maedeh zandi 385 x 371

مائده زندی: من یک زن هستم…

maedeh zandi 385 x 371

وقتی کلاس پنجم دبستان سوار تاکسی شدم، در صندلی جلو نشستم و دستی از عقب سینه های من را لمس می کرد و من حتی نمی توانستم از ترس جیغ بکشم!
وقتی در شهر غریب دانشجو بودم وهوا تاریک بود از دانشگاه به خانه می رفتم و عده ای کارگر ساختمانی دوره ام کردند و اگر جیغ و داد نمی کردم معلوم نبود چه اتفاقی که نمی افتاد.
وقتی در دادگاه، قاضی برای آنکه کارم را راه بیاندازد به من پیشنهادی بی شرمانه می داد تا زن بودنم زیرسوال رود
وقتی به پیشنهاد ازدواج همکلاسیم پاسخ منفی دادم و او پشت سرم مرا “جنده” خطاب کرد.
در تمام این سالها حجاب برای من در کوچه و خیابان، در روز و شب، در تهران و شهرستان مصونیت نشد. احساس می کنم محدودیتی را به نام مصونیت بر تن من کردند و من در سرما و گرما تحملش کردم بدون اینکه ذره ای احساس امنیت کنم. امنیت چیزی نبود که بتوانند آن را با لباس من در جامعه ایجاد کنند. حجاب چیزی جز محدودیت نبود، امنیت را باید در جای دیگری جستجو می کردند….!

 

حجاب برای من مصونیت شد تا مرا از تمام خواسته های خودم بازدارند. حجاب در جمهوری اسلامی تنها دلیلش سرکوب کردن زنان در آن حکومت جانی و سنت گرا و مردسالار است تا زنان را از حق زندگی طبیعی خود بازدارند. اما امروز که سالهاست از زندگی من می گذرد و تمام این افکار و سرکوبها بر من گذشت اما تمام این سرکوبها مرا از خواسته هایم باز نگه نداشت. امروز من در کنار یک مرد قرار می گیرم، راه می روم، تفکر می کنم و بوضوح می بینم و به همگان نشان می دهم که من یک زن هستم که بدون هیچ تبعیض جنسیتی در یک جامعه آزاد و برابر بعنوان یک انسان و تواناییهایش زندگی می کنم….