erm

الهام گودرزی : این است کیفر «زن» بودن و «نامسلمانی» در حکومت دکانداران شریعت

erm

شاید در اخباری ناقص و یا در گزارش هایی بازهم ناکامل خوانده باشید که صرف «زن» بودن و «انتخاب مذهب» در نظام فرهنگ ستیز و ضدبشری ملایان حاکم بر ایران چه کیفرهای مصیبت بار و جگرسوزی را در پی دارد، من خود به مثابه قربانی و سند آشکار این هر دو «گناه نابخشودنی» در این نظام اهریمنی هستم. چرا که از روزی که بیادم میاید، تا روزی که مجبور به ترک درمیهنم هرگز و هرگز این احساس اولیه انسانی را نداشته ام و چه بسا« همیشه بعنوان موجودی کامل» و «شهروندی درجه دوم   بحساب آمده ام.

 

زیرا در کشوری که در قوانین برگرفته از «آیین اسلام» آن، «دیهء» یک زن و آنهم تازه «زنی مسلمان»تنها به ارزش «دیهء» بیضه چپ یک مرد باشد، در جامعه ای که در بیدادگاه های آن، «شهادت» چهار زن باز هم البته «مسلمان»، بی ارزش تر از شهادت یک مرد باشد، ولو که آن چهار زن دارای تحصیلات عالیه بوده و مرد کاملآ هم بی سواد باشد، در آموزه های مسلط مذهبی آن، زن موجودی روان پریش در دیوانگان بشمار آید، در کشوری که زن حتا با پذیرش «حجاب اجباری» هم همچنان حق انتخاب رنگ آن حجاب لعنتی خود را هم نداشته باشد، در ناکجاآبادی که سهم زن از ماترک بجای مانده از پدر و مادر مردهء خود نصف برادران خویش باشد، در جهنمی که زن حتا در صورت داشتن سه همسر عقدی و ده ها زن صیغه ای به اصطلاح «شوی» خود نیز از حق طلاق برخوردار نباشد، در دوزخی که «موی زن» از همان روزگار معصومیت کودکی تا لحظهء مرگ و حتا پس از مردن نیز در آرزوی دیدن روی خورشید باشد، در جهنم آبادی که روحانیت آن حتا «زن قربانی تجاوز» و نابود شده را هم به سنگسار محکوم ساخته … و صد ها تبعیض توهین آمیز و کشنده دیگری از این دست را در مورد او اعمال کنند، آنهم بنام خدا و قرآن و پیامبر و سنت و آموزه های اولیا و اوصیای الهی، چگونه میتوان زن بود و حتا از بدنیا آمدن خویش نیز گریبان چاک نکرد و شب و روز بر سرنوشت شوم خود نگریست! چه رسد به این که «احساس انسان بودن» هم داشتن به شکل «دختر» بدنیا آمده و نامم «زن ایرانی» است.

 

آری، قصهء پر غصه سینه سوز من که ناخواسته در آن جهنم سوزان باز هم ناخواسته، زنی که میوهء ازدواج مردی مسلمان و مادری یهودی اما به اجبار مسلمان گشته هم هست دختری که در ابتدا نمی داند اسلام و مسلمانی چیست و یهودی بودن به چه معناست. آنگاه هم که پس از پژوهش های زیاد در می یابد که دستکم در آموزه های آیین یهود، «زن»، دیگر موجودی پست تر از حیوانات بی شعور پنداشته نمی شود، به آیین مادری خویش می گرود، تازه در می یابد و این که حتا امکان فرار روحی و مجازی هم از آن جهنم برایش مهیا نیست. چرا که  به سبب همین انتخاب مذهب، نه تنها رسوای خاص و عام گشته و از همه جا طرد میگردد، بلکه «مرتد» هم خوانده شده و حکم اعدام در انتظارش میباشد.

 

چرا باید درکشوری به پهنای ایران زندگی کنم که  من بعوان یک زن نصف یک مرد محسوب شوم؟ من این تقسیمات جنسیتی و تبعیض آمیز را نمی خواهم. در ایران قوانین آپارتاید جنسی با توسل به زور برقرار است. من نخواستم از این قوانین عصر بربریت تبعیت کنم و هیچگاه نمی خواهم از آن تبعیت کنم. نخواستم  برده جنسی بمانم. می خواهم آزاد و برابر زندگی کنم این زندگی شایسته انسان نیست که حکومت اسلامی به زندگی بیش از ۷۰ میلیون نفر در ایران تحمیل کرده است.من هم انسانم و می خواهم مثل انسان زندگی کنم. حکومت اسلامی در ایران به همه چیز من و امسال من از پوشیدن کفش و جوراب و مانتو، تا نوع آرایش و روسری و نوع لباس پوشیدن و انگشتر و همه مسایل خصوصی زنان دخالت پلیسی می کند و بخاطر عدم رعایت شئونات اسلامی برای مردم حکم شلاق و جریمه و زندان صادر می کند و برای اینکه یک سال بیشتر به حاکمیت جنایت کارانه اش ادامه دهد به هر جنایتی دست می زند.

زنده باد مبارزه آزادی خواهانه مردم ایران برای سرنگونی رژیم اسلامی.
******