بایگانی دسته: مقالات

شیرین شکرزاد: گرانی مرغ و بی کفایتی جمهوری اسلامی

چند روزی بود که مدام در سایتها و پیامها میدیدیم که مرغ در ایران نایاب شده است و حالت جیره بندی پیدا کرده بود. این موضوع  اعتراضات و نارضایتی زیادی را در میان مردم دامن زد.برای مثال مردم در نیشاپور در مقابل یکی از مرغ فروشی ها دست به یک اعتراض گسترده علیه گرانی و جیره بندی مرغ زدند. در این اعتراضات یک زن نیز کشته شد، این نارضایتی علیه فقر و گرانی غیرقابل تحمل در همه جا موج می زند.

معلوم است که بدون براندازی این رژیم کثیف و کپک زده و از درون پوسیده نه تنها مشکلات مردم حل نمی شود بلکه به این مشکلات همچنان افزوده می شود. همینطورکه در انتخابات سال ۸۸ کروبی و موسوی به بهانه خوبی برای دامن زدن به اعتراضات مردم تبدیل شدند، گرانی مرغ نیز میتواند بهانه و صورت مسئله خوبی برای براندازی  رژیم منحوس اسلامی شود.

جالب اینجاست که رژیم فاشیستی جمهوری اسلامی علت گرانی مرغ را در ایران تحریم اقتصادی کشوراز سوی آمریکا میداند. ولی محمود احمدی نژاد رئیس جمهور جنایتکارشان هرازچندگاهی می گفت: تحریم های اقتصادی هیچ تاثیری روی وضعیت ایران نمی گذارد و از طرف دیگر دلیل هر اتفاقی را به گردن دول غربی و آمریکا و اسرائیل می گذارند. ولی واقعاً چرا مسئولان و حامیان رژیم گرانی و جدیداً جیره بندی مرغ را تکذیب میکنند؟

باید کمی اندیشید! این ناخدای کثیف و آدمکش آقای خامنه ای اصلا در این کشتی جایگاهی ندارد! سیدعلی خامنه ای وبسیاری از مسئولین گرانی ها و فقر و بیکاری را به گردن دشمنان جمهوری اسلامی می اندازند، چرا که خود به گردن نمی گیرند؟ سید علی خامنه ای لعنت برتو باشد، تو و عاملین تو و حامیان تو نمیخواهید و نمیگذارید به هیچ دلیل پرده از جنایتهای شما برداشته شود شماها چه در داخل ایران و چه در خارج از ایران بهترین زندگی ها را دارید و مردم ایران و گذشته های خودتان را فراموش کرده اید. خامنه ای درمجموع دربدترین دوران خود بسر می برد و دیر یا زود مردم ایران این جنایتکار دیگر سران جمهوری اسلامی را از عریقه قدرت پایین خواهند کشید.

مرگ برجمهوری اسلامی زنده باد عدالت انسانی

shirin_2_483_x_600_159_x_198

سارا ایرانی: فقر و فحشا در ایران!

در کشوری که همه سردمداران و مسئولان آن دم از حقوق انسانی و یا بقول خودشان حقوق بشر اسلامی میزنند؛ فقر بیداد میکند. جای تعجب دارد که اصلا اسلام ربطی به حقوق انسان داشته باشد. برعکس وجود اسلام سیاسی و حاکمیت اسلامی خود ناقض و نافی حقوق بشر است. برای اثبات این موضوع استدلال زیادی لازم نیست در هر کجای جهان که اسلام سیاسی و گروههای اسلامی وجود دارند مهر ضدیتشان را با انسان و آزادی های انسانی کوبیده اند و ترکش ترور و جنایت وحشیگری اسلام “عزیزشان” همه جای جهان را گرفته است.

این ترفند جدید حکومت اسلامی است که نام جدیدی برای حقوق انسانی گذاشته است که ضعفها و نقض حقوق انسانی را با آن بپوشاند. در ایران اسلامی زنان جایگاهی ندارند. در بسیاری موارد آنها از نداشتن رشته های دانشگاهی و کار رنج میبرند.  بسیاری از زنان در ایران یا دنبال شغل  میگردند یا برای بدست آوردن آن باید به کارفرما و دلال و واسطه و غیره که عمدتا از اشخاص دولتی هستند از جسم و روح خود مایه گذاشته و باج بدهند. اصولا زنان در جمهوری اسلامی برای تأمین مخارج زندگی معمولی خود به دو روش برخورد میکنند: ۱- یا در کوچه و بازار تن فروشی میکنند ۲- یا به کارفرماها و واسطه های حکومت اسلامی باج میدهند؛ و این همان حقوق بشر اسلامی در ایران است.

اگر چه در ایران همواره آمار دقیقی در این موارد در دست نیست اما آنگونه که آمار روزانه مردم نشان میدهد؛ حدود ۲۰ درصد از زنان در ایران تحت حاکمیت رژیم اسلامی وضعیت شغلی درستی دارند که این تعداد نیز بیشتر شامل وابستگان و دورو بریهای سران حکومت هستند و ۸۰ درصد مابقی زنان در این کشور در وضعیت بسیار نامناسب و بدی که در شأن انسان نیست بسر میبرند.

همان مهریه که از آن بعنوان یک پشتوانه زن مسلمان یاد میکنند در ایران اسلامی زنان تا وقتی که با همسر خود حتی در شرایط بد جسمی و روحی زندگی میکنند، گرفتنی نیست هم به دلیل عرفی که این حکومت در کشور ایجاد کرده و هم به دلایل دیگر از جمله دادگاههای مردسالار و وابسته به دولت که قضات آن از طرف مقامات بالا (رئیس قوه قضائیه) نصب شده اند.

در ایران در صورت طلاق، یک زن میتوانند مهریه خود را به اجرا بگذارند که فقط در تئوری و روی کاغذ آسان به نظر میاید و در عمل پس از سالها انتظار در صف دادگاهها و قانون توانایی مالی مرد به انتظار نشسته و یا برای گرفتن این مهریه که جمهوری اسلامی برای حقوق زن روی آن مانور میدهد باز هم به باج دادن از طریق تن و جسم خود بپردازند یا با آقایان دادستانها و قضات و یا برای مخارج زندگی ساده خود تن فروشی کنند. این گفته ها داستان نیست؛ واقعیت  ملموس زندگی زنان در ایران تحت حاکمیت سیاه رژیم اسلامی است.

متأسفانه هیچ سازمان جهانی دفاع از حقوق انسانی و حقوق زنان، علیه نقض حقوق بشر انسانی فعالیتی نمی کند. شاید این سازمانها آشنایی با این واقعیت تلخ زندگی زنان در ایران را نداشته و برای آنان قابل فهم نبوده است و هرگز دست نیاز این زنان بیچاره را نگرفته اند و حتی از کوچکترین کمک به آنان خودداری کرده اند و همچنان این زنان در آن جهنم به ادامه زندگی فلاکتبار خود علیرغم میل و خواسته خود ادامه میدهند. چون نه راه فراری از جهنم جمهوری اسلامی دارند و نه راه نجاتی برای گذراندن زندگی ساده و معمولی خود.

آیا این زنان در ایران انسان به شمار نمی آیند؟ آیا حق یک زندگی معمولی را ندارند؟ حتی زنانی که در خانه هایشان ناخواسته کار میکنند تحت کنترل شدید افکار دگم و بسته و عقب مانده اسلامی و سیستم مرد سالار قرار می گیرند و مانند یک کارگر که مورد ظلم و استثمار کارفرما و جامعه سرمایه داری واقع میشوند. آنها حتی برای مسائل شخصی خود اجازه تصمیم گیری ندارند، زیرا قانون اسلامی به آنان اجازه نداده و دوم اینکه فرهنگ و عرف و سنت که بازهم در نتیجه حکومت اسلامی و سیستم مردسالار آنها را مورد ظلم و تعدی مردان قرار داده است.

Sara_Irani

فاضل نادری: فشارروز افزون اداره مهاجرت وپلیس دولت سوئد برپناهجویان جوان ونوجوان افغانستانی افزایش یافته است

اخیرأ درجنوب کشور سوئد، چند پناهجوی جوان ونوجوان افغانستانی از سوئد دیپورت شده اند. دراین نوشته ما بنمونه هائی اشاره میکنیم.

*- حدود سه هفته پیش دونوجوان ۱۷و۱۸ ساله افغانستانی توسط پلیس در شهر مالمودستگیر شدند. دلیل دستگیری آنها این بود که این دونفر شامل مقررات “دابلین” هستند.

 

مقررات دابلین اینست:

چنانچه یک پناهجو ابتدا وارد یکی از کشورهای اروپائی شود، باید از آن کشور، تقاضای پناهندگی کند. اگر وی بعدأ وارد کشوردیگری بعنوان مثال سوئد شده واز آنجا تقاضای پناهندگی کند، درصورتیکه اداره مهاجرت سوئد، متوجه شود که این شخص ابتدا در یکی از کشورهای اروپائی بوده، شخص مزبوررا حتمأ به  آنجا برمیگردانند. تمام کشورهای عضو اتحادیه اروپا یعنی EU وکشورهای فنلاند، نروژ، ایسلند وسویس که در حال حاضر عضو اتحادیه اروپا نیستند، شامل کشورهائی هستند که  قانون و مقررات دابلین را امضاء کرده اند. کشورهای دابلین فعلأ شامل ۳۰  کشورمیباشند.

 

برای دستگیرکردن دو جوان یاد شده در بالا،۱۷ نفر پلیس شرکت نمود وآنهارا دستگیر کردند. دراطراف محل دستگیری آنها حدود۳۰۰ نفربعنوان اعتراض باین عمل پلیس تجمع کردند. وقتیکه از پلیس پرسیده شد، برای دستگیری دو نوجوان بیدفاع، آیا لازم بود که اینهمه پلیس بسیج شود؟ پلیس پاسخ داد، اولأ ما متوجه شدیم که آنها با Asylgruppen  (انسانهائیکه دردفاع ازحق پناهجویان همیشه درسوئد فعال بوده اند) درتماس هستند، ناگزیرهستیم که نیروی کافی باین کار اختصاص بدهیم. دوم اینکه اگر ما دستور اجرای حکمی را دریافت بکنیم، باید در اجرای این کار آمادگی لازم داشته باشیم.

 

فرد ۱۷ ساله را پس از مدت کوتاهی آزاد کردند ولی فرد ۱۸ ساله را دربازداشتگاه نگهداشتند وروز پنجشنبه ۶ آگوست بایتالیا دیپورت کردند. چنانچه فرد ۱۸ ساله میتوانست دوروز دیگر درسوئد ماندگار شود، میتوانست از نو تقاضای پناهندگی بکند. نکته بشدت نگران کننده اینست که این جوان ۱۸ ساله هیچگونه مدرک هویتی با خود ندارد. امریکه برای بسیاری از افغانستانیها بویژه جوانان ونوجوانان آنها، شناخته شده و متداول میباشد. طبق اطلاعات موثق منتشر شده، پلیس خشن وبیرحم ایتالیا چنین انسانهای اسیروفاقد مدارک هویتی را در زندانهای مملو ازبازداشت شدگان  نگهداری میکند که بیشترین وخشن ترین اذیت وآزارجسمی وروحی، توسط خود پلیس ومأمورین دولتی درآنجا رخ میدهد. گزارشات منتشر شده حاکی از آنست که بازداشت شدگان درچنین مکانها ازهیچگونه خدمات حقوقی، درمانی و بهداشتی برخوردار نیستند.

 

*- روزچهارشنبه پنجم سپتامبردر رسانه های خبری کشور سوئد وسیعأ پخش گردید که پلیس سوئد یک نوجوان ۱۵ ساله افغانستانی بنام علی، که یکهفته پیش دستگیر شده ودریکی از بازداشتگاههای پلیس در جنوب سوئد بسر میبرد را به کشور ایتالیا دیپورت خواهند کرد. زیرا وی شامل مقررات دابلین میباشد. بازتاب این خبر در رسانه ها از این نظر حائز اهمیت بود که علی در طول مدت اقامت ۹ ماهه اش در سوئد، بشدت درحالت افسردگی و فشارروحی وروانی بسر میبرده و بدینجهت مدام تحت معالجات درمانی  قرار گرفته است. علی برای رهائی از چنین وضعیت اسفبار چندین بار دست بخود کشی زده است ولی اورا نجاتش داده اند. درآپریل سال ۲۰۱۲ وقتیکه او برای اولین بار خبر دیپورت شدنش را دریافت کرد، لبهایش را بعنوان اعتراض دوخت وگفت میخواهم همینجوری بمیرم ولی دیپورت نشوم.

پزشک معالج وی میگوید، انگیزه  خودکشی درعلی خیلی قویست وباید او مدام تحت نظر باشد. او پس از شنیدن خبر دیپورتی خود، بشدت منقلب شده واز حالت عادی خارج میشود بطوریکه اورا سریعأ  به بخش اورژانس کودکان و نوجوانان بیمارستان عمومی شهر مالمو که عمدتأ بیماران روحی وروانی، درآنجا نگهداری میشوند اعزام میکنند.  در نتیجه پلیس مأمور اخراج او ناگزیر میشود که موقتأ دست نگهدارد. درهمین لحظات موقت که پلیس منتظرپاسخ از بیمارستان بوده که  علی را دیپورت کنند، ازطرف رسانه ها، از رئیس پلیس مرزی مسئول دیپورت وی سؤال میشود که علی در یک وضعیت بشدت ناگوارفشار روحی وجسمی بسر میبرد وشما چگونه چنین انسان بی پناه و محتاج بکمک را بانجائی میفرستید که وی تمام مشکلات را در آنجا دریافت کرده و باخود حمل میکند؟ پلیس پاسخ میدهد ما مأمور انجام وظیفه هستیم وبما مربوط نیست که به او در آنجا چی گذشته است! وضعیت علی نمیتواند نسبت بموارد مشابهی که ما تاکنون انجام داده ایم، استثنا داشته باشد! وقتیکه ازوی سؤال میشود، حتی اگر خود اداره مهاجرت از شما بخواهد که علی را دیپورت نکنید، چکار میکنید؟ چون وی با تصمیم اداره مهاجرت مخالف است، با کمال وقاحت میگوید، قضاوتها متفاوت است وما درعملی کردن تصمیم خود مصمم هستیم وعلی را دیپورت خواهیم کرد!. نکته قابل توجه اینست که خود اداره مهاجرت چنین مأموریتی را به پلیس محول کرده است ودراصل صاحب حکم، خود اداره مهاجرت است، لیکن پلیس بردستوردهنده حکم، قلدری وقدرت نمائی میکند که علی باید دیپورت شود!

 

خبردیپورت شدن علی از سوئد به ایتالیا، سریعأ همه جا پخش شد وبا واکنش شدید اعتراضی مواجه گردید وازناحیه قابل توجهی نهادها، روان پزشک علی و انسانهای علاقمند کمک به علی، خواهان متوقف شدن دیپورت اوشدند. حتی یکی از نمایندگان دولت سوئد، درپارلمان اروپا میگوید وقتیکه ما از سرگشت بسیارغم انگیز ودرد آورعلی آگاه شدیم، باین نکته فکرمیکنیم که ارسال علی به جائیکه اودر آنجا مورد اذیت وآزارجسمی وروحی قرارگرفته ودرآنجا باو تجاوز جنسی شده است، جای مناسبی نیست که او را مجددأ به آنجا بفرستند. دراثر همین واکنشها و فشارها از نواحی مختلف، اداره مهاجرت، ناگزیر شد که حکم  دیپورت علی را موقتأ متوقف کرده وپرونده اورا مجدد موردبررسی قرار بدهد. متوقف شدن دیپورت علی، بمعنای صدور اجازه اقامت باونیست ولی بهر تقدیر خطر دیپورت فعلأ کمرنگ شده است.

یکی از مسئولین اصلی وتصمیم گیرنده دراداره مهاجرت میگوید، ما فکرمیکنیم اگرامکان پذیر باشد، سعی کنیم پرونده علی در کشور سوئد موردبررسی قرار بگیرد که طبعأ خیلی بهتراست ولی شانس موفقیت در اینمورد کمتر است. هرچند من بر این باور هستم که علی واجدشرایط دریافت کمک از ناحیه ما میباشد.

 

علی تنها نوجوان زیرسن نیست که خطر دیپورت بایتالیا تهدیدش میکند. کودکان زیادی درشرایط علی به ایتالیا برگردانده شده اند وحدود صد نفر دردوره اخیر پاسخ ردی گرفته اند که به ایتالیا دیپورت خواهند شد.  تعداد ۳۲ نفر از منتظرین به دیپورت، بطور مخفیانه زندگی میکنند که دستگیر نشوند.  چه سرنوشت گنگ ونا روشنی در کمین آنهاست، کسی نمیتوان پیش بینی کند.

 

*- هفته پیش یک نو جوان ۱۶ ساله بنام نصرت شاداب توسط پلیس مرزی سوئد به ایتالیا اعزام ودر آنجا تحویل مأموران مرزی کشورایتالیا شد. این نوجوان سر سام گرفته به پلیس گفته است که من در این جای غریب وناشناس چکار کنم و چه خاکی برسرم بریزم. نه پول دارم، نه زبان بلدهستم، نه جائی وسرپناهی دارم که خودم را حفظ کنم. مجددأ آواره وسرگردان شدم. باید سعی کنم قوی شوم تا از بین نروم.

 

برای لحظاتی خودتا نرا درجای علی ونصرت بگذارید که ازکشورجنگ زده وسراسر نا امنی همچون افغانستان ویا گریخته ازجهنم جمهوری اسلامی با اوباشان و سردمدارانشان، موفق شده اید که بکشوری همچون سوئد پناه آورده و خواهان یک زندگی انسانی دورازتلاطمات وفشار هستید تا آرامش داشته باشید، ولی از بد حادثه نتنها آمال وآرزوهایتان به هدف نمیخورد، بلکه درپرتگاهی قرارمیگیرید که مشقات ودشواریهای زندگی فلاکت بارجدید درناکجا آباد هم بر مشقات گذشته زندگیتان افزوده میشود.

در گزارشات مربوط  باو نوشته شده است که او شبها درخیابانها میخوابیده است. تعداد زیادی کودکان ونوجوانان مشابه علی ونصرت وجود دارند که جواب ردی گرفته ومنتظردیپورت شدن هستند

 

اجازه بدهید کمی بعقب برگشته ونکاتی را دراینجا بازگوکنیم. دربهار سال ۲۰۱۱ پزشکان ومسئولین بخش روانی کودکان  بیمارستان عمومی شهر مالمو که ازکودکان ونوجوانان جنگ زده هم مراقبت ونگهداری میکنند، با مشاهده علائم و آثاریکه در بدن این افراد جنگ زده مشاهده کرده اند، به کمیساریای عالی پناهندگی سازمان ملل متحد گزارش کرده اند که تجاوز جنسی درمیان این کودکان ونوجوانان طی سالهای اخیر، بمراتب افزایش یافته است. بطوریکه از حدود ۲۰۰۰ مورد مشاهده شده در سال ۲۰۰۸، این رقم به تعداد ۳۵۰۰ نفر در سال ۲۰۱۱ افزایش یافته است. جالب توجه اینست که در این گزارشات تأکید شده است که تعداد قابل توجهی از اتفاقات  برای این قربانیان، در کشورهای در برگیرنده مقررات دابلین بویژه در ایتالیا رخ داده است. بنابراین چنین انسانهای دردمند وبی پناه نباید باین کشورها، مخصوصأ به ایتالیا باز گردانده شوند. پس ازپخش شدن گزارشات تحقیقی رادیو سوئد در مورد نکات فوق الذکر، افراد خیر وانساندوستانی در کشور سوئد، با نهادها ومراجع نگهداری این کودکان ونوجوانان تماس گرفته واعلام آمادگی برای ارائه هرگونه کمک وخدمات لازم شده اند.

 

رئیس نهاد مراقبت ازکودکان آقای فردریک مالمبری ( (Fredrik Malmberg میگوید اطلاعات دریافتی گواه آنست که ابتدائیترین موازین حقوقی دربرخی کشورها نظیر ایتالیا درمورد کودکان رعایت نمیشود. شما آقای توبیاس بیلسترم (Tobias Billström) وزیر اداره مهاجرت سوئد، موظف هستید رسیدگی کنید تا زمانیکه کشورایتالیا، به شرایط و رعایت حقوق و موازین دابلین که خود آنرا قبول کرده است، متعهد نیست، دیپورت پناهجویان کودک ونوجوانان را بانجا متوقف کنید.  همچنانچه چنین کاری درمورد یونان عملی شد.

نهادها و شخصیتهای بین المللی دیگری هم که در دفاع از حقوق کودکان وپناهندگان کار میکنند، گزارشات واخطارهای قابل توجهی به FN در امور یاد شده ارائه کرده اند که وضعیت کودکان ونوجوانان درکمپها و بازداشتگاههای ایتالیا نتنها رضایت بخش نیست بلکه بشدت وخیم وآسیب پذیرمیباشد.

 

دراثرگزارش چنین واقعیاتی است که دولتهای دانمارک، فنلاند وآلمان، متقاضیان پناهندگی، ازاین کشورها که درایتالیا توقف داشته اند را، بدانجا دیپورت نمیکنند. با اینکه همین کشورهای یاد شده، عضوکشورهای دربرگیرنده مقررات دابلین هستند ومصوبه مشترک را امضاء کرده اند. طبق گزارشات موثق منتشر شده، دادگاههای دولت آلمان ۱۷۴ مورد از پناهجویان شامل قانون دابلین را به ایتالیا دیپورت نکرده است. بدلیل برخی کم کاریها وبی احساس مسئولیتهائیکه ازناحیه بعضی کشورهای عضو دابلین صورت گرفته است، در پارلمان اروپا، بحثهائی است که درچنین مواردی رسیدگی بعمل آمده ودرصورت لزوم تغییرایتی داده شود.

درحالیکه کشورسوئد در اینمورد بابیرحمی تمام پناهجویان بویژه کودکان ونوجوانان قربانی را بایتالیا دیپورت میکند.

Tobias Billström میگوید شرایط در ایتالیا خوب است ودلیلی ندارد در اینمورد تغییراتی داده شود. وماباید بسهم خود در اجرای مصوبات آن بکوشیم. کسانیرا که شامل دیپورت به ایتالیا میباشند را ما بدانجا دیپورت خواهیم کرد وکارمان ایرادی ندارد.

 

براساس اطلاعات موجود چنانچه دولت سوئد /اداره مهاجرت بخواهد، به بپرونده های شامل مقررات دابلین که منجر بدریافت اجازه اقامت بشود، رسیدگی کند، کاری امکان پذیراست. بعنوان مثال اگر متقاضی پناهندگی در وضعیت شدید ناراحتیهای روحی و روانی بسر ببرد ونیز ازبیماریهای نادروغیر قابل علاج رنج میبرد که درکشور خودش، علاج ناپذیر است، میتواند اجازه اقامت انسانی دریافت کند. لیکن اداره مهاجرت سوئد در این زمینه فوق العاده سختگیربوده ودگم عمل میکند. طبق اطلاعات موجود که رادیوی سوئد، بررسی کرده است، از۳۹۷ مورد پناهجویان زیر سن وتنها که از طریق ایتالیا درسال ۲۰۱۲ بکشور سوئد آمده و تقاضای پناهندگی کرده اند، حتی یکمورد هم موفق بدریافت اجازه اقامت نشده است. یکی ازمسئولین تصمیم گیرنده اداره مهاجرت در شهر مالمو میگوید، شرایط در ایتالیا، مثل سوئد نیست ولی قابل قبول است. لذا دلیلی ندارد که ما مقرراتی را عوض کرده و تغیرش بدهیم. در مورد مقررات دابلین، ما تابع تصمیمات هستیم وهرگزاستثنا قائل نمیشویم. اینکه بر سرپناهجویان دیپورتی به ایتالیا، چه میگذرد ما مسئول نیستیم. این کشور قانون، سیستم و دستگاه حقوقی و اداری دارد که خودش مسئول اجرای آنهاست. مادر تصمیم گیریهای آنها نقش ودخالتی نمیتوانیم داشته باشیم.

 

فاضل نادری

۲۰۱۲-۰۹-۱۱

 

 

 

 

 

Fazel_1

عبدالله اسدی: پاسخ به نامه کیوان از ایران تحت نام چند کلامی درد دل

abe-asadi

جناب آقای اسدی درود بر شما
من کیوان هستم از ایران، چند کلامی میخواهم درد دل کنم.
وقتی که در جو مسموم سرزمینی به نام ایران زندگی میکنی و با انسانهایی
برخورد داری که فقط و فقط منافع مادی و پیشبرد اهدافشان برایشان مهم است
و برای رسیدن به هر هدفی از هیچ کاری روی گردان نیستند. وقتی افرادی را
می بینی که به وضوح خیانت حکومت را در حق مردمانش می‌بینند و بازهم فقط
برای لقمه نانی تن به هر خود فروشی میدهند. وقتی …
آنوقت است که با تمام ظلمهایی که در حقت شده، در اولین فرصت سینه ات را
جلوی گلوله رژیم کثیف اسلامی سپر میکنی و بارها تا مرگ میروی و برمیگردی،
زمانی که با لباسهای غرق خون همرزمانت تنها میمانی که تنها و تنها بسیار
ساده و بچه گانه برای انتقام عمر از دست رفته شان آمده اند تا شاید با
فدا کردن جانشان آینده بهتری برای کودکان این کشور بسازند و وقتی به
خود میایی میبینی خیل عظیم جمعیت معترض نه تنها برای اعتراض و آزادی
خواهی نیامده اند بلکه به نوعی شرف و حثیت کشته شدگان را هم زیر سئوال
میبرند و موضوعی به اهمیت تغییر حکومت را فقط پیک نیکی در میدان آزادی
فرض کرده اند و در حالی که فقط چند متر آنطرف تر جوانان این کشور برای
آزادی و رفاه آنها همچون میدان جنگی تمام عیار به گلوله بسته شده اند،
تمام اعضای بدنت درد میگیرد و به سادگی پایان راه برایت روشن می‌شود.
وقتی ۸۰% مردم کشورت جرات فکر کردن در مورد اعتقاداتشان را ندارند و با
کوچکترین چالش در مورد دینشان حتی موضوع بحث را عوض میکنند تا مبادا به
جهنم بروند. وقتی هر روز با انسانهایی در تماسی که با لباس نجس دین دست
به هر کثافت کاری میزنند و روی پست فطرت ترین آدمها را سفید میکنند.
با خود میگویم که آیا هنوز کسی در بین هم وطنانم وجود دارد که قدرت
اندیشیدن داشته باشد. یا اینکه به رایگان زمان و آسایش خود را صرف کمک به
دیگران کند، آنگاه با اشخاصی همچون عزیزان فدراسیون و نماینده آنها آقای
اسدی آشنا میشوم و زبانم قاصر از تشکر و سپاس در برابر بزرگی و لطف اینان
می‌ماند.
از صمیم قلب دست تک تکتان را میبوسم و درمقابلتان سجده میکنم شاید الله
بزرگی و عظمت را از شما بیاموزد.
کیوان

………………………………………………………………………………………………..

عبدالله اسدی

پاسخ به نامه کیوان از ایران تحت نام چند کلامی درد دل

کیوان عزیز: من هم به شما درود می فرستم.واقعیات زیادی در نامه درد دل شما در مورد ایران  وجود دارد. باید بپذیریم که ۳۳ سال حاکمیت یک رژیم توتالیتر فاشیستی – مذهبی با توسل به احکام الاهی و برقراری حکومت آپارتاید جنسی و ایجاد فضای رعب و وحشت در میان مردم، علی رغم میل من و شما جمهوری اسلامی توانسته است فرهنگی را که شما در نامه ات به آن اشاره می کنید به باور بخشهای از مردم آن کشور تبدیل کند.

 

کیوان عزیز من هم با شما موافقم اینها روی پس فطرت ترین آدمها را سفید کرده اند تا بتوانند به هر قیمتی که شده به حاکمیت سیاه خود ادامه دهند. اما نباید فراموش کنیم که حکومت اسلامی در دام موجی از نفرت و بیزاری مردم بسر می برد و نفرتی که از جمهوری اسلامی در ایران وجود دارد برابر است با نفرتی که جامعه جهانی و افکار عمومی جهان از هیتلر دارند. حکومتی که نهایت فقر و بدبختی را به مردم خود تحمیل کرده است، حکومتی که پایه هایش بر مبنای  اطاعت کور کورانه از دین و ایدئولوژی اسلامی بنا شده است، حکومتی که بیشترین و بزرگترین آوارگی را به مردم تحمیل کرده است،حکومتی که مناسبات اداری و فرهنگی خود را بر پایه دروغ و دزدی و رشوه و فساد گذاشته است باید از ریشه کنده شود.

رژیم اسلامی حتی روی مناسبات و مرودات ساده مردم تاثیرات بسیار منفی گذاشته است برای مثال جوانان برای شرکت در یک مهمانی ساده و خصوصی مجبور می شوند حتی به خانواده هایشان دروغ بگویند و برای حفظ امنیتشان در بسیاری از این نوع مهمانی ها هزار بار گریز بزنند تا برای شرکت در محل از قبل تعیین شده از گزند نیروهای امنیتی و ضد شادی محفوظ بمانند.

 

کیوان عزیز من نگرانی و عصبانیت شما را درک می کنم ولی با این حال تنها راه نجات این است که دست در دست هم بگذاریم در میان جوانان، مجتمع های  کارگری، مدارس، دانشگاهها، محل کار، استادیوم های ورزشی، محلات مسکونی و مهمانی ها و هرجا که ممکن است برای انداختن جمهوری اسلامی اتحاد و همبستگی ایجاد کنیم. اتحاد و همبستگی در میان بخشهای مخالف و مختلف مردم معترض این خاصیت را ایجاد می کند که تا هرجاکه اعتراضی برپا می شود به آن بپیوندند، آن را تقویت کنند و هر جرقه کوچک را به یک شعله بزرگ آتش علیه جمهوری اسلامی تبدیل کنیم. باید بتوانیم این همه خشم و نفرت را علیه جمهوری اسلامی هماهنگ و  متحد  کنیم.

 

کیوان عزیز در آخر، من هم  از اینکه فدراسیون سراسری پناهندگان ایرانی و شخص من را  مورد لطف و محبت خود قرار داده اید از شما تشکر می کنم و دستانت را از دور بگرمی میفشارم.همان طور که شما متوجه هستید فدراسیون سراسری پناهندگان ایرانی از ۲۴ سال پیش تابحال در بسیاری از مناطق جهان بدون در نظر گرفتن ملیت، نژاد، مذهب، جنسیت و گرایش جنسی و باور سیاسی از حقوق پناهندگان به عنوان انسان دفاع کرده و این تلاش ها همچنان ادامه دارد. مسلما نامه محبت آمیز شما و بسیاری از پناهجویان و بستگان آنها به ما نیرو می دهد و فعالین فدراسیون را در ادامه این مبارزه راسخ و دلگرمتر می کند.

 

آزیتا رزازی: حکومت سیاه جمهوری اسلامی

azita 160 x 239

با گذشت سه دهه حاکمیت سیاه اسلامی بر مردم ایران و تاراج جان و مال و ناموس مردم  به رهبری خامنه ای جنایتکار و رئیس ولایت مطلقه فقیه بر کشوری پهناور پوشانده شد و خاکستری از قتل گاه جنگ ،اعدام ، خفقان و زندان اسلحه و چماق تحقیر و توهین غارت و دزدی و اشاعه فرهنگ  و عقب مانده زندگی مردم ایران را به سیاهی و تباهی کشاند و هر بلای که فکرشو نمی کردی بر مردم یک کشور آورد.

اشاعهء فقر و اعتیاد و بیکاری یکی از دستاوردهای حکومت اسلامی اسلامی برای مردم ایران بود. سه دهه جنایت گسترده علیه مردم ایران، سه دهه تحمیل بی حقوقی، سه دهه سرکوب وحشیانه طبقه کارگر در ایران و ممانعت از ایجاد سازمانها و تشکل های کاری، سه دهه تحمیل آپارتاید جنسی و تحمیل ارتجاعی ترین قوانین علیه زنان در ایران، کشتار زندانیان سیاسی، شکنجه وحشیانه زندانیان و اعتراف گیری و دستگیری و خانه گردی و تفتیش عقاید به شکل بسیار زمخت و نژاد پرستانه جزو دستاورد های دیگر حکومت اسلامی برای مردم ایران بود.

هیچ چیز در ایرن سرجای خود باقی نمانده است از اول مهرماه قرار است برای دختران داشجو طرح کنترل جنسیتی به اجرا گذشته شود و از نوع مانتو تا کفش و جوراب،آز ناخون تا میزان آرایش و از نوع تلا و زیورآلات تا نوع دامن تا حجاب و هر نوع پوشش دیگر تحت کنترل قرار گیرد و میخواهند با وارد کردن این فشارها از علاقه دختران به ادامه تحصیل عملا جلوگیری به عمل آورند.

 این سرداران صدر اسلام می خواهند روی حافظه سیاسی مردم تاثیرات منفی بگذارند و آنها را دچار گیجی و سر درگمی کنند. ولی کور خوانده اند مردم در کمینشان نشسته اند جرقه ای که پس از انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ صورت گرفت میزان تنفر و آمادگی مردم را برای سرنگونی جمهوری اسلامی به خوبی نشان داد.با نوشتن یک مقاله کوتاه از جنایت ادواری سیاه بر سران کافی نبوده و امکان پذیر هم نیست این اشاره کوتاه فقط برای بازماندگان نسل سوخته معنای هزاران کتاب دارد کلماتی مثل تیر و ترکش، موشک و خمپاره، آژیر قرمز،آوارگی و جنگ زدگی، امتحان سه مرحله ایی، گزینش و …

بله قصه سرکوب مردم از همان روزها شروع شد و امروز همان چشم اندازی است که برای ایران رقم زدند و در جنگ بی بهانه نسل پرسشگر را بنام مکتب شهادت به قتلگاه بروند و بر پشته ای از کشته ها بیرق سبز یا حسین نشاندند و سالها در سایهء این بیرق اشک سرد و دل داغ دیدهء مادران ایران را در زیر چادری سیاه از جنس خانوادهء شهداء مدفون کردند .

آن نسل رفت و نسل پرسشگر دیگری آمد، نسل دانشجو، جوان، نگران و پرشور و شورشی، نسلی که فقط به یک اشاره میتوانست تمام سرهای سازندگی را خراب کند نسلی که فقط به یک رهبری نیاز داشت که به آنها یاد بده برای سازندگی بجز شر چه چیزهای دیگری باید ساخت اما این نسل هم به سادگی به نسل سوت و کف و روسری آبی متهم شد و از بالای ساختمان کوی دانشگاه بنام فاطمه و زینب به حیاط دانشگاه پرتاب شد و در همانجا ماند.

 

و اما بعدا، نسل خشم و نسلی که پس از سالها حضور در صحنه و این باربه بهانه رای منو پس بده به خیابانها آمدند و احمدی نژاد سرپاسدار تیر خلاص زن، آنها را  خس و خاشاک فرض کرد و دستور دادند تا در نهایت بی رحمی به بسیاری از بازداشت شدگان تجاوز جنسی کنند تا وحشی گری  اسلام عزیزشان به جهانیان بشناسانند.   

 

شهریار کاشانی: به داد آذربایجان برسید

shahriar kashani

روزهای گذشته روزهای غمگین آذربایجان بوده. اشک، خون، حسرت در این روز‌ها که آذری زبانهای ما در غم عزیزانشان غوطه ور شده اند. تلویزیون ایران کمترین بخش برنامه‌ها را به این موضوع اختصاص داده طوری که کشته شدن مزدوران ارتش تروریستی اسد مهمتر از جان چند صد نفر از هم وطنان آذری ماست؛ طوری که حتی در بین این همه عزاداری این مردمان زجر کشیده برنامه سخیف و مسخره (خنده بازار) را پخش کرده است! آخر مگر چند نفر در این کشور باید بمیرد که عزای عمومی اعلام شود؟!! تازه در همین آمار که تلویزین ایران  پخش کرده است آنقدر تعجب برانگیز است که حتی جناح راست حکومت هم واکنش نشان داده است. اگر فقط در هر کدام از این روستاها ۱۰۰ نفر زندگی‌می‌کرده است. میشود ۱۲۰۰ نفر نه ۲۵۰ نفر کشته همه اینها به کنار جناب آقای دکتر ۲ روز مانده  به اجلاس مکه آنهم عربستانی که دشمن قسم خرده ایران‌است نه تنها سفر را لغو نکرده بلکه آقای بقائی و مشایی و چندین وزیر دیگر را هم برده است.دریغ از یک پیام تسلیت!

در شمال ترکیه چند سرباز کشته میشود نخست وزیر  سفر را نیمه رها کرده از کره جنوبی باز میگردد اما در ایران دکتر ۲ روز زودتر میرود! آقای خامنه‌ای در دیدار با رؤسا و اساتید دانشگاها حتی یک کلمه راجع به زلزله حرف نمی‌زند. ایشان هفته پیش برای مسلمانان میانمار اشک میریختند که به نظر من اشک تمساح است راجع به هموطنان خود حتی یک اشاره نمیکند یا حتی تسلیت نمی‌گوید.

خدایا به داد آذربایجان برس

تسلیت به تمام آذری‌های  نازنین

شیدا کاشانی: نگاهی به نطق خامنه ای در مورد ازدیاد جمعیت در ایران

sheida kashani

چندی است که رهبر و مسئولین نظام همه به فکر رشد جمعیت ایران انجام در وضعیت نابسامان اقتصادی ایران افتاده اند .اینکه این بحث درست است یا نه  از دو جهت مورد نظر است:

– نخست، در جامعه که وضع معیشت مردم به شدت تحت تاثیر‌های همه جنبه آمریکا و متحدانش است و به فجیح‌ترین وضع رسیده که طبق امار بانک مرکزی زندگی‌در شهر تهران ۱،۶۰۰۰۰۰ هزار تومان خرج بر می‌دارد با حقوق ۵۰۰۰۰۰ هزار تومن چگونه است؟ خدا می‌داند!!

چرا که همگان می‌دانند که آمار و ارقام دستگاهای دولتی همگی‌از واقعیت دور است. برای دانستن خرج واقعی‌در تهران باید در کوچه پس کوچه و بازار ارقام را پیگیری کرد. گواه این قضیه چندی پیش مرغ در بازار کیلوی ۹۰۰۰ هزار تومان بود ولی‌دولت میگفت ۵۰۰۰ هزار تومان است!

باری به هر جهت گویا این تصمیم گرفته شده است زیرا وزیر بهداشت و درمان خانم دکتر مرضیه دستجردی در نطق هفته پیش گفته‌اند؛ سیاست حال حاضر وزارت خانه مورد نظر تولید و زاد و ولد است چرا؟ چون رهبری در نطق خود فرموده که ایران جای زندگی‌برای ۱۵۰/۲۰۰ میلیون انسان را براحتی دارد.عجب!!

در حال حاضر که جمعیت ایران کمی‌بیش از ۷۵۰۰۰۰۰۰ نفر است و جامعه جوان محسوب میشود که علاوه بر دارا بودن بیشترین منابع ارزان انرژی جهان از نظر نفت و گاز است و همچنین میزان قابل توجهی‌قشر تحصیل کرده و نیروی کار فراوان دارد. طبق اعلام سازمان امار ایران نرخ بیکاری در کلّ کشور در سال ۱۳۹۰ ۱۱.۸% بوده که البته در کرمانشاه ۲۰% و در یزد ۲.۳%بوده است.

همانطور که در بالا ذکر شد آمارهای دولتی چون با سیاست دخیل است و دخل و تصرف در آن صورت می‌گیرد قابل استفاده نیست. به هرو  اگر همین آمار دولتی را مبنا قرار به دهیم چگونه میشود با جمعیت ۷۵/۰۰۰/۰۰۰ درصد بیکاری بالای ۱۱% داریم میتوانیم برای جمعیت ۱۵۰ تا ۲۰۰ میلیون نفر رفاه آسایش امنیت و شغل درست کنیم؟

در جوامع پیشرفته اروپایی مانند کشور سوئد که در رفاه و امنیت اجتماعی همیشه جز ۱۰ کشور اول دنیاست، تشویق عموم جامعه به تولید و زاد ولد زمانی‌اتفاق میفتاد که همه گزینه‌ای رفاهی آماده است نه مانند ایران که یک روز رئیس جمهور می‌گوید زاد و ولد کنید ما ۱۰۰۰۰۰۰ تومان به حساب کودک می‌ریزیم که بعد از ۱۸ سالگی با سودش تحویل بگیرد. تو گویی همه مشکل با ۱ میلیون کذایی حل میشود

آن هم بعد از چند وقت تصمیم کنسل میشود. البته فقط و فقط طبقه فقیر ممکن است به حرف حاکمیت عمل کنند. وگرنه طبقه متوسط و مرفه جامعه تا زمانی که از رفاه  اولاد خود   مطمئن نشوند این کار را انجام نمی‌دهند.

 

– دوم، در جوامع دیکتاتوری مانند ایران دیکتاتور فکر می‌کند هرچه جمعیت بیشتر باشد دنیا از آن کشور بیشتر می‌ترسد و این یک برگ در مذاکرات و قدرت منطقه‌ای است غافل از اینکه آمریکا چین را به کشور مرفه تبدیل کرد چرا که طبق آمار طبقه مرفه به ۱۰۰ تا ۲۰۰ میلیون نفر رسیده است.

بیچاره زنان که باید بازیچه دست فاحشه مغزان دینی گردند.

 

شیدا کاشانی

 

فعال حقوق زنان

عبدالله اسدی:پاسخ به دو سئوال پناهندگی

abe-asadi

همبستگی: همیشه متقاضیان جدید پناهندگی با این نگرانی پا به  این عرصه می گذارند که هنگام درخواست پناهندگی با چه سئوالاتی مواجه می شوند و چگونه باید پاسخ بدهند، به دنبال کسانی می گردند که آنها را با اصل مطلب آشنا کنند. متاسفانه بسیاری از متقاضیان پناهندگی از همان ابتدای درخواست پناهندگی بناچار با اطلاعاتی عموما ناکافی و بعضا غیر واقعی و دست چندم وارد این پروسه می شوند. به همین دلیل این دسته از پناهجویان از همان روز اول بدلیل عدم اطلاعات کافی و دانش پناهندگی در طی مدت کوتاهی دلایل پناهندگیشان رد می شود و سالها سرگردان و بدون اقامت در بدترین شرایط زندگی قرار می گیرند. از نظرشما هم به عنوان دبیر فدراسیون سراسری پناهندگان ایرانی و هم به عنوان شخصیتی مطلع و شناخته شده در این عرصه، اولین سئوالی که در مقابل متقاضی پناهندگی قرار میگیرد در چه رابطه ای خواهد بود توضیحات شما در این مورد چیست؟

عبدالله اسدی: ممکن است بپرسند چرا کشور خود را ترک کرده اید؟ بهتر است گفته شود من از سوی دستگاههای قضائی و امنیتی ایران تحت پیگرد قانونی بوده ام. پرسش بعدی ممکن است این باشد که چرا تحت پیگرد قانونی بوده اید؟ برای پاسخ هرچه روشنتر به این سئوال لازم است به چند نکته از شاخصهای پذیرش پناهندگان اشاره کنم. برای مثال بجرم فعالیت سیاسی و عضویت در یک تشکل سیاسی، یا گرایشات مختلف جنسی برای مثال همجنسگرایی، بجرم تعلق به اقلیتهای ملی و قومی و همینطور اقلیت های مذهبی. منظور من این نیست که هرکس می تواند همه این شاخصها را به عنوان دلایل پناهندگی خود به مقامات امور پناهندگی معرفی نماید؟ اینهایی که اشاره کردم رئوس معیارهای پذیرش پناهندگان است.

 اما متقاضیان پناهندگی از ایران  باید به این نکته توجه داشته باشند که به ایرانیان به دلایل قومی و ملی اقامت نمی دهند. هرکدام از این مشخصات براساس سند کنوانسیون ژنو مصوب ۱۹۵۱ و تهیه و تنظیم پرتکل ۱۹۶۷ شاخصهای اصلی پذیرش پناهندگان محسوب می شوند و شما بعنوان متقاضی پناهندگی باید دارای یکی از این مشخصات باشید تا بعنوان پناهنده پذیرفته شوید. ولی درایران قانونا برای آنهایی که دین اسلام را ترک می کنند و برای مصرف کنندگان مشروبات الکلی ۳۰ تا ۷۰ ضربه شلاق و مشخصا برای افرادی که بجرم سه فقره مصرف مشروبات الکلی دستگیر می شوند  حکم اعدام صادر می کنند، توهین به مقامات حکومتی و مقدصات قانونا حکم ارتداد دارد. زنان بجرم زنای محصنه قانونا با مجازات مرگ مواجه می شوند. ولی بهرحال زنانی که مورد ظلم قرار می گیرند چنانچه بتوانند موقعیت غیر قابل تحمل خود را در مصاحبه با کارمندان و وکلای امور پناهندگی اثبات کنند می توانند از کسب حق پناهندگی برخوردار شوند. سعی من این است نکاتم را حول و حوش همین دو سئوال متمرکز کنم دربخشهای بعدی در جزئیات بیشتری به جنبه ها و سئوالات مهمتری هم اگر فرصت کنم  می پردازم.

همبستگی: می پرسند چگونه به این کشور رسیدید، از چه راهى؟ در این مورد چه توضیحاتی برای متقاضان پناهندگی دارید؟

عبدالله اسدی: تجربه کار در فدراسیون سراسری پناهندگان ایرانی نشان می دهد که بسیاری از متقاضیان پناهندگی این موضوع را بی جهت برای خود بزرگ و پیچیده می کنند و یا تصورشان این است که اگر بتوانند مسیر رسیدنشان را به کشور مورد نظر درست توضیح بدهند حل بقیه مسایل راحتتر می شود؛ درصورتی که این طور نیست. اگر پرسیده شد از چه طریقی  مثلا به هلند وارد شده اید؟ پاسخ متقاضی باید کوتاه و جامع به این شکل باشد: هوایی از طریق استانبول. لازم نیست شخص متقاضی پناهندگی در پاسخ به چنین سئوالی یک تنه کوه به کوه و شهر به شهر را توضیح دهد؛ مگر اینکه مصاحبه کننده همه چیز را وجب به وجب بپرسد و شما هم مجبور شوید به همه آنها پاسخ بدهید. هدف کارمندان دولت برای  طرح سئوال در مورد مسیر این است که بدانند مسیری که شخص متقاضی پناهندگی از آن آمده است اساسا درست است و اصلا در این وقت و ساعتی که شخص متقاضی پناهندگی به آن اشاره دارد، برای مثال پرواز مثلا ترکیش ایر از این مسیرصورت گرفته است و یا اساسا صورت می گیرد یا نه و یا ببیند این متقاضی پناهندگی اساسا در مورد مسیری که از آن آمده است اندک اطلاعاتی دارد یا نه؟

کسانی که با ویزا سفر می کنند و با ویزا خود را معرفی می کنند مشکل توضیح در مورد مسیر را ندارند. مسیر زمینی هم به همین صورت است اصلا لازم نیست متقاضیان پناهندگی با جزئیات همه چیز را در مورد مسیر سفر خود توضیح بدهند. اما توجه داشته باشید در مورد دلایل پناهندگی و اینکه چه ترسی و چه فشارهایی باعث خروج شخص متقاضی پناهندگی از کشور شده و چه ماجراهایی در زندگی وی اتفاق افتاده است لازم است با جزئیات بیشتری آنها را برای مقامات امور پناهندگی توضیح دهد. تاکید می کنم منظور من هر ماجرا و داستانی نیست؛ منظور من ماجراهایی است که در آن جان و زندگی شخص متقاضی مورد تهدید قرار گرفته باشد و با هم ربط داشته باشند.

*********

 

 

 

 

فاضل نادری:دموکراسی وارونه!

Fazel_1

روز سه شنبه ۱۷ ژوئیه، دادگاه استان Skåne در شهر مالمو، بکاررسیدگی به پرونده تروریست وراسیست جنایتکار بنام پتر مانگس (Peter Mangs) را پس از۲۲ روز پایان داد. این جنایتکار راسیست وآدمکش ۴۰ ساله سوئدی، در طول متجاوز از ۱۲ سال،  سه نفررا بقتل رساند و به ۱۴ نفر  بقصد کشت تیراندازی کرد. وی ازجانب دادگاه، پلیس، محققین رسیدگی به کار مجرمین جنائی، مطبوعات و رسانه های جمعی، به قاتل قتلهای زنجیره ای نامگذاری شد. تمام مقتولین و مضروبین وی، بجز یک دختر ۱۹ ساله سوئدی (که از بدشانسی دراین رویداد، موسیاه بود) همگی خارجی تبارمیباشند.

 

گرچه درطول سه هفته دادگاه طولانی مدتش، انگیزه این قتلها وترورهایش را بطور صریح توضیح نداد، ولی در لابلای سخنان و دفاعیاتش، عنوان کرد که قربانیان مزبور طفیلی های مفتخوراین جامعه وهزینه بگیران از اداره امور اجتمائی میباشند. چنین اظهاراتی دلایل سیاسی، ایدئولوژیکی و تنگ نظرانه تمام راسیستهای آدمکش و جنایتکار است که عنوان میکنند.

 

پتر مانگس، با هوشیاری وزرنگیهای تبهکارانه اش دادگاه، دادستان وهمکارانش، شاهدان دردادگاه و شرکت کنندگان از طرف مطبوعات و رادیو و تلوزیون را به سُخره گرفت وبه همه چیز با تمسخر خیره میشد. درپاسخ به سؤالات دادستان، وابستگان مقتولین ومضروبین وغیره جوابهای غیرمربوط ، سربهوا وگمراه کننده میداد و سرش را پائین میانداخت و به آنها ریشخند میزد. بهمین دلیل به مارمولکی ملقب شد که متناسب با شرایط، رنگ عوض میکند.

 

او صریحأ دردادگاه مطرح کرده است که از مبانی نظری هیتلر درضدیت با یهودیان وسیاه پوستان دفاع میکند. از کار  راسیستی، تروریست آندرس بریویک ) ( Anders Breivik درنروژ که منجر به کشته شدن بیش از ۹۰  نفرانسان بیگناه شد وهرگز نه تنها احساس پشیمانی نکرد، بلکه پشیمان از اینست که چرا نتوانست بیشتر از اینها  بکشد! دفاع میکند. از وقتیکه پتر دستگیر شد، تحقیقات پیرامون اوشروع شد، با دردست داشتن شواهد ومدارکی که بمرور زمان بیشتر و بیشتر و قویتر میشد، برای پلیس محرز شد، قاتل وجنایتکاری که در طول مدت متجاوز از۱۰-۱۲ سال خوف ووحشت در شهر مالمو براه انداخته است را دستگیر کرده است. این جنایتکار متبحر، چنان خوفی در شهر مالمو، بویژه در میان خارجیان مقیم این شهر، ایجاد کرد که همه را محتاط کرده بود که شب هنگام، در ایستگاهای اتوبوس و در مکانهای خلوت، تنهانباشند.

 

درتحقیقات مفصل ایکه قبل ازمحاکمه  ودر طول محاکمات برای اثبات جرائم وی صورت گرفت، ازجمله به سلاحهای گوناگون، پوکه خالیهای فشنگهای تیراندازی شده  چه در منزل و چه  با پوکه های جمع آوری شده درصحنه قتل وتیر اندازی مطابقت میکرد، کلید خانه اولین مقتول وی را، پلیس درمنزل پتر پیدا کرده است.  اسناد ومدارک ضبط شده در کامیوتر وی که اسم ومشخصات کسانی را که وی شناسائی کرده بود وغیره وغیره دال بر آن بود که وی همان قاتل و ضاربی است که پلیس مدتهای طولانی در جستجوی وی بوده است.  تمامی این شواهد و مدارک مضاف برموارد بیشمار دیگر، اتهامات وارده بر این متهم جنایتکاررا محرز میکرد. بهمین دلیل دادستان ودست اندرکاران مراجع قضائی، پیشنهاد حبس ابد بوی را کرده اند. این حکم تا مرحله انقضای مدت فرجام خواهی کماکان بقوت خود باقیست.  نتیجه نهائی طبق تصمیمات دادگاه، قرار است تا یکهفته روشن شود.

 

ازمتخصصین برجسته و واجد شرایطی که سالیان سال درسوئد درچنین مواردی، کارهای تحقیقاتی کرده ودرچنین دادگاههائی اظهارنظرات معتبر و قابل اتکائی را ارائه کرده اند وسخنان واظهاراتشان کاربرد دارد، معتقد ند که دلایل و شواهد فراوان، مثل قطعات پازل بهم پیوسته، مجموعأ ثابت میکنند که پتر همان قاتل وتیراندازی است که  اتهامات دادگاه در مورد وی صدق میکند.

 

تا اینجای مسئله امریست روشن، هرانسانی  چه در مالمو و چه در پروسه اتفاقات ورویدادهای ناگوارومرگبار یادشده واخبار واطلاعاتیکه درمورد دادگاه مربوطه را از طریق رادیو تلویزیون ومطبوعات دنبال کرده باشد، تصمیم دادگاه را منصفانه وعادلانه قضاوت خواهند کرد وانتظار دارند که حکم حبس ابد دادستانی قطعی شود.

 

ولی جای تعجب در اینجاست،  دو وکیل مدافع پتر اظهار میدارند که اسناد ومدارک برای متهم کردن وی ناکافیست. از جمله دلایل نا کافی اینست که :

–  وی را تنها مقصر قلمداد میکنید، چه بسا، وی شریک جرم داشته باشد!

–  درماشه اسلحه های وی، آثار انگشت که اثبات کند تیراندازی توسط پتر انجام شده است وجود ندارد!

–  در هیچکدام از این صحنه های قتل، نخ موی پتر یافته نشده است که بودن وی در محل را ثابت کتد!

–  پتر به انگیزه این قتلها وباصطلاح ترورهای یاد شده، اعتراف نکرده است!

–   اگر معتقدید که او اینکارهارا انجام داده است، باید اوتحت آزمایشات لازم روحی و روانی و درمانی قرار بگیرد.  شاید او مشکلات روحی وروانی دارد!

–  وغیره!

–  بهمین دلیل موکل ما باید آزاد شود!

 

طبق گفته های مقامات مراجع قضائی که درهفته اول محا کمات پتر مطرح شد، برای جمع آوری اسناد وشواهد ومدارک و غیره تا آنموقع حدود ۴۰۰۰۰ برگ کاغذ، یعنی ۸۰ بسته کاغذ چاپ  که هر بسته ۵۰۰ برگ کاغذ میشود ومقدار ۳۲ میلیون کرون هزینه برداشته است.  لازم بذکر است، قطعأ در دوهفته محاکمات بعدی، تحقیقات بیشتری انجام شده که باید بر این ۴۰۰۰۰ صفحه کاغذ اضافه کرد. همچنین تحقیقات وبررسیهای بعدی، هزینه هائی را دربردارد که باید بر آن ۳۲ میلیون کرون اضافه کرد.

 بعد ازرسیدگیهای طولانی وپرخرج قتل اولوف پالمه در طول متجاوز از ۲۶ سال که بالای یک میلیارد کرون برای دولت سوئد هزینه  برداشته است، مخارج محاکمه پتر جزو پرخرج ترین وسرسام آورترین هزینه ها درطول سالهای طولانیست.

 

جنایتکاریکه سالهای سال قتلها وترورهای گوناگون را برنامه ریزی کرده وحتی با دقت وهوشیاری موزیانه منحصر بفرد، عملی کرده وموفق هم بوده است، باید انگ روحی وروانی بر او الصاق کنند یا نخ موئی از او درآثار جرائم وی جستجو کنند تا اتهامات وی محرز شود! در غیر اینصورت، دادگاه واحکام صادره غیر دموکراتیک میشود! زهی براین دموکراسی وارونه ! این نمونه بارز دموکراسیهای وارونه است که برمردم در این جوامع حُقنه میشود. اگر حتی یکی از اینموارد را یک فرد خارجی انجام  میداد، همین باصطلاح وکلای مدافع ومراجع قضائی، این کارا  عملیات تروریستی نمینامیدند؟