من یک زن هستم که مجبور شدم از وطنم با تمام دلبستگیها و خاطراتم فرار کنم و به کشور دیگر پناه بیاورم . سالها زحمت کشیدم تا توانستم زندگی دلخواهم را مهیا کنم ولی متاسفانه برای حفظ جانم وآرمانهایم همه را پشت سر گذاشته و چند ماهی است به این کشور پناه آورده ام. وقایعی که همچون کابوسی همواره بر زندگیم و روح و روانم سایه انداخته… صحنه های دردآوری که دل هر انسان آزادی خواهی را بدرد میاورد… من هم به ندای دورنم گوش سپردم و همراه با هموطنانم در تظاهرات اعتراضی خرداد ۸۸ شرکت نمودم. در آنروز سیل عظیمی از اقشار مختلف مردم به خیابانها آمده بودند.اما مورد هجوم و ضرب و شتم لباس شخصیها و نیروهای امنیتی قرار گرفتیم وموجب شکسته شدن ستون فقراتم گردید. گرچه کمر من نیز مانند سایر مردم بارها در زیر بار بی عدالتی و ستم جمهوری اسلامی شکسته شده بود …. ولی با مشکللات خطرناکی که برایم پیش آمده بود دیگر توان شرکت در تجمعات اعتراضی و ماندن در ایران برایم غیر ممکن شده بود.نشریه همبستگی را از روی سایت می خواندم و علاقه زیادی به تنوع مطالب آن و فعالیت های فدراسیون در دفاع از حقوق پناهندگان ایرانی پیدا کرده بودم. من به منظور آگاه کردن مردم نسبت به خط و جهت نشریه همبستگی و کمک های این نهاد به پناهجویان ایرانی در خارج از مرزهای ایران، تصمیم به نشر و تکثیر این نشریه در میان مردم گرفتم و بسیاری را با سایت فدراسیون و نشریه همبستگی آشنا کردم.
بهرحال در راستای هدفم و آگاهی رساندن به مردمم هر چند کوچک قدمی برداشته بودم … و اکنون که در کنار این عزیزان در فدراسیون سراسری پناهندگی هستم بسیار خوشنودم که میتوانم در فضایی آزاد صدای هزاران هزار مردم دردمند و محصور در ایرانم را به گوش دنیا برسانم…زنده باد مردم ایران
*******