بایگانی دسته: مقالات

محمد مومنی:یک روز تجاوز می‌کنید، یک روز قتلهای زنجیره‌ای به پا می‌کنید

Mohammad_Momeni_231_x_286

یک روز تجاوز می‌کنید، یک روز قتلهای زنجیره‌ای به پا می‌کنید

 

 

یک روز تجاوز می‌کنید، یک روز قتلهای زنجیره‌ای به پا می‌کنید یک روز همچو بوزینه از سفارت آمریکا و انگلستان بالا می‌روید یک روز “ندا “کشی‌ می‌کنید. ننگ و نفرین ابدی بر شما باد که از روز اول حکومتتان دستگیر کردید، شکنجه کردید، کشتید، غارت کردید سوزاندید ویران کردید و هنوز هم دست از این ماتمکده وطن بر نمیدارید.

هر بار که چهره‌های شما جماعت دهان گشاد با آن ریشهای بلند و پیراهنهای سپید چرک مرد شده را به تماشا مینشینم  با خود میگویم آیا سهم من از زیستن باید همیشه وحشت و هراس از عملکرد شما باشد؟ یک روز تجاوز می‌کنید، یک روز قتلهای زنجیره‌ای به پا می‌کنید یک روز همچو بوزینه از سفارت آمریکا  و انگلستان  بالا می‌روید یک روز “ندا “کشی‌ می‌کنید یک روز ……. و براستی روزی نیست که شما جماعت نادان باعث درد ملتی‌ نشوید و جهانی‌ نیازارید.

آقای بسیجی‌ دهان گشاد به واسطه اشغال سفارت آمریکا در اول انقلاب (البته نه توسط مردم انقلابی بلکه به دست نسل اول شما با نام دانشجو پیرو خط امام) همچنان داریم خفت و خاری میکشیم و تاوان میدهیم بس است! دنیای مدرن امروزی صحرای کربلا نیست که شور حسینی بگیرید و دست به عملی‌ زشت بزنید که در هیچ کجای دنیا مرسوم نیست! شما تنها قومی هستید که از ویرانی و بیچارگی وطنتان شاد میشوید و به خیال خود دارید با ابر قدرتها مبارزه می‌کنید.

مشتی انسانهای عقده‌ای (با پوزش از نام زیبای انسان) که اکثریت چهره‌ی کریه هم دارید هر چه به شما میگویند اجرا می‌کنید و باکی هم ندارید در جایی که قانون یعنی‌ حرف آیت الله  ها و عمل‌های شما، نباید هم بترسید!

می‌دانید به واسطه همان گروگانگیری ملت ایران چقدر تاوان داده است؟ هواپیماهایی که تابوت مرگ شده است را تماشا کرده‌اید؟ اثرات تحریمهایی که از همان روز نخست ارمغان دانشجویان خط امامی برای مردم بیچاره شد را دیده اید؟

 ۳۲ سال گذشته است و هنوز هم مردم ایران داغ ننگ آن گروگانگیری را با پاسپورت بی‌ اعتبار خرچنگ نشان اسلامی دارند  و دست آخر هم باید کشور قطر که سالگرد استقلالش با ایران ایر یکی‌ است آسمان ایران را اشغال کند چرا؟ چون مرگ بر آمریکا گفتید و نسل ما را به خاک سیاه نشاندید.

 دلم برای نسل خودم میسوزد نسلی که به واسطه حاکمیت سیاه شما جانوران اسلامی از همان آغاز تولد بی‌ اعتبار گشت، دلم برای مادرانی میسوزد که از این پس برای دیدن فرزندانشان باید راهی‌ دوبی‌ و ترکیه شوند چرا که سفارت انگلستان هم در ایران تعطیل میشود! میترسم آخر آن بمب اتم  را هم بر سر خودمان بریزید و رهایمان کنید از این ذره ذره مردن، دلم برای نسل بعد از  شکست انقلاب ۵۷ میسوزد.

 

 

سعید کریمی:دلیل زیر زمینی بودن موسیقی رپ در ایران

Said

دلیل زیرزمینی بودن موسیقی رپ در ایران

در چند سال اخیر همگی شاهد پیشرفت موسیقی رپ رپ فارسی در ایران و جای گرفتن آن در دل جوانان ایرانی بوده ایم.این سبک موسیقی همیشه معروف به یک سبک اعتراضی بوده و مهمترین علّت جای گرفتن آن در دل جوانان کشور حقیقتی بوده که این سبک از آن همیشه دم می زند.

موسیقی رپ خود شامل چند نوع سبک می باشد که از این چند نوع می توان سبکهای اجتماعی و سیاسی را به عنوان اعتراضی ترین سبکهای رپ به شمار آورد.این دو سبک همیشه اعتراضات خود را نسبت به جامعه، حکومت و سیاست یک کشور نشان داده است.

علّت زیرزمینی بودن این سبک موسیقی و همچنین دیگر سبکهای اعتراضی مثل سبک راک در کشورمان ایران این بوده است که این سبکها همیشه اعتراض خود را نسبت به دولت بیان کرده و باعث خوردن ضربه های کوچکی به رژیم کثیف جمهوری اسلامی بوده است. ولیکن با اتحاد همهٔ خوانندگان، بخصوص خوانندگان سبک رپ و راک و همچنین اتّحاد آنان با مردم عزیزمان می توان این ضربه های کوچک را به ضربه های بزرگتر و قویتری تبدیل کرد.

در رسانه های خیانتکار صدا و سیمای جمهوری اسلامی بارها و بارها شنیده ایم که از افراد و خوانندگانی که در سبکهای رپ و راک فعالیت داشته اند همیشه به عنوان انسانهای شیطان صفت یاد شده و دلیل اصلی آن همان ضربه ها و اعتراضات است. شاید این دولت پول پرست ظاهراً و از دید خود توانسته این افراد و خواننگان را سرکوب کند ولی هیچ گاه این افراد از قلم خود برای نوشتن اراجیف و یا دروغ استفاده نکرده اند.

تمام این حرفها و صحبت هایی که در این مقاله زده شد، فقط نشان دهنده علّت اصلی زیرزمینی بودن موسیقی رپ و موسیقی راک است که آن هم دارا بودن آزادی بیان در این دو سبک بخصوص رپ فارسی می باشد و این آزادی بیان همیشه باعث زمین خوردن رژیم آدمخوار جمهوری اسلامی بوده است.

به امید روزی که تمام خوانندگان زیرزمینی بتوانند با موفقیت و آزادی بر روی زمین به فعالیتهای خود بپردازند.

سعید کریمی (دی.اچ.ال)

الهام گودرزیان:من پناهنده دست ارتجاع اسلامی هستم

3_170_x_224

می خواهم خیلی مختصر چند کلمه ای از زندگی خودم بگویم. من ۳۲ ساله هستم و دریک خانواده مذهبی بزرگ شده ام. از دوران دبیرستان مشکلاتم کم کم  شروع شد. آنها با ادامه تحصیل من مخالف بودند؛ با مشکلات و مصائب فراوان، دوران دبیرستان را تمام کردم. رسم خانواده من این بود که دختر باید هرچه  زودتر ازدواج کند. خواهرم در سن ۱۶ سالگی با مردی که ۲۳ سال از خود بزرگتربود ازدواج کرد. خواهر دیگر من با مردی ازداواج کرد که همیشه در حال زدن وفحاشی کردن به خواهرم بود.

قرار بر این بود من هم با پسر عمویم ازدواج کنم. وی  در وزارت  اطلاعات ایران  کار میکرد وی یک جانباز بسیارمذهبی  بود. من می بایست به دانشگاه می رفتم ولی خانواده ام بشدت مخالف بودند. در همین رابطه دوبار دست به خودکشی زدم. میگفتم: دوست دارم تحصیل کنم ولی انگار من آدم نیستم و با آنها حرف نمی زنم. خلاصه آنکه در آن وضعیت بسیار بحرانی با پسری آشنا شدم که از بدی شانس من وی  معتاد از آب درآمد و خیلی هم عصبی بود. چهار سال پنهانی باهم دوست بودیم تا اینکه با هزار ترس و اضطراب از من خواستگاری کرد. او می ترسید از من رسما خواستگاری کند و از سوی خانواده ام پاسخ رد بگیرد. ولی من هم از وی خسته شده بودم بدم نمی آمد خانواده ام با وی مخالفت کنند چون همانطور که گفتم وی معتاد و خیلی عصبی بود. همه اعضای خانواده ام با این ازدواج مخالفت کردند ولی با این وجود من بدنبال این موضوع به مدت زیادی دچار افسردگی شده وتحت درمان قرار گرفتم.

 

 میگرن شدید داشتم من از دوست پسرم  هم عصبی ترشده بودم با اینحال در تاریخ۵/۶/۸۸ روز اربعین حسینی به بهانه نذری با خواهرم بیرون رفتم وبا کسی آشنا شدم. مدتها از این دوستی  گذشت واین آقا از من خواستگاری کرد و من هم برای وی از طرز فکر خانواده ام صحبت کردم. گفتم: امکان پذیر نیست و آنها اجازه نمی دهند با کسی که خودم انتخاب میکنم ازدواج کنم. وی هم اصرارمی کرد مادرش من را ببیند.از بخت بد من این دوست پسرم هم هر هفته عصر روز جمعه ناپدید میشد تا روز شنبه ساعت ۶ بعد ازظهرپیدایش نمی شد به همین دلیل به نوع رفتارش شک کرده بودم. همیشه از وی می پرسیدم  مهران تو کجا میروی که موبایلت رو جواب نمیدهی؟

بهانه میاورد و هر روز دلایلی را برای من توضیح می داد. وی هم از این نظر تحت فشار من قرار گرفته بود تا اینکه یک شب گفت: الهام من میخوام حقیقتی روبرای شما تعریف کنم.هزار فکر از سرم گذشت با خود گفتم حتما همسر یا نامزد دارد. گفت: من مثل تو مسلمان نیستم، من کلیمی هستم و جهودم و این گردنبند که در گردن دارم ستاره داوود هست و سپس آن را بوسید و دست مرا گرفت و گفت: الهام عشق نه دین و نه هیچ مرزی را نمی شناسد. از طرفی من نیز دوست داشتم  که ازمذاهب دیگر جز اسلام اطلاعات بیشتری داشته باشم. وی از ۱۰ فرمان موسی و از کمک کردن به بچه های مسلمان از نیت پاکشان برای من می گفت. می خواست من را قانع کند و به اسرائیل ببرد ولی من دوست نداشتم به هیچ دینی وابسته شوم.

ولی با این حال هم مهران را دوست داشتم. با هم بحث می کردیم وبا هم بیرون می رفتیم، دوره جالبی برای من بود. از مذاهب دیگر چیزی نمی دانستم ولی دین اسلام را با گوشت و پوستم چه در خانواده و چه درحاکمیت تجربه کرده بودم. تجربه کرده بودم که دین اسلام با شادی و شادمانی و با عشق و عاشقی و با زن و برابری زن و مرد و با هر نوع ترقی و تعالی بشر ضدیت دارد و من از این دین همیشه فراری بودم و نهایتا به طور کلی از آن فرار کردم. آرزو داشتم دخالت مذهب اسلام درآموزش و پرورش قطع شود، دست مذهب از  دخالت در زندگی خصوصی مردم قطع شود و دوست دارم روزی برسد که هرآنچه که برای زنان قانونی کرده اند غیرقانونی و به زباله دان تاریخ انداخته شود.

 

کمی از اصل موضوع دورشدم؛ روزی در خیابان گروههای مبارزه با مفاسد اجتماعی به ما گیر دادند. خیلی سخت از دستشان نجات پیدا کردیم. بعد از این ماجرا و برای اینکه یک بار دیگر به ما گیر ندهند با مهران تصمیم گرفتیم پیش کسی برویم و خیلی مخفیانه عقد کنیم. عقد را درتاریخ   ۲۵/۶/ ۸۹ روز تولد خودم انجام دادیم. عقد خوبی برای من نبود دلم بسیار گرفته بود داشتم اشک می ریختم و می گفتم من هم دلم می خواست در آن روز لباس عروس بپوشم. حلقه هایی را به دست هم کردیم واز ظهر تا عصر با هم در هتلی بودیم وعروسی کردیم. مهران قول داد ازاینجا که رفتیم دراسرائیل برای من جشن عروسی بگیرد. خلاصه روزها از این ماجرا گذشت. دوباره جریان پسر عمو برای من زنده شد. پدرم به من میگفت تو باعث ننگ و سرافکندگی خانواده میشوی اگر با پسرعمویت ازدواج نکنی. من هم میگفتم اجازه بدهید سر فرصت، تا اتومبیلم رو بفروشم بعد ازدواج میکنم.

 

من مهران را خیلی دوست داشتم و تلاش مهران هم این بود که من به آئین یهودیت درآیم ولی اینکار برای من احتیاج به زمان بیشتری داشت و باید خودم هم مطالعه میکردم. شخص خوبی بود و من عاشقش بودم. چیزهای زیادی را از وی یاد گرفتم. ولی گرفتاریهای من یکی و دو تا نبود مردی که ما را عقد کرد به من نظر پیدا کرده بود. او هرروز به من زنگ میزد ومن را به  خانه  خودش دعوت می کرد. من چندین مورد به اشکال مختلف برای وی دلیل آوردم و از رفتن به خانه وی خودداری کردم ولی آن شخص دست بردار نبود. آخرین بار که با وی صحبت می کردم صدایم رفت بالا. درجواب گفت: اگر به دعوت من پاسخ مثبت ندهید عقدنامه تان را در اختیارخانواده ات میگذارم. پدیده وحشتناکی بود. به مرز خودکشی رسیده بودم.هیچکس درد من را نمی دانست، میترسیدم چرا که  دیگر باکره نبودم. میترسیدم که حکم اعدام بگیرم. درتاریخ ۱۲/۶/۹۰ بود؛ داشتم از خانه بیرون می  رفتم که دیدیم یک موتورسوار نامه ای آورد، احضاریه دادگاه بود. خیلی ترسیدم، به مهران گفتم و وی فوری فهمید که یک نفر راپورت ما را داده است. برنامه ریزی کردیم که من به تهران یا ارومیه بروم تا اینکه مهران به من ملحق شود. به مادرم گفتم من میخواهم با پسر عمویم ازدواج کنم فقط باید بروم تهران و لباس بخرم. همه خوشحال شدند و برادرم برای من بلیط گرفت.  و بدین ترتیب من متواری شدم ولی دیگر از مهران خبری پیدا نکردم و نفهمیدم چه برسرش آمد. وقتی می گویند زن بودن در ایران اسلامی ممنوع است در اینجا معنی پیدا می کند. واقعیت این است که تنها زمانی ما می توانیم آزاد شویم که هیچ اسمی از جمهوری اسلامی در ایران باقی نمانده باشد. به امید آن روز.

 

****

۲۰ نوامبر ۲۰۱۱

اصغر مهدی زاده

Asghar_M._527_x_547_263_x_273

             مقدمه ….

سالهاست که از دین به ویژه اسلام چشم پوشیدم نه تنها اسلام بلکه از تمام ادیان البته قصد اهانت به دیگر ادیان را ندارم و مشکلم فقط با این زالوی ۱۴۰۰ ساله می‌باشد که هیچ وقت مردم سرزمین من نخواستند لحظه‌ای با تامل و تفکّر با این موضوع مواجه بشن چون ذهن  من و مردم کشور من

توسط عاملان دین به اسارت برده شده و تنها راه رهایی از این اسارت بینش و تفکّر خود مردم است . با امید به روزی که همگان از این خواب بیدار شده و زندگی‌ در خور انسان را سر لوحهٔ زندگی‌ خویش قرار دهیم.

 

 

  • ·         پیش گفتار….
  • ·          
  • ·          
  • ·         کارل مارکس
  • وی می‏نویسد: انسان سازنده دین است و نه دین سازنده انسان. دین همان ناآگاهی به خود و احساس به خود برای انسانی است که هنوز برخود فایق نیامده یا دوران خود را از دست داده است. اما این تحقیق محیرالعقول سرنوشت‏ بشر است، چرا که سرنوشت ‏بشر واقعیتی حقیقی ندارد و در نتیجه، پیکار علیه دین به منزله پیکار علیه جهانی است که دین جوهر روحانی آن است. فلاکت دین در عین حال، بیانگر فلاکت واقعی و اعتراف به آن فلاکت است. در ایدئولوژی، مفهوم خطا، فریب، سراب‏آسا بودن، گول زننده بودن و از خود بیگانه شدن نهفته است. از نظر مارکس، دین، اخلاق و سیاست ایدئولوژی است. سرلوحه همه آن‏ها هم دین است. به عقیده مارکس، دین و ایدئولوژی از نظر واقع‏نمایی نیز نه تنها چیزی را نشان نمی‏دهد، بلکه گاهی واقعیت را وارونه جلوه می‏دهد. ایدئولوژی زمانی واقعیت را وارونه و زمانی هم خود واقعیتی وارونه است. لذا، ایدئولوژی، شناخت راستینی از حقیقت روابط به دست نمی‏دهد، از آن رو که گاهی واقعیت را وهم‏آلود می‏بیند و درکی از واقعیت را نشان می‏دهد که بر توهم استوار است. است. مارکس معتقد بود تا همه شرایط اجتماعی دین به مدد انقلاب زایل نگردد، دین محو نخواهد شد.
  • ·          
  • ·         تناقض در دین
  • ·         . برای فهم دیدگاه دین اسلام ، به روایات نمی توان تکیه کرد ؛ زیرا هر فرقه ای بنا به سلیقه خود یا روایتی     ساخته است ،  یا از روایات منقوله ، با ادله خود یکی را قبول و دیگری را رد کرده است.    

فرض کنیم  ماه رمضان از راه رسیده، ماهی متعلق به مسلمانان که عذابی شده برای غیر مسلمانان. همه به خوبی میدانیم که در کشور ایران و بسیاری کشورهای مسلمان نشین، سزای کسی که در این ماه درملا عام، بخورد و بیاشامد، شلاق و زندان و جریمه است. وقتی امثال بنده از این موضوع شکایت می کنیم می گویند شما در یک جامعه ی اسلامی زندگی می کنید و بایستی به رسم و رسومات آن احترام بگذارید، رسم و رسوماتی که امروزه رعایت اون لازم الاجرا  شده است.  این رسوم، مضحک و مسخره و عذاب آور هستند اما به ناچار و از روی ترس، مجبورم که این یک ماه رو تحمل بکنم. اما نکته ای که میخواهم درباره ی آن صحبت کنم این است که مسلمانان نشان داده اند که هر وقت به نفع شان باشد دم از رعایت قانون و مقررات و احترام به عقاید دیگران می زنند.

  • چندی پیش بحثهای زیادی در ارتباط با قانون ممنوعیت استفاده از روبنده در چند کشور اروپایی صورت گرفته است.  در این مورد بخصوص مسلمانان فریاد برآورند که ببینید، در غرب که داعیه ی آزادی را دارد این گونه مسلمان ها را از حقوق خویش محروم میکنند. اون ها میگن که زنان مسلمان بایستی در انتخاب نوع پوشش شان آزاد باشند.
  • خوب قضیه در این جا جالب میشه، در کشور ایکس، قانونی وضع میشه که زنان حق استفاده از روبنده رو ندارند، کاری به خوب و بد یا درست و غلط بودن اون نداریم، بحث سر این است که قانون، حق استفاده از روبنده رو به زنان نمیده اما مسلمون ها هیچ توجهی به این موضوع ندارند اما وقتی یک زن غربی بخواد در کشور اون ها با پوشش دلخواهش تردد کنه بهش این اجازه داده نمیشه چون به قول مسلمون ها این جا یک کشور اسلامی است و شما بایستی به عقاید مسلمون ها احترام بگذارید.
  • اما این تناقض رفتاری مسلمون ها تنها در نوع پوشش نیست. مسلمون ها دوست دارند در همه جای دنیا مسجد بسازند اما امان از روزی که یک غیر مسلمان حتی رویای ساخت مکانی مذهبی رو در سر داشته باشه، اون وقت  است که خونش مباح میشه. کار مسلمون ها به جایی رسیده که دیگه حتی ساخت مسجد در کشورهای اروپایی هم ارضا شون نمی کنه و میخوان برای هر مسجد مناره های سر به فلک کشیده درست کنند اما وای به حال اون بدبختی که بخواد مثلن یک کلیسا در کشورشون بسازه.
  • در چند سال اخیر، کانال های تلویزیونی اسلامی مثل قارچ در تمام دنیا سبز شده اند و بیست و چهار ساعته دارند برای تمام مردم دنیا برنامه پخش می کنند. حالا فرض کنید که یک شبکه ی تبلیغ آیین یهود بخواد برای مردم کشوری مسلمان نشین برنامه ی مذهبی پخش کنه. فتوا پشت فتوا صادر میشود که اسلام در خطر است و دشمن دارد تیشه به ریشه ی اسلام میزند.
  • حقیقت این است که مسلمان ها هیچ کدام از قوانین دیگر کشورها رو رعایت نمیکنند، به هیچکدوم از رسوم اون ها احترام نمی گذارند اما دوست دارند تک تک غیر مسلمون ها به تک تک قوانین و رسوم شان احترام بگذارند.
    به امید روزی که دین اسلام از کشورمان ایران رخت بر کند.
  • ·          
  • ·          
  • ·          
  • ·         اصغر مهدیزاده
  • ·          

محمد مومنی:وقتی جنایتکاران به مبارزه با فساد بر می‌خیزند

 

 

Mohammad_Momeni_231_x_286

در این فضا اگر فساد و اختلاس مالی صورت نگیرد باید شگفت زده شد

داستان اختلاس نجومی سه هزار میلیارد تومانی به درگیری‌های سیاسی بی‌سابقه‌ای در جناح‌های حکومتی ایران منجر شده است. اتهام‌ها و ضد اتهام‌ها این روزها روزنامه‌ها و سایت‌های اینترنتی وابسته به جناح‌های مختلف را پر کرده است. و کار به جایی کشیده که ولی فقیه لازم دیده است برای کنترل اوضاع شخصا و علنا دخالت کند و خواهان آن شود که افراد درگیر قضیه آن را «کش» ندهند. دخالت خامنه‌ای ممکن است موقتا از التهاب جریان بکاهد، ولی مسلما نمی‌تواند بر رسوایی سیاسی بزرگی که گزارش‌های مربوط به این اختلاس در جامعه ایجاد کرده است سرپوش بگذارد. نظام جمهوری اسلامی از بنیان فسادپرور است و اختلاس اخیر را باید تنها حلقه‌ای از فسادهای مالی گسترده‌ای دانست (و البته بزرگترین آن‌ها) که تار و پود این نظام را در بر گرفته و در همه ارکان آن ریشه دوانده است. مبارزه با فساد در این رژیم نیز به یک شوخی ملی تبدیل شده است. و در واقع، وقتی پرچم این مبارزه به دست کسانی باشد که بزرگ‌ترین اتهامات جنایی آدم‌کشی و قتل عام را در پرونده خود دارند از نتیجه آن چه انتظاری می‌توان داشت؟

نظام جمهوری اسلامی بر فریب و دروغ و ریا بنا شده است. از آغاز تشکیل این نظام، صداقت و درستکاری قربانی تظاهر به اسلام و تعبد و ریا و مسجد و ریش و روسری و چادر و نماز شد. مهم این نبود که کسی درستکار است و آشنا به فن، تا به کاری گمارده شود. مهم این بود که آدمی به انقلابی‌گری تظاهر کند، مدح امام بگوید و خود را متعبّد نشان دهد تا مقامی بگیرد و به جایی برسد. این موقعیت بهترین فضا را برای جولان متملّقان و چاپلوسان و فرصت طلبان فراهم آورد و راه را برای نفوذ دزدان و جانیان در نهادهای حکومتی باز کرد. چه بسیار جانیان و باج‌گیران حرفه‌ای که به کمیته‌های انقلاب راه یافتند و یا فرصت‌طلبان از راه رسیده‌ای که یک‌شبه انقلابی شدند و به ارگان‌های حکومتی دست انداختند. و چه بسیار کسانی که به تظاهر و مقدس‌نمایی در بحبوحه جنگ انحصارات اقتصادی را به دست گرفتند و با کنترل واردات آلاف و الوف اندوختند و القاب سلاطین آهن و شکر و مانند آن‌ها را به خود اختصاص دادند. 

جمهوری اسلامی دو عامل دیگر تسهیل کننده فساد را نیز در این فضا فراهم آورده بود. یکی کنترل شدید مطبوعات و آزادی بیان تا کمتر کسی جرأت آن را پیدا کند که از فسادهای رایج حکومتی سخنی به میان آورد و انگشت اتهام را متوجه کسی بکند. همدستی مافیایی سوء استفاده کنندگان با نهادهای امنیتی و قضایی و روحانی به آنان اجازه می‌داد تا چنین افرادی را تحت عنوان ضد انقلاب و توهین کننده به مقامات به زنجیر کشند و با اعمال مجازات‌های خشونت‌بار و سنگین دهان آنان را ببندند. عامل دیگر، سنت پولشویی در فرهنگ روحانیت شیعه است تا کسانی که از روش‌های نامشروع به ثروتی دست یافته‌اند پیش این یا آن روحانی بروند و با اعطای سهمی به آنان ثروت خود را «حلال» کنند. بسیاری از روحانیان ظاهرا از همین طریق به انحصارهای واردات دست یافتند و سهم خود را نه به نقد و بلکه با شرکت در سودهای کلان واردات کالاهای مصرفی مردم گرفتند و به تدریج خود به عضویت این مافیای واردات در آمدند.

فساد و اختلاس مالی در چنین فضایی البته تعجب آور نیست. رژیمی که بخش عمده اقتصاد را خود در دست گرفته و به شکرانه درآمد نفت از ثروت زیادی برخوردار است با بستن سنگ‌های آزادی بیان و نظارت مردمی و رها کردن سگ‌های هار امنیتی و نظامی شکنجه‌گر و اعدام کننده، میدان بازی برای سودجویان ریاکار و متقلّب و چاپلوس فراهم آورده و آنان را بر خوان یغمای ثروت عمومی و بیت المال مسلط کرده است. در این فضا اگر فساد و اختلاس مالی صورت نگیرد باید شگفت زده شد، و یا اگر یک پرونده فساد مالی که برملا شده در یک روند سالم و عادلانه قضایی به صورت بی‌طرفانه پیگیری شود و متهمان اصلی آن در یک دادگاه علنی و منصفانه تحت محاکمه قرار گیرند و در صورت احراز جرم با روش‌های انسانی مجازات شوند باید تعجب کرد. تجربه (مثلا در پرونده اختلاس ۱۲۳ میلیارد تومانی سال ۱۳۷۲) نشان داده است که پرونده‌های این چنینی معمولا با مجازات خشونت بار متهمان ردیف چندم بسته می‌شود در حالی که متهمان ردیف اول که به حکومت وابسته‌اند یا کلا از مجازات فرار می‌کنند و یا با مجازات‌های سبکتری روبرو می‌شوند.

آن چه که پرونده اختلاس اخیر را از موارد پیشین آن متمایز کرده و باعث جنجال‌های بی سابقه‌ای شده است فقط ارقام نجومی آن نیست. رقم اختلاس البته بسیار مهم است و برای اکثریت مردمی که به یارانه‌های دولتی نیازمندند و زندگی سختی را تجربه می‌کنند شنیدن این که یک فرد (یا گروه کوچکی) موفق شده‌اند با زد و بند چنین مبلغ کلانی را از نظام بانکی کشور بیرون بکشند، آن هم در رژیمی که ادعاهای اخلاق و معنویت و عدالت آن گوش فلک را کر کرده است، باید بسیار دردناک باشد. ولی علاوه بر آن، نفس این که خبر مربوط به این اختلاس در بحبوحه یکی از شدیدترین انشقاق‌های حکومتی در تاریخ حیات جمهوری اسلامی رخ داده، به آن اهمیت سیاسی فوق العاده داده است. این اختلاس اکنون به صورت بزرگ‌ترین حربه سیاسی در دعواهای بین جناح‌های مختلف حکومتی در آمده و به افشاگری‌های متقابل آنان علیه یک دیگر دامن زده است. و همین امر نیز در واقع نگرانی خامنه‌ای را به عنوان نگهبان اصلی نظام جمهوری اسلامی باعث شده و او را وا داشته است که با تحکم از جناح‌های درگیر بخواهد که از ادامه این برخوردها خودداری کنند.

اخطار خامنه‌ای البته بیشتر به عنوان تلاشی برای سرپوش گذاشتن بر روی این افتضاح سیاسی تلقی خواهد شد تا اقدامی برای پی‌گیری ماجرا از کانال‌های قضایی و قانونی. نه ساختار جمهوری اسلامی و قوه قضاییه آن صلاحیت و آمادگی برای پیگیری قضایی سالم پرونده‌هایی از این قبیل را دارند و نه تجربه‌های پیشین آن امیدی به انجام این امر به مردم می‌دهند. آیا در این نظام می‌توان فردی پیدا کرد که خود به فساد آلوده نباشد تا به گفته مسیح بتواند به خود حق دهد که اولین سنگ را به سوی فرد خاطی پرتاب کند؟ و آیا نفس این که افتخار کشف اختلاس نجومی اخیر به کسی تعلق گرفته (مصطفی پورمحمدی) که به شهادت آیت الله منتظری به قتل عام زندانیان سیاسی در سال ۱۳۶۷ دست زده است، و پیگیری قضایی پرونده به عهده کسی گذاشته شده است (محسنی اژه‌ای) که جنایت‌های متعدد و از جمله قتل پرویز دوانی به نام

 او نوشته شده، حاوی چه نکته‌هایی است؟ آیا چنین افرادی می‌توانند قاضیان و بازرسان بی‌طرفی باشند؟ و آیا از سرانجام پرونده‌ای که مدعیان و تعقیب کنندگان آن خود جنایت‌کاران حرفه‌ای بشمار می‌روند می‌توان انتظار عدالت و کشف حقیقت داشت؟

رژیمی که در بنیان خود فسادپرور و جنایت پیشه است نمی‌تواند با فساد مبارزه کند. موارد فساد و اختلاس مالی در این رژیم کم نبوده است، ولی تنها بخش کوچکی از آن‌ها، به دلایل خاص و از جمله رقابت‌های سیاسی و جناحی، به عرصه عمومی راه یافته است. برخورد حاکمیت در این موارد، معمولا کاربرد خشونت عریان علیه متهمان ناوابسته به حاکمیت و فراری دادن متهمان وابسته به حاکمیت و یا تصفیه حساب‌های سیاسی و جناحی بوده است. در مورد اختلاس اخیر نیز حاکمیت تلاش دارد به شیوه‌ای مشابه عمل کند. ولی بروز این اختلاس در متن انشقاق سیاسی بزرگ فعلی کنترل آن را سخت‌تر کرده است. حاکمیت احتمالا خواهد توانست سر و ته این پرونده را نیز با قربانی کردن افرادی به مانند گذشته به هم آورد. ولی قربانیان آن ممکن است تنها به افراد خارج از حاکمیت محدود نشوند. پرونده اختلاس اخیر می‌رود تا یک تصفیه سیاسی و احتمالا خشونت‌بار را نیز با خود همراه کند.

مصاحبه با عبداله اسدی دبیر فدراسیون سراسری پناهندگان ایرانی

 Abbe-Hos-Rami20110204-171502C_302_x_320

انترناسیونال ۴۲۵

 

مصاحبه با عبداله اسدی دبیر فدراسیون سراسری پناهندگان ایرانی

درمورد جنبش دفاع از پناهندگان در سوئد و نقش فدراسیون

 

انترناسیونال: روز ۲۸ اکتبر (۷ آبان) تظاهرات بزرگی در استکهلم سوئد به ابتکار فدراسیون سراسری پناهندگان ایرانی برگزار شد. کمی در مورد این تظاهرات بگویید. چه نهادهائی در این حرکت سهیم بودند؟ اهداف این حرکت چه بود و چه دستاوردی داشت؟

 

 عبدالله اسدی: تظاهرات ۲۸ اکتبر به ابتکار فدراسیون و همراهی بسیاری از تشکل ها و احزاب و نهادهای مختلف برگزار گردید. در این تظاهرات نمایندگان دو انجمن از افغانها، نمایندگانی از حزب سوسیالیست های عدالتخواه سوئد، حزب چپ سوئد، حزب محیط زیست سوئد، فدراسیون سراسری پناهندگان ایرانی، سازمان سراسری پناهندگان (بیمرز) جریانی بنام جبهه آزادیبخش و بسیاری دیگر سخنرانی کردند و خواستار یک سیاست پناهنده پذیری انسانی تر شدند. تا آنجایی که به اهداف برگزاری تظاهرات ۲۸ اکتبر بر می گردد اهداف این تظاهرات متوقف کردن اخراج پناهجویان به کشورهای ایران، افغانستان و عراق و سوریه و کشورهای مشابه بود.

 

سال جاری برای فعالین فدراسیون و بسیاری دیگر از مدافعین حقوق پناهندگی و پناهجویان بازداشتی پر از تلاش و مبارزه بود. هر روزه شاهد دستگیری و بازداشت یک تا دو پناهجوی ایرانی به قصد اخراج به ایران بودیم و باید بلافاصله دست به کار میشدیم. بعضی اوقات لحظه ها برای ما تعیین کننده بود. وضعیت پناهجویان عراقی و افغانی هم بسیار بدتر از شرایط ایرانی هاست. بسیاری اوقات باید در زمان خیلی کوتاهی حتی تجمعات چند نفره در فرودگاه یا مقابل ادارات دولتی ترتیب میدادیم تا کسی را نجات میدادیم. در فاصله چند ماه موفق شدیم جلو اخراج ۱۴ پناهجوی ایرانی را بگیریم و از زندان آزادشان کنیم. پناهجویانی که در آخرین لحظات انتقال به ایران به سر میبردند. بعضی از اینها اکنون اقامت گرفته اند و اکثرا در تظاهرات ۲۸ اکتبر فعالانه شرکت کردند.

 

یک دستاورد مهم این بود که صدها پناهجو و چندین تشکل و سازمان و نهاد پناهندگی و انساندوست برای برگزاری این تظاهرات متحد شدند. نمایندگانی از سه حزب پارلمانی سوئد نیز در این تظاهرات سخنرانی کردند و سیاست پناهندگی این کشور را سخت و غیر انسانی خواندند. بدنبال برگزاری این تظاهرات بود که لیو پیرینی (Leo Pierini) سخنگوی سیاست خارجی سازمان جوانان حزب مرکز و یوناتان ماکزنیک (Jonatan Macznik) سخنگوی سیاست خارجی سازمان جوانان حزب لیبرال با انتشار مطلب مشترکی در سایت “سونسکا داگ بلادت” وزیر مهاجرت این کشور، توبیاس بیلستروم، و سیاست های این وزارتخانه درمورد نحوه پذیرش و رفتار با پناهندگان را مورد اعتراض قرار دادند. این نیز یکی دیگر از دستاوردهای تظاهرات ۲۸ اکتبر و تاثیرات فعالیتهای دوره اخیر است. اکنون خوشبینی بیشتری به مبارزه متشکل شکل گرفته و همه اینها جزو دستاوردهای این دوره ما است.

 

انترناسیونال: در ماههای گذشته شاهد تلاش های گسترده ای در سوئد برای جلوگیری از دیپورت پناهجویان  به ایران بودیم. کلا سیاست دولت سوئد در این زمینه چیست؟ آیا سیاست دولت سوئد به زیان پناهجویان تغییر کرده است؟

 

عبدالله اسدی: سیاست پناهنده پذیری سوئد برمبنای کنوانسیون ژنو مصوب ۱۹۵۱ و پروتکل ۱۹۶۷ بر روی کاغذ تغییری نکرده است و الان هم اگر کسی را به عنوان پناهنده می پذیرند با اتکا به همان مفاد کنوانسیون ژنو می پذیرند. ولی در عمل چنان سختگیرانه عمل می کنند که بسیاری از پناهجویان در بلاتکلیفی و شرایط سخت زندگی، دچار بیماریهای جسمی و روحی می شوند. تازه از ۲،۳ سال گذشته پروسه رسیدگی به پرونده ها در سوئد نسبت به قبل بسیارکوتاه تر شده است بطوری که پناهجویان از زمانی که درخواست پناهندگی می کنند تا زمانی که آخرین جوابشان را می گیرند فقط ۱۰ تا ۱۲ماه طول میکشد. آنهایی که با درخواست پناهندگیشان مخالفت می شود، اداره مهاجرت پرونده هایشان را به پلیس مرزی می فرستد تا به کشورهایی که از آن گریخته اند بازگردانده شوند.

 

بررسی پرونده پناهجویان در سوئد در پروسه انتظار از فیلتر سه مرجع حقوقی می گذرد؛ اداره مهاجرت، دادگاه مهاجرت و دیوان عالی کشور. در میان پناهجویانی که از مراجع فوق پاسخ رد می گیرند بندرت دیده می شود که یک دوره دیگر پرونده اشان بجریان بیفتد. ولی پناهجویانی که پس از دریافت پاسخ منفی بهر دلیلی نتوانسته باشند اخراجشان کنند پس از چهارسال اجازه دارند به عنوان پناهجوی جدید دوباره درخواست پناهندگی کنند که شرط پذیرش آنها برمبنای داشتن دلایل جدید صورت می گیرد نه بر اساس دلایل چهار سال پیش. اکثر این پناهجویان از ترس اخراج در طول این چهار سال به زندگی مخفی پناه می برند و مجبور میشوند زندگی خود را از طریق کار سیاه و درآمد پایین و ساعات کار طولانی بگذرانند. بیشتر این پناهجویان در هنگام بیماری با مشکلات بزرگی روبرو می شوند و از خدمات درمانی و معالجات اساسی محروم می شوند. مسکن یک معضل بزرگ دیگر آنهاست بطوری که بعضی ها را به مرز دیوانگی می رساند. هزینه ای که به پناهجویان پرداخت می شود علیرغم تورم شدید از ۲۰ سال پیش از هزار هشتصد کرون تجاوز نکرده است. هزینه مسکن هم به پناهجویان تعلق نمی گیرد. به تازگی هزینه کلاس زبان بزرگسالان را هم قطع کرده اند. پناهجویانی که به زندگی مخفی پناه می برند و یا نمی خواهند به کشورشان برگردند نیز هزینه هایشان قطع می شود. اینها همه به زیان پناهجویان تغییر کرده است.

 

انترناسیونال: برای مقابله با سیاست سخت پناهنده پذیری دولت سوئد کلا برنامه های فدراسیون سراسری پناهندگان ایرانی در ماههای آینده چیست؟ باز هم قرار است تظاهرات سازمان دهید و یا مورد به مورد برای نجات پناهجویان و جلوگیری از دیپورت آنها آکسیون های اعتراضی برگزار کنید یا نقشه وسیعتری دارید؟

عبدالله اسدی: فدراسیون و جبهه ای که در جهت دفاع از حقوق پناهندگی فعالیت می کند باید سعی کنند بسیار قویتر ظاهر شوند. برای تغییر رویه دولت سوئد نسبت به پناهجویان قطعا جبهه وسیعتری را باید به میدان بیاوریم. پناهجویان بیشتری را باید بسیج کنیم. نهادهای مدافع حقوق پناهندگی اعم از ایرانی یا غیر ایرانی بیشتری دست به اقدامات متحدانه بزنند. افکار عمومی مردم شریف و انساندوست سوئد را باید بیشتر تحت تاثیر قرار دهیم. برای اینکار، هم تظاهرات لازم است هم کار حقوقی و گرفتن وکیل و هم راهنمائی پناهنجویان و آشنا کردن آنها با قوانین. همانطور که تاکنون شاهد بوده ایم به درجاتی که بتوانیم نیروی پناهجویان و افکار عمومی را به میدان بیاوریم، در خود پارلمان و دستگاه دولت هم شکاف می افتد و بخشی از احزاب پارلمانی و حتی دولتی شروع به انتقاد از سیاست های وزارت امور مهاجرت میکنند. باید با صراحت کامل به افکارعمومی درسوئد اعلام کنیم که سیاست های وزارت مهاجرت سوئد ساده ترین ارزش های انسانی در برخورد به پناهندگان را زیر سوال برده و این استانداردهای کل جامعه را پائین میاورد که زیانش فقط شامل پناهندگان نمیشود، دامن مردم سوئد را هم میگیرد. شش سال قبل چنین جنبشی در سوئد شکل گرفت که در پی آن هزاران پناهجو که سالها بود به طور مخفی زندگی می کردند اقامت گرفتند.

 

انترناسیونال: انتظارتان از ایرانیان مقیم سوئد چیست؟ مردم سوئد چه نقشی در حرکت های شما دارند؟

 

عبدالله اسدی: ایرانیان مقیم سوئد همیشه و از هر نظر پشت و پناه خوبی برای پناهجویان بوده و در سخترین شرایط  از نظر کار و تامین مسکن پناهجویان را تحت پوشش خود گرفته اند و از مبارزات حق طلبانه آنها حمایت کرده اند. اما در این برهه از زمان پناهجویان به حمایت بیشتری احتیاج دارند. تعداد قابل توجهی از پناهجویان در سوئد بستگانی در این کشور دارند که اگر در اعتراضات شرکت کنند می توانند در روند زندگی پناهجویان تاثیرات قابل توجهی بگذارند. ایرانیان خارج کشور می توانند صدور حکم هر اخراجی به ایران را متوقف کنند. تجربه همین هفت هشت ماه گذشته نشان داد که با تداوم و گسترش این نوع فعالیت ها می توانیم جلو هر اخراجی را سد کنیم.

 

اینکه مردم سوئد چه نقشی در مبارزات پناهجویان می توانند ایفا کنند، بستگی به نوع مبارزه پناهجویان و سازمانهایی مثل فدراسیون دارد. مردم سوئد باید کل ماجرا را بدانند. باید بدانند دقیقا ما به چه چیزی در سوئد اعتراض داریم و چه نوع کمکی از آنها  می خواهیم. مردم باید خواسته های پناهجویان را ببینند، باید از زبان ما و از طریق اطلاعیه ها و تظاهرات ها و شعارهای ما بفهمند که در ایران و افغانستان و عراق و سوریه چه به سر مردم میاورند و چرا از این کشورها گریخته ایم و به اینجا آمده ایم؟ باید هر روز و همه جا اعلام کنیم که در ایران حق تشکل و اعتصاب و اعتراض کارگران وجود ندارد، اعتراض دانشجویان سرکوب میشود، زنان را به جرم رنگ و فرم لباس و یک آرایش ساده مورد آزار و اذیت روزمره قرار میدهند و هزار بلا به سر پیروان مذاهب غیر از مذهب رسمی میاورند. روی برگرداندن از مذهب اسلام و گرویدن به دین دیگری محاربه با خدا محسوب می شود. بهائیان در زندان بسر می برند و برای افغانی ها و عراقیهای مقیم ایران شناسنامه و کارت ملی صادر نمی کنند.

 

اینها  و بسیاری شرایط شبیه این دلیل واقعی فرار مردم و افزایش متقاضیان پناهندگی از ایران است. باید همه بدانند و دولت سوئد به رسمیت بشناسد که ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی جای امنی برای مردم نیست و این حق مردم است که از ایران فرار میکنند و باید به آنها اقامت داده شود.

 

موفقیت های ما در سال گذشته که از جمله به جلوگیری از دیپورت ۱۴ پناهجوی دستگیر شده ایرانی انجامید و تظاهرات موفق ۲۸ اکتبر و شکافی که در میان احزاب حاکم در این زمینه ایجاد شده است، ما را در موقعیت مساعدتری برای تداوم مبارزه در دفاع از حقوق پناهجویان قرار داده است و فدراسیون سراسری پناهندگان ایرانی قاطعانه و مصمیم تر از همیشه به تلاش خود در این زمینه ادامه خواهد داد و من تردیدی ندارم که در این راه پناهجویان ایرانی و افغانی و عراقی و … و بسیاری از نهادهای مدافع حقوق پناهندگی و بسیاری از مردم انساندوست را در کنار خود خواهیم داشت.*

 

 

عبدالله اسدی:خطاب به پناهجویان ایرانی

Abbe-Hos-Rami20110204-171502C_302_x_320

عبدالله اسدی

۰۰۴۶۷۳۷۱۷۸۸۱۹

asadiabe@yahoo.se

خطاب به پناهجویان  ایرانی

در باره ۵ نوامبر روز  اعتراض جهانی برای کارگران زندانی و کلیه زندانیان سیاسی در ایران

دوستان عزیز

شما با شرکت خود در راهپیمایی ۲۸ اکتبر در کشور سوئد در دفاع از حق پناهندگی بار دیگر نشان دادید که معترضین به جمهوری اسلامی هستید و بدلیل اذیت و آزار پلیسی رژیم و خطر زندان، شکنجه و اعدام جمهوری اسلامی مجبور به ترک کشور شده اید. اعتراض بزرگ دیگری علیه رژیم قتل و جنایت جمهوری اسلامی در راه است و ما می خواهیم شما را فرا بخوانیم که در این اعتراضات که در هر جای جهان برگزار می شود وسیعا شرکت کنید.  

روز ۵ نوامبر در ۳۱  شهر و ۱۴ کشور دنیا اجتماعاتی در اعتراض به اذیت و آزار فعالین کارگری، صدور احکام شلاق و زندان علیه کارگران و بازداشت و زندانی کردن فعالین کارگری برگزار می شود. در این اعتراضات می خواهیم فریاد بزنیم که همه کارگران زندانی و تمامی زندانیان سیاسی در ایران باید فورا و بدون قید و شرط آزاد شوند.

در کشور سوئد در  شهرهای مالمو، استکهلم، گوتنبرگ، بورس، کارلسکرونا، هلسینگ بوری  و سوخو این اعتراضات برگزار می شود. در میان این گردهمایی ها، حرکت اعتراضی در مقابل سفارت خانه های جمهوری اسلامی در  هرجای جهان که باشد اهمیت ویژه تری دارد. به این خاطر که اینجا ما رودر روی نمایندگان جمهوری اسلامی و در مقابل مدیا اعلام خواهیم کرد که این رژیم ضد کارگر نماینده مردم ایران نیست و باید هر گونه روابط سیاسی، فرهنگی و دیپلماتیک با چنین رزیمی قطع شود. در این اعتراض می خواهیم در عین حال با صدای بلند اعلام کنیم که سفارتخانه های جمهوری اسلامی، این لانه های ترور و جاسوسی، باید بسته شوند. می خواهیم بگوئیم که جمهوری اسلامی بدلیل پرونده قطور جنایت و آدمکشی اش و دشمنی اش با کارگران  باید از همه مجامع بین المللی و منجمله سازمان جهانی کار اخراج گردد.

یکبار دیگر همه شما را فرا می خوانیم که در هر جای جهان که هستید در اعتراضات روز ۵ نوامبر شرکت کنید و یا خود مبتکر برگزاری چنین اعتراضاتی در محل زندگی خود شوید. چنانچه برای این کار نیازمند کمک هستید با ما تماس بگیرید.

 

با آرزوی موفقیت و سربلندی برای همه شما

 

 

حسن صالحی :ما هم بخشی از ۹۹ درصدی ها هستیم!

HassanSalehi

گزارشی از راهپیمایی ۲۸ اکتبر در دفاع از حق پناهندگی در استکهلم

حسن صالحی

یک روز قبل از تظاهرات در محل کارم هستم. تلفن زنگ می زند. به جای خلوتی می روم که به تلفن جواب دهم. دوست دلسوزیست که می خواهد خبری را برای من بازگو کند. از من می پرسد که آیا روزنامه سیتی را خوانده ام و یا نه؟ و من حواب می دهم نه! به من می گوید حتما بخوان! چرا که در روزنامه نوشته که یک پناهنده عراقی که در سوئد درخواست پناهندگی کرده بود و پس از جواب منفی به عراق دیپورت شده بود در عراق به نحوی فجیعی به قتل رسیده است. او را در خواب خیلی وحشیانه کشته اند. منقلب می شوم. آدم نمی داند چه بگوید. دوستم از پشت تلفن به اصرار می گوید فردا که به تظاهرات استکهلم می روی حتما این را در سخنرانی ها مطرح کنید. به او قول می دهم که این کار را بکنیم. نام پناهنده ایی که در عراق به قتل رسده است خالد است.  خالد سه سال در سوئد بعنوان متقاضی پناهندگی زندگی می کرد. با اینکه بارها به اداره مهاجرت سوئد گفته بود که در صورت بازگشت به عراق خطر مرگ وی را تهدید می کند، با اینحال به عراق  دیپورت شد. خالد پس از مدتی اقامت در عراق در خواب به قتل می رسد و در جریان این حمله دو تن از برادرانش نیز آسیب می بینند. خالد در زمره اقلیتی در کردستان عراق محسوب می شود که به آنها ایزدی های می گویند و مورد اذیت و آزار قرار داشته اند. وقتی که این خبر را شنیدم خیلی خونم به جوش آمد. توبیاس بییلسترم وزیر امور اداره مهاجرت را جلوی چشم خودم مجسم می کردم و به او با صدای بلند می گفتم که شما مسئول این اتفاق ناگوار هستید. اگر خالد در سوئد باقی می ماند و شما به هشدارهای وی گوش می دادید او الان زنده بود و می توانست شاهد بزرگ شدن فرزند خردسالش باشد. اما مسئله فقط بر سر اداره مهاجره و وزیر عوضی آن نیست. بحث بر سر سیاستهای راستی است که پناهجویان را مورد حمله خود قرار داده است. مسئله حتی بر سر پناهجویان نیست. پناهجویان شاید ضعیف ترین بخشی در جامعه هستند که مورد تهاجم قرار می گیرند. جبهه راست به کسی رحم نمی کند و اگر مهار نشود همه مردم کارگر و زحمتکش بومی را نیززیر پا خرد می کند. تظاهراتی که ما می خواهیم در استکهلم برگزار کنیم پیامش به دولت سوئد این است: اشتباه تصور کرده اید! ما هستیم و بسیار قوی هم هستیم. ما بخشی از همان ۹۹ درصدی ها جامعه هستیم که جلوی شما قاطعانه می ایستیم و حق مان را می گیریم.

 

روز تظاهرات سفر از مالمو آغاز می شود– ساعت یک ربع به ۶ صبح روز جمعه ۲۸ اکتبر از خواب بیدار می شوم. این روز را از کار مرخصی گرفته ام. دوستم عزیزم فاضل ساعت شش و نیم صبح با ماشین به دنبالم می آید که به اتفاق هم به لوکال فدراسیون برویم. قرار است همه پناهجویانی و مردمی که برای شرکت در تظاهرات اسم نویسی کرده اند جلوی لوکال جمع شوند و از آنجا با اتوبوس عازم استکهلم شویم.  فاضل با دلسوزی و دقت همیشگی اش همه چیز را سازمان داده بود. من بعنوان مسئول سفر به استکهلم تعیین شدم. اتوبوس ساعت  هفت و نیم صبح از مالمو به طرف استکهلم حرکت کرد. قدری نگران بودم که آیا به موقع می رسیم و یانه. عبدالله اسدی دبیر فدراسیون به من زنگ می زند. آنها نیز با دو اتوبوس دیگر از گوتنبرگ و بورس عازم استکهلم هستند. عبه از من می پرسد که آیا امکان داریم که در مسیر راه کسی را سوار کنیم و من می گویم بهتر است شما این کار را بکنید چون من نگران هستم که این کار تاخیربرای ما ایجاد کند و به موقع به مقصد نرسیم. در اتوبوس ما پناهجویان از مالمو، هالمستاد، کریستین ستاد، کارلسکرونا و لوند هستند. چند پناهجوی عراقی و افغانی نیز ما را همراهی می کنند. تیپ جوان در میان ما کم نیست  و جوان ترها بخش جلویی اتوبوس را به اشغال خود در می آورند. همه شاد و خوشحال هستند و به ما هم شور جوانی را بر می گردانند. در طول سفر بحث در مورد مسائل مختلف خیلی به گرمی در جریان دارد. یکی از مسائل داغ طبعا پناهندگی است. من به سهم خود دانش و اطلاعاتی را که دارم با پناهجویان تقسیم می کنم و پناهجویان قدیمی تر نیز تجربیات خود را بازگو می کنند. مسافرین از این بحث ها راضی به نظر می رسند. یکی از دوستان اطلاعات بیشتری در مورد فدراسیون می پرسد. سلیمان به درست جواب می دهد ایده اولیه تشکیل فدراسیون را منصور حکمت مطرح کرد که متاسفانه الان در میان ما نیست و من اشاره می کنم که غلام کشاورز هم یکی از بنیانگذارنش بود که متاسفانه در قبرس در جلوی چشم خانواده اش از سوی تروریست های جمهوری اسلامی به قتل رسید. نمی شود از فدراسیون و تاریخش اسم برد و از این انسانهای بزرگ و کمونیست نامی نبرد. این عزیزان بدنبال ایجاد سازمانی بودند که میلیونها انسان گریخته از دست ظلم و ستم جمهوری اسلامی را در خارج سازماندهی کند و نگذارد که حقوق آنها بعنوان پناهنده لگد مال شود. و اکنون ما داریم به تظاهراتی می رویم که همین را نشان دهیم. دوست ما که به تاریخ تشکیل فدراسیون گوش می داد خواهان عضویت در آن شد که قرار شد بعد از بازگشت فرم مربوطه را پر کند. مسئله مذهب و نقش آن در جامعه نیز یکی دیگر از بحث های داغی بود که در طول مسیر سفر به استکهلم در میان ما در جریان بود. جوان تر ها بعضا با خواندن آوازهای  دسته جمعی به ما حال بیشتری می دادند. در چهره ها کمتر نشانی از خستگی به چشم می خورد.

 

به استکهلم رسیدیم- ساعت چهار و پانزده دقیقه بعد از ظهر در میدان سرگل استکهلم بودیم. پناهجویان پلاکاردهایی را که خودشان در لوکال فدراسیون درست کرده بودند به دست گرفتند و توجه ها را به خود جلب کردند. مردم رهگذر پی می برند که اینجا قرار است تظاهراتی در دفاع از حقوق پناهجویان برگزار شود. به این ترتیب بچه های مالمو سوت شروع تظاهرات را چهل و پنج دقیقه تر زودتر به صدا در آوردند.  دوستان استکهلم  در محل مشغول نصب بلندگوها هستند. ابی عزیز را می بینم که مثل همیشه مشغول است و مجهز به صحنه آمده است. او را به گرمی در آغوش می گیرم و با هم احوالپرسی می کنیم. بسیار انسان شریفی است و بی دریغ در تدارک اعتراضات مخالفان جمهوری نقش فعالی دارد. در همان حال عزت دولت آبادی را برای اولین بار می بینیم و چاق سلامتی می کنیم. می دانم که عزت زحمات زیادی برای این حرکت اعتراضی کشیده است و  سرش خیلی شلوغ است. کم کم جمعیت در میدان جمع می شوند. دوستان گوتنبرگ هم بالاخره به سرگل رسیدند. در پلکانهای میدان سرگل پلاکارها و بنرها یکی بعد از دیگری بالا می روند. متنوع و رنگین هستند اما همه حاوی یک پیام هستند. پناهندگی یک حق انسانی است  و باید بر سمیت شود. اخراج پناهجویان را متوقف کنید و غیره. در مورد جنایات جمهوری اسلامی و اعدامها در ایران نیز عکسهایی دیده می شود. مادری که فرزند خردسالش را در بغل دارد پلاکاردی را به دست گرفته است که به روی آن نوشته است: نابود باد جمهوری اسلامی! مرگ نه، زندگی آری! در میان جمعیت مردمان از همه کشورها هستند. علاوه بر ایرانی ها بخشی از جمعیت مردم سوئدی هستند و بخشی دیگر پناهندگان از افغانستان، عراق، لبنان فلسطین و سومالی و غیره. همبستگی انسانها چه شور و حالی به آدم می دهد. در این جمع مرز و نژاد هیچ جایی ندارد و فقط انسانیت آدمهاست که همه را در کنار هم قرار داده است. به یاد تفرقه افکنی های وزیر اداره مهاجرت سوئد افتادم که چندی پیش در توجیه اخراج یک پیرزن ۹۱ ساله از سوئد بدان متوسل شده بود. گفته بود که اگر ما بخواهیم چنین کسانی را در سوئد نگه داریم باید از امکانات رفاهی سالمندان سوئد بزنیم و به سالخوردگان خارجی بدهیم. جناب وزیر که زیر فشار اعتراض مردمی ناچار شده بود حکم اخراج زن ۹۱ ساله را ملغی کند، عقده های راسیستی اش را ترکاند  و می خواست مردم را در مقابل هم قرار دهد. دوست داشتم که جناب وزیر توبیاس بییلسترم در آنجا می بود و این همبستگی انسانها را می دید. این جواب تفرقه افکنی های ایشان بود. دوست داشتم این  جمعیت انبوه  سوئدی، ایرانی، افغانی، کردی، سومالیایی، لبنانی، عراقی و … را به او نشان بدهم رو در رو  به او بگویم خفه شو مرتیکه ! شرم کن.

تظاهرات شروع می شود- ساعت پنج  بعد از ظهر با صدای رسای اندیشه علیشاهی سخنگوی فدراسیون در کشور سوئد و یکی از مجریان برنامه،  همایش اعتراضی آعاز می شود. او ضمن اعلام برنامه ها با شور و هیجان زیاد می گوید که اینجا جمع شده ایم که صدایمان را به گوش همه برسانیم و به همه اعلام داریم که پناهندگی یک حق انسانی است. می گوید نمی گذاریم و اجازه نمی دهیم با هیچ پناهنده ایی رفتار غیر انسانی شود و انسانهای محتاج به پناه به کام مرگ فرستاده شوند. او سپس با سر دادن چندین شعار از جمعیت می خواهد که آنها را تکرار کنند تا در طول راهپیمایی فریاد زده شوند. بعد از یکی دو سخنرانی جمعیتی بالغ بر ۵۰۰ نفر به طرف پارلمان سوئد دست به راهپیمایی می زنند. در پیشاپیش راهپیمایان باندرول بزرگی دیده می شود که بر روی آن نوشته شده بود از حق پناهندگی دفاع کنید. برخی از شعارها که به سوئدی داده می شد بدین قرار بودند:

Yalla! Yallah! Rätten till asyl åt alla!

Yalla! Yalla! Sverige åt all!

Kamp mot stat och kapital – ingen människa är illegal!

Återinför rätten till asyl

Skicka inga människor till döden! 

تقریبا یکساعتی و شاید کمتر طول کشید که به جلوی پارلمان سوئد رسیدم. در طول راه من نیز با بلندگوی دستی مشغول تکرار شعارها بودم. خبرنگار رادیوی سراسری و فارسی زبان پژواک در سوئد در طول راهپیمایی همراه ما بود و داشت برای این رادیو گزارش تهیه می کرد . با من نیز مصاحبه ایی انجام داد و من به سهم خود اهداف تظاهرات را توضیح دادم. من منجمله بر بسیج افکار عمومی تاکید کردم و گفتم که باید از این طریق به دولت سوئد فشار بیاوریم. در مصاحبه دیگری با تلویزیون فارسی زبان کانال جدید تاکید کردم که این تظاهرات شروع کار ماست و ما این فعالیتها را ادامه می دهیم تا سیاستهای راست دولت سوئد را به عقب برانیم و شرایط بهتری را برای متقاضیان پناهندگی در این کشور بوجود آوریم. با آن روحیه و اعتماد به نفسی که من در تظاهرات دیدم  فکر کنم که همگی به آینده ای بهتر امیدوارتر شدند. خوبی تظاهرات و گردهمایی ها در این است که ما را از خلوت خود بیرون می کشد و خود را قوی تر می یابیم.

در محل پارلمان سوئد سخنرانی ها ادامه پیدا کرد. در آنجا چند سخنرانی توجه من را جلب کرد. سخنرانی عزت دولت آبادی و فرامرز قربانی از دست اندرکاران فدراسیون در استکهلم. عزت گفت که دولت سوئد دقیقا اشراف دارد که در ایران چه می گذرد و فرامرز گفتم صحبت بر سر مماشات دولت سوئد با رژیم هایی مثل جمهوری اسلامی است و تاکید کرد که به این سازشها باید خاتمه داده شود و هر دو تاکید کردند که نباید جان انسانهای پناهنده را وجه المصالحه این بند و بست ها قرار داد. ماتیاس از حزی سوسیالیستهای عدالتخواه سوئد سخنرانی خوبی داشت که طی آن به مورد کیس خالد که در ابتدای این گزارش بدان اشاره کردم پرداخت و شدیدا رفتار اداره مهاجرت در اخراج پناهجویان را مورد انتقاد قرار داد. همچنین آمینه کاکه باوه از حزب چپ سوئد سخنرانی کرد و از جمله به اخراج یک پناهجوی ایرانی و نتایج ناگوار این اخراج پرداخت. لیست سخنرانان بلند و طولانی بود. آنیکا دوراتسیو، رسول بناوند از سازمان بیمرز، نسیم سحر از انجمن افغانستانهای سوئد، عباس حسین از انجمن هزاره جات افغانستانی- پاکستانی، نماینده حزب پارلمانی محیط زیست، مرجان واعظ از سازمان کودکان مقدمند و کسان دیگر که متاسفانه اسامی همه را نمی دانم.  

این مراسم با اجرای موزیک از سوی خواننده رپ Young Pac و یارانش حال و هوای دیگری پیدا کرده بود.

فکر کنم همه کسانی که در این راهپیمایی شرکت کردند دستکم اهمیت کار متشکل را بیشتر دریافتند. در تدارک و اجرای این برنامه اعتراضی خود پناهجویان نقش ایفا کردند و پس از این نیز باید همین روال ادامه یابد. فدراسیون سراسری پناهندگان در سوئد ظرف مناسبی است که پناهندگان می توانند به دور آن متشکل شوند و از این طریق در تعیین سرنوشت خود دخیل شوند. به سهم خود همه پناهجویان را فرا می خوانیم که با مراجعه به دفاتر و مسئولین فدراسیون به عضویت این نهاد درآیند تا بسیار قوی تر و نیرومند تر برای حقوق خود مبارزه کنیم.  

 

 

عبدااله اسدی در حاشیه لغو حکم اخراج و اقامت میترا کهروم

Abbe-Hos-Rami20110204-171502C_302_x_320

فشار فعالیت ما در مقابل سیاست سخت و غیر انسانی پناهنده پذیری دولت سوئد بخوبی احساس میشود. روز دوشنبه۱۰اکتبر اخراج میترا کهروم متوقف و پرونده اش از پلیس به اداره مهاجرت بازگردانده شد و روز چهارشنبه ۱۳ اکتبرموفق به اخذ اقامت گردید و عنوان پناهنده سیاسی از سوی اداره مهاجرت سوئد پذیرفته شد و از بازداشتگاه آزاد شد. توقف حکم اخراج و اخذ اقامت یکی پس از دیگری پناهجویان ایرانی در سوئد در حالی انجام میگیرد که ما هنوز بسیار پراکنده کار میکنیم. تا همینجا باید به همه پناهجویان و همه فعالین مدافع حقوق پناهندگی ثابت شده باشد که اگر این نیرو متشکل شود، اگر به فعالیت سازمان یافته و تأثیرات کوبنده آن روی تصمیمات سخت دولتها اعتقاد داشته باشیم، اگر از این نیروی بسیار زیاد، به خوبی استفاده کنیم و آن را به نحو احسن سازمان بدهیم؛ آن وقت دولتها و احزاب دست راستی در اروپا نمیتوانند برای بیرون کردن پناهندگان و تحویل آنها به دولت های مرتجع و آدمکش مثل جمهوری اسلامی تصمیم بگیرند.

روز چهارشنبه تنها اقامت میترا کهروم به وی ابلاغ نشد، بلکه آقای نامجو پناهجوی بازداشتی دیگر نیز موفق به اخذ حق پناهندگی خود گردید و حکم اخراج علی منصوری نیز متوقف شد. توقف حکم اخراج هیچکدام از پناهجویان به سادگی صورت نگرفت؛ این کار نتیجه نوشتن دهها  نامه و تلفن و کار شبانه روزی بود؛ نتیجه ساعتها جلسه و هم فکری و مشورت و تصمیمات درست بود، نتیجه کارها و فعالیتهای اجرایی و عملی بود که بسیاری از مسئولین فدراسیون، میشن فری ایران (mission free iran) و سازمان سوسیالیستهای عدالتخواه و بسیاری از دیگر مدافعان حقوق پناهندگی بطور شبانه روزی به انجام آنها مشغول بودند. بخشهای زیادی از دخالت و فعالیت ما برای تغییر در سرنوشت این پناهجویان از طریق سازماندهی یک سری اعتراضات خیابانی و صدور اطلاعیه و فعال کردن خود پناهجویان بازداشتی صورت گرفت. سعی کردیم آنها را به رسانه های محلی و سراسری وصل کنیم تا از این طریق صدای اعتراض و حق طلبی آنها را در افکار عمومی منعکس نماییم.

بخشهای دیگری از فعالیت ما به جنبه های مهمی از کار حقوقی اختصاص داشت.هم از طریق وکیل و هم بسیاری از اوقات، خود ما در نوشتن نامه ها به ادارات دولتی فراتر از کار یک وکیل وارد جنبه های حقوقی پرونده پناهجویان شدیم و از این نظر نیز برای جلوگیری از اخراج هرکدام از آنها دلایل کافی ارائه دادیم و در  بسیاری از موارد بدون دخالت وکیل از دیپورت این پناهجویان جلوگیری به عمل آوردیم.

اکتیویستهای ما در همین چند ماه گذشته بارها برای توقف اخراج یک پناهجو بشدت ناراحت، و دچار آسیب روحی شدند و چه بسا در مواردی برای جلوگیری ازاخراج آنها قطع امید کردند ولی تا آخرین دقایق وثانیه ها از تلاشی که می کردیم عقب ننشستیم و گاه دعوا را به داخل هواپیما کشاندیم تا از اخراج پناهجویان به جهنم جمهوری اسلامی جلوگیری کنیم. یادم میاید فقط چند ساعت به اخراج یکی از همین ۱۴ پناهجو باقی مانده بود که مادرش از ایران به من تلفن زد؛ گفت: “عبدالله اسدی قلبم دارد می ایستد بلندشو برو بیرون جلو دیپورت پسرم را به ایران بگیر. چند بار همین جمله را تکرار کرد معلوم بود بشدت آشفته است.” گفت: “حتی اگر نمی توانید جلو دیپورتش را به ایران بگیرید به این نامردها بگو اگر اینطور است وی را به عراق دیپورت کنند نه ایران چون در ایران پسرم را اعدام می کنند.” این در حالی بود که در چندین جبهه برای جلوگیری از اخراج پسرش درگیرفعالیت بودیم. داشتم با وی حرف می زدم  که یک دفعه صدایش قطع شد پشت تلفن غش کرده بود. من هم بغض گلویم را گرفته بود. گفتم ما هنوز امیدمان را از دست نداده ایم همین الان تعداد زیادی برای جلوگیری از اخراج پسر شما در حال فعالیت هستند. یک ساعت بعد دیپورت پسرش متوقف شد. داشتم این مطلب را می نوشتم  که خبر لغو دیپورت علی منصوری را هم دریافت کردم این خبر ها جدا از اینکه جنبه خوشحالی و احساسی  برای ما دارد، حقانیت و حق طلبی پناهجویان ایرانی را به خوبی  تثبیت می کند و غیرمنصفانه بودن تصمیمات اداره مهاجرت سوئد را در اذهان عمومی برملا می کند و ما را در ادامه کارمان راسختر می کند.

ما مدافعان حقوق پناهندگی و پناهجویان و همه علاقمندان به مسایل پناهندگی و طرفداران حقوق برابر و شهروندی باید این جبهه را دهها برابر بیشتر تقویت کنیم. باید به این جبهه جان تازه ای بدهیم، باید دور هم جمع شویم و با روی بازتر با هم حرف بزنیم، باید شبکه ای از وکلای خوب و زبردست و آماده بکار و وارد به مسایل پناهندگی را داشته باشیم. باید پناهجویان را با فرهنگ مبارزه متشکل و سازمان یافته در ابعاد محلی و سراسری آشنا کنیم. فعالیت متشکل و سازمان یافته لازم است به راه و روش مبارزه پناهجویان برای دستیابی به یک زندگی بهتر تبدیل شود. مبارزه متشکل دیوار محکمی است در مقابله با دیپورت. پناهجویانی که به مبارزه متشکل دست می زنند آینده بسیار روشنتری در مقابل خود ترسیم می کنند. پناهجویانی که از تحزب و تشکل و ازعضویت در سازمانها و احزاب سیاسی دوری می کنند سخت در اشتباه هستند. تجربه و تاریخ مبارزه ما در دفاع از حقوق پناهندگی همین را می گوید، پروتکل ۱۹۶۷ همین را می گوید، کنوانسیون۱۹۵۱ نیز همین را می گوید. عضویت در احزاب و سازمانهای سیاسی یکی از شاخصهای پذیرش پناهجویان برمبنای کنوانسیون ۱۹۵۱ است. به این معنا مبارزه متشکل رمز موفقیت پناهجویان برای رسیدن به امنیت و آسایش است.جلوگیری از اخراج ۱۴ پناهجو در سوئد باید صحت گفته های من را به خوبی اثبات کند. در این مدت تعدادی از فعالین و دوستداران فدراسیون اعتراضات زیادی را برای جلوگیری از دیپورت این پناهجویان در شهر استکهلم سازماندهی کردند. سارا نخعی، اندیشه علیشاهی، رحیم یزدانپرست، ابی، عزت دولت آبادی و ماتیاس ازسازمان سوسیالیست های عدالت خواه از جمله سازمان دهندگان این اعتراضات بودند. برای من جای افتخار است که مسئول سازمانی هستم که سارا و رحیم و اندیشه از فعالین آن هستند. توقف حکم اخراج و اخذ اقامت میترا کهروم، علی منصوری و آقای نامجو را به این عزیزان و فعالین فدراسیون و همه کسانی که برای جلوگیری از اخراج آنها کاری انجام داده اند تبریک و خسته نباشید می گویم. در پایان از همه پناهجویان در سراسر سوئد می خواهم که در هر کمپ و شهری که هستید تظاهرات ۲۸ اکتبر را فراموش نکنند و با تمام نیرو در آن شرکت نمایند. اداره مهاجرت سوئد تصمیم گرفته است آینده همه پناهجویانی که به درخواست آنها پاسخ رد داده است به دست پلیس بسپارد تا به کشورهای خود بازگردانده شوند. باید تظاهرات ۲۸ اکتبر پاسخ محکمی باشد به تصمیمات غیر انسانی اداره مهاجرت و دولت سوئد.

*****