Mosharzadeh__Ahmadi

روح الله مشارزاده سکینه احمدی

Mosharzadeh__Ahmadi

در ایران چه بر مردم  می‌‌گذارد؟

افرادی که با هزار و یک مشکل توانستند از هفت خوان و سیاهچال‌های رژیم خونخوار خمینی فرار کنند و به امید داشتن امنیت جانی و حداقل خواسته بشر که حق حیات است، به غربت پناه آورند اغلب با این جواب مواجه میشوند که وضعیت ایران به گونه ایست که افراد می‌‌توانند به راحتی‌ زندگی‌ کنند. حال سوالی که مطرح می‌‌شود اینست که آیا در عصر حاضر کشور‌های جهان و اداره‌های مهاجرت هنوز به دنبال درگیری‌های قومی و قبیله‌ یی، و جنگ‌های جهانی‌ خانمان برانداز و یا دیکتاتوری‌های عظیم قرون وسطایی هستند، تا آنها را متناقض با حقوق بشر بدانند و جان انسان‌ها را در خطر، وگرنه حکومت‌های دیکتاتوری در جای جای جهان عادی جلوه میکنند؟!!

اگر نگاهی‌ واقع بینانه و بدون غرض به ایران داشته باشند و صداهای خفه شده انسان‌های رنج کشیده را از زبان افراد با وجدان خارج از ایران بشنوند شاید نظرشان در این مورد تغییر کند. توحش از این بیشتر که فردی را تا کمر در خاک فرو کنند و با سنگ آنقدر بزنند تا از بین برود و یا جوانی را در گونی کرده و از بالای کوه به پایین پرت کنند تا تکه تکه شود به جرم مثلا فحشا و حال آنکه زنان و دختران ایران توسط باند‌های مخوف فروش انسان به شیخ نشین‌های عرب فروخته می‌‌شوند. یا آفتابه بر گردن جوانان در خیابان‌ها میگردانند به جرم رسوایی اخلاقی‌ در حالی‌ که سران مملکت خود رسوایی‌های جهانی‌ ببار می‌‌آورند و یا انگشتان دست جوانی را قطع می‌‌کنند تنها به جرم دزدیدن تکه نانی برای رفع گرسنگی و حال آنکه آقازاده‌ها دزدی‌های میلیاردی می‌‌کنند و آب از آب تکان نمیخورد و اگر کسی‌ اعتراض کند صدایش در گلو خفه میشود. وحشیگری از این بیشتر که در میدان‌های شهر افراد را حلق آویز کنند به جهت رعب و وحشت در مردم.

بر کسی‌ پوشیده نیست که نظام ضد بشری حاکم بر ایران پایه‌هایش در خون بهترین و عزیز‌ترین انسان‌های آزاده استوار شده و سران آن موجودیت و بقای خویش را تنها در نابودی مخالفین و در کلّ هر کس که طالب آزادیست می‌‌بینند.

آنچه در گزارش‌ها و خبر‌های بیرون از ایران شنیده میشود تنها گوشه یی از ظلمیست که حکام رژیم بر مردم روا می‌دارند.

اما درک بیشتر این جنایت از عهده کسانی‌ ساخته است که در بطن مردم بپا خواسته بر ضد دیکتاتوری رژیم ایران هستند. خانواده‌های داغ داری که ظلم این رژیم را با گوشت و پوست خود لمس کرده و می‌‌کنند و در خفقان این نظام فرسوده میشوند و صدایشان به گوش کسی‌ نمیرسد. و رژیم ضحاک صفت همچنان با مکیدن خون انسان‌های بی‌ گناه به موجودیت ننگین خود ادامه می‌‌دهد.

خانواده ما یکی‌ از بیشمار خانوادهایی است که از این حکومت زخم‌ها دیده، یورش‌های وحشیانه، افراد مسلح به خانه و محل کار وقت و بیوقت و گاهی نیمه‌های شب و دستگیر کردن افراد خانواده با زور، کتک و توهین و بازجویی‌های وحشیانه در زندان‌های مخوف رژیم. کوچکترین نمونهٔ آن شکستن استخوان‌های پشت پای برادرم با کوبیدن پاشنه پوتین بر روی آنها توسط بازجویش. و دست آخر، دست گلهایی همچون غلامحسین، محمد مهدی، رضا، محمد حسین عالمزاده – محمد علی‌ عالمزاده و همسرش که ۹ ماهه باردار بود – بتول عالمزاده که ۶ ماهه باردار بود بهمراه همسرش علی‌ غفوری و فرزند شیرخوارشان نسرین غفوری – صدیقه عالمزده و همسرش محمد حسن مشارزاده تیرباران می‌‌شوند.

بلی، در خانوادهٔ ما ۲ زن جوان باردار تیرباران میشوند و وقتیکه خانواده از مزدوران رژیم درخواست میکنند که حداقل اجازه دهید فرزندانشان را بدنیا بیاورند بعد اعدامشان کنید، با این جواب روبرو میشوند که یک کافر و مفسد فی‌ الارض کمتر بهتر.

 آیا مجامع حقوق بشر پاسخی برای این سوال دارند که جرم بچه شیرخواره چیست؟!! که پس از یورش وحشیانه به منزلشان در حالی‌ که شاهد به گلوله بسته شدن پدر و خاله‌اش بوده، به همراه مادرش زخمی و بازداشت میشود و بعد در سلول‌های جداگانه مبحوس میشوند بطوریکه مادر شاهد ضجه‌های فرزندنش بوده و اجازهٔ دیدن او را نداشته تا بچه در سلول از بین می‌‌رود، و بعد مادر تیرباران میشود.

 براستی به کدامین گناه و جرم؟!! و سرانجام پدر و مادر  این یازده عزیز، ربابه مشارزاده (عمه خودم) بهمراه علی‌ عالمزاده پس از دستگیری و اعدام فرزندانشان، جانشان را بر می‌دارند و آواره شهر دیگری میشوند و پس از سالها زندگی‌ پر رنج و مخفیانه در شهر غریب جان می‌‌سپارند. پدرم پس سال‌ها خدمت شایسته در آموزش و پرورش و تحمل سالها تبعید حبس و شکنجه درحالیکه خود در زندان به سر می‌‌برده خبر کشته شدن پسر و عروسش را به او می‌‌دهند و پس از آزادی از کار بر کنار و خانه نشین می‌‌شود.

 من نیز در آن ایام در سنّ ۱۶ سالگی دستگیر و تحت شکنجه‌های وحشیانه قرار گرفتم، که کمترین آنها پاره شدن پرده گوش و کشیدن ناخنهایم بود و بجهت شکنجه روحی روانی‌ بار‌ها جهت اعدام به محل اعدام برده شدم و در آنجا شاهد اعدام دوستان و هم سلولی‌هایم قرار گرفتم و پس از نزدیک ۵ سال حبس با ضمانت و شرایط سخت آزاد شدم. در چنان موقعیتی که هرکس از زندان آزاد و جان سالم بدر می‌‌برد از ایران خارج میشد، من با تمام مشکلات در کنار هموطنانم باقی‌ ماندم و باز هم صدا با مردم آزادی خواه شدم گرچه حکومت ظالم ایران در دوره‌های مختلف زمام داری خویش با مهره‌ها و صورتک‌های گوناگون (سوپاپ‌های اطمینان رژیم) سعی‌ در آرام کردن مردم داشت. اما سال ۸۸ بار دیگر آتش خشم مردم شعله ور و گوشه‌ای از نفرت مردم از نظام نمایان شد.

 باز انگشت اتهام به سمت مخالفین اولی‌، توسط رژیم جلاد نشان رفت و خشم مردم را نتیجهٔ تحریک ضد انقلاب و فتنه گران و در نتیجه بیگانگان دانستند و در این میان من بی‌ نسیب نماندم. از سوی مامورین مورد ضرب و شتم قرار گرفتم و دوباره مورد بازجویی قرار گرفتم. باز رژیم خونخوار جمهوری اسلامی از حربهٔ چندین ساله خود جهت خفه کردن مردم استفاده کرد. دوباره کشتار مردم بی‌ دفاع و باز همچون گذشته با دروغ و حیله سعی‌ در سرپوش گذاشتن بر جنایتش داشت. افرادی را که در ملأ عام به گلوله بست صحنه سازی و کار ضد انقلاب خواند، جوانانی را که شبانه و یا در روز روشن از پشت بام یا ٔپل به پایین پرت کردند و یا کسانی‌ را که با ماشین از رویشان عبور کردند همه و همه را اتفاقی‌ و تصادف ساده عنوان کردند. جنازهٔ جوانانی را که بعد‌ها در زیر ٔپل‌ها و کانال‌های آب یافتند ناشی‌ از خودکشی‌ اعلام کردند و خلاصه پدر را به جرم پسر و پسر را به جرم پدر بی‌ سرو صدا کشتند و می‌‌کشند و کسی‌ در مجامع جهانی‌ صدایش در نمی‌‌آید
آری اینست ایران آرام ما

*********