علی عشقی : چرا اسلام (دین) را ترک کردم؟

تنها یک موضوع نبود که باعث شد من “ایمانم” را از دست بدهم بلکه موضوعات زیادی بودند که تأثیرات قوی‌ای داشتند. اساساً زاویه دیدم تغییر کرد و با نگاه انتقادی قوی‌تری به اسلام نگاه کردم و کم‌کم ایمانم نسبت به اسلام شروع کرد به پوچ و بی‌معنی شدن. ایمانی که بر پایه یک ادعای قدیمی و بدون شاهد و مشکوک به وجود آمده بود، چون‌که خدا یک هدف نهایی برای انسان‌ها دارد که تا ابد یا به آن‌ها پاداش دهد یا آن‌ها را بسوزاند. خدایی که می‌تواند به‌سادگی و با شواهدی غیرقابل‌انکار خود را اثبات کند و بگوید کدام مذهب درست است به‌جای ان خود را مخفی کرده است. خدایی که مطمئن است شک‌های منطقی بسیاری وجود دارد ولی باوجودآن برای بی‌اعتقادی مجازاتی بی‌رحمانه تعیین کرده است. خدایی که احتیاجی به پرستیدن ندارد ولی باوجودآن تقاضای پرستش دارد. خدایی که می‌خواهد آزادانه به او عشق بورزیم و ستایشش کنیم ولی در غیر این صورت ما را تهدید می‌کند. خدایی که “بهترین کارهایش” را دو هزار سال پیش انجام داده و از هزار و چهارصد سال پیش تابه‌حال خود را زودتر از موعد بازنشسته کرده است و تمام دنیا را رها کرده و خانه خود را در یک‌تکه کوچک از صحرا بناکرده است. کسی که سه کتاب برای انسان‌ها فرستاد و اجازه داد دوتای اول به‌شدت تحریف شوند ولی از سومی مراقبت کرد بااینکه می‌توانست زودتر این کار را بکند و از جنگ‌ها و تفرقه‌انگیزی‌ها و خونریزی‌های بسیار جلوگیری کند. کسی که پیام خودش را ان قدر غیر مفهوم و مبهم فرستاده که به‌سادگی موجب تفسیر غلط می‌شود و قصه‌هایی در کتابش دارد مثل آدم و حوا که تناقض بسیاری با شواهد علمی دارد. خدایی که امتحان‌هایش اساساً شامل کشتن، گرسنگی دادن، معلول کردن و زجر دادن است و در صورت بی‌اعتقادی، این انسان‌ها را بازهم مجازات می‌کند. امتحان‌هایی که اساساً مرتبط به شرایط جغرافیایی انسان‌ها است و یا این‌که در کدام خانواده به دنیا آمده باشند؛ و یکی دیگر از موضوعات اصلی جهنم این است که خدایی که خود را بسیار بخشنده و مهربان خوانده است چطور می‌تواند مخلوقات غیر کامل و محدود خود را تا ابد شکنجه دهد؟! ایمان داشتن به چنین خدایی که چنین کارهایی می‌کند از مسخره هم مسخره‌تر است.

Capture