mojgan naxaee

مژگان نخعی: من یک انسانم

mojgan naxaee

از بدو تاریخ بشر، از آن زمان که قابیل، هابیل را کشت، انسانیت کشته شد! انسان و برادری جای خود را به نفرت و انتقام داد.از زمان زنده به گور کردن دختران در قبایل وحشی اعراب بدوی، تنها به جرم دختر بودن نیز انسان و انسانیت مرد. از آن تاریخ که دین و جهالت در قبایل اعراب، قانون بی‌ هویتی را بر دختران و زنان اعمال داشت و اندک حقی‌ را برای آنان قائل نبودند و تا کنون که روز به روز در بی‌ فرهنگی‌ این جوامع ارزش‌ها رو به انحطاط میرود تا ناکجا آباد!

جای بسی‌ تأسف که در ایران آریایی ما نیز دوباره پس از چند دهه با سر کار آمدن حکومت دینی و مذهبی‌ قرون وسطایی این قوانین بدوی و عقب افتاده و استثمار گر‌ و ظالمانه حکم فرماست.اکنون میگویم و فریاد میزنم: از شما توقعی ندارم. زیرا که حق دادنی نیست،بلکه گرفتنیست. زیرا از آنچه که هستم مرا منع میکنند تا از بودن‌هایم بهراسم، و به نبودن‌هایم اکتفا کنم. زندگی‌ام مانند یک کودکی است عاصی‌ و سرکش که هیچ مبادایی ندارد.

هرچه برایش ممنوع میکنند بی‌مهابا به آن سرک می‌کشد. سخت میگیرند، سخت میشوم. اصرار میکنند،انکار می‌کنم  پا فشاری میکنند، پاهایم را قفل می‌کنم! آخر ..! من یک زنم!  زاده شده و زاینده،زن یعنی‌ زاینده، یعنی‌ آفریننده)  اگر نظم و قانون جهان در دست زنان بود،هیچ گاه جنگی در کار نبود!) پس تو ای دوست برای آن همه بی ‌رحمی و خشونتی که از سر جهل و نادانی بر من روا داشتند برای چه؟

بگذار تا بگویم:

اگر به خانه من آمدی برایم مداد بیاور مداد سیاه.می خواهم روی چهره ام خط بکشم تا به جرم زیبائی در قفس نیفتم،یک ضربدر هم روی قلبم تا به هوس هم نیافتم یک مداد پاک کن بده برای محو لبهایم,نمی خواهم کسی به هوای سرخیشان، سیاهم کند، یک بیلچه، تا تمام غرایز زنانه را از ریشه درآورم شخم بزنم وجودم را بدون اینها راحت تر به بهشت می روم گویا یک تیغ بده،موهایم را ازته بتراشم، سرم هوائی بخورد و بدون واسطه روسری کمی بیاندیشم,نخ و سوزن هم بده، برای زبانم. می خواهم بدوزمش به سق. اینگونه فریادم بی صداتر است،قیچی یادت نرود میخواهم هر روز اندیشه هایم را سانسور کنم پودر رختشوئی هم لازم دارم برای شستشوی مغزی مغزم را که شستم،پهن کنم روی بند تا آرمانهایم را باد با خود ببرد به آنجائی که عرب نی انداخت. می دانی که؟ باید واقع بین بود صدا خفه کن هم اگر گیر آوردی بگیر می خواهم وقتی به جرم عشق و انتخاب.برچسب فاحشه می زنندم بغضم را در گلو خفه کنم یک کپی از هویتم را هم می خواهم برای وقتی که خواهران و برادران دینی به قصد ارشاد.فحش و تحقیر تقدیمم می کنند، به یاد بیاورم که کیستم ترا به خدا اگر جائی دیدی حقی می فروختند برایم بخر تا در غذا بریزم،ترجیح میدهم خودم قبل ازدیگران حقم را بخورم سر آخر اگر پولی برایت ماند برایم یک پلاکارد بخر به شکل گردنبند بیاویزم به گردنم و رویش با حروف درشت بنویسم : من یک انسانممن هنوز یک انسانممن هر روز یک انسانم !