمامی هم ندارد. برای مثال مغازه داری که بسیاری از امور کاری و زندگی اش از طریق بکارگرفتن متقاضیان پناهندگی خصوصا کار سیاه و پرداخت دست مزد پایین می گذرد و هر از چند ماهی یک نفر را اخراج  می کند و یکی دیگر را بکار می گیرد، بسیارطبیعی است اینطور در مورد پناهندگان قضاوت کند.دربعضی وقات حتی اتهام دزدی و غیره به پناجویان زده می شود. بحث من نیست که بگویم به هیچ کدام از پناهجویان ایرادی وارد نیست.ممکن است در مواردی این اتفاق هم افتاده باشد و بازهم می افتد و تکرار می شود. روزی هزار اتفاق در جامعه می افتد و دزدی های بسیار بزرگ صورت می گیرد و هیچ ربطی هم به پناهجویان ندارد. من کورکورانه به این موضوع نگاه نمی کنم و حتی به عنوان یک مدافع حقوق پناهندگان از پناهجویان فاصله می گیرم و از منظر یک شخص بی طرف  به این قضیه نگاه نمی کنم. از نظر من هیچ نوع منطقی پشت این قضاوت ها وجود ندارد. من بازهم  از این مثال استفاده می کنم همانطور که در میان مردم بومی یک کشور جرم و جنایت ودزدی و غیره وجود دارد در میان قشر پناهجو هم همین مسایل وجود دارد به همین دلیل جدا کردن پناهجویان و تعمیم دادن مسایلی از این قبیل بسیار یک جانبه  وکلی و کوچک وتنگ نظرانه است.

تا آنجایی که به فعالین قدیمی می بر می گردد که گویا تجربه تلخی در این مورد دارند این هم به این شوری نیست اما این ذهنیت وجود دارد. ولی در میان آنها بحث اساسا طور دیگری است. بسیاری از آنها بدلیل سنگینی حجم این کار نتوانسته اند بیشتر از این ادامه دهند واکنون هرکدام به فعالیت های دیگری مشغول هستند و این طور هم در مورد پناهجویان قضاوت نمی کنند.  درست است که اکنون بسیاری از آنها موضوع فعالیتشان مستقیما کار در عرصه پناهندگی  نیست ولی حتی یک ذره از موضع خود در دفاع از حقوق پناهندگی به عنوان یک امر انسانی کوتاه نمی آیند. مواردی هم بوده افرادی و جریاناتی به طور رسمی و بعضا به صورت مستقیم مبادرت به ایجاد یک تشکل پناهندگی کرده اند می بینید که بعد از شش ماه هیچ اثری از آنها باقی نمانده است و یک سره دود شده و به هوا رفته است. بخاطر اینکه اساسا ماهیت و پتانسیل این کار را نداشته اند اگر هم در دوره هایی در صدد ایجاد تشکلی بوده اند بیشتر از سر منفعت طلبی شخصی و گروهی و گاهی اوقات در رقابت با فدراسیون بوده است. اگر واقعا کسی بخواهد خالصانه و بدون هر نوع چشم داشتی با پناهجویان کارکند آن وقت متوجه می شود که کار با پناهجو نه تنها آسان نیست بلکه کار هر کسی هم نیست. کسانی که با قشر پناهجو کار می کنند باید از ظرفیت های سیاسی و اجتماعی و در عین حال متانت و صبر و حوصله بالایی برخورد باشند.

همانطور که گفتم فعالیت با متقاضیان پناهندگی کار ساده ای نیست دلیلش هم روشن  است؛ این گروه از مردم یعنی پناهجویان، دستشان به هیچ چیز در کشورهایی که بسر می برند بند نیست، ضعیف ترین حلقه جامعه هستند، همیشه نیم بیشتر آنها پرونده بسته هستند و به طور “غیرقانونی” زندگی می کنند و هرکدام در طول یک ماه چندین بار با فعالین و مدافعین حقوق پناهندگی تماس می گیرند و از آنها می خواهند دراین زمینه کمکشان کنند و به طور شخصی در پرونده آنها دخالت نمایند. روزی نیست از دور و نزدیک صدای گریه چند نفر را نشنوی که دو سال و یا سه سال  و یا بیشتر در ترکیه و بسیاری از شهرهای مختلف جهان  پناهندده شده اند و یا بلاتکلیف هستند و یا اینکه به درخواست پناهندگیشان پاسخ رد گرفته و همه راه حل های حقوقی را از آنها بسته اند. علاوه بر این، این وضعیت در چند نفر و چند صد نفر هم خلاصه نمی شود تعداد پناهجویانی که به طور غیر قانونی زندگی می کنند بسیار زیاد و باور نکردنی است. این موضوع برای ما فقط جنبه سیاسی و مبارزاتی ندارد بار عاطفی و انسانی زیادی نیز به همراه دارد. همانطور که یک خانواده پناهجو در اثر فعالیت ما اقامت می گیرند چقدر احساس غرور و خوشحالی به ما دست می دهد، وقتی هم که آخرین پاسخ منفی شان را می گیرند و به آنها حکم ترک خاک می دهند و به قصد اخراج به کشورشان آنها را بازداشت می کنند به همان اندازه تاثیرات منفی بر روح و روان ما می گذارد. فشاری که  در این موارد به فعالین ما  وارد میاید بسیار زیاد است و سنگینی آن در همینجاست. در موارد زیادی برای بررسی مجدد یک پرونده به هر دری می زنیم با پاسخ های بروکراتیک و غیر انسانی مواجه می شویم. کسانی که هنگام درخواست پناهندگی کمترین اطلاعی در مورد قوانین پذیرش پناهندگان ندارند بعد از گذشت مدت کوتاهی دسته دسته دلایل پناهندگیشان رد شده و به صف پناهندگان “غیرقانونی” اضافه می شوند و فشار و تاثیرات منفی آن بر فعالین ما بسیار سخت و خورد کننده است و فعالیت های فدراسیون را بشدت تحت تاثیر قرار می دهد. متاسفانه همین شرایط سخت باعث شده تا باندهای قاچاق انسان میلیارد میلیارد از متقاضیان پناهندگی پول به جیب بزنند و در بسیاری از موارد کرور کرور پناهجویان را سوار برقایق های چوبی و فاقد ایمنی کافی می کنند وآنها را در دریاها به حال خود رها می کنند و در آبهای ترکیه و یونان و اندونزی و استرالیا غرق می شوند و قلب هزاران نفر از بازماندگانشان را برای همیشه جرحه دار می کنند.

 به علاوه بسیاری دیگر از آدمهای سودجو تحت نام وکیل و حقوقدان و کیس نویس و غیره از متقاضیان پناهندگی پولهای هنگفتی به جیب می زنند و موارد زیادی وجود دارد که هیچ گشایشی هم در زندگی آنها ایجاد نمی کنند. در ترکیه و بسیاری از کشورهای جهان که روی آوری مردم به مذهب بشدت کاهش پیدا کرده است، کلیساها هم به منبعی برای سودجویی و فرصت طلبی مذهب و رواج مسیحیت از طریق به اصطلاح کمک به متقاضیان پناهندگی تبدیل شده اند.

اما فعالیت فدراسیون برای پناهجویان دارای هیچ قید و شرطی نیست. از موقعیت نابرابر پناهجویان سو استفاده نمی کند و کسی را بکاری مجبور نمی کند؛ با نهایت دلسوزی به عنوان یک امر انسانی به آنها کمک می کند. فدراسیون ظرفی است برای مبارزه پناهجویان و دفاع آنها از حق و حقوق انسانی خود. به همین دلیل باید تحول عظیمی در میان پناهجویان به این سمت ایجاد شود تا صف قدرتمندی در مقابل این وضعیت ایجاد کنیم و دست مذهب و سودجویان و فرصت طلبان را از زندگی متقاضیان پناهندگی کوتاه کنیم.

 در اینجا برمی گردم به مثالی که در ابتدای این گفتگو زدم. همان طوری که مثال برخورد یک مغازه دار به پناهجویانی که هر چند ماه یکبار بکارشان می گیرد و بعد از چند ماه از کار اخراجشان می کنند و پشت سرشان در محافل مختلف حرف می زنند و به خرابکاری و بسیاری مسایل دیگر متهمشان می کنند و یا کسانی که بر سر اجاره منزلشان به یک پناهجو، با آنها تنش پیدا می کنند بدون اینکه در یک مرجع حقوقی و بی طرف به این موضوع رسیدگی شده باشد، همه آنها به نادرست مورد قضاوت قرار می گیرند. از نظر من این نوع قضاوت عادلانه نیست. فدراسیون سراسری پناهندگان ایرانی از این فرهنگ ها هزاران قدم فاصله دارد.

همبستگی: می گویند پناهجویان همین که خرشان از پل گذشت دیگر کاری به کسی ندارند شما این را چطور قضاوت می کنید؟

عبدالله اسدی: اتفاقا بحث ما در همینجاست؛ این بحثها را همان جریانات و گروههایی مطرح می کنند که از سر منفعت شخصی و گروهیشان دست به چنین اقدامی می زنند وقتی که اقداماتشان نمی گیرد و منفعتشان را برآورده نمی کند همه چیز را زیر سئوال می برند. من در سازمانی فعالیت می کنم که از ۲۵ سال پیش تا به امروز به پهنای جهان از حقوق پناهجویان مستقل از مذهب، نژاد، قومیت، باور سیاسی و جنسیت و گرایش جنسیتی به عنوان انسان بدون قید و شرط  و بدون کوچک ترین تردیدی از حقوق انسانی پناهندگان دفاع کرده است. ما در عین اینکه همیشه پناهجویان را برای دفاع از حقوق پناهندگیشان به مبارزه متشکل و سازمان یافته در صف مبارزه این سازمان دعوت کرده ایم، ولی به هیچوجه دفاع از حقوق آنها را منوط به عضویت و فعالیت همیشگی با فدراسیون نکرده ایم. فلسفه فعالیت در فدراسیون سراسری پناهندگان ایرانی تغییر در زندگی انسانهایی است که به دلیل جنگ و نا  امنی و اختناق و سرکوب سیاسی، جان و آزادیشان به مخاطره می افتد و مجبور به ترک کشور و محل زندگی خود می شوند. بنا براین اعتقاد من این است خطری که اتفاقا متقاضیان پناهندگی را تهدید می  کند روی همین پل است و باید با تمام توان و با کمک و مشارکت خودشان خرشان را هدایت کنید تا از آن پل وحشتناک بگذرد و خودشان و خانواده هایشان با موفقیت به مقصد برسند.

همبستگی: شما خودت از این نوع فعالیت ها خسته نشده اید؟

عبدالله اسدی: چرا ولی این نوع فعالیت ها هم خستگی ایجاد می کند و هم شادابی، وگر نه گاهی اوقات  انسان از نفس می افتد. برای من بسیار سخت است که روزانه نمی رسم به تمام تلفنهای فدراسیون مرکزی پاسخ بدهم ولی مجبور شده ام خود را به آن عادت بدهم چون من مسئولیت یک سازمان را به عهده دارم که ۱۰- ۲۰ تا عرصه کاری دیگر دارد و من باید به عرصه های دیگر از وظایفم  نیز برسم. فدراسیون هم اکنون در حال اقداماتی است که بتواند عرصه های مختلف کار و فعالیت خود را آسانتر کند و این به  یک سازمان دهی و تقسیم کار لازم برمبنای  شرایط سختی که از آن صحبت کردم احتیاج دارد و هم اکنون در صدد اجرای آن هستیم.

همبستگی: می توانید خیلی کوتاه به رئوس اقداماتی که در صدد اجرا و بهبود آن هستید اشاره کنید؟

عبدالله اسدی: ایجاد تحول در امر مشاوره با متقاضیان پناهندگی به اشکال گوناگون و موثر، انتشار منظم هر دو هفته یک بار نشریه همبستگی، ایجاد تحول در سایت فدراسیون و معرفی مسئولین عرصه های مختلف، اعلام دفتر نمایندگی فدراسیون در چند شهر و کشور، تنظیم ساعت کار دفتر مرکزی و آرایش رهبری بالای فدراسیون و بالا بردن تحرک فدراسیون از طریق مبارزه خیابانی و صدور اطلاعیه و ایجاد پیوند و ارتباط با جریانات دیگر مدافع حقوق پناهندگی در کشورهای محل اقامت در هر جا که ممکن باشد و غیره از جمله اقداماتی است که در دستور فوری کار فدراسیون قرار دارد. *****

سپیده یادگار: عشق، زن، ناموس و جمهوری اسلامی

sepideh yadegar

سال ها پیش از مادرم پرسیدم : عشق چیست؟

گفت : عشق یعنی علاقه شدید قلبی بین دو انسان.

 همیشه در قلب ماندگار است؟

 نه بعد از اینکه روح سیراب شد به سمت جسم می رود تا آن را به تکامل برساند .

 پس هر انسانی حق سیراب کردن روح و جسمش را داراست؟

 برای دختران بعد از ازدواج. چون عشق بعد از ازدواج به وجود می آید.

 چرا فرق دارد؟ اینجا هم زنانه – مردانه است؟ عشقی که در آمدنش تاخیر دارد به زور آمده اگر می خواست قبل از امضا تشریف می آورد.

 درسات تموم شده؟؟

 

به عقیده اکثر خانواده های ایرانی عشق برای دختر بعد از ازدواج به وجود می آید و سکس قبل از ازدواج حکم اعدام دارد! سوال من اینست چگونه می شود بدون عشق و روش سنتی، ازدواج کرد و در عرض یک هفته گاهی بیشتر و گاهی کمتر به آغوش مردی رفت که حال نام شوهر دارد؟!

به همین دلیل است که امروز در جامعه ایران جوانان به این نتیجه رسیده اند که سند ازدواج بدون عشق چیزی بیش از کاغذ دفتر مدرسه شان در پایان سال تحصیلی نیست.

در تهران و اکثر شهر های بزرگ شاهد افزایش ازدواجهای غیر رسمی هستیم.

چگونه شد؟ چه بر سر فرهنگ ایرانی آمد؟ چرا جوانان اینگونه بی شرم و حیا شده اند؟

چیزی نشده! فرهنگ ایرانی که زندگی انسان ها را زنانه  – مردانه کرده است و زن را فقط به عنوان وسیله میبیند؟ آن فرهنگ در حال نابودیست دیگر چیزی به اسم مرد سالاری در جامعه جواب نمی دهد. تنها اتفاقی که در حال رخداد است از بین رفتن سنن قدیمی و غبار آلود و پیشرفت فرهنگ جامعه ایران است. مردم در حال رشد فکری هستند. چرا باید احساسات خود را در چهارچوب ازدواج رسمی محدود کنند؟ که بعد ها به خیانت ختم شود؟ چرا خیانت؟ چون زن مطلقه پیش خانواده پدری خود و جامعه جایگاه مناسبی ندارد. پس هم باید نقش همسر خوب را برای شوهر رسمی اش اجرا کند و هم به قلب خود برسد. پس چه بهتر که از همان ابتدا هیچ تعهد دفتری وجود نداشته باشد و وقتی علاقه از بین رفت از زندگی یکدیگر با احترام کنار روند.

نه عزیز من! جوانان بی شرم وبی حیا نشده اند؛ آنها فهمیده اند. آنها در قرن بیست و یک می دانند؛ می خواهند تجربه کنند؛ می خواهند از احساساتشان مطمئن شوند. دختران ایرانی دیگر نمی خواهند جنس مونث چشم و گوش بسته ای باشند که شب زفاف، همبستر مردی شوند که از شانزده سالگی سکس را تجربه کرده. حالا چگونه نقش همبستر خوب را برایش اجرا کند؟ اگر خوب نباشد چه می شود؟

چیزی نمی شود. پس قانون چند همسری برای چیست؟ آنقدر زن عقدی و صیغه ای بگیرد تا شهوتش خاموش شود.

آه که چقدر عقب افتاده است مغز این آقایان دولت. در طبیعی ترین نیاز انسانی هم تبعیض قائل می شوید؟

چرا یک زن نمی تواند؟.. نه بهتر است بگویم چرا نمی گذارید یک زن به حقی برابر با توئ مرد برسد؟

چرا باورتان نمی شود زن = مرد است؟

مرد نیاز جنسی دارد؟ زن هم دارد. به همین دلیل است موجودات همه جفتی دارند.

چرا هنوز در خانواده من رابطه داشتن برادرم با دوست دخترش یک امر طبیعی اما همین عمل برای من “گناه کبیره” است؟

چرا در جمهوری اسلامی و بیشتر کشورهای مسلمان خانواده ها بعد از با خبر شدن از رابطه دخترشان با معشوقه اش او را می زنند، می کشند و بعد هم اسمش را قتل ناموسی می گذارند؟ نه قتل ناموسی وجود ندارد. اسمش قتل یک جسم است.جسمی که می خواست آزادانه زندگی کند اما دیگر برای همیشه خوابیده. قتل روحیست که می توانست پرواز کند اما بالهایش را قطع کردند. قتل، قتل است ناموسی و غیر ناموسی ندارد.

دادگاههای جمهوری اسلامی پسری را برای قتل ناموسی تبرئه و زنی را به اتهام رابطه داشتن با معشوقه اش سنگسار می کند . این است عدالت اسلامی.

آیا وقت این نرسیده که زنان جهان با صدایی رسا اعلام کنند:

این جسم من است و اختیارش در دست من است. نه می گذارم از آن سو استفاده کنی نه می گذارم برایم حد تعیین کنی. من یک انسانم، عقل دارم، شعور دارم، پس کلاه خود را محکم نگه دار که باد نبرد نه دامن مرا!

 

 

سعید آریاپور: اقدام رژیم به از بین بردن زندانها، پاک کردن آثار ۳۴ جنایت و کشتار آزادیخواهان

s ariapour 320 x 239

وقتی صحبت از اوین میشود خواه ناخواه کسی یاد درکه نخواهد افتاد و خوش گذرانی و … بلکه به نوعی ترس وجودش را سرتا پا خواهد گرفت!

صدای خیلی از زندانیان سیاسی، خیلیها و خیلیها درون اوین خاموش شد نه تنها اوین بلکه قزلحصار، بلکه زندان گوهردشت کرج ووووووووو ، که بیانگر دوران سیاه کشتار و قتل زنداندان سیاسی از هر رنگی بوده ، از دیروز تا امروز!

 راهروهای مرگ معروف درون زندان که زندانی ها میرفتند ولی هرگز دیگر خبری از برگشتشان نبود! اعدام های روزانه و دسته جمعی که آقایان خود را نماینده خدا میدانستند و اینگونه صداها را که همراهشان نبود و به نوعی افکار با عقل جلو میرفت را خاموش میکردند، در خفا و در خفقان کامل!

صحبت پول بزرگ است و از بین بردن آثار جنایت؛ هموطن آگاه باش!!!!!

یکی از برنامه ها و طرح های رژیم منفور جمهوری اسلامی در سالهای اخیر این است که از زندانها پارک و بوستان بسازد..

سپاه پاسداران خیلی وقت است بدنبال از بین بردن نشانه های کشتار توسط رژیم میباشد.

میگویند: میخواهند زندان اوین را خراب و جایش پارک و موزه و چه و چه بسازند که هم با این ترفند زمین گران را صاحب شوند و هم به نسل جدید مسائلی با ابعاد دیگر جلوه دهند

مثلا در موزه مجسمه های که و که از خامنه ای گرفته تا … بگذارند.

و در سلولهای بظاهر ساخته شده اینها را گذاشته و بگویند فلان آخوند در اینجا بوده و یا فلان شخص اینجا شکنجه میشده و صحبت از جنایت و شکنجه علیه رژیم شاه کنند!

مردم چرا بیدار نمیشوند؟؟؟؟؟؟؟؟

جنایاتی که این حکومت بیشرم کرده و فقط تعداد کشتار بهاییهائی که حتی در کار سیاسی نبوده اند و فقط بخاطر اعتقاداتشان کشته اند حتی بیشتر از اعدام های زمان شاه است!

ببینید پست فطرتی حکومت تا کجاااا، وقاحت تا کجا، رذالت تا کجا، بیشرفی تا کجا!

مردم باید هوشیار باشند و سیاسیون هم همینطور نباید گذاشت که این ننگ توسط اینها از صفحه روزگار رژیم پاک شود همانطور که خاوران اینگونه نشد .. 

اینها میخواستند جنایاتشان در خاوران را هم از بین ببرند. 

رفتند و درخت کاشتند اما کسانی بودند که با نشان دادن عکس ها از خاوران دست این بیخردان را رو کرده و به جامعه جهانی و مردم نشان دهند پس مردم ایران آگاه باشند نسبت به کارهای شیطانی این رژیم ! براستی که خود شیطان در آن سرزمین حکومت میکند.

من و ما (مردم ایران) باید صدای آن کشته شدگان باشیم و هرگز نگذاریم رژیم منفور و جنایتکار جمهوری اسلامی این فجایع انسانی را از بین برده و فردا تاریخ را به نسل جدید جور دیگر جلوه دهد..

من از تمام کسانیکه در عرصه سیاسی قدم برمیدارند علیه رژیم جمهوری اسلامی عاجزانه خواستارم نه من بلکه مردم ایران، که با نشان دادن حقایق نگذارند که خون کشته شدگان راه آزادی و صدای این زندانیان سیاسی هرگز خاموش شود..!

با درود و سپاس از همه مردم ایران و مبارزان علیه حکومت منفور جمهوری اسلامی

و یک ایران سپاس از تمامی شما

با مهر و سپاس از همگی شما

 

سعید آریاپور


 

سمیرا محمدی: گسترش روند طرح های تبعیض آمیز علیه زنان در ایران

samira Mohammadi

زنان در سالهای اخیر با تغییر سبک زندگیشان و حضور فعال در سطح اجتماع، نظام جمهوری اسلامی را به چالش کشیده اند و این موضوع سبب شده تا حکومت به بهانه استحکام خانواده، زنان را به پذیرش نقش های سنتی و کلیشه ای رایج بازگرداند. طرح هایی چون تفکیک جنسیتی دانشگاه ها، کاهش اشتغال زنان، کاهش سهمیه زنان در دانشگاه ها و برخی رشته ها همگی نشانه هایی از اعمال قدرت حکومت بوده که سعی می کند با ایجاد تغییر در عرصه های عمومی، مرد سالاری را در عرصه های خصوصی نیز مستحکم سازد و با اعمال محدودیت ها زنان را از بازار کار بیرون کرده و آنها را در موقعیت های پائین شغلی و اجتماعی نگه دارد. همچنین با اقدامات دیگری نظیر بحث چند همسری، ازدواج موقت، تعیین حد و سقف برای مهریه، تبلیغ ازدواج درسن پائین، شرایط مطلوب مردسالاری را افزایش داده و حقوق زنان را بیش از پیش نادیده گرفته است.

با توجه به وضعیت کنونی ایران، در آینده نه چندان دور شاهد افزایش سطح خشونت های خانگی و کاهش اعتماد به نفس زنان خواهیم بود، مسئله مهمتری که نظام جمهوری اسلامی کوچکترین توجهی به آن ندارد چرا که زن در ایران جایگاهی ندارد و محکوم به زندگی همچون بردگان است، قرار گرفتن در جایگاه جنس درجه دوم، بی حقوقی مطلق سیاسی و اجتماعی، توهین و تحقیر روزمره و سرکوب صدای هر اعتراض، او را تبدیل به آسیب پذیرترین قشر جامعه کرده است. تنگ شدن عرصه ی زندگی بر زنان پیامدهای قابل توجهی در پی خواهد داشت که بر تربیت و رفتارهای آتی کودکان نیز تاثیرگزار خواهد بود. احساس عدم امنیت اجتماعی، نیازمندی به پشتیبانی و مراقبت به جهت ترس از خشونت های مختلف، ایجاد اختلال در روابط سالم اجتماعی، تبدیل نیروهای انسانی به موجوداتی رنجور و ناتوان، نهادینه شدن  احساس دائم عدم اطمینان و بی اعتمادی اجتماعی، غیبت از کار و کاهش بهره وری، ایجاد هزینه های سرسام آور درمان و . . . همگی از جمله پیامدهای ناگوار رفتارهای تبعیض آمیز حکومت علیه زنان در سطح اجتماع می باشد که نسل آینده را تربیت خواهند نمود و این هدیه حکومت ظالم جمهوری اسلامی به آینده تاریک ایران است.

همبستگی زنان ایرانی در اعتراض علیه ظلم و ستم نظام زن ستیز و مرد سالارجمهوری اسلامی است تا فردای ایران به روشنایی روز آزادی باشد. زنان آگاه ایران دیگر سایه مردان نخواهند بود و به عنوان زنانی مستقل اعتراض خود را با تمام وجود اعلام کرده و خواهان دستیابی به حقوق برابر اجتماعی، اقتصادی و سیاسی می باشند. امروز زمانی است که ما زنان باید برای رسیدن به حقوق از دست داده مان بجنگیم و این صدای ماست که ما را از موجوداتی تحت سلطه مردان به زنانی آزاد تبدیل می کند. مبارزه ما برای دست یافتن به حقوق پایمال شده مان نوعی هویت بخشیدن به خود می باشد، جایگاه خود را در حوزه های مهم اقتصادی و اجتماعی باز پس بگیریم و اثبات کنیم که ما هم انسانیم و حق زندگی آزادانه را داریم. این مهم بر من ثابت شده که راه مبازه تنها مسیری است که زنان آزادی خواه و برابر طلب را به جایگاهی در خور و شایسته شخصیت خود خواهد رساند و در این راه، مبارزه گروهی ما را به سر منزل مقصود می رساند. علیرغم سرکوب دائم حقوق زنان و فعالین این جنبش، مقاومت زنان بشکلی گسترده ادامه دارد و سهم شما برای آینده دختران سرزمینمان همراهی است پس بیاید  با مشت محکم به دهن قانون شکنان، قانون سازان زن ستیز و اسلامگرایان مرد سالار بکوبیم، شما را دعوت میکنم تا با تعهد و همراهی قوانین اسلامی مرد محور را تغییر دهیم، بیاید دنیایی بسازیم که عاری از خشونت و کلیشه های سنتی باشد، بیاید سرکوب خفقان زن را به آزادی و برابری تبدل نمائیم. بدون شک قدم گذاشتن در این مسیر شامل دشواریهایی خواهد بود ولی با هم و همصدا بودن مسیر را هموار خواهد کرد و به یاد داشته باشیم که رسیدن به برابری اجتماعی، سیاسی و اقتصادی  در گرو آشنایی هر چه بیشتر با حقوق واقعیمان می باشد. تلاشم بر این است تا در شماره های بعدی راجع به تمامی حقوق زنان بنویسم و امیدوارم همراه من باشید. بخشی از مباحثی که در شماره های بعدی به آن خواهیم پرداخت به شرح زیر می باشد:

         نگرش دین و قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران به زنان 

         حق زنان برجسم خود

         حق زنان در ازدواج

         حق زنان در طلاق

         اشتغال و جایگاه اجتماعی زنان

         تبعیض جنسی در قانون مجازات اسلامی

         دسترسی زنان به مقام های رهبری و تصمیم گیری

         مقایسه قوانین ایران و اسناد بین المللی درخصوص حقوق زنان

       و    مسیر مبارزه برای حل مشکلات حقوقی زنان در ایران

 

 “آگاهی کلید موفقیت ماست”

 

کیوان حسین نژاد: فرار از مذهب در ایران

keivan ho 266 x 266

اگر به رفتارهای  اجتماعی و روابط عام در جامعه  امروز ایران نگاه کنیم، برخلاف آنچه تصور میشود که جامعه، رو به سوی مدرنیته  فرهنگی و اجتماعی پیش می رود به جرأت می توان گفت طرز تفکر و تلقی جامعه از رفتارهای اجتماعی و جنسی که امروز در جوامع دیگر امری عادی محسوب میشوند، هنوز در گیر و دار قواعد دست و پاگیر و آموزه های عرفی و مذهبی آنچنان گره خورده که تنها با یک حرکت بزرگ و خودجوش، رهایی از آن ممکن است

مذهب یعنى حکومت قوانینى که بشر قادر به چون و چرا در آن نیست. مذهب یعنى حکومت بر بشریت بی‌حق. مذهب یعنی اعمال خشونتبار و قوانین پوسیده و ضد انسانی بر کوچکترین زوایای زندگی اجتماعی و شخصی انسانها.  مذهب یعنی لگد‌مال کردن خونبار ابتدائی ‌ترین حرمت‌های فردی و اجتماعی بشر یعنی اعمال آپارتاید جنسی، سرکوب ابتدائی ترین خواستهای نیمی از جامعه بجرم زن بودن است. مذهب امروز دستگاه بردگی قرون وسطائی کارگران برای پر کردن جیب سرمایه‌دارهای اسلامی است.  جامعه ایران از تنفر متراکم شده است  به سبب خشونت های چند لایه و پیدا و پنهانی که حکومت جمهوری اسلامی علیه مردم می ورزد؛  ستمی که بر زنان، جوانان، نویسندگان، روزنامه نگاران، هم جنس گرایان، مهاجران ودیگر گروههای سرکوب شده جامعه می رود بذر کینه را در دل جامعه ایران می پروراند. با در نظر داشتن نقش و نفوذ دین و یا ضدیت با دین (بی دینی) در ذهنیت حاکم بر جامعه و افق و خواسته های نسل جوان امروز کاملا متفاوت است. مذهب را با تمام زوایا و مختصاتش می شناسد؛ آنرا خوانده است اما نه برای آنکه اعتقادش به آنرا محکم کند؛ خیر برای اینکه به زمین بزندش. با هر بار مراجعه مجدد به مذهب آنرا بلند می کند و با شدت بیشتری به زمین میکوبد. این نسل دنبال آزادی و برابری و انسانیت است و راهش با مذهب و دین جداست.  جوانان این جامعه در قرن ۲۰ و ۲۱ به دنیا آمده در دنیای ارتباطات و اینترنت و ماهواره و این قانون و حکومت را که بر پایه و اساس قران و احکام پوسیده و ارتجاعی بوجود امده است را نمی خواهد. ضدیت این نسل  جوان با مذهب در تمام جوانب زندگی اجتماعی و فردیش است، نگرشش به خودش، جهان پیرامون، به جنس مخالف، به معیارهای اجتماعی وبه دنیای ایده اَلش هم، امروز زنگی ضد مذهبی دارند. این نسل از جوانان به این اعتبار، بشدت روند رو به رشد ضد مذهبی شدن دارند.

فاکتور جنبش عظیمی که علیه جمهوری اسلامی در جریان است را را باید به کل این بحث اضافه کرد .این تحرک عظیم اجتماعی  که رژیم اسلامی را در منگنه قرار داده است ، به این جنبش مذهبی امکان می دهد . ضدیت با مذهب را از دامنه عمل فرد خارج و مسئله جامعه تبدیل می کند انسان های   متحد احساس قدرت غیر قابل توضیفی می کنند .خود این صورت مسئله اجتماعی مبارزه ای برای سرنگونی رژیم اسلامی، احساس قدرتی عظیم برای مبارزه با مذهب را به جوانان می داده است. سرنگونی جمهوری اسلامی دروازهای را علیه مذهب می گشاید.

کیوان حسین نژاد 

 

 

 

مهشید هوشمست: فساد اداری در دولت اسلامی

Mahshid Houshmast

مهمترین عامل بوجود آمدن فساد اداری بزرگ شدن دولت است. با وجود اینکه جامعه ایران یک جامعه مذهبی “تلقی” می شود ولی درمیان همان مردم دینداری هم درآن به پدیده ای بسیار زشت و بی خاصیت تبدیل شده است. به همین دلیل مبارزه با دینداری در سطح قدرت و حکومت به یک مبارزه روزمره برای شخصی و خصوصی کردن آن بویژه در خود ایران به فکر و شعور مردم  تبدیل شده است. تاریخ نشان می دهد هر کدام از جوامع بشری که اسلام و مذهب بر آن حاکمیت داشته، کم و بیش مثل موقعیتی بوده که ما در ایران داریم. ما باید هر روزه شاهد شیوع فساد در جامعه باشیم و متاسفانه این مسئله به طور کلی جلوی پیشرفتهای اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و هنری و پیشرفت های فرهنگی را بسته و در عین حال هزینه های هنگفتی را بر دوش جامعه گذاشته است. یکی از مهمترین آنها در بعد کلان، افزایش فاصله طبقاتی بین فقیر و غنی است. اینها همه از برکت و عارضه های یک حکومت دینی ومستبد و بی ربط به منافع مردم است.

برطبق نظر و تعریف بانک جهانی، فساد سوء استفاده از اختیارات دولتی و قدرت برای کسب منافع شخصی و خصوصی یک دلیل عمده فساد اداری در ایران است. کاری که دولت ایران به راحتی انجام داده است و به هیچ عنوان پاسخگو نبوده.

نظام اداری در ایران بسیار نا کار آمد است انواع بی نظمی به اشکال گوناگون ظهور میکند. حتی تمام قوانین و مقرراتی که خودشان تصویب کرده اند  را به آسانی زیر پا می گذارند. پیچیدگیهای بیش از حد، بی توجهی به دستورات مقامات رده بالا، ضعف نیروی انسانی، سازش کارگزاران دولتی با افراد گروههای با نفوذ، شالوده های سست و نامتناسب سازمانی، انحصار مشاغل، ضعف سیستم مدیریت و در نهایت این بی نظمی ها روی یکدیگر تاثیر گذاشته و یکدیگر را تشدید میکند.

در کشور ما حاکمیت روابط به جای ضوابط و حامی پروری و خویشاوند نوازی حکومت میکند . تاسیس شرکتهای جدید دولتی از عوامل دیگری است که هزینه های دستگاه اداری را به شدت افزایش داده و به گسترش فساد اداری کمک میکند. مثلا” کشف اختلاس بزرگ ۳هزار میلیارد تومانی از بانکهای ایران که نتیجه همین فساد اداری است. این اختلاس زمینه درگیری بین دو جناح اصولگرایان شد. در این اختلاس هفت بانک دخیل بودند. رقم اختلاس در سال ۸۸ کمتر از ۸۰ میلیارد تومان، در سال ۸۹ حدود ۸۰۰ میلیارد تومان و در سال ۹۰ نیز ۲۸۰۰میلیارد تومان بوده است.

در این اختلاس در جلسات دادگاه نام چندین نفر از مدیران دولتی برده شد. مثل وزیر سابق راه و ترابری، معاون وزیر صنایع، قائم مقام سابق بانک مرکزی، معاون سابق وزیر اقتصاد، معاون سابق وزیر راه و ترابری  و برخی از نمایندگان مجلس . درباره این اختلاس بزرگ سخنان متناقضی از طرف دولت زده شد.این صحبتها واکنشهای منفی زیادی در جامعه داشت . حدود  دو هزار میلیارد تومان از این مبلغ های اختلاس شده از کشور خارج شده که ریئس بانک مرکزی این مسئله را تکذیب کرده.

اینها حاکی از فساد دولتمردان ایران است که سیستم اداری ایران را مستعد فساد کرده اند. آقای احمدی نژاد بارها حتی اجازه نداده که قوه قضائیه وظیفه قانونی خود را در مقابل عده ای انجام دهد که افرادی نالایق و طمعکار هستند.از اول انقلاب اختلاسهای دیگر هم انجام شده. ریشه اختلاس در پاسخگو نبودن دولت است.

مبارزه با فساد با شعار دادن محقق پیدا نمی کند چرا دزدها و پول به جیب زدنها در میان مسئولین بالای حکومت چنان زیاد شده که همه چیز را به هم ریخته و حساب وهیچ کتابی را برای کسی باقی نگذاشته است. این و ضعیت و این بیماری که زندگی میلیونها نفر از مردم ایران را تحت تاثیر گذاشته است فقط بایداز ریشه خشکانده شود. جمهوری اسلامی نه قادر به حل آن و نه میخواهداین کار راانجام بدهد. زیرا ریشه فساد از خود سران جمهوری و نوچه هایشان شروع شده و به اینجا کشیده شدهاست. دولتمردان به جای خدمت به کشور و مردم خیانت را پیشه کرده اند.

*******

 

 

 

احسان مظفری: شکنجه و اعدام اهرم جمهوری فاشیستی اسلامی ایران برای حفظ و نشان دادن هیبت حکومت

ehsan mozafari 362 x 466 271 x 349

 

آمار اعدام درجمهوری اسلامی روبه فزونی است و رژیم بی رحمانه و بیشرمانه به شکنجه و اعدام زندانیان به اتهام مهاربه  و فساد فی الارض و اقدام علیه امنیت ملی می پردازد.

هدف رژیم از این جنایتها به خیال خودش فضای رعب و وحشت را هر چه بیشتر در سرتاسر کشور حاکم و مانع از گسترش مبارزات مردم گردد.

هدف از همه این اعدامها زهر چشم گرفتن از مردم ستم دیده در جهت حفظ سیستم فاشیستی سرمایه داری حاکم نکه بی شک با هزار رشته به سرمایه داری امپریالیستی در سطح جهان وابسته است می باشد هدف ان است که با ایجاد فضای ترس و وحشت در میان تودههای مردم ما سرمایه دارن ایرانی و خارجی و رژیم حامیشان یعنی جمهوری اسلامی بتوانند مدت زمان بیشتری مردم ایران را استسمار و غارت کنند به همین دلیل است که اعدام با ماهیت رژیمهای فاشیستی چون حمهوری اسلامی تنیده شده است و همانطور که مارکس اندیشمند بزرگ تاکید کرده است اعدام برای زهر چشم گرفتن از توده های تحت ستم ذاتی جوامع طبقاتی است.

جمهوری اسلامی در طول مدت حکومتش با جنایتهایش ثابت کرده است در جهت حفظ قدرت از هر جنایت و سرکوبی دریغ نمی کند. به همین دلیل تنها راه رهایی از این اوضاع وخیم و اسفبار نابودی کل رژیم فاشیستی جمهوری اسلامی است.

نابود باد جمهوری اسلامی

زنده باد سوسیالیسم

احسان مظفری

 

 

مجید منظوری: روابط ایران و سوریه

M.Manzoori 128 x 160

اوضاع سوریه روز به روز نگران کننده تر میشود در حالیکه هر روز اجساد زیادی در سوریه کشف میشود و جنایتهای بشار اسد مشخص و مشخص تر، روابط ایران و سوریه نیز گرم تر و گرم تر میشود. در حالیکه غربی ها گفته بودند در صورت افزایش فشارها بر سوریه مجبور خواهد شد روابطش با ایران را کاهش دهد چنین چیزی اتفاق نیفتاد بلکه بر عکس باعث نزدیکی روابط این دو کشور شد.

کشوری مانند سوریه با توجه به این که در مقابل دشمنی چون اسرائیل قرار دارد همواره به یک حمایت استراتژیک در منظقه نیاز دارد و تجربه نشان داده است که تنها ایران میتواند این حمایت را از سوریه انجام دهد. رقم کنونی مبادلات دو کشور حدود ۷۰۰ میلیون دلار اعلام شده و اعلام کرده اند تا سه سال آینده به دو میلیارد دلار هم خواهد رسید.

رئیس مجلس جمهوری اسلامی از حمایت همه جانبه از حکومت سوریه در هر شرایطی صحبت کرده و احمدی نژاد هم از ایستادگی بشار اسد و ادامه سرکوب مخالفان حمایت کرده است. ظاهرا پیدا کردن یک قاتل  همانند خودش برایش جذابیت زیادی به همراه داشته و این در حالی است که کشته ها در سوریه دل هر انسانی را به درد می آورد. این کشتارها مانعی نیست تا رهبران جمهوری اسلامی از پشتیبانی حکومت سوریه دست بردارند.علی لاریجانی رئیس مجلس هم اعلام کرده: “هیچ امری نمیتواند مانع از حمایت همه جانبه از سوریه شود.”

احمدی نژاد در دیدار با وائل الحلقی نخست وزیر سوریه بر آرمانها و دشمنان مشترک نظام جمهوری اسلامی و دولت سوریه تاکید کرده و گفت: دشمنان ما امروز برای ضربه زدن به هر دو کشور برنامه ریزی کرده اند اما اراده و اعتقاد راسخ دو ملت توطئه های نظام استکبار را خنثی خواهد کرد. از طرفی به فرمان خامنه ای پس از انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ سپاه پاسداران به سرکوب و کشتار مردم پرداخت، مردمی که فقط خواهان آزادی بودند با سر نیزه، شلیک گلوله، پرت کردن از ارتفاع، زیر گرفتن با وانت، شکنجه و تجاوز در زندانها سرکوب شدند. مردمی که به خاطر آزادی و آسایش و رفاه و یک زندگی بهتر به خیابان آمده بودند یک دفعه به آنها مارک آشوبگر زدند.

رژیم جنایتکار اسلامی به جنایتکاری دیگر مثل خود دست دوستی میدهد و درجهت سرکوب مردم از آن حمایت مالی و نظامی می کند. از طرفی دیگراهمیت راهبردی سوریه برای جمهوری اسلامی و دلایل حمایت از آن را میتوان در محور های زیر خلاصه کرد:

۱- سوریه در سالهای پس از به شکست کشاندن انقلاب ۵۷ از سوی خمینی و جریان اسلامی، عملا به نزدیکترین متحد عربی جمهوری اسلامی درایران تبدیل شد.

۲- روابط حسنه سوریه با جمهوری اسلامی در راه اندازی و تقویت و گسترش اسلام سیاسی همیشه ادامه داشته است.

۳- به علاوه سوریه بعد از انقلاب همیشه در مخالفت با اسرائیل در کنار جمهوری اسلامی برای بوده است.

این جنایتکاران فقط برای حفظ نظام اسلامی به مسند قدرت تکیه داده اند و برای حفظ آن دست به هر جنایتی هم می زنند.

 

سپیده یادگار: پری های سرزمین من

sepideh yadegar

یه شب مهتاب/ ماه میاد تو خواب/ منو می بره / کوچه به کوچه / باغ انگوری / باغ آلوچه / دره به دره / صحرا به صحرا / اون جا که   شبا / پشت بیشه ها / یه پری می آد / ترسون و لرزون / پاشو می ذاره تو آب چشمه / شونه می کنه / موی پریشون …

پری در این آهنگ زیبا هر بار من رو به یاد دخترکی می اندازد در جامعه مرد سالار اسلامی ایران . این دخترک برادرزاده من است.بچه هشت ساله ای که تا دو سال پیش هر روز شاهد نقاشی خشن پدر بر روی صورت و بدن مادر خود بود. بچه ای که هرلحظه با صدای جیغ و کتک و زور گویی زندگی می کرد.دخترک قصه ما یکی از بچه های باهوش دوران خود مشخص شده بود.دکتر گفته بود دو سال بیش تر از سنش می فهمد. راست می گفت خیلی می فهمد . آنقدر که نزد پدر هیچ گاه برای مادر دلتنگی نکرد که مبادا مادر دوباره اذیت   شود. می خواست که اسطوره زندگیش آزاد باشد.

نگرانم. نگران هزاران کودک مانند او هستم. استعداد هایی که با خرافات مذهبی و مرد سالارانه نابود می شود. کودکی که یاد می گیرد   زندگی یعنی تبعیت از مرد و تمام! زندگی یعنی خفه شدن صدای اعتراض مادر پس من هم باید… زندگی را دیگر زندگی نمی کند بلکه بردهگی می کند. برده ای می شود اول برای پدر و برادر و بعد برای شوهر.از کودکیشان جز چند صفحه تاریک چیز دیگری باقی نمی گذارند. کودکانه ای که باید با بازی و خنده پر شود اما جز چند سوال چیز دیگری نیست.

 چرا نمی توانم با جنس مخالف هم بازی شوم؟

آقایان جمهوری اسلامی آیت الله های گرامی بیایید جواب بدهید. حقیقت را بگویید. برای لحظه ای مرد باشید. بگویید این سیاست ما است می خواهیم از همان ۶ سالگی به شما بیاموزیم زن و مرد با هم متفاوتند. می خواهیم مردان را به بت تبدیل کنیم و شما عبادت کنندگان شوید . مگر همان معلم دینی دبیرسانمان نبود که  گفت شوهر خدای دوم زن است باید آن را پرستید؟!

مرد خدای دوم است؟ خدای اولش کجاست؟ شاید خدای اولشان بتواند جواب علامت سوال های ذهن مرا از ده سالگی بدهد؟ شاید بتواند    بگوید آن نیمه شبی که بعدها تنها کابوس زندگیم شد چه بود؟ صدای داد و فریاد برای چه بود؟ چرا با دعواهای دیگر فرق داشت؟

بلند بود.بلند… چرا تمام اتاق می لرزید؟ گرگ وحشی پشت در بوی چه طعمه ای را چشیده بود که این گونه تلاش می کرد در را باز کند  پنجره را بشکند دیوار را خراب کند؟ صدای خواهرم چرا با لرزش می گفت فقط دراز بکش؟

نه بگذار خدایشان خسته نشود خودم می گویم. آن گرگ وحشی برادر خونی خودم بود. برادری که قصد جان خواهرش را کرده بود به اتهام حرف زدن تلفنی اش با پسری! نمی دانم دلیل آن که آن شب به جز خرد شدن وسائل خانه اتفاق دیگری نیفتاد محکم بودن در اتاق بود یا زجه های مادرم. هزاران بار با خودم فکر کردم اگر آن نیمه شب در باز می شد چه؟ یا اگر مانند صدها زن دیگر اتاقی برای پنهان شدن نداشتیم چه می شد؟!

مگر زن های دیگر چه شدند؟ می خورند! تا می خورند می زنند! اگر بپرسی چرا می زنید؟

می گویند: فقط حرف خود را می زند. می گویم ماست سیاه است می گوید سفید است! می گویم سهم من از زندگی بیشتر از تو است قبول نمی کند! می گویم من میروم خوش گذرانی تو بمان خانه گوش نمی دهد! می گویم تو زندانی باش من برایت آب و نان می آورم قبول نمی کند! می گویم بمیر نمی میرد! می گویم پس کور شو لال شو باز هم نمی شود! تو بگو من با این بشر لجباز چه کنم؟

قبول! من می گویم تو چه کار کنی. بیا لحظه ای جمهوری اسلامی را با کمونیست کارگری و قوانینش جا به جا کنیم. ایرانی را تجسم کن که همه زنان حقی برابر با مردان در همه زمینه های زندگی دارند. جامعه ای که مرد حق منع کردن زن از درس خواندن و فعالیت در جامعه را نداشته باشد. جامعه ای که مرد برای وجود زن ارزش قائل باشد. دادگاهی وجود داشته باشد تا هر گونه خشونت و نا برابری علیه زن سریعا رسیدگی شود. آن موقع چه کسی به خود اجازه توهین به زن را می داد؟

این یک مدینه فاضله برای زنان نیست جامعه ایست بدون مرد سالاری و تبعیض جنسیتی بدون جمهوری اسلامی و قوانین پوسیده اش.

می خواهم بدانم تصویر عدالت موجود در وضع قوانینشان چگونه است گمان می کنم کفه ترازو سمت مرد سنگین تر است.مگر خبرندارید زن از مرد کم تر است؟!!!

این وظیفه ما انسان ها مخصوصا زنان است که برای رسیدن به این برابری تلاش کنیم. این وظیفه ماست که به دولت جمهوری اسلامی و مردان خانواده خود بیاموزیم که ما فقط وسیله ای برای رفع نیاز جنسی شما نیستیم.ما وسیله نیستیم. این بدن بیانگر زیبایی و تکامل بشریت است. این بدنیست که جسم شما مردان را تا به دنیا آمدنتان حمل می کند. این نمادیست که به شما وجود خارجی می دهد.

از ما نخواهید که سکوت کنیم و گوسفند گله سنتی تان شویم. مادر هایمان را کور کردید که هر چه بر سرشان آوردید لال شدند. از تحصیل و کار منعشان کردید تا هرچه شنیدند با خود گفتند : کجا بروم؟ به چه کسی پناه ببرم؟

اما دیگر کافیست صدای فرزندانتان را باید با گوش های تیز بشنوید. این صدای نسل دیروز امروز و فرداهاست. نسلی که سال ها برای خفه کردنش تلاش کردید.این صدای ستم دیده مادرم است صدای گریه هایی که لالایی شبانه ام بود.صدای خواهرم صدای امید برابری اش با برادرم صدای نجوای آزادی اش. صدای برادر زاده ام فریاد نگاه کودکانه اش برای نجات زنانی مانند مادرش.

این یک جنگ نیست فقط پیدا شدن یک تناقض در معادله زندگی مردان جامعه اسلامیست چون دیگر هیچ زنی < مرد نیست بلکه =>

                                                                           زن = مرد