Sara Irani

سارا ایرانی: خاطره ای با گشت ارشاد در شیراز

Sara_Irani

در یک عصر تابستان با دوستم تصمیم گرفتیم به خیابان برویم. بعد از آماده شدن طولانی که میکاپ وست کردن لباس (آرایش) با هم از خانه بیرون رفتیم.هدف ما رفتن به خیابان ستارخان بود.ستار خان خیابانی است برای خط زدن و پیاده روی و اذیت کردن؛ خیابانی که دخترو پسرهای جوان برای گذراندن وقت خود به آنجا میروند مشابه خیابان جردن در تهران. خیابان به خانه ما بسیار نزدیک بود بطوری که بعد از طی دقیقه پیاده روی در هوای خوش و دلچسب شیراز به آنجا رسیدیم.

قبل از خروج از خانه داشتیم حسابی با خود کلنجار می رفتیم که چه نوع لباسی بپوشیم مانتوی بلند یا کوتاه؟ دوستم گفت بیا مانتوی بلند بپوشیم حوصله گیردادن و اعصاب خوردی گشت ارشاد را نداریم. به توافق رسیدیم مانتوی بلند و شال و روسری بلند و ضخیم بپوشیم. به حساب خودمان مانتوهایمان بلند، شالهای ضخیم و شلوارهایمان گشاد است و جای هیچ بهانه ای برای خواهران ارشادی جا نگذاشته ایم. داشتیم همین طوری راه می رفتیم هنوز پنج دقیقه  نگذشته بود سروکله گشت ارشاد با کشیدن آجیر و روشن کردن چراغهای قرمز و ترسناکش پیدا شد و درکنار ما توقف کردند. و ما هم با اعتماد به نفس گفتیم:بله بفرمایید.خیالمان راحت بود، فکر میکردیم دیگر جای برای بهانه آنها باقی نگذاشته ایم و آنها نمی توانند مثل همیشه به ما گیر بدهند.

در این فکر بودیم که یکهو یکی از خواهران ارشادی ما رو صدا زد. کمی جلوتر رفتیم. گفت:خانم این چه مانتوی است که پوشیدین خجالت نمی کشی؟ ماهم که بی خبر از همه چیز پیش خودمان گفتیم: ایندفعه دیگه به چی گیر میدید مانتوی من که بلنده و گشاد.گفت:این چه رنگیه که پوشیدی ؟ گفتم:رنگ سبزه فسفری مگه چشه؟

گفت: خجالت داره دختر مسلمان در شهادت مولای متقیان علی(ع) باید این رنگ و بپوشه خلاصه کلی ما رو سرزنش و تحقیر کردند درحالیکه فقط با اسم مسلمون تداعی می شدیم و هیچ اعتقادی هم به خدا و پیغمبرشان هم نداشتیم ولی حواسمون نبود که این شب شب شهادته چون اهمیتی برامون نداشت. خلاصه ۴۰ دقیقه روی اعصابمون راه رفتند تا مارو سوار کنند و به بازداشتگاه خلیلی ببرند اما مگه زورشون به ما رسید؟

خیر، ما بسیار آبدیده تر از آن بودیم که آنها فکرشو می کردند. از ۱۵ سالگی با آنها و سگهای پاچه گیرشون آشنا بودیم و چهره نحص فاطی کماندوهارو می شناختیم. چهره کریهشان زیر نقاب پوشیده  بود، فقط از سیبیل های بلندشان و پر پوشتی سیبلهاشون که نشان از مجرد بودنشان بود می شناختیم. از اینکه نتوانستند ما را سوار ماشین کنند و ببرند، تیرشون به سنگ خورده بود و بسیار عصبانی و خودباخته بودند.آنها در این جور مواقع باج گیری میکنند و می خواهند پولی بجیب بزنند یا……

خلاصه یکی از ماموران مرد گوشی ام را از دستم کشید و یک درگیری ایجاد شد یکهو تلفنش به صدا درآمد. گوشی را جواب داد و گفت با شما کار داره گفتم من؟ گفت: آری به شما کار داره. با شک و تردید گوشی را گرفتم. از صدایش پسر جوانی به نظر می رسید. به من گفت: فقط این شماره را یاداشت کن و بگو از بستگان من هستی گفتم: باشه.

خلاصه شماره شو روی دستم نوشتم و مامور به مامور دیگه زنگ زد و بعد از چند دقیقه مارو رها کردند و رفتند. خلاصه از اینکه نتوانستند مارو ببرن ناراحت و سراسیمه و عصبی شده بودند. داشتیم با ناراحتی و پر از بغض و کینه نسبت به  برخورد و رفتار فاشیستی و جنایت کارانه شان بر می گشتم به خونه، یک ماشین در کنار ما توقف کرد. گفت: خانم من همون هستم که ضامنتون شدم و سوار بشید که برسونمتون چون یکی دیگه از ماشین ها شون هم داره از این طرف میاد ما هم با ترس و لرز سوار شدیم.ولی بالاخره مارو رسوندن به خونه. یکی از آنها گفت: من این مامورین رو میشاختم دوستم بودن هر وقت ببینم به دختری جوان گیر می دن زنگ می زنم و مانعشون میشم. این بود سر گذاشت روزی که تلاش کردیم درست بپوشیم. اونا عقده دارند، چه لباست خوب باشد چه نباشد.

این است رفتار جمهوری اسلامی.روزی هزاران نمونه از این نوع رفتارهای فاشیستی و ضد انسانی اتفاق می افتد. این ها ماموران خود را این طور تربیت کرده اند.به آنها آموزش می دهند تا در امر خصوصی مردم دخالت کنند و رعب و وحشت ایجاد کنند.کارشان همین است و علنا از مردم به بهانه های گوناگون باج گیری می کنند و هرنوع لباس پوشیدن ساده را سیاسی می کنند.مردم تحمیل رعایت شئونات اسلامی را نمی خواهند.دخالت در زندگی خصوصی مردم به هیچ مقام و منصب و مذهبی مربوط نیست. دستگیری و ضرب و شتم و بی حرمتی به مردم به فرهنگ و سنت جاافتاده ای درجمهوری اسللامی تبدیل شده است بطوری که برای سرکوب مردم چاقوکش و لمپن اسلامی تربیت کرده اند و به آسانی دست به هر جنایتی می زنند.در واقع قانون عصرحجر پیاده کرده اند کار را بجای رسانده اند که در اثر آن به موجی از تنفر و بیزاری علیه خود دامن زده اند. این را فهمیده اند روزی کاسه صبر مردم لبریز می شود و نابودشان می کنند.آن روز نزدیک است.