در شماره پیشین به مبحث گسترش روند طرح های تبعیض آمیز علیه زنان پرداختم و آینده تاریک زنان در ایران را که حاصل اینگونه طرح ها خواهد بود به زبان تحریر درآوردم و خاطر نشان کردم که آگاهی از حقوق واقعیمان کلید رسیدن به روشنایی خواهد بود، در این راستا نگرش دین و قانون اساسی جمهوری اسلامی به زنان را تحلیل کرده تا جایگاه و حقوق زنان از نظر قانون اساسی را دریابیم.
در مقدمه قانون اساسی موقعیت زن در جمهوری اسلامی این گونه تعیین شده است:
“در ایجاد بنیادهای اجتماعی اسلامی، نیروهای انسانی که تاکنون در خدمت استثمار همه جانبه خارجی بودند هویت اصلی و حقوق انسانی خود را باز می یابند و در این بازیابی طبیعی است که زنان به دلیل ستم بیشتری که تا کنون از نظام طاغوتی متحمل شده اند استیفای حقوق آنان بیشتر خواهد بود. خانواده واحد بنیادین جامعه و کانون اصلی رشد و تعالی انسان است و توافق عقیدتی و آرمانی در تشکیل خانواده که زمینه ساز اصلی حرکت تکاملی و رشد یابنده انسان است اصل اساسی بوده و فراهم کردن امکانات جهت نیل به این مقصود از وظائف حکومت اسلامی است، زن در چنین برداشتی از واحد خانواده از حالت (شیئی بودن) و یا (ابزار کار بودن) در خدمت اشاعه مصرف زدگی و استثمار خارج شده و ضمن بازیافتن وظیفه خطیر و پرارج مادری در پرورش انسانهای مکتبی پیش آهنگ و خود همرزم مردان در میدانهای فعال حیات می باشد و در نتیجه پذیرای مسئولیتی خطیرتر و در دیدگاه اسلامی برخوردار از ارزش و کرامتی والاتر خواهد بود.”
آنچه واضح و بدیهی است تدوین قانون اساسی جمهوری اسلامی بر مبنای معیارهای اسلام بوده و حقوق زنان را به صورت مستقل مورد توجه قرار نداده بلکه از زن به عنوان یک ابزار در جهت رسیدن به اهداف خود استفاده می کند. همانطور که مشاهده می فرمائید وعده استیفای حقوق بیشتر از نظام قبلی داده شده است و آنچه در جامعه جمهوری اسلامی وجود دارد بی حقوقی مطلق سیاسی و اجتماعی است. پس از به حاکمیت رسیدن جمهوری اسلامی وضعیت زنان به تناسب دیدگاه حاکمیت جدید در بسیاری از عرصه های زندگی خصوصی و اجتماعی با مشکلات و معضلات فراوان روبرو گردید. ستم جنسی که در عرف و شرع وجود داشت با گرفتن شکل قانونی به خود زندگی تمام زنان را تحت الشعاع قرار داد و مذهب مهر تائید این قوانین را با وقاحت تمام بر پیشانی زندگی تاریک زنان نشاند. نظام مرد سالار جمهوری اسلامی زنان را از تعاریف و تفاسیر استقلال، آزادی و برابری خارج کرد و نقش همسر و مادر را به زن اختصاص داد و زن را نه تنها با خانواده بلکه با سنت، فرهنگ و مذهب نیز مرتبط کرد. اگرچه موضوعات خانوادگی و به ویژه بهبود کیفیت زندگی خانوادگی از اهمیت والایی برخوردار می باشد ولی آنچه هدف این نظام است بیرون راندن زنان از اجتماع و رساندن به انزوای مردسالار خانواده است چرا که از نظر جمهوری اسلامی زن وسیله ای تولید و پرورش نسل آینده است و این مسئله اهمیت ندارد که فرزندان این مادران به دور از جامعه چگونه تربیت خواهند شد و با چه نگرشی وارد اجتماع می شوند!
آنچه در قانون اساسی مطرح می شود خروج زنان از حالت شیئی بودن است و سوالی که در ذهن نقش می بندد چگونگی وضعیت زنان ایران است؟
آیا قرار گرفتن در جایگاه جنس درجه دوم و حق نداشتن بر جسم خود زنان را از حالت شیئی بودن خارج کرده است؟!
آیا حضور فعال زنان در اجتماع، ابزار کار بودن تلقی می شود و نقش تولید مثل و خانه نشینی وظیفه خطیر؟!
آیا منظور قانون اساسی از ارزش و کرامت والاتر برای زنان همان زندانی است که درون و بیرون خانه برای زنان ساخته است؟!
کلام آخر:
“ قانون اساسی جمهوری اسلامی، زن را موجودی وابسته و غیر مستقل می شناسد و او را تحت حمایت مرد و دولت قرار داده است، هر گونه استقلال تصمیم گیری بر جسم و آینده خود را از او سلب کرده و در لفافه مرد را مالک زن معرفی می کند. حقوقی که قانون اساسی برای زنان تعریف کرده است رنگ و بویی از برابری زن و مرد ندارد و مصداق واقعی استثمار زنان است.”
در شماره بعد پیرامون مبحث حق زنان بر جسم خود خواهم نوشت و امیدوارم همراه من باشید، به یاد داشته باشیم که آگاهی کلید موفقیت ماست.