بهمن ماه ۱۳۵۷ در ایران انقلاب شد و حاکمان تغییر کردند. خمینی و اطرافیانش که با شعار استقلال، آزادی و حکومت اسلامی به صحنه آمده بودند، سعی در تحقق این شعار نمودند. روشنفکران و جوانانی که با ایده آزادی و استقلال منهای اسلام به میدان آمده بودند، به عنوان اولین دشمنان حکومت اسلامی به غل و زنجیر کشیده شدند. گویی برای خمینی اصل برقراری حکومتی اسلامی بود و استقلال و آزادی در برنامه های حکومت اسلامی محلی از اعراب نداشت. به بیان دیگر حکومت اسلامی مد نظر خمینی اصولا با آزادی افراد زاویه داشت. مگر می شود شریعت در بسیاری موارد با آزادی های فردی و اجتماعی تفاوت اساسی دارد. به عنوان مثال انتخاب پوشش افراد و اینکه خانم ها نخواهند حجاب داشته باشند از منظر حکومت دینی اساسا قابل طرح نیست. حتی خطور ایده نداشتن حجاب از نظر حکومت اسلامی جرم است چه برسد به اینکه بخواهند در این خصوص با نمایندگان تشکل های مدنی و افراد اگاه وارد بحث شوند.
بسیاری از زنان آزادیخواه ایرانی فقط به جرم مطرح کردن ایده های آزادی خواهانه در زندان اند نمونه اش کمپین یک میلیون امضا است که هدفش توجه دادن مسئولان و قانون گزاران حکومت اسلامی برای توجهی به اندازه سر سوزن بیشتر به حقوق زنان است اما تا اینجای کار بسیاری از فعالان حقوق زن به جرم راه اندازی این کمپین دستگیر شده اند بدون اینکه به خواسته هایشان توجهی بشود.
حکومت اسلامی هم که در ایران اجرا شده عجیب و منحصر بفرد است. این حکومت حتی در بین کشورهای عربی و اسلامی هم مشابهی ندارد، به نظر می رسد از دیدگاه حکومت اسلامی ایران، بیش از ۴۰ کشور مسلمان نخواسته یا نمی توانند اسلام را اجرا کنند، اسلامی که کتاب و دستوراتش به زبان عربی است چطور برای عرب ها قابل فهم نیست ولی برای ملایان حکومت اسلامی ایران قابل فهم است؟
استقلال به معنای قطع رابطه با جهانیان نیست، استقلال یعنی تبادل سازنده و با عزت با دنیا، در این سی و چند سالی که از انقلاب گذشته، حکومت اسلامی حتی نتوانسته یک روز با کشورهای متمدن جهان روابط حسنه ای داشته باشد، حکومتی که دائم به دنبال بحران سازی است، چطور می خواهد حافظ استقلال ایران و ایرانیان باشد؟ به قول معروف این حکومت کافی است شر نرساند.