یه شب مهتاب/ ماه میاد تو خواب/ منو می بره / کوچه به کوچه / باغ انگوری / باغ آلوچه / دره به دره / صحرا به صحرا / اون جا که شبا / پشت بیشه ها / یه پری می آد / ترسون و لرزون / پاشو می ذاره تو آب چشمه / شونه می کنه / موی پریشون …
پری در این آهنگ زیبا هر بار من رو به یاد دخترکی می اندازد در جامعه مرد سالار اسلامی ایران . این دخترک برادرزاده من است.بچه هشت ساله ای که تا دو سال پیش هر روز شاهد نقاشی خشن پدر بر روی صورت و بدن مادر خود بود. بچه ای که هرلحظه با صدای جیغ و کتک و زور گویی زندگی می کرد.دخترک قصه ما یکی از بچه های باهوش دوران خود مشخص شده بود.دکتر گفته بود دو سال بیش تر از سنش می فهمد. راست می گفت خیلی می فهمد . آنقدر که نزد پدر هیچ گاه برای مادر دلتنگی نکرد که مبادا مادر دوباره اذیت شود. می خواست که اسطوره زندگیش آزاد باشد.
نگرانم. نگران هزاران کودک مانند او هستم. استعداد هایی که با خرافات مذهبی و مرد سالارانه نابود می شود. کودکی که یاد می گیرد زندگی یعنی تبعیت از مرد و تمام! زندگی یعنی خفه شدن صدای اعتراض مادر پس من هم باید… زندگی را دیگر زندگی نمی کند بلکه بردهگی می کند. برده ای می شود اول برای پدر و برادر و بعد برای شوهر.از کودکیشان جز چند صفحه تاریک چیز دیگری باقی نمی گذارند. کودکانه ای که باید با بازی و خنده پر شود اما جز چند سوال چیز دیگری نیست.
چرا نمی توانم با جنس مخالف هم بازی شوم؟
آقایان جمهوری اسلامی آیت الله های گرامی بیایید جواب بدهید. حقیقت را بگویید. برای لحظه ای مرد باشید. بگویید این سیاست ما است می خواهیم از همان ۶ سالگی به شما بیاموزیم زن و مرد با هم متفاوتند. می خواهیم مردان را به بت تبدیل کنیم و شما عبادت کنندگان شوید . مگر همان معلم دینی دبیرسانمان نبود که گفت شوهر خدای دوم زن است باید آن را پرستید؟!
مرد خدای دوم است؟ خدای اولش کجاست؟ شاید خدای اولشان بتواند جواب علامت سوال های ذهن مرا از ده سالگی بدهد؟ شاید بتواند بگوید آن نیمه شبی که بعدها تنها کابوس زندگیم شد چه بود؟ صدای داد و فریاد برای چه بود؟ چرا با دعواهای دیگر فرق داشت؟
بلند بود.بلند… چرا تمام اتاق می لرزید؟ گرگ وحشی پشت در بوی چه طعمه ای را چشیده بود که این گونه تلاش می کرد در را باز کند پنجره را بشکند دیوار را خراب کند؟ صدای خواهرم چرا با لرزش می گفت فقط دراز بکش؟
نه بگذار خدایشان خسته نشود خودم می گویم. آن گرگ وحشی برادر خونی خودم بود. برادری که قصد جان خواهرش را کرده بود به اتهام حرف زدن تلفنی اش با پسری! نمی دانم دلیل آن که آن شب به جز خرد شدن وسائل خانه اتفاق دیگری نیفتاد محکم بودن در اتاق بود یا زجه های مادرم. هزاران بار با خودم فکر کردم اگر آن نیمه شب در باز می شد چه؟ یا اگر مانند صدها زن دیگر اتاقی برای پنهان شدن نداشتیم چه می شد؟!
مگر زن های دیگر چه شدند؟ می خورند! تا می خورند می زنند! اگر بپرسی چرا می زنید؟
می گویند: فقط حرف خود را می زند. می گویم ماست سیاه است می گوید سفید است! می گویم سهم من از زندگی بیشتر از تو است قبول نمی کند! می گویم من میروم خوش گذرانی تو بمان خانه گوش نمی دهد! می گویم تو زندانی باش من برایت آب و نان می آورم قبول نمی کند! می گویم بمیر نمی میرد! می گویم پس کور شو لال شو باز هم نمی شود! تو بگو من با این بشر لجباز چه کنم؟
قبول! من می گویم تو چه کار کنی. بیا لحظه ای جمهوری اسلامی را با کمونیست کارگری و قوانینش جا به جا کنیم. ایرانی را تجسم کن که همه زنان حقی برابر با مردان در همه زمینه های زندگی دارند. جامعه ای که مرد حق منع کردن زن از درس خواندن و فعالیت در جامعه را نداشته باشد. جامعه ای که مرد برای وجود زن ارزش قائل باشد. دادگاهی وجود داشته باشد تا هر گونه خشونت و نا برابری علیه زن سریعا رسیدگی شود. آن موقع چه کسی به خود اجازه توهین به زن را می داد؟
این یک مدینه فاضله برای زنان نیست جامعه ایست بدون مرد سالاری و تبعیض جنسیتی بدون جمهوری اسلامی و قوانین پوسیده اش.
می خواهم بدانم تصویر عدالت موجود در وضع قوانینشان چگونه است گمان می کنم کفه ترازو سمت مرد سنگین تر است.مگر خبرندارید زن از مرد کم تر است؟!!!
این وظیفه ما انسان ها مخصوصا زنان است که برای رسیدن به این برابری تلاش کنیم. این وظیفه ماست که به دولت جمهوری اسلامی و مردان خانواده خود بیاموزیم که ما فقط وسیله ای برای رفع نیاز جنسی شما نیستیم.ما وسیله نیستیم. این بدن بیانگر زیبایی و تکامل بشریت است. این بدنیست که جسم شما مردان را تا به دنیا آمدنتان حمل می کند. این نمادیست که به شما وجود خارجی می دهد.
از ما نخواهید که سکوت کنیم و گوسفند گله سنتی تان شویم. مادر هایمان را کور کردید که هر چه بر سرشان آوردید لال شدند. از تحصیل و کار منعشان کردید تا هرچه شنیدند با خود گفتند : کجا بروم؟ به چه کسی پناه ببرم؟
اما دیگر کافیست صدای فرزندانتان را باید با گوش های تیز بشنوید. این صدای نسل دیروز امروز و فرداهاست. نسلی که سال ها برای خفه کردنش تلاش کردید.این صدای ستم دیده مادرم است صدای گریه هایی که لالایی شبانه ام بود.صدای خواهرم صدای امید برابری اش با برادرم صدای نجوای آزادی اش. صدای برادر زاده ام فریاد نگاه کودکانه اش برای نجات زنانی مانند مادرش.
این یک جنگ نیست فقط پیدا شدن یک تناقض در معادله زندگی مردان جامعه اسلامیست چون دیگر هیچ زنی < مرد نیست بلکه =>
زن = مرد