بایگانی دسته: مقالات

فلورت معارفی . ما را باور کنید

Floret_Maarefi4

نزدیک به دو ماه است که شصت نفر از پناهجویانی که از جهنم جمهوری اسلامی گریخته اند در شهر گوتنبرگ سوئد در کلیسائی در مرکز شهر به تحصن نشسته اند. این پناهجویان که بین ۲ تا ۱۲ سال از عمر و جوانی خود را در بلا تکلیفی و بی حقوقی مطلق گذرانده اند در اعتراض به سیاستهای پناهنده پذیری دولت سوئد و شرایط غیر قابل تحمل زندگی خود دست به تحصن در کلیسای سمیرنا در گوتنبرگ زده اند. متحصنین در کلیسای سمیرنا آخرین نیروی باقیمانده خود را جمع کرده اند، منسجم شده اند و با اتحاد و همبستگی مثال زدنی خود برای به دست آوردن حق اقامت، اجازه کار و ابتدایی ترین حقوق انسانی خود تلاش میکنند.
نیمی از این پناهجویان از زندان، شکنجه و اعدام گریخته اند و نیمی دیگر از اختناق، سرکوب، حجاب اجباری و بی حقوقی محض که مشخصه بارز حکومت جنایتکار اسلامی است به کشور سوئد پناه آورده اند. در این مدت بسیاری از رسانه های سوئد (روزنامه، رادیو، تلویزیون ) صدای آنها را شنیده اند، به محل تحصن آماده اند، فیلم، عکس و خبر تهیه کرده اند، با بعضی از پناهجویان مصاحبه کرده اند و بیشترجامعه سوئد را از شرایط زندگی آنها آگاه ساخته اند. بسیاری از سازمانها و نهادهای فعال در عرصه پناهندگی حمایت خود را از این حرکت اعلام کرده اند و برای بیداری دولت و اداره مهاجرت سوئد از هیچ گونه تلاشی دریغ نکرده اند.
اما در نهایت تأسف دولت، پارلمان و اداره مهاجرت سوئد چشم و گوش خود را بسته و کمترین واکنشی نسبت به این تحصن نشان نداده اند. طبق اخبار موثق که از درون این نهادها کسب شده دولت و اداره مهاجرت سوئد به طور مرتب در جریان این کمپین قرار دارند و اتفاقات آن را دنبال میکنند ولی متاسفانه چشمهای خود را بسته اند و هنوز حاضر نشده اند به خواسته های این پناهجویان ترتیب اثرداده و آنها را از این شرایط ناهنجار زندگی برهانند.
دولت سوئد همچون سایر دول غربی به خوبی می دانند که کشور ایران ناامن ترین و بی قانون ترین کشور منطقه است. می دانند که جمهوری اسلامی ایران وحشی ترین و جنایات کار ترین حکومت دیکتاتوریست که تاریخ به ثبت رسانده است. می دانند که مقامات دولت ایران از رهبر و رئیس جمهور تا مقامات دون پایه دولتی کوچکترین حقی برای مردم ایران قائل نیستند و بیش از ۳۲ سال است که کشور آنها را غصب کرده اند و ثروت انبوه ایران را به تاراج برده اند. می دانند که پایه حکومت اسلامی با خون نهاده شده و با کشتار واعدام و شکنجه و تجاوز تداوم پیدا کرده است. و در خاتمه می دانند که دولت ایران حاضر به پذیرش این ناراضیان نیست. ولی دولت سوئد چشمان خود را بر روی تمام این بدیهیات بسته و همچنان زندگی را به این پناهجویان خسته و بی رمق سخت می گیرد.
این کمپین امیدوار است که با تلاش و با استقامت خود بتواند اداره مهاجرت سوئد را به پای میز مذاکره کشیده و خواسته های خود را به دولت سوئد تحمیل کند.
ما از کلیه ارگان ها و سازمان های فعال در عرصه پناهندگی و از همه آزادیخواهان میخواهیم “MISSTRO OSS INTE ”  آنها از این حرکت حمایت کرده و با صفحه فیس بوک
تماس بگیرند.

***********

زینب اسمعیلی از شهروندی تا مهاجرت

zeinab_153_x_178

از شهروندی تا مهاجرت

بی شک تفاوت میان کشورهای پیشرفته و متمدن امروزی با کشورهای جهان سوم، در رفاه زیستی و نحوۀ نگرش آنها به زندگی و شیوۀ زندگی آنهاست نه موقعیت جغرافیایی، نژاد، مذهب، زبان و یا منابع موجود در آنها. حال آنکه اکثر کشورهای جهان سوم دارای منابع غنی، نژاد مستعد و نیروی کار بالقوه و موقعیتهای جغرافیایی سوق الجیشی می­باشند. برای نمونه اگر دو کشور کره شمالی و جنوبی را در نظر بگیریم؛ از نظر نژاد، زبان، منابع، موقعیت جغرافیایی و مذهب تقریباً یکسان میباشند، ولی همانطور که شاهدیم یکی متعلق به جهان سوم و یکی به جهان متمدن و تقریباً پیشرفته. پس چه عاملی باعث عقب افتادگی و سیل مهاجرت شهروندان کشورهای جهان سوم به دیگر نقاط جهان می­شود؟

اگر بخواهیم به ریشه یابی علل مهاجرت و پذیرفتن مشقات و خطرات ناشی از آن بپردازیم، نیازمند مطالعات عمیق و دقیق جامعه شناختی، روانشناسی و . . . می­باشیم که من قصد پرداختن به آن را ندارم بلکه امروز می­خواهم از زاویه یک شهروند عادی ایرانی به برخی از علل مهاجرت هموطنان به خارج از کشور بپردازم. همانطور که قبلاً ذکر نمودم؛ یکی از مهمترین

شاخصها برای زندگی، رفاه زیستی می­باشد که خود شامل دو زیر گروه رفاه اقتصادی و رفاه اجتماعی می­باشد.

رفاه اقتصادی شامل مسائلی از قبیل بازار کار، میزان درآمد، میزان مصرف سرانه مواد غذایی، پوشاک، مسکن و . . . بوده و رفاه اجتماعی نیز مسائلی از قبیل امنیت اجتماعی، بهداشت، آزادی بیان، حق رأی، آزادی مذهب، تساوی حقوق شهروندی، عدالت، قوانین اجتماعی مترقی، عدم تبعیض جنسیتی و . . . را در بر می­گیرد. حال سوال اینست که آیا در کشور ما ایران، واقعاً رفاهی وجود دارد؟ اگر هم رفاهی باشد، چند درصد مردم از آن بهره­مندند؟ در کشوری که سران آن، مردم خود را به دو دسته خودی و غیر خودی! تقسیم می­کنند و تازه خودی­ها را هم دسته بندی می­نمایند و تمام زمام امور در دست عده­ای قلیل، دست به دست می­چرخد و سلسله مراتب نه به تخصص که به وابستگی بیشتر به خودیهای حاکم می­باشد؛ مثلاً وزیر راه به وزارت نفت، وزیر نفت به ریاست سازمان انرژی اتمی و . . .می­رسند؛ طلاب حوزوی براساس حجت الاسلام، آیت الله و . . . معادل کارشناس ارشد، دکتر و پرفسور و علامه می­شوند و به ریاست دانشگاهها و مراکز علمی، دادگاهها و مجالس و غیره می­رسند؛ (براستی انسان بیاد حرف بزرگان می­افتد که اگر می­خواهی مملکتی را نابود کنی کار و امور را به دست افراد نادان بسپار) متخصصین و تحصیلکرده­های واقعی ولی غیر خودی، برای رفاه اقتصادی خود چه راهی را باید به پیش بگیرند؟ خیلی از آنان را علاقه به ایران و وابستگی به خانواده، در ایران نگه داشته که برخی به کارهای غیر تخصصی مثل: دلالی، تجارت، مسافرکشی و . . . مشغولند و برخی به تدریس و کارمندی و زندگی بخور و نمیر (زندگی برای زنده بودن نه برای زندگی کردن) قناعت کرده اند. عده­ای نیز که تا دیروز با درخشش در میادین علمی و المپیادهای جهانی، خود را افرادی لایق می­دیدند، برای رشد و شکوفایی استعدادهای خود و نیز کار درخور تحصیل و تخصص خویش رخت هجرت پوشیده و به امید یافتن بهشت گمشده خویش، راهی کشورهای دیگر می­شوند تا بلکه آنان را نه بر اساس تعهد، بلکه بر اساس تخصص بکار گیرند. از قشر تحصیل کرده که بگذریم با توجه به رشد فزاینده بیکاری و تورم و ازدیاد جمعیت، میزان فقر و گرسنگی و متعاقب آن دزدی، اختلاس، کلاهبرداری، تکدیگری، فحشا و . . . در میان مردم رشد چشمگیری پیدا کرده­است و این امر بحدی ملموس و جدی بوده که نه تنها رفاه اقتصادی، بلکه رفاه و امنیت اجتماعی جامعه را نیز با چالشی جدی و خطری بزرگ روبرو ساخته است (که برخی از آنان عبارتند از: افزایش طلاق، افزایش سن ازدواج، افزایش زندانیان بدهکار، افزایش اعتیاد و بیماری و . . .). با توجه به جوان بودن جامعه و نیازهای جوانان برای ایجاد خانواده و ایجاد آینده­ای مطمئن برای فرزندان، عدۀ زیادی از جوانان و حتی میانسالان هم برای یافتن کار و درآمد بهتر، راهی کشورهای دیگر می­شوند.

تا اینجا به بررسی اجمالی برخی از دلایل مهاجرت بر مبنای رفاه اقتصادی پرداختیم که البته تنها گوشه کوچکی از واقعیتهای جاری در کشورمان است. در ادامه قصد دارم بررسی اجمالی نیز در زمینه رفاه اجتماعی و فشارهای ناشی از عدم وجود آن در جامعه ایران، که عمده­ترین عامل مهاجرت نیز می­باشد، بپردازم.

بحثی که در این مقاله قصد دارم کمی به آن بپردازم، مبحث امنیت اجتماعی می­باشد. آن هم در کشوری با تفکیک جنسیتی! در کشوری که از بدو تولد، افراد بر حسب جنسیت از یکدیگر جدا می­شوند، در مدارس، در کنکور، در کلاسهای دانشگاهی، در اتوبوسها، مترو و حتی جدیداً با تأسیس تاکسیها و تاکسی تلفنیهای ویژه بانوان. و نیز طبق دستور محرمانه جدید به وزارت بهداشت و درمان، تا پایان چشم انداز پنجم، پرستاران زن ویژۀ بانوان و پرستاران مرد ویژۀ مردان می­باشند و بتدریج ظرف ۱۰ سال آینده، پزشکان مرد حق ویزیت بیماران زن را ندارند و بالعکس! در ادارات دولتی نیز بتدریج باید اطاق کار زنان از مردان تفکیک شود.

در کشوری که نه تنها آزادی اجتماعی بلکه آزادی فردی هم زیر سوال است، نحوۀ پوشیدن لباس، نحوۀ آرایش مو، نحوۀ حرف زدن (در بعضی جاها مثل خیلی از دانشگاهها، حتی نحوۀ راه رفتن و خندیدن هم زیر ذره­بین است). در همه جای دنیا مردم برای حفظ امنیت به پلیس پناه می­برند، اما در ایران پلیسها هر روز با یک نام (یک روز بنام گشت امنیت اجتماعی، یک روز بنام مبارزه با مفاسد اجتماعی، یک روز بنام گشت ارشاد و . . .) به آزار و اذیت دختران و پسران و زنان می­پردازند و با آنان همچون دزدان و تبهکاران و یا حتی قاتلین برخورد کرده، آنان را گرفته و با خود می­برند و در مراکز آگاهی، پلاک بر گردن آنان انداخته، عکس گرفته و با گرفتن تعهد به پرونده سازی برای آنان می­پردازند. بعد از مدتی که اعتراض عمومی بخاطر آزار و اذیت جنسی زنان و دختران توسط فرمانده­هان و سران آنان بالا می­گیرد، مدتی متوقف و باز با نامی دیگر و شیوه­ای دیگر شروع می­شود. به راستی زندان بزرگیست ایران!

بسیاری از زنان و دختران جوان که برای امور قضایی و شکایت شخصی به دادگاهها مراجعه میکنند، با چنان پیشنهادات و پاسخهای بیشرمانه­ای روبرو می­شوند که بسیاری از آنان از شکایات خود پشیمان و از حق و حقوق خود می­گذرند و عطای عدالت اسلامی را به لقایش می­بخشند.

نکات شمرده شده تنها بخش کوچکی از تأمین امنیت اجتماعی از سوی قوۀ مجریه و قضایی کشورمان ایران است، بنابراین تعداد زیادی از جوانان نیز برای بدست آوردن کمترین آزادی اجتماعی و داشتن امنیت فردی و زندگی بی ننگ برای خود و یا فرزندان خود راهی دیگر کشورها می­شوند (خیلی از مردم برای حفظ امنیت شخصیتی و جانی خود چاره­ای جز فرار از کشور نمی­بینند).

                                                                                                                         

امید گوانی این دوران طلایی امام راحل چی بود که این اقایان همش میخواهند

Omid_Gavani_213_x_261

البته بر همگان واضح و مبرهن است که دوران طلایی امام راحل طلایی‌ترین و درخشان‌ترین دوران زندگی ایرانیان بوده است. تاپیش از این دوران مردم ایران در فقر و نادانی و استبداد مطلق می‌زیستند ولی با شروع این دوران مردم هر آنچه به دنبالش بودند را یک شبه یافتند.
در این دوران مردم کاملا آزاد بودند که به حرف‌ها و دستورات امام راحل گوش فرادهند و فقط کسانی که سرپیچی می‌کردند کمی تا قسمتی مجازات می‌شدند که البته برای دنیا و آخرت خودشان بهتر بود. یکی از مواهب این دوران طلایی هشت سال جنگ با عراق بود که قرار بود بیست سال طول بکشد ولی چون حضرت امام چون بسیار خوش قلب بودند خودشان جام زهر را داوطلبانه سرکشیدند تا دیگران به زحمت نیافتند!
از خصوصیات بارز این دوران و به خصوص در زمان جنگ زندگی کوپنی بود که مردم سرخوش و شادان از این دوران طلایی هرروز در روزنامه‌ها به دنبال شماره کوپن‌ها بودند و صنعت خرید و فروش کوپن و تعداد مردانی که در میدان انقلاب فریاد می زدند: «همه رقم کوپن خریداریم»! در این دوران پیشرفت چشمگیری داشت. از دیگر مواهب بیشمار دوران طلایی حضرت امام راحل یکی نیز ماجرای کشتار سال ۱۳۶۷ بود که در آن حدود سه یا چهارهزار نفر به طور کاملا داوطلبانه دیگر از زندگی دردوران طلایی امام راحل انصراف دادند وحضرت امام علیرغم میل باطنی با اکراه فراوان دستوراعدام آنها را صادرفرمودند.
نتیجه اخلاقی این است که دوران طلایی امام راحل حقیقتا طلایی بود و ما باید هرچه زودتر به آن باز گردیم و«دکترین امام راحل» را به بهترین نحو اجرا کنیم تا رستگار شویم

 

حمید رضا گوانی،سرنگونی جمهوری اسلامی، خواست اول مردم ایران است

Hamid_Reza_gavani

نزدیک به ۲ سال است مردم در ابعاد میلیونی به خیابان آمده اند تا از شر حکومت منحوس اسلامی رها شوند. در همین ۲ سال صدها نفر از مردم جان باختند و هزاران نفر مورد شکنجه قرار گرفتند. این سرکوبها نه تنها اراده مردم را سست نکرد، بلکه خواست سرنگونی را در میان مردم بیشتر تقویت کرد. در خارج کشور نیز دهها هزار نفر در شهرهای مختلف در همراهی با مردم ایران دست به تظاهرات زدند و خواهان رفتن حکومت جنایت اسلامی شدند. اما ……. و اکثریتی مانند ……. و تعدادی دیگر در کنار مسئولان و فرماندهان قبلی حکومت مانند گنجی و مهاجرانی و سروش و ابراهیم نبوی و غیره هر جا توانسته اند مانع خواست بحق مردم برای سرنگونی میشوند. اینها حتی یکبار تریبون را آزادانه در اختیار شرکت کنندگان در تظاهراتشان نمیگذارند. میترسند که شعار سرنگونی از بلندگویشان بلند شود. اینها را باید رسوا و طرد کرد. شرم آور است در حالیکه مردم ایران زیر سرنیزه پاسداران و اطلاعاتی های جنایتکار خواهان سرنگونی رژیم میشوند، اینها در خارج کشور هزار بهانه میاورند که شعار سرنگونی در خارج کشور برای مردم در داخل ایران دردسر ایجاد میکند! پس از سی سال ماهیت اینها هیچ تغییری نکرده است. اینها از حمایت آیت اله بی بی سی هم برخوردارند، ماهیت بی بی سی هم تغییری نکرده است. سی سال قبل خمینی را به مردم قالب کرد امروز هم قصد دارد اوباشان دیگری را به مردم تحمیل کند. اما خوشبختانه در طول این ۲ سال اکثر جوانانی که خود را سبز میدانستند به ماهیت این جماعت پی برده و صفوف آنها را ترک کرده اند. مردم ایران به کمتر از سرنگونی حکومت راضی نمیشوند. صف جریاناتی که مانع شعار سرنگونی حکومت میشوند را باید ترک کرد و به صف سرنگونی طلبان پیوست. صف ……. را به جماعت قلیلی بسپاریم که همچنان خواهان اصلاح و حفظ رژیم و بازگشت به دوره خمینی و احیای قانون اساسی ارتجاعی و ضد زن رژیم هستند حمید رضا گوانی

نامه کیومرث کاوسی فر به عبدالله اسدی

kawoosifar

ضمن اظهار همدردی در اندوه بزرگ و غیر مترقبه ای که قلب مهربان و انسان دوست ترا وقلب و روح لطیف مادر را و خواهر عزیزش را مجروح وداغ دار کرد. مهمتر آنرا میدانم که بر شکوه مقابله شمایان با کُل موضوع و  جوانبش درود گفته و به توانمندی شما دوست گرامی و خانواده محترمت آفرین بگویم. چرا که بینش وسیع شما  و فریاد انسانی عبدالله اسدی که پیوسته درجهت پریشانی ملتی که بیش از سی سال هر یک بنوعی و به طرقی قربانی داده. گروهی بدلیل جنگ همه چیزشانرا. و گروهی بدلیل اندشه شان جان ومال زن و فرزند را گروهی به غربت گریختند و در دیار نا آشنا در هزار توُی نا ( بَـلَــدیها و ناعلاجیها دچار گردیدند که بی تردید همه موضوع آنست که ملتی و کشوری قربانی هجوم وتجاوزِ متحجرینِ مُهلک قرار گرفتند و هر روز از روزگار بنوعی و طریقی عزیزان را از دست میدهیم . و مسلّم میدانم که مبارزی پایدار نظیر هم رزمعزیزم عبدالله اسدی که طی همه سالهای گذشته داغدارِ همه فرزندان عزیزِ سر زمینش بوده و بدلیلشان مبارزه داشته میتواند چنین صبورانه در داغ فرزند دیگرش که قربانی افزوده دیگریست پایداری کند و بتواند عبرتی نیز درجهت پایداری دیگر مبارزان باشد بر او همسرش و دختر عزیزش درود میفرستم.

 برای همه شما عزیزان آرزوی سلامتی و طول و عرض عمر دارم وبرای رئوف از دست رفته آرامش آرزو میکنم.
امّا بدلیل آنکه ایام عید است و من این گفتگو را کافی نمیدانم بنابرین این ایام را بدلیل ملی و عمومی بودنش به شماعبدالله اسدی عزیز وخانواده محترم و گرامیت بمیزان صد سال تبریک میگویم و بهمان میزان آرزو میکنم از هر آسیبی در امان باشید. و تبریکی افزوده  به هم میهنانِ مبارزِ غیر حکومتی در هرکجای ایران و هر کجای جهان دارم و آرزوی پیروزی جنبش ملی ایرانی را و امید پایداری در مسیر ومقابله با همه نا همواریها وهوشمندی اُنسِ مبارزاتی در جهت آرزوهایمان که همان اصولِ حقیقی انسانیست. امروز که همه زنان و مردان، همه دختران و پسران وهمه ما و شما تنها به حقیقت زُلالِ رهائی میاندیشیم وبا هر هزینه ای بر سرعتمان در جهت هدف میکوشیم وهرکدام از ناحیه  راشدین فاسد و عاملین مسمومِ حکومت دین و تحجر آسیب های بیشمار دیده ایم و جراهاتی خونین و زهرآگین از ناحیه دین و مذهب دیده ایم که طی حافظه تاریخ پیکر ایران و باورهای عزیز و پاک و شرافتمند ایرانیان هرگز نه در باور داشت و نه دیده بودیم و نه تصورش ممکن بود.

 

 علاوه برآنکه تمامی ارزشهای ملی . انسانی را مسموم کردند بلکه پیوسته ایام بر بانوانِ دلاور و فهیم سرزمینمان چیره گشتند از تجاوز بر حریمِ عمومیمان کشتار اُدَبا و دانش  ورزان و دانشمندانمان غافل نماندند واموال ودارائی و خزائن و دفائن و ظاهر و باطنمان را بتاراج بردند و بخونشُستند. اینک که همه برآنگشتیم تا بهوش و درایتِ ملی و اُنسی رهائی بخش دست بر دستِ مهربانِ یکدیگر داده . و برآنانیکه همه و همه چیزمان را مورد هجوم و تجاوز وغارت پیوسته قرار داده اند . بی وقفه بتازیم و سرزمین و زادگاهِ خویش را از اسارت و تصرف حاکمین خون آزاد سازیم … که البته و بی تردید میسر میگردد . و مالکین حقیقی سرزمینمان ایران چون پرندگانِ آزاد در آشیانه آرام بمانند.

          با دُرود بر همه شما

بدرود و با درود بر همسنگر مقاوم عبدالله اسدی عزیز

 

زینب اسمعیلی،جرم من چیست؟

zeinab_153_x_178

جرم من چیست؟

      جرم من چیست؟ زن بودن یا ایرانی بودن؟ و یا شاید یک زن ایرانی بودن؟ من یک زن ایرانیم، ولی همچنان یک انسانم با حق و حقوقی مشخص، که در ایران از آن خبری نیست. انسانی گرفتار در چنگال دژخیمی که با نام عدالت و مهرورزی، دین و قانون اسلامی، تمام حقوق اولیه مرا به بی مهری و بی عدالتی مبدل ساخته است. من انسانم، انسانی که به لحاظ پوشیدن لباس رنگی و یا نپوشیدن لباسی اجباری، باید با خشونت غیرقانونی قانون، به بازداشت و آزار و اذیت و سپردن تعهد و تحریم از تحصیل و اخراج از کار و . . . روبرو شوم. من یک زنم، زن ایرانی که به خاطر حفظ و نگهداری از فرزند دلبندم، باید از حقوق قانونی خود از قبیل مهریه و تشکیل مجدد کانون خانواده و . . . محروم شوم. من یک زن ایرانیم که برای بازگویی افکارم و یا برای احقاق حقوق از دست رفته­ام، باید از وطنم بگریزم و یا به پشت میله­های زندان بیافتم.

زنی را می­شناسم، زنی خوکرده با زنجیر

                      زنی مأنوس با زندان

                                            تمام سهم او اینست: نگاه سرد زندانبان

      من یک زن ایرانیم، برای حفظ کودکم، از تمام حقوق خود می­گذرم. اکنون چه دارم؟ با مهر مطلقه بر پیشانیم. برای حفظ شرافتم، محروم از کار در بسیاری از مشاغل. تا به کی برای سیری شکم فرزندم، سربار خواهر و برادر و اقوام باشم، با نگاه ترحم آمیز آنان؟

زنی با فقر می­سازد، زنی با اشک می­خوابد

                                            زنی با حسرت و حیرت، گناهش را نمی­داند

      من یک زنم، سرشار از احساس زن بودن، پر از احساس مادر بودن، لبریز از نیاز نوازش، توجه و خواهش و تمنای خانه و خانواده. لبریزم از عشق! دست زور پدر بر سرم، تازیانه غیرت برادر بر پشت و شرم و حیای ایرانی در نگاهم. بی هیچ عشقی، بی هیچ احساسی و بی هیچ شرمی، کالایی فروخته شده­ام به مردی برای ازدواج اجباری.

زنی را می­شناسم من، پشیمان است و می­گوید: کجا او لایق آنست؟

                      زنی هم زیر لب گوید: گریزانم از این خانه

                                            ولی از خود چنین پرسد: چه کس موهای طفلم را

                                                                                                                                   پس از من می­کند شانه؟

      من زنی ایرانیم که شاید مردی شده، نان آور خانه! تمام عمر من این است که از سپیده دم تا شامگاه، با طفلی بر دوش، به التماس لقمه­ای نان، در سر چهار راهی، کنم دست نیازم را دراز و یا حیاط خانه­ای را، دیوار اطاقی را و یا لباسهای چرکی را بشویم. من اما هنرمندم! هنرم اما آمیخته با درد است، هنرم سراسر رنج و غم و ماتم است. خریداری ندارد در ایران. من اما در صدها رشته تخصص دارم. اما چه کنم که بالاترین تخصصم بیوه بودن است در این بازار کار کثیف و آلوده؟

زنی در کار چون مرد است

                      به دستش صد تاول درد است

ز بس که رنج و غم دارد

                      فراموشش شده دیگر، جنینی در شکم دارد

      من زنی ایرانیم که شاید صدایم را کسی نمی­شنود. بغضی در گلویم، نفسی حبس در سینه­ام، خودم هم محبوس در خانه­ام. اگر بشکند بغضم، به جرم اختلال در امنیت ملی!، جایم در زندان است. اگر نفسم در آید، سینه­ام چون نداها می­شکافد از هم.

      من از ماندن چه می­بینم که از رفتن نیابم؟ در این جامعه دیگر کسی سراغم را هم نمی­گیرد. من از پوچ بودن، از بیهودگی گریزانم، پس از خانه می­گریزم.

زنی در بستر مرگ است

سراغش را که می­گیرد؟    نمی­دانم، نمی­دانم

                      شبی در بستری کوچک،    زنی آهسته می­میرد

      من زنی ایرانیم که فریاد می­زنم با تمام وجودم. چه دارم که بترسم؟ آواره­ای در غربت با قلبی شکسته از محنت و تنی خسته از درد و پایی خسته از حرکت. فریاد می­زنم که من هم یک انسانم، که جرمم شاید این است که یک زنم.                     

 

گزارشی از جلسه گفت و شنود با احزاب پارلمانی سوئد در گوتنبرگ

اM_Aftabsavar

ین گزارشی است از آن جلسه که  محمد آفتابسوار بخشهایی از آن را به منظور چاپ در نشریه همبستگی ضبط و پیاده  کرده تا در دردسترس همه پناهجویان قرار گیرد. اداره پانل را نیز مسعود مقدم بر عهده داشت. از مسعود و محمد آفتابسوار تشکر کرده و به آنان خسته نباشید میگوییم. 

روز جمعه ۱۸ماه مارس از ساعت ۱۷ تا ۲۰ دو نماینده از احزاب نام برده مهمان فدراسیون در شهر گوتنبرگ سوئد بودند. هردوی آنها عضو کمیسیون دولت در امور پناهندگی بودند. برگزاری این جلسه از پیش برنامه ریزی شده و به منظورتوضیح اوضاع ایران و سیاست پناهندگی دولت سوئد در قبال پناهجویان ایرانی  در دوره پس از انتخابات ۸۸ در ایران بود. سئوالاتی که در مقابل آنها قرار گرفت عیینا به صورت زیر مطرح شدند.

سئوال همبستگی:  شما وضعیت ایران را چگونه ارزیابی می کنید؟ آیا از میزان دستگیری و بازداشت مخالفین و شکنجه زندانیان سیاسی در ایران خبر دارید ؟ آیا از نظر اداره مهاجرت چیزی بنام رعایت حقوق بشر در ایران رعایت می شود ؟

پاسخ نماینده حزب سوسیال دمکرات: ایران کشور قانونمندی نیست و شهروندانش از امنیت جانی برخوردار نیستند و به هیچ عنوان آزادی ندارند و حزب ما تلاش کرده در این سالها این واقعیت را نشان بدهد و چیزی که نشان دهنده تصدیق حرفهای من هست، میزان بالایی از اعضای درون حزب ما ایرانی هستند که از ایران گریخته اند و باورمان این است که حزب ما نقش بسزایی برای نگه داشتن بسیاری از ایرانیان در سوئد داشته است و به جرأت می گویم که در ایران حتی چیزی که شبیه دموکراسی باشد وجود ندارد و اینکه تلاطمی که در کشورهای اطراف ایران در گردش است به ما این را می دهد که وضعیت در ایران هم متفاوت شود و دربهای امید برای مردم باز شود.

پاسخ حزب مردم: بدون شک در ایران یک دیکتاتوری مذهبی وجود دارد و حزب ما هم بسیاری از ایرانیان را در خود دارد که به عنوان اعضای حزب مشغول به فعالیت هستند و آنها هم مانند دیگر ایرانیان از ایران گریخته اند و امروز در حزب مردم فعال هستند. نظر حزب مردم این است که آزادی بیان مطلقا در ایران وجود ندارد و حکومت تفاوتی بین مذهب و حقوق شهروندی قائل نمی باشد و همین طور گروه های سیاسی و بسیاری ازدیگر شهروندان نظیر زنان، همجنسگرایان و گروه های سیاسی و قومی زیر ضرب حاکمیت قرار دارند و در این رابطه کوچکترین شک و ابهامی وجود ندارد و از نظر حزب ما حکومت ایران حقوق بشر را به رسمیت نمی شناسد.

سئوال همبستگی: با توجه به دستگیریهای گسترده و محاکمات غیر عادلانه و شکنجه های بیرحمانه در ایران اساسا تغییری در سیاست پناهنده پذیری دولت سوئد نسبت به پناهجویان ایرانی ایجاد شده و یا اساسا قرار است چنین تغییری ایجاد شود؟

پاسخ حزب مردم: از سال ۲۰۰۶ ما قانونی داریم که سیاست مداران حق ندارند در امور داخلی ارگانهای کشوری دخالت کنند، بلکه حق دارند فقط قانون مندی را وضع کنند و این شامل دادگاهها، اداره مهاجرت و دیگر ارگانهای دولتی می باشد. وظیفه ما این است که ببینیم آیا قوانینی که ما وضع کردیم به خوبی اجرا میشود یا خیر؟ در این مدت بسیاری از کسانی که از ایران فرار کرده اند توانسته اند اجازه اقامت بگیرند، اما پیش شرطش این بوده که بتوان گفته های این افراد را باور کرد. مفهوم این نیست که کسی که از ایران فرار می کند حقش این باشد که بتواند پناهندگی بگیرد. ما در جلسات پارلمان به وزیر مهاجرت گفته ایم که کشور سوئد می تواند بهتر از آن چیزی که امروز هست باشد و حتی هنوز هم می شود مسائل را مورد بررسی مجدد قرار داد. با توجه به اینکه سوئد در اروپا به عنوان یک کشور کوچک بشمار می آید اما سومین کشور اروپایی هستیم که بیشترین تعداد پناهجو را می پذیریم و ما بارها اعلام کرده ایم که باید اداره مهاجرت آگاهی و اطلاعاتش را در مورد کسانی که در کشورشان تحت تعقیب قرار می گیرند را بالا ببرد و در گذشته نیز پروسه پاسخگویی به پناهجویان کوتاه بود و آنچه که ما امروز باعث شدیم این است که پروسه پاسخ گرفتن را طولانی کردیم و حتی از اداره مهاجرت خواستیم که بسیاری از انسانها وقتی در کشورشان تحت تعقیب قرار می گیرند و یا زیر ضرب حاکمیت بوده اند ودارای دلایل( سیاسی، مذهبی، جنسی، قومی و غیره ) بوده اند ولی با این وجود نتوانسته اند زمانی که وارد سوئد می شوند تمام مسائل خود را مطرح کنند، از اداره مهاجرت خواستیم اگر مدارک جدیدی  را در طول مدت زمان معینی به اداره مهاجرت تسلیم کنند حتما مورد بررسی قرار بدهند و همچنین از اداره مهاجرت خواستیم که برخورد مناسبتری  با افراد داشته باشد .

پاسخ حزب سوسیال: ما تحولات را با اشتیاق بسیار بالایی دنبال می کنیم و مشخصا تحولات جامعه ایران برای ما مهم است و در این زمینه بسیاری از ایده های ما با حزب مردم همخوانی کامل دارد و اتفاقی که در سال ۲۰۰۶ از سوی حزب سوسیال دموکرات افتاد نشان داد که سیاست ما سیاست باز نگهدارنده و انسانی در این رابطه بوده و از آن به بعد این اتفاق باعث شده که قانون خیلی بهتر و روان تر نسبت به گذشته به انسانها نگاه می کند .

سوال همبستگی : بسیاری از پناهجویان سالهاست که پاسخ منفی گرفته اند و در شرایط بسیار غیر انسانی زندگی می کنند و مرتبا از طرف اداره مهاجرت و پلیس برای بازگرداندن به ایران تحت فشار هستند . در همین رابطه تعدادی از این پناهجویان که از مدت ۶ تا ۱۰ سال بدون اقامت در سوئد هستند از ابتدای ماه مارس در کلیسا دست به تحصن زده اند، ولی دولت و اداره مهاجرت تا کنون هیچ عکس العملی نسبت به آن نشان نداده. می خواستیم موضع شما را نسبت به این تحصن بدانیم.

پاسخ حزب سوسیال دمکرات: هدف و سیاست حزب ما بر این است که به حقوق انسانها احترام گذاشته شود به کنوانسیونهای جهانی که در این رابطه وضع شده و اینکه باید امنیت حقوقی وجود داشته باشد و پرونده  متقاضیان پناهندگی به طوردقیق مورد بررسی قرارگیرند. و وظیفه ما این است که تحولاتی که در جهان رُخ می دهد را با دقت دنبال کرده و مورد بررسی قرار دهد چرا که کیفیت بررسی پرونده پناهندگی انسانهایی که از آن کشورها فرار می کنند بالاتر می برد. در مورد آن تعداد افرادی که در گوتنبرگ تحصن کرده اند نمی توان پاسخ مشخصی داد به دلیل اینکه ما نمی خواهیم تنها وضعیت آنها را مورد بررسی قرار دهیم. نظر ما بر این است که باید با پناهجویان سیاست همبستگی داشته باشیم  و ما بخوبی افراد را درک می کنیم که سالهاست در این کشور زندگی می کنند و در جامعه جا اُفتاده اند و با این کشور خو گرفته اند و با این شرایط در حال زندگی کردن هستند. تا آنجایکه به  وظیفه پلیس بر می گردد وظیفه پلیس این است که پناهجویانی را که به درخواست پناهندگی آنها پاسخ رد داد می شود به کشورهای خود بازگرداند بنا براین نه تنها این افراد بلکه تمام کسانی که پاسخ منفی می گیرند ایجاب می کند که اخراجشان کند و به کشورهایشان باز گرداند، چون وظیفه پلیس این را می گوید و من به شخصه این عمل را نمی پسندم. ولی ما نیز باید به قانون احترام بگذاریم و امنیت حقوقی در تمام مراحل مورد احترام قرار بگیرد.

پاسخ حزب مردم: سوئد هم مانند دیگر کشورها دارای قانون می باشد و این قوانین شامل پذیرش پناهندگی می شود و از طرفی دیگر شامل اخراج پناهجویان هم می شود. سه گروه عمده هستند که می توانند از حق پناهندگی برخوردار باشند آنهایی که بر اساس کنوانسیون ژنو و تبصره هایی که خود کشور سوئد به آن اضافه کرده است و دوم کسانیکه در اینجا کار پیدا کرده و مشغول می شوند و گروه سوم کسانی هستند که بواسطه خانواده درجه یک می توانند در سوئد بمانند. اما کسانی که پاسخ منفی گرفته اند باید تحت شرایط شایسته ای کشور را ترک کنند. این آزار دهنده می باشد کسانی که در آن کلیسا دست به تحصن زده اند اگر واقعا حقشان این می باشد که در این کشور اقامت بگیرند اما نمیتوانند. این موضوع سخت و ناراحت کننده است ولی اگر حقشان نیست که در اینجا بمانند باید بازگردند در غیر این صورت نه دادگاهها نقشی دارند و نه اداره مهاجرت می تواند نقشی داشته باشد و نه ارگانهای دیگر دولتی.آنچه که حزب مردم و دولت ائتلافی خواستند این بوده که حقوق انسانی کسانی که بدون کاغذ هستند بالاتر برود. این شامل حق برخورداری از بهداری و حق رفتن کودکان به مدرسه می باشد و دیگر احزاب هم به این باور رسیده اند که حقوق این افراد محترم شمرده شود و البته بالاتر برود.

سوال همبستگی: این بسیار خوب است که بالاخره پس از سالها مبارزه برای استفاده پناهجویان غیر قانونی از خدمات درمانی و اجازه رفتن به مدرسه در سوئد رسمیت قانونی یافت. آیا نباید به پناهجویانی که به درخواست آنها پاسخ منفی داده می شود هزینه زندگیشان را قطع نکرد، چون همیشه یکسری دلایل وجود دارد که بر طبق آن نمیتوانند پناهجویان را اخراج کنند اما هزینه زندگی آنها را قطع کرده و کارت شناسایی آنها را پس می گیرند. از نظر فدراسیون قطع هزینه روزانه از این دسته از پناهجویان کاری غیر انسانی می باشد. نظر احزاب در این مورد چه می باشد؟

پاسخ حزب مردم: در حقیقت این سئوال نظیر سئوال پیشین می باشد، خوب نیست که پاسخی که متقاضی در خواست پناهندگی گرفته پاسخ نادرستی باشد و از این کشور باید اخراج شود. اما اگر این پاسخ درست باشد و فرد همکاری کند و بخواهد کشور را ترک کند، در طول مدتی که مراحل بازگرداندنش در حال انجام شدن است تا مرحله بلیط گرفتن، آن فرد از تمام حقوق واقعی برخوردار می باشد و در صورت گرفتن پاسخ منفی کمک هزینه قطع می شود، چون هدف این است که باید کشور را ترک کند.

پاسخ حزب سوسیال دمکرات:

حزب ما به امنیت حقوقی باور دارد و به این که تصمیمات باید حتما مورد احترام قرار بگیرد، از طرفی دیگر ما این باور را داریم که قوانین همیشه نیاز به تغییر دارد. اگر کسی که پاسخ منفی گرفته باید بازگردد و ما دو راه داریم اول اینکه نخست اینکه قانون و قانون مندی را کنار بگذاریم و اصلا قانون مندی وجود نداشته باشد و دوم اینکه به تصمیماتی که گرفته می شود احترام گذاشته شود. در جهان ۲۰۰ میلیون نفر پناهجو داریم  و در رابطه با سیاست پناهنده پذیری می توانیم هم آگاهی وعلم را به دیگر کشورها منتقل کنیم و همین طور ما ثروت غنی در مورد سیاست پناهنده پذیری در اختیار داریم. در نهایت آنچه که می توان گفت و باز هم به آن تأکید می کنم به تصمیمات اتخاذ شده احترام گذاشته شود و قانون را رعایت کنیم.

سوال همبستگی: بسیاری از پناهجویان از ۱ تا ۶ سال سابقه کار دارند، مالیات پرداخت کرده اند و عضو اتحادیه ها بودند، با این وجود اداره مهاجرت از اعطای اقامت کاری به آنها خودداری می کنند، چرا نباید به آنها اقامت کاری داد؟ در حالی که در قانون جدید آمده پناهجویانی که بعد از دریافت پاسخ منفی به درخواست پناهندگی خود در صورتی که دارای ۶ ماه سابقه کار و تضمین کاری یکسال و نیم آینده می توانند اقامت کاری دریافت کنند ولی عملا به ندرت اقامت از این طریق صورت می گیرد. شما این موضوع را چگونه توضیح می دهید ؟

پاسخ حزب سوسیال دمکرات: آن کسی که مشمول این قانون می شود در ابتدا که تقاضا می دهد و آن تقاضا تقاضای پناهندگی می باشد و نه به خاطر کار تقاضای اقامت بکند بنابراین کسی که متقاضی پناهندگی می باشد کسی نیست که از نظر حقوقی بتواند از طریق کار اجازه اقامت دریافت بکند. بنابراین زمانیکه درخواست پناهندگی آن فرد رد می شود باید کشور را ترک کرده و بازگردد به آن کشوری که شهروندش هست و از آنجا مدارک دریافت بکند و از طریق آن کاری که در سوئد دارد بتواند به اینجا برگردد و اداره مهاجرت هم حتما به آن فرد اجازه اقامت بر اساس کار را خواهد داد.

پاسخ حزب مردم : در سال ۲۰۰۹ قانونی وضع شد که در آن کسانی که در سوئد کار دارند می توانند اجازه اقامت دریافت کند. اما باید از آن کشوری که شهروندش می باشد درخواست را ارائه دهند و نمی توانند در داخل سوئد این تقاضا را ارائه بدهند. حزب ما به همراه حزب محیط زیست در پی آن بودیم که این قانون را تغییر دهیم و دیگر احزاب در پارلمان بر خلاف نظر ما وحزب محیط زیست رای دادند. تازگی  پژوهشی در این مورد صورت گرفته که به پارلمان ارائه خواهد شد و آن این است که دور زدن تقاضای پناهندگی یعنی اگر فردی درخواست پناهندگیش رد شود بتواند یک دور محوری بزند و درخواست دیگری را ارائه بدهد و از دریچه دیگری وارد شود و نام این پژوهش مهاجرت دورزدنی می باشد و این پژوهش صرف نظر از سن افراد صورت گرفته و تا قانونی شدنش زمان خواهد بُرد.

بعد از استراحتی کوتاه پناهجویان سوالاتی را برای دو حزب مطرح کردند و نمایندگان دو حزب به خوبی پرسش پناهجویان را پاسخ دادند.

درپایان عبدالله اسدی از نمایندگان حزب سوسیال دمکرات و حزب مردم تشکر و برای حاضرین در جلسه سخنان کوتاهی ایراد کرد که مورد تشویق پناهجویان قرار گرفت.

 

 

فاطمه قاسمی،بازرس ویژه سازمان ملل و زندانهای مخوف جمهوری اسلامی !

Fatemeh_Ghasemi_96_x_120

همیشه وقتی سخن از نا کجا آباد به میان میاید ناخودآگاه جایی دور و دست نیافتنی در فکرمان مجسم میشود و مکانی تخیلی را برایمان تداعی میکند که فقط در اذهان نقش بسته و وجود خارجی ندارد. آیا کسی در واقعیت به چنین جایی سفر کرده است؟

شباهتهای زیادی بین ناکجا آباد و زندانهای رژیم جمهوری اسلامی وجود دارد. تمامی کسانی که دل در گرو آزادی به میهن دارند بطور حتم به ناکجا آباد رفته اند. وقتی در زندانهای به زنجیر کشیده شده دیکتاتوری، فریادت در گلو خفه میشود آخر دنیا را با تمام وجود حس میکنی. جایی که اشعه آفتاب را نمیتوانی لمس کنی ونور مهتاب را باور نداری، لطافت نسیم بر گونه هایت نمی نشیند و باد موهایت را نوازش نمیکند، چنین جایی صددرصد نا کجا آباد خواهد بود، ومن باور ندارم که بازرسان سازمان ملل اجازه ورود به نا کجا آباد را داشته باشند وحتی اگر از خط قرمزها عبور کرده واجازه بازدید از زندانها را داشته باشند آیا فکر میکنید آنان را به زندانهایی  که زندانیانش به جرم دگراندیشی، آزادی بیان و اندیشه، دموکراسی خواهی برای صلح وآرامش، قلمی توانا وفصاحت کلام، آزادی در مذهب ویا اعاده حق مظلوم از ظالمان دیکتاتور در چنگال استبداد اسیرند، میبرند ؟

رژیم جمهوری اسلامی آنقدر به دروغ اذعان داشته، درزندانهای ایران زندانی سیاسی وجود ندارد که خود نیز این موهم را باور داشته وبا زدن برچسب معروف اقدام علیه امنیت کشور به سیاسیون، گویی با این ترفند مسئولیت جنایاتش را از سر باز میکند. کدام روزنامه نگاری را سراغ دارید که با قلمش امنیت کشور را به خطر انداخته است ویا چه کسانی با اندیشه دموکراسی خواهی وآزادی بیان باعث بر هم زدن امنیت کشور و اقدام علیه آن میشوند؟ آیا جوانانی که بعد از انتخابات تقلبی خرداد ماه سال هشتاد و هشت در آرامش و سکوت به خیابانها رفتند و تنها درخواستشان به حساب آوردن رأی شان بود، چطور امنیت کشور را به خطر انداختند که خود براثر ضربات باتوم ویا شلیک مستقیم گلوله در کف خیابانها جان دادند؟

بر هم خوردن امنیت کشور زمانی تعریف میشود که عده ای با سلاح گرم در خیابانها آرامش را از مردم سلب کرده وباعث نا امن شدن معابر باشند، اینکار که در خور لباس شخصی ها و بسیجیان خودتان است که آرامش یک ملت را به هیچ می انگارد ودر خیابانها رعب و وحشت ایجاد میکنند. پس جای آنها در زندان است نه سیاسیونی که فقط سودای آزادی در سر دارند وبدنبال آزادی بیان در زندانهای رژیم استبدادی در غل و زنجیرند.

سازمان ملل قصدش از تعیین وفرستادن بازرس ویژه به ایران چیست؟ آیا قصد دارد گزارشی از نقض حقوق بشرتهیه کند؟ زهی خیال باطل است که در سرمی پروراند. چرا که رژیم جمهوری اسلامی به این راحتی دم به تله نمی دهد و اگربا ورود بازرسان سازمان ملل نیز موافقت کند، قبل از حضور بازرسان رژیم هر گونه آثار ظلم و جنایتی که هاکی از نقض حقوق بشراست را یا با تهدید ویا با تبعید پاک میکند.  برخی از زندانیان را با تهدید علنی مهر سکوت بر لبهایشان میزند و بدین گونه خاموش میکند و برخی را به ساختمانهای دیگری منتقل میکند تا بازرسان از حضور آنان بی اطلاع باشند.

از سازمان ملل متحد در شگفتم چرا که میداند با وجود اینهمه فرافکنی ، دروغ و تقلب، ظلم و جنایتی که بطور علنی رژیم در چند سال اخیرانجام داده است و با هجوم این همه پناهنده که وطنشان را رهاکرده به امید سر پناه امنی که بتوانند در زیر آن بدون هراس از شکنجه و تهدید بیاسایند، چه حاجتی به بازرس ویژه؟ به اعتقاد تمامی فعالان حقوق بشر، مدارا کردن با چنین رژیمی کاری بس عبث است. باید چاره ای دیگر اندیشید.

نازنین صدیقی,یاداشت سر دبیر

nazi

پس از مدتی تأخیر، نشریه همبستگی منتشر شد. در ابتدای سال ۲۰۱۱ به علت بیماری موفق به انتشار نشریه نشدم و پس از آن با اتفاقاتی که رخ داد انتشار این نشریه به تأخیر افتاد. ۱۲ ژانویه رئوف مهربان و همیشه خندان، فرزند عبدالله اسدی دبیر فدراسیون سراسری پناهندگان ایرانی در سن ۲۹ سالگی در یک واقعه ناگواردرگذشت و چندی پس از آن یعنی در ۱۳ فوریه منصور فرزاد یار و رفیق و همرزممان را بطور ناگهانی از دست دادیم. مرگ رئوف عزیز و منصور بسیار سخت و جانگداز بود.

سال ۲۰۱۰ میلادی را با فراز و نشیبهای بسیاری که در سطح بین المللی داشت پشت سر گذاشتیم. ایران چه در عرصه اقتصادی و چه در عرصه سیاسی متحمل ضربات بسیار سختی شد گرچه سردمداران نظام به آن اقرار نمیکنند. مسئله اتمی و تحریمهای گسترده تر که از پیامدهای آن بود برای مردم ایران بسیار گران تمام شد و وضع معیشتی مردم که بد بود را بسیار بدتر کرد. آمار بازداشت فعالین و اکتیویستهای سیاسی، اجتماعی سر به کهکشان گذاشت و اعدام فعالین سیاسی یکی پس از دیگری با وقاحتی هر چه بیشتر صورت گرفت؛ میگویم با وقاحت چرا که در دهه ۶۰ این اعدامها پنهانی بود اما اکنون بدون هیچ تلاشی برای پنهان کردن آن این اعدامها صورت میگیرد. بقول پدر بزرگم: “مورچه هنگامی که به مرگ نزدیک میگردد بال در میاورد” و این ضرب المثل، زبان حال رژیم اسلامی است از نظر من. رژیم مانند مار زخمی خود را به در و دیوار میکوبد و برای نجات خود به هر بند نازک و پوسیده ای نیز آویزان میگردد.

 با آغاز سال ۲۰۱۱ موج سرکوبها و دستگیری ها وموج اعدامها در جمهوری اسلامی شدت گرفت. از اول ژانویه تا به امروز به تأخمین سازمان عفو بین الملل هر هشت ساعت یکبار، جمهوری جنایت و سرکوب اسلامی یک نفر را اعدام کرده است. آمار دستگیری و بازداشتها بسیار بالا رفت و گرانی و تورم در جامعه سرسام آور شد. باری همه چیز دست به دست هم داده تا این جانور وحشی هر چه زودتر از بین رفته و سرنگون شود. چند ماه گذشته برای جمهوری اسلامی ایام بسیار سختی بود. مسئله سنگسار سکینه محمدی آشتیانی و درخواست کمک سجاد قادرزاده از مردم جهان و کمیته بین المللی علیه اعدام و سنگسار دیگر هیچ چیز برای حکومت باقی نگذاشت. تمام جوارح و اعضای زخمی رژیم به لرزه درآمدند. مسئله حذف یارانه ها در ایران نیز تبری بود که رژیم با دست خود به ساق پایش زد. حذف یارانه ها وضعیت ضعیف معیشتی مردم را بسیار متزلزل تر کرد و نارضایتی مردم  روز به روز در حال فزونی است. انگار از زمین و آسمان بر سر مردم ایران میبارد. مردم نه از نظر جانی امنیت دارند و نه از نظر مالی. چندی پیش با شخصی از ایران گفتگو میکردم؛ این شخص همواره ملاحظه داشت که تلفنی اظهار نظر سیاسی بکند اما اینبار بدون اینکه سؤالی بکنم به من گفت: “میدانی چیست؟ وقتی آدم در کوچه و خیابان راه میرود فقط این حس به او دست میدهد که جامعه مانند بمب ساعتی شده که زمان انفجارش معلوم نیست.” این جمله برای من بسیار جالب و قابل تأمل بود. یک تحلیل سیاسی از وضعیت مردم از دید شخصی که  از دل همان جامعه است.

سال ۲۰۱۱ شاهد انقلابات و تحولات ناگهانی و سونامی وار در خاورمیانه و شمال آفریقا بودیم. انقلاب در تونس که پس از خودسوزی یک جوان ۲۷ ساله که با پلیس درگیر شده بود رخ داد مانند یک اپیدمی خوشخیم و امیدبخش به مصر و پس از آن به یمن و لیبی سرایت کرد. مردم در این کشورها برخاستند و خواستار سرنگونی دیکتاتوران حاکم بر جان و مالشان شدند.

انقلابات صورت گرفته در خاورمیانه و شمال آفریقا تلنگر دوباره ای به روحیه مبارزاتی مردم ایران  بود. تجمعات و اعتراضات گسترده ای در تهران و سایر شهرهای ایران برگزار شد. این اعتراضات در ۲۵ بهمن صورت گرفت و بار دیگر نشان داد که خیزش انقلابی مردم ایران در تابستان ۸۸ نه تنها خاموش نشده که مانند آتش زیر خاکستری است که با کوچکترین نسیمی از نو گر گرفته و شعله ور میشود.

رژیم خون و نکبت اسلامی از هر زمان ضعیفتر و شکننده تر شده است اما همین مسئله ددمنشی و وحشیگری آن را صد چندان میکند و به نظر من این میتواند دلیلی باشد برای اینکه مردم در ایران نتوانند به سرعت مردم مصر و تونس موفق به سرنگونی رژیم گردند. این حکومت سابقه ۳۲ سال سرکوب سیستماتیک را در کارنامه خود دارد و ارگانهای سرکوب آن بسیار هستند و برای همین در این هنگام که از هر زمانی زخمیتر است سرنگونی و براندازی آن حوصله و بردباری بیشتری نیاز دارد. بازداشت و دستگیری فعالین مدنی و سیاسی و وضعیت وخیم اقتصادی و بقول دوست من بمب ساعتی در حال انفجار جامعه باعث فرار هر چه بیشتر مردم از ایران شده است. آنانکه توان مالی دارند میگریزند چرا که دیگر در ایران از همان درصد بسیار کم امنیت مالی و جانی نیز برخوردار نیستند. مردم ایران میگریزند چرا که دیگر تاب و تحمل زندگی در آن جهنم را ندارند و جان خود و فرزندانشان را بر میدارند و پا به دنیای سخت پناهندگی میگذارند؛ دنیایی که از مشقات نوع دیگری برخوردار است اما این فراریان از جهنم جمهوری اسلامی، پناهندگی را به زندگی در ایران ترجیح میدهند. البته از پس از اعتراضات مردمی در تابستان ۸۸ نگاه دول غربی به پناهندگی ایرانیان کمی و البته فقط کمی تغییر یافته است اما همچنان مسئله پناهندگی ایرانیان برای دول غربی سخت و دشوار است و سیاست منصفانه ای در قبال ایرانیان ندارند.

 

بر همه روشن است که از بعد از پایان جنگ سرد و فروپاشی دیوار برلین دول غربی ماسک انساندوستانه پناهنده پذیری را از چهره برداشته و چون دیگر بلوک به اصطلاح کمونیستی را در مقابل خود ندارند اصراری هم بر پناهنده دوست نشان دادن خود نمیبینند. کلا سیاست پناهنده پذیری در قبال موج پناهنده متواری از دست حکومتهای دیکتاتوری، سیاستی بی حد غیر منصفانه و انعطاف ناپذیر میباشد؛ اما اضمحلال حکومت اسلامی از بعد از تابستان ۸۸ باعث شد که دول غربی تا حدودی دست از سیاست مماشات با رژیم اسلامی بردارند و کمی قرعه به نفع پناهنده ایرانی بیفتد. البته این به معنای رفع مشکل پناهندگی برای پناهجویان نیست و هنوز هزاران هزار پناهجوی ایرانی در اقصی نقاط دنیا در سختی و مشقت برای یافتن محلی امن برای زندگی بسر میبرند. هنوز پناهجویان ایرانی مدتهای طولانی پشت درب ادارات مهاجرت و امور پناهندگی کشورهای مختلف غربی بلاتکلیف میمانند و یا با جوابهای منفی روبرو میشوند و هنوز پناهجوی ایرانی میبایست روزها و هفته ها دست به اعتصاب غذا زده و لبهای خود را بدوزد تا بتواند از حق زندگی در کشوری مانند یونان برخوردار شود. که البته توضیحات بیشتر در این مورد را میتوانید در مصاحبه ای که نشریه با عبدالله اسدی داشته است بخوانید.

تا جمهوری اسلامی بر سر قدرت است مسئله پناهندگی برای ایرانیان اکتوئل و زنده میباشد و این بدین معناست که ایرانیان در هر کجای دنیا که باشند باید با همبستگی و اتحاد این مشکل را برای خود و دیگر فراریان از ایران اسلامزده هموار و حل نمایند و چه ظرفی بهتر از فدراسیون سراسری پناهندگان ایرانی برای اتحاد و همبستگی و مبارزه برای بدست آوردن حق پناهندگی. فراموش نکنیم که حق گرفتنی است.