شمار کودکان محروم از تحصیل در کشورمان، بر اساس آمارهای رسمی، هم اکنون حدود ۲۵۰ هزار نفر است که هر سال حدود ۲۰ هزار نفر نیز به تعدادشان اضافه می شود اما آمارهای غیر رسمی این رقم را بیش از سه میلیون و ۸۰۰ هزار نفر نشان می دهد؛ کودکانی که حق درس خواندن و تغییر سرنوشتشان از آنها گرفته شده است اما حتی آنقدر به چشم قانون نیامده اند که با پایمال کنندگان حقشان برخوردی جدی شود و به هر حال چه ۲۵۰ هزار نفر باشند و چه ۳ میلیون نفر، تک تک شان انسان هایی هستند که در بزرگسالی، بخشی از آینده کشورمان به آنها سپرده می شود. بچه های روستایی اما تنها بازماندگان از تحصیل نیستند و خیلی از خانواده ها بویژه در حاشیه شهرهای بزرگ از فرزندانشان به عنوان نیروی کار برای چرخاندن چرخ اقتصاد خانوادهها استفاده میکنند.
با فرا رسیدن سال تحصیلی جدید و باز شدن مجدد مدارس، مسئله فرستادن کودکان به مدارس برای خانوادههای کارگر و زحمتکش به معضلی تبدیل میشود که اکثر خانوادهها قادر به حل آن نیستند. واقعیت این است که رشد روز افزون بحران اقتصادی ای که سراسر سیستم اقتصادی کشور را فرا گرفته است قسمت اعظمی از مردم جامعه ما را به زیر خط فقر کشانده است. بیکاری، گرانی و تورم ناشی از شرایط بحران اقتصادی، فشار بی حد و حسابی را بر بخش بزرگی از مردم ایران وارد نموده و هر روز شمار بیشتری از مردم زحمتکش را به فقر و فلاکت می کشاند. علیرغم این که ادعا می شود که سیستم آموزش و پرورش جمهوری اسلامی آموزش رایگان است؛ این سیستم در عمل به یکی از نمادهای رشد تضادهای طبقاتی در جامعه ایران تبدیل شده است، در حالیکه سرمایهداران حاکم با چپاول دسترنج زحمتکشان قادرهستند با پرداخت شهریههای گزاف، بچههای خود را به بهترین مدارس خصوصی بفرستند. کارگران و تودههای ستمدیده که اکثریت جامعه را تشکیل میدهند حتی توانایی تهیه نیازهای اولیه فرزندان خود برای تحصیل چون لوازم تحریر و روپوش مخصوص و سرویس نقلیه را هم ندارند و آن بخش از مردمی که با هزار مشقت برای رفاه آینده فرزندانشان، خودشان را به هر آب و آتشی میزنند تا شرایط اولیه فرستادن فرزندانشان به مدارس را تهیه کنند در طول سال بطور مرتب با شیوههای مختلف توسط مدیران مدارس مورد چپاول قرار گرفته و با فشارهای گوناگون مجبور به پرداخت مبالغ زیادی به عنوان “کمکهای مالی” میشوند. مدیران مدارس براساس سیاستهای جمهوری اسلامی، دست بازی در سر کیسه کردن خانوادههای دانشآموزان پیدا کردهاند و با دلیل تراشیهای مختلف منجمله این که “دولت بودجه ندارد” با ایجاد صندوقهای “کمک مردمی” به انواع و اقسام شیوهها خانوادهها را مجبور به پرداخت “کمک مالی” میکنند. در حال که سردمداران جمهوری اسلامی رسما از رایگان بودن تحصیل دم میزنند و مدعی هستند که والدین نباید هیچ مقدار وجهی به مسئولین مدارس بپردازند.
براساس آمارهای غیر رسمی در ایران امروز تحت حاکمیت رژیم وابسته به امپریالیسم جمهوری اسلامی بیش از یک میلیون کودک خیابانی وجود دارند که هر روزه در معرض شدیدترین آسیب های اجتماعی قرار می گیرند. علاوه بر ناراحتی ها و بیماریهایی که در اثر حضور مداوم این کودکان در کنار خیابانهای شلوغ و آلوده و پر سرو صدا وجود دارد، خطر تجاوز، قتل، تن فروشی و اعتیاد نیز آنان را تهدید می کند. آن چه بسیاری از پدر و مادرها را وا می دارد تا برای تامین لقمه ای نان، جگرگوشههای خود را به چنین محیط های ناامنی بفرستند و حسرت درس و تحصیل کودکانشان را در دل خود حمل کنند، همانا گرسنگی، فقر و شرایط طاقت فرسای زندگی آن هاست که نتیجه مستقیم سلطه سیستم ظالمانه سرمایه داری می باشد. محرومیت کودکان از حق تحصیل به دلیل بیکاری و فقر والدینشان و سیاستهای ضد مردمی رژیم خود سند روشنی است بر ریاکارانه بودن تبلیغات دولتی مبنی بر آموزش رایگان، تبلیغ فریبکارانهای که برای لاپوشانی این واقعیت طرح شده که سردمداران جمهوری اسلامی جهت چپاول دسترنج توده ها، از تعرض به هیچ حوزه ای از زندگی مردم دریغ نورزیده و از هیچ رذالتی کوتاهی نمی کنند.
واقعیت این است که جمهوری اسلامی در حالی که با پیشبرد سیاست های ضد مردمی اش میلیون ها کودک را از حق طبیعی تحصیل محروم نموده در همان حال با اعمال یک سیستم ضد مردمی بر آموزش و پرورش کشور محیط مدارس را نیز برای آنها که به هرحال قادر به راه یابی به مدارس گشته اند عذاب آور نموده و در تلاش است تا مدارس را به جای مرکز اشاعه علم و دانش به خیال خام خود به محلی برای “تربیت سرباز برای امام زمان” تبدیل نماید. روشن است که چنین قصد ضد مردمیای برای اولین بار نیست که مطرح میشود. اما بدون شک همچون گذشته با مقاومت دانش آموزان و خانوادههای آنها و معلمین آگاه و مبارز خنثی خواهد شد. هیچ کس فراموش نکرده است که سردمداران جمهوری اسلامی در آغاز استقرار خود با تصفیه معلمین شریف و متعهد و به اصطلاح “غیر خودی” و با جایگزین کردن مزدوران “امور تربیتی” در اولین سالهای سلطه سیاه خود بر مدارس تلاش نمودند تا دانش آموزان مبارز را کنترل کرده و برخی از آن ها را به جاسوسی بر علیه خانوادههای خود وا دارند. اما در عمل دیدیم که دانش آموزان مبارز با فریاد “مرگ بر دیکتاتور” در خیابانها پاسخ آنها را دادند. بنابراین پاسخ دانش آموزان انقلابی ما به چنین برنامههای ضد انقلابی فریاد هر چه رساتر “مرگ بر جمهوری اسلامی” خواهد بود. تجربه نشان داده که تنها راه مقابله با این رژیم و فرهنگ ارتجاعی و مذهبی آن ، اشاعه فرهنگ انقلابی و درهمان حال مبارزه برای سرنگونی تمامیت موجودیت انگلی اش می باشد. واقعیت این است که تا زمانی که جمهوری اسلامی بر مسند قدرت است دست مذهب و نهادهای مذهبی و امنیتی در امور تحصیلی و تربیتی مدارس همچنان باز خواهد ماند. برای کوتاه کردن این دست کثیف ، مردم ما چاره ای جز نابودی کل رژیم جمهوری اسلامی با تمام جناحها و دستههایش ندارند.
کودکانی که این گزارش برای شان نوشته می شود، همان بچه هایی هستند که بیشترشان به علت فقر یا نابسامانی خانواده از تحصیل جامانده اند، همانهایی که دولتمردان حتی آمارشان را به درستی نمی دانند، همانهایی که لایحه حمایت از آنها سال هاست در مجلس جا مانده و کسی وقت نکرده به قانون تبدیلش کند تا اجرایی شود، همانهایی که شاید هرگز تا پایان عمر آنقدر خواندن و نوشتن یاد نگیرند که بتوانند حتی این مطلب را روان و بی غلط تا انتها بخوانند و با خبر شوند که کسانی نگران شان بوده اند اما، همه آنهایی که می توانند این مطلب را بخوانند حتما دینی در قبال آن بچه ها بر گردن دارند، شما از این دین، با خبرید؟