Farhad_Honar._150_x_200

فرهاد هنربخش:محکومیت ،مهاجرت، محکومیت !

Farhad_Honar._150_x_200

بدیهی است هر انسانی اگر در کشور خود تحت فشارهای امنیتی و مخاطرات جانی قرار نگیرد و از آزادیهای فردی بر خوردار باشد هرگزمجبور به فرار و پناهنده شدن به کشور دیگری نخواهد شد، چون بهر صورت در کشور خود از امکانات بهتری برخوردار است و مجبور نیست که زندگی را دوباره و از صفر شروع کند چون در واقع مهاجرت و پناهندگی شروع و استارت زندگی از صفر میباشد.

سه سال پیش که بالاخره بدلیل مشکلات سیاسی و فشارهای امنیتی بسیارو با باقی گذاردن تمامی آرزوها و مایملک خودهمراه خانواده مجبور بفرار و پناهنده شدن به کشور سوئد بامید بدست آوردن آزادی و ادامه تلاش برای رهائی کشور عزیزم ایران با همکاری سایر عزیزان ایرانی در این کشورگردیدم بنظر میرسید ” پس از اینکه بیش از سی سال زندگی پر از مخاطره و دستگیری توسط عوامل اطلاعاتی سالهای ۶۰ و شکنجه های فراوان در شعبه ۷ مخوف زندان اوین با آن بازجوهای بیرحم که روی بیرحمترین دژخیمانی را که در تاریخ میشناسید سفید کرده بودند و با تحمل تمامی ضربات شکنجه از قبیل صدها ضربه شلاق (بقول خودشان تعزیر !!) و مشت و لگد و به سر و صورت و شکستن دندان وکوبیدن قنداق اسلحه یوزی و شکستن دنده (بدتر از آنچه در فیلم های هیجانی امروز میبینید) و انواع واقسام شکنجه های روحی و روانی و کتک های مفصل که براستی در آن هنگام بر اثر درد ناشی از اینگونه ضربات فریاد میزدم، نه فریادی که تا حالا شنیده اید بلکه واقعا مانند سگی که در اثر ضربه شدید زوزه میکشد و زندان انفرادی شش ماهه توام با آزارهای گوشخراش روانی روحی و فراموش کردن شب و روز و انسان بودن خودت و پس از دوسال آزاد شدن  که انسان خیال میکند که دیگر آزاد است اما زهی خیال باطل، چرا که میبایست هر هفته خودت را به یکی از پایگاه های نظامی امنیتی (کمیته های باصطلاح انقلاب آنروز) معرفی و حضور خود را اعلام مینمودی و در حین این اعلام حضور، سئوال و جوابهای ابلهانه و بیمورد و بوجود آوردن جوی که میخواستند با این سئوالات گوناگون، شخص را به جاسوسی و لو دادن افراد دیگر وادار کنند همانگونه که خصلت ذاتی خودشان بود و فشارهای امنیتی گوناگون مانند احضار کردن های وقت و بیوقت و ریختن به منزل و محل کار و متهم کردن به ارتباط با سازمانها و گروههای مخالف رژیم وفحاشی و بی احترامی و غیره که تماما برای کسانیکه خود این دوران را سپری کرده اند روشن و واضح است و نگارش بیشتر این موضوعات در این مقوله نمیگنجد که یادآوری این خاطرات تلخ همیشه و تا آخر عمر به مثابه شکنجه روحی و روانی بوده است و تا امروز از یاد نرفته و هنوز در هر لحظه در روز آنرا لمس و احساس میکنیم” با این اوصاف و بدلیل تهدید به مرگ توسط یکی از عوامل اطلاعاتی رژیم که در راهپیمائی بعد از انتخابات ریاست جمهوری با آن مواجه شدیم  بالاخره راه پناهندگی را قبول نمودم که نمیدانستم شروعی دوباره برای تحقیر شخصیت و روحیه انسان است، آنطور که حال بایستی چشمت بدستان اداره مهاجرت باشد و با پول ماهیانه ناچیز و امکانات بسیار قلیل در شهری کوچک بدور از امکانات دسترسی به عزیزان ایرانی برای ادامه تلاش و فعالیت سیاسی جهت بر اندازی این حکومت فاسد جمهوری اسلامی که باعث بدبختی و بی خانمان شدن هزاران هزار ایرانی از سرزمین مادریشان شده اند زندگی را سپری نمائیم  که با دریافت این وجه از اداره مهاجرت میبایست هم اینکه قوت روزانه را خریداری کنیم و شکمی بخور نمیر سیر کنیم هم لباسی بخریم آنهم مندرس و دست دوم و هم اینکه بدلیل سن بالا و عمل قلب وداشتن یک کلیه که نیازمند مراقبت ویژه میباشم باید هزینه های پزشکی درمانی را نیز پرداخت کنیم، عجبا که چه هنری داریم که با وجود اینکه از سه سال قبل قیمتهای ارزاق روزمره گرانتر شده و هزینه ها بیشتر شده اما پول دریافتی ما از اداره مهاجرت حدودا %۳۰ تقلیل یافته است ، یعنی با روزی ۴۲ کرون باید تمامی این هزینه ها را پرداخت کرد !!! سئوال اینجاست که اداره مهاجرت باید بداند که امثال ما با این سن و سال و دارا بودن امکانات بسیار خوب  به چه منظور مجبور به تقاضای پناهند گی از کشوری ثالث گردیده ایم؟ برای رفاه بیشتر و یا برای خریدن آزادی ! کدامیک، واقعا جای سئوال دارد. که مجبور شویم فشارهای روحی روانی در اثر انتظار طولانی مدت برای اخذ جواب پناهندگی از اداره مهاجرت ومنفی گرفتن ها و عاقبت حکم به اخراج به وطن و ارسال پرونده به نزد پلیس و…. را تحمل کنیم که حالا میفهمم اینهم یکنوع شکنجه است؛ مگر فرقی میکند که هنگام صحبت با مسئولین اداره مهاجرت جواب منفی وحکم اخراج و دیپورت به کشوری که زندان و شکنجه و حبس و اعدام کمترین نتیجه آنست را با لبخند به اطلاع شخص برسانند و یا تمامی این موارد را در کشور خودت که جانت مورد تهدید است با فریاد و تشر و شکنجه بگویند. بهر حال نتیجه هردوی اینها یکی است !! یعنی محکومیت ، یعنی پایمال کردن حقوق انسانها ، یعنی به هیچ انگا شتن وجود انسانها و خواست ها بحق آنها ومتاسفانه اینطور بنظر میرسد که شرائط در همه جا یکسان است و تمام فریاد های این کشورهای باصطلاح حامی حقوق  بشر هم شبحی بیش نیست. اینجا است که می فهمیم داعیه حقوق بشر این کشورها نشأت گرفته از سیاست و روابط میان دو کشور است و مابقی آن فقط هیاهوی پوچ و تو خالی است .

با این اوصاف وتحمل تمام این فشارهای روحی روانی که باعث تضعیف روان و جسم ما گشته و روز بروز ما را با خطر از بین رفتن مواجه مینماید و امید به زندگی را که حق اولیه هر انسانی است را از ما آرام آرام میگیرد، چاره ای ندیدم تا به این وسیله و از همین امکان اعلام کنم درصورت بروز هر اتفاقی برای من و خانواده ام اداره مهاجرت را بدلیل سهل انگاری و نادیده شمردن دلائل و مدارک مربوط به سوابق ما و دلائل پناهندگی و رد آنها  مسئول مستقیم دانسته و با ارسال مدارک موجود به نزد دوستان و همکاران و عزیزان فعال حقوق بشری و رسانه ها خواستار تعقیب و پیگری این مورد باشم. باشد که ما هم مانند هزاران هزار انسانی که سر بلند برا ی آزادی میهن خود مبارزه کردند و رفتند، برویم وبه این امید که روزی نه خیلی دور وطن عزیزمان از چنگال دژخیمان جمهوری اسلامی بیرون آورده و بانک آزادی در افق ایران زمین بلند گردد تا دیگر هیچ ایرانی مجبور به ترک وطن نگردیده و مواجه با این بی عدالتی و بی حرمتی در سرزمین های باصطلاح حامی حقوق بشر نشود. بامید آنروز.