محدودیتها و مشکلات زنان درجامعه ایران

تبعیض علیه زنان در ایران یک امر مسلم است۰در کشور ما حقوق وآزادی زنان بسیارمحدود است ونفوذ مذهبی وسنتهای کهنه عمیق است۰ما در عصر جاهلیت بسر می بریم ما با ید برابری کامل مرد و زن در حقوق مدنی و فردی داشته باشیم۰زن بایدحق بدون قید و شرط   برای شرکت در سیاست و آینده مملکت داشته باشد .لغو امتیازات مرد برای سرپرستی کودکان ، حق طلاق. داشتن امتیازات مساوی زن و مرد در وراثت وحق وحقوق کاری به طور مثال تساوی دستمزدها و بیمه ها،مرخصی ها و ساعتهای کاری۰حق آزادی زنان درانتخاب لباس و پوشش وانتخاب شغل و معاشرت۰حق مسلم یک زن است که بطور مستقل همسر آینده خود را بدون دخالتهای خانوادگی  و اجبار انتخاب کند۰ممنوعیت خواندن  خطبه های مذهبی  در مراسم ازدواج و طلاق ممنوع شود.  شروط ازدواج فقط تحقیر کننده و خوار کننده برای یک زن در جامعه ماست۰ بطور مثال  جهیزیه٬ مهریه٬ شیربها۰حق بی قید و شرط جدایی برای زن از همسر   خود۰حق سرپرستی فرزندان به مادر واگذار شود.  ما می خواهیم که کودکان و نوجوانان رفاه مادی ومعنوی داشته باشند۰تبعیض بین کودکانی که در داخل و خارج ازدواج بدنیا آمده اند نباشد۰

برقراری  روابط آزادانه جنسی بین زن و مرد و حق انتخاب۰قانونی شدن سقط جنین باعث می شود ٬زنانی که در شرایط نامناسب اجتماعی هستند بتوانند آزادانه تصمیم برای جنین خود بگیرند وگرنه به شکل غیرقانونی و در محیط غیر بهداشتی این امر انجام می شود و هزاران زن جان خود را در ایران سالیانه از دست می دهند .حق تصمیم گیری سقط جنین با زن باید باشد۰ مبارزه با فحشا از طریق تعلیم صحیح جوانان و نوجوانان در زمینه های اجتماعی و اقتصادی وفرهنگی و ممنوعیت فروش سکس به عنوان یک شغل جلوگیری شود .صدور جواز کسب کار برای کسانی که به عنوان یک شغل تن فروشی می کنند .متأسفانه در مملکت ما درهای فحشا و فساد به شکل قانونی و دینی گشوده شده است وخود فروشی به طور آزاد و دینی صورت می گیرد۰آرزوی من و هدفم از فعالیتم این است که زنان ایرانی را ازپیشرفت علمی و فرهنگی وصنعتی دنیا مطلع کنم وبیش از این زیر بار زور و خفت مستبدان  فاناتیک نروند و از راه دین زن را بیش  از این به  خفت و خواری نکشند۰ امیدوارم بتوانم در این راه فعالیت بیشتری بکنم۰ به امید آزادی زن و رهایی زنان از بند ملا ها !

دستم رابه تمام زنان  ایرانی  دراز می کنم که با من همگام شوند . به  امید آزادی و موفقیت۰

چادرباف شادی

 

 

 

پیام به پناهجویان مستقردر مرز کرواسی

 

دوستان عزیز حرکت دیروز شما را تا بحال بسیاری از مردم دنیا دیده اند و تلاش و مبارزه شما را برای دسترسی به یک زندگی بهتر و انسانی تر شنیدند. حرکت شما تا همینجا توجه های زیادی را به خود جلب کرده است. ما می دانیم دیشب شب بسیار سرد و سخت و طاقت فرسای برای شما عزیزان بود و کودکان و زنانی که به همراه شما بودند و بسیاری دیگر از پناهجویان از فرط سرمای شدید دیشب در مرز کرواسی به شدت مریض شدید، ولی با این حال بر عزم و اراده خود پا فشاری کردید و توانستید گزارش این شرایط سخت را به داخل رسانه های صربستان و کرواسی و اسپانیا و بسیاری از رسانه های فارسی زبان ببرید.

عزیزانم شما دست به حرکتی بزرگ زدید، با اینکه پلیس صربستان از پیش از حرکت شما به سوی اروپای غربی با خبر شده  بود و در ساعت های اولیه، به دلیل قفل کردن  درب کمپ ها و مستقر کردن پلیس و ممنوع اعلام کردن تردد پناهجویان برای ۴۸ ساعت و تهدید به اینکه کارتهای اعتباریتان را پس می گیرند، بقیه پناهجویان نتوانستید با این حرکت همراه شوید، ولی در طول ۲۴ ساعت گذشته از بلگراد و دیگر کمپ های پناهندگی صربستان، پناهجویان دیگری که دارای شرایط مشابهی در صربستان بودند دسته دسته با تاکسی و قطار و اتوبوس  توانستد خود را به این حرکت برسانند و  همچنان پناهجویان دیگر در حال پیوستن به جمع شما در مرز کرواسی هستند.

دیدیم که خبرگزاری های زیادی از دیروز در کنار شما هستند، و با پناهجویان مصاحبه می کنند و اعتراض شما را منعکس  می کنند. دیدیم که سازمان های بشردوست و مدافع حقوق پناهنده در همان صربستان و کرواسی بلافاصله دست بکارشدند، آب و غذا و چادر و پتو و لباس گرم آوردند و در این لحظات سخت به کمک شما آمدند و کمک کردند شماری از زنان و کودکان و بیماران را به جای گرم و امنتری انتقال دهند.

دیدیم که از دیشب که اولین اطلاعیه فدراسیون سراسری پناهندگان ایرانی خبر اعتراض شمارا منعکس کرد، بسیاری از ایرانیان از طریق فیسبوک و از راه تلفن، با دفتر فدراسیون تماس می گیرند و با شما و حرکت برحق و انسانی شما، اعلام همبستگی می کنند و می خواهند بدانند چگونه می توانند از حرکت شما در حال حاضر حمایت کنند.

دوستان عزیزم، دیدیم که انعکاس اعتراض شما باعث شد امروز مسئولین کمپ های  صربستان که شما از آن خارج شده بودید مجبور شدند به محل تجمع شما در نقطه مرزی کرواسی بیایند و با شما وارد گفتگو شوند.

عزیزان پناهجو، فدراسیون سراسری پناهندگان ایرانی در اطلاعیه های قبلی و از طریق ویدئوها و تماس هایی که در طول شبانه روز با شما داریم، شرایط سختی که در آن قرار گرفته اید درک می کنیم و از صمیم قلب نگرانتان هستیم، همان طور که پیش بینی کرده بودیم احتمال دارد با توجه به سختگیری های مرزی بویژه در کشورهای بالکان و مجارستان به شما اجازه عبور ندهند،چنانچه بیش از ۴۸ ساعت است پلیس کرواسی مانع عبور شما به خاک آن کشور شده است. این یک طرف قضیه است، طرف دیگر سرمای شدید و طاقت فرسایی است که از دیشب بسیاری از شما و کودکانی که به همراه شما هستند بشدت مریض کرده است.برای ادامه  این مبارزه باید به خیلی مسائل دیگر فکر کنید و مدام راه حل جدیدتری پیدا کنید، حتی اگر هیچ وقت اجازه عبور به سوی آلمان و غیره را پیدا نکنید.

در یادداشت ها و بحث های بعدی  نکاتی دارم  که با شما در میان می گذارم، از دور در آغوشتان می گیریم و برایتان آرزوی موفقیت می کنم

عبدالله اسدی دبیر فدراسیون سراسری پناهندگان ایرانی

۲۶ دسامبر ۲۰۱۷ برابر با سوم دی ماه ۹۶

خشونت علیه زنان

باوجوداینکه خشونت علیه زنان در سال‌های اخیر به‌مراتب کمتر از گذشته شده ولی آن‌قدر این خشونت‌ها در نگاه مردم و فرهنگ‌ها جا خوش کرده که هنوز تا رفع آن راه درازی در پیش است و باید امیدوارانه در جهت رفع آن تلاش کرد. ۲۵ نوامبر تنها روز یادبود به مسلخ کشیدن سه خواهر اهل دومینیکن نیست که هرروز چنین جنایت‌هایی در جهان به وقوع می‌پیوندد، بلکه بهانه‌ای برای ابراز همدردی و تلاش برای رفع تبعیض و خشونت علیه تمام زنان جهان، به‌ویژه زنان کشورهای جهان سوم است. عمق این خشونت‌ها به حدی در فرهنگ، رفتارهای اجتماعی و دین برخی ملت‌ها نهادینه‌شده که خود زنان نیز در برخی موارد پذیرش آن‌را امری عادی و سکوت در برابر آن‌را نوعی قدرت تحمل و برتری خود می‌دانند. نمونه‌های بسیاری از این خشونت‌ها حتی از طرف فامیل و اطرافیان زنان در خیلی از فرهنگ‌ها وجود دارد. علاوه بر خشونت‌های فیزیکی موجود در خانواده‌ها، تبعیض و اذیت و آزار روانی در رفتارهای اجتماعی نیز به‌وفور در جوامع مختلف رایج است. با توجه به اینکه بیشتر زنان از حقوق قانونی و مدنی خود اطلاع کافی ندارند تلاشی نیز برای رفع خشونت‌ها نمی‌کنند. نام‌گذاری چنین روزهایی برای مبارزه همه‌جانبه علیه آزار جنسی و خشونت‌ها از یکسو و آگاه‌تر کردن زنان و حتی مردان به حقوق خود و طرف مقابل بسیار قابل‌توجه و در رفع این خشونت‌ها مفید خواهد بود.

 

“هستی و زمان” نودساله شد! نگاهی به مهم‌ترین اثر مارتین هایدگر

از کتاب هستی و زمان اثر مارتین هایدگر، در هنگام نخستین انتشار، استقبالی بی‌نظیر به عمل آمد. این کتاب در طول سالیان متمادی تا اکنون، بر تمامی جریان‌های فکری – از هرمنوتیک هانس گئورگ گادامر، فلسفه سیاسی هانا آرنت، اگزیستانسیالیسم ژان پل سارتر، ساختارشکنی ژاک دریدا و پدیدارشناسی موریس مرلوپونتی گرفته تا اندیشه‌های متفکرینی چون میشل فوکو و یا امانوئل لویناس تأثیری انکارناپذیر گذاشته است و سیر تفکر فلسفه یک قاره در سده گذشته آشکارا وامدار او است.

در جوار این تأثیرهای بزرگ فلسفی، بخش بزرگ علوم انسانی نیز ازجمله جامعه‌شناسی و روان‌شناسی و ادبیات و هنر، واضح و آشکارا تحت تأثیر این شاه‌کار فلسفی سده بیستم قرارگرفته‌اند. یکی دیگر از دلایل اهمیت این اثر که شاید جز پراهمیت‌ترین آن‌ها باشد، پیش‌برد جریان فکری پدیدارشناسی ادموند هوسرل است، تا حدی که مارتین هایدگر را در ردیف مهم‌ترین پدیدارشناسان قرار می‌دهند.

 

رساله افادات در فلسفه و هستی و زمان به‌عنوان دو اثر اصلی هایدگر شناخته شده‌اند. به گفته خود هایدگر در بند ۸ هستی و زمان، این کتاب در دو قسمت طرح‌ریزی شده بود. آنچه امروز پیش روی ماست، قسمت نخست آن است که شامل درآمد و بخش نخست آن یعنی تحلیل بنیادین دا زاین به‌صورت تمهیدی و بخش دوم آن با عنوان دا زاین و زمان‌مندی است.

بخش نخست سراسر تحلیل و شرح مناسبات انسان با خود، با جهان و با موجودات گوناگون است. بخش دوم، همین مضامین بخش اول را از حیث زمان‌مندی و تاریخ‌مندی برمی‌رسد.

هر آن‌کس که بپرسد “هستی چیست؟”، یا از هستیِ چیزی سخن بگوید، ناخواسته از فهمی خبر داده است که او از هستی دارد، چه این فهم روشن باشد چه مبهم و گنگ. فهم تقریبی از هستی، در هر حالت، چه آگاهانه و با شناخت باشد و مجهز به مفاهیم فلسفی و چه مبهم و گنگ، پیش‌شرط پرسش درباره هستی است. اما اینکه هستی چیست و آن‌را چگونه باید فهمید، از دیرباز یکی از مطرح‌ترین مسائل انسانی و به‌تبع آن مسئله فیلسوفان بوده است. افلاطون دراین‌باره در کتاب سوفیست پس از گفتگوی طولانی می‌گوید، در فهم هستی که از دیرباز ظاهراً بر همه آشکار بوده است و ما نیز زمانی می‌پنداشتیم این لفظ را می‌فهمیم، اینک پای‌درگل مانده‌ایم.

هستی و زمان اثری است که برای نخستین بار پرسش بدیهی درباره هستی را به وجهی دیگرگون مطرح می‌کند. نقل‌قولی که از کتاب سوفیست افلاطون آمد، و اولین سطوری است که خوانندهٔ هستی و زمان با آن روبرو می‌شود، بیانگر اهمیت این موضوع برای هایدگر و برای کل فلسفه است.

واژهٔ «دازاین» را باید به‌رغم تطابق آن با مفهوم انسان، به شکلی دیگر تعریف کرد. زیرا «دا زاین» نه واژه‌ای دال بر بودنِ آدمی،‌ بلکه بر شیوه بودن او است. به‌زعم هایدگر، هر آن بخواهیم شیوه بودن انسان در جهان ‌را بررسیم، نخست با درک نسبی او از هستی و جهان و سپس با فهم او از این دو روبرو می‌شویم. هردوی این مختصات را می‌توان از طریق تعیین مناسبات او با جهانِ پیرامونی سنجید. این مناسبات شامل کلیه ارتباطات او، اعم از با دیگران یا با محیط او می‌شود.

شاید بهتر است به مسئله‌ای اشاره‌کنیم که برای برخی همواره پرسش‌برانگیز بوده است. یکی از موضوع‌هایی که هرگاه نام مارتین هایدگر پیش می‌آید موردبحث قرار می‌گیرد، موضع‌گیری سیاسی او در دورهٔ حکومت ناسیونال‌سوسیالیسم در آلمان است. تحلیل این موضوع نیاز به فرصتی بیشتر دارد که در حوصله حاضر نمی‌گنجد.

اما تنها یک نکته: آنچه هایدگر را در جوانی به‌سوی همکاری با نازی‌ها سوق داد، درک خوش‌بینانه و نارسای او از انقلابی بود که او شکل‌گیری آن‌را در نظام رایش سوم احتمال می‌داد. انقلابی که به‌زعم او توان درانداختن طرح تاریخی سرنوشت آلمانی‌ها را دارا بود. البته او به‌زودی بر این خطا واقف شد و از ریاست دانشگاه فرایبورگ کناره‌گیری کرد (۱۹۳۳ ـ ۱۹۳۴). بااین‌همه، برخلاف انتظار عموم، تا مصاحبه خود با مجله «اشپیگل» در سال ۱۹۷۶ دراین‌باره حرفی نزد.

به شهادت مفسران سرشناس و شاگردان و نزدیکان هایدگر، ازجمله “هانس گئورگ گادامر” و “اویگن فینک”، هایدگر زندگی‌اندیش بود، منتها به تفکر سیاسی کم‌توجه و به یک معنا، ناتوان. این‌که علت این ناتوانی و عدم توجه، برخاسته از ادعای او مبنی بر تقدم پرسشِ هستی بر هرگونه کنش آدمی، چه سیاسی و چه فرهنگی بوده است، و این‌که آیا این ادعا اصولاً صدق می‌کند، خود بحث دیگری است. اما آن‌چه به قرائن روشن است، این است که تفکر او بسیار زمینی و متمایل به زندگی است. شاید از همین رو باید درباره جبهه‌گیری سیاسی او سخت‌گیر بود.

 

 

 

داعش ما یا داعش انها

علی‌رغم پایان ظاهری عملیات نظامی علیه داعش، درگیری‌های ایجادشده در منطقه خاورمیانه برخلاف دید سطحی عموم مردم کشورهای منطقه اصلاً تازه به وجود نیامده که پایان بیابد. منطق برتری یک نظریه و نژاد و مذهب با تاریخ پیدایش انسان بر روی کره زمین برابر و پدیده جدیدی نیست اما امریکا و کشورهای اروپایی این دوران خشونت و اجبار را پشت‌سر گذاشته و به مسامحه و آرامش نسبی در این زمینه رسیده و ادیان و مذاهب مختلف در کنار هم دریک جامعه مدنی به زندگی ادامه می‌دهند. در این میان نظریه‌پردازان افراطی اسلامی عقیده دیگری دارند و فارغ از اختلاف‌نظر شدید مذاهب و شاخه‌های آن، جهان آینده را به‌واسطه ضعف اعتقادات مذهبی در آن کشورها جهان اسلامی والهی می‌خواهند و افراطیون اسلامی سرمایه‌گذاری‌های فکری بسیاری نیز در آن کشورها نموده‌اند، غافل از این‌که دولت‌های دیگر هم بی‌کار ننشسته‌اند و برای حفظ منافع درازمدت و کوتاه‌مدت خودشان به اقتضای اختلافات موجود درهرناحیه بلوای متناسب آن‌را به راه انداخته و آن‌را تشدید می‌کنند. راه جلوگیری از این مسائل تا حد زیادی بستگی به خروج تفکرات مذهبی از مدیریت سیاسی و حتی اقتصادی کشورهای منطقه دارد. البته قوم‌گرایی و تفکر برتری‌نژادی در این میان نیز در رده بعدی قرار دارد. حال این داعش به گفته غربی‌ها و دولت‌های عربی زاییده دست ایران باشد یا بنا به گفته مقامات حکومت ایران دست‌پرورده امریکا و اروپا و عربستان باشد، تفاوتی نمی‌کند، چون شکست‌خورده اصلی این بازی‌ها مردم این کشورها هستند و تنها راه جلوگیری از آن آگاهی ملت‌ها و جلوگیری از دامن‌زدن و بزرگ‌تر کردن اختلافات و هوشیاری مسئولین کشورها است.

صدای خرد

ما این امتیاز را داریم که برای چند دهه در جهان زندگی کنیم و در طول این مدت این امتیاز بزرگی است که می‌توانیم چیزهایی دربارهٔ جهانی که در آن زندگی می‌کنیم، بفهمیم. چرا اینجا هستم؟ اصلاً چرا به دنیا آمده‌ایم؟ از کجا آمده‌ایم؟ و فکر می‌کنم شگفت‌آور است که قادر به چنین کاری باشیم. اینکه من مخالفم و خشمگین می‌شوم به خاطر رقابت داستان‌هایی است که به نظرم این نوع سؤالات را تشویق نمی‌کند و بجای آن‌که بگویند آن چگونه است، میگویند آن چیزی است که ۲۰۰۰ سال پیش در کتاب مقدس نوشته شده است و تمام.

من فکر می‌کنم این مردم را محروم می‌کند و فکر می‌کنم این یک‌جور دیدگاه تحقیرآمیز و بی‌معنی نسبت به جهان است.

و فکر می‌کنم این غم‌انگیز است که کودکان با چنین دیدگاهی رشد می‌کنند. درحالی‌که می‌توانند با ذهنی بازتر پرورش یابند. این یک دلیل برای عصبانیت بود. دلیل دیگر این است که من فکر می‌کنم ایمان مبتنی بر شواهد و مدارک نیست.

ایمان یک صلاح مرگبار است، چون باعث می‌شود افراد بی‌وجدان، مردان اغلب جوآن‌را به خدمت بگیرند و از آن‌ها به‌عنوان اسلحه و بمب‌های انسانی استفاده کنند.

تنها دلیلی که جوانان می‌توانند به‌عنوان بمب‌های انسانی اعزام شوند، این است که از کودکی به‌گونه‌ای بزرگ‌شده‌اند که مطلقاً بدون سؤال پرسیدن ایمان بیاورند. فرقی نمی‌کند چه دینی باشد. جزییات اهمیتی ندارند، مهم این است که آن‌ها باور دارند که این خواست خدا است که آن‌ها باید خودشآن‌را از بین ببرند و یک اتوبوس پر از انسآن‌را منفجر کنند و برای رسیدن به دنیای خیالی بهشت، انسان‌ها و همنوعان خودشآن‌را از بین ببرند. فکر نمی‌کنم هیچ نوع استدلال منطقی این کار را با انسان بکند و همچنین من معتقدم ایمان دینی یک سلاح روحی روانی بسیار قدرتمند است که درنهایت می‌تواند برای بدی‌ها به کار رود. این باعث می‌شود که من بخواهم آن‌را از ریشه نابود کنم و یا حداقل جلوی تزریق این اندیشه به کودکان ‌را بگیرم. من بسیار نگران کودکانی هستم که معصوم و بدون دانش به دنیا می‌آیند، توسط دین و آن فرهنگی که به‌طور اتفاقی در آن به دنیا آمده‌اند تصاحب می‌شوند و بسیار مرسوم است که شما کودکانی را می‌بینید که برچسب خورده‌اند. این کودک بچه مسلمان است، آن کودک کاتولیک است، این کودک پروتستان است و من ترجیح می‌دهم بگویم این فقط یک کودک است.

شاید بگویید این کودک والدینش مسلمان هستند یا آن کودکان والدینشان پروتستان هستند، اما زدن برچسب به کودکی کوچک برای من اصلاً قابل‌قبول نیست چون کودک به‌وضوح کوچک‌تر از آن است که درباره جناح‌های کلیسا یا مسجد فکر کند یا تفاوت کاتولیک و پروتستان ‌را تشخیص دهد و یا درباره اسلام چیزی بداند.

رواج این‌چنین افکاری در جامعه مثل جلوگیری از تجاوز است، تجاوز خداسالاری به آزادی جامعه و یا تجاوز دین به ذهن کودکان.

من نه‌تنها ایده خدا را غیرعلمی، بلکه مخالف روح آزادی میدانم و معتقدم آفرینش‌گرایی یک بحث علمی نیست و فقط باعث محدود شدن دید بشر به دنیا می‌شود و ایمان به چیزی که بر پایه شواهد نیست از بزرگ‌ترین آفت‌های جهان به شمار می‌رود و متأسفانه تحمیل این افکار به کودکان از بدترین نوع تجاوز است که ریشه‌کنی آن نیز بسیار دشوار است.

من معتقدم که زمان آزادانه مورد سؤال قرار دادن اعتقادات مذهبی فرارسیده که بقای تمدن بشری را در معرض نابودی قرار داده‌اند و دین را مانع پیش‌رفت معنویات و اخلاق میدانم. دین اجازه می‌دهد که هرآن‌چه در حالت عادی نشانه جنون است، قابل‌قبول و در برخی موارد حتی مقدس شمرده شود.

تنها راه رهایی از این ایده‌ها و عقاید بد و غلط، مطالعه و اطلاع‌رسانی و روشن کردن چراغ تفکر و اندیشه در ذهن مردم است.

حجاب اجباری

این عکس متعلق به کشور من ایران است. می‌خواهم که ببینید چه بر سر ما می‌آورند. چه طور با ما رفتار می‌کنند. این‌ها مسئولیتشان در کشور ایران ارشاد زنان است از طریق بازداشت و تعهد گرفتن. به شما می‌گویند بازداشت و کتک زدن و پرونده‌دار کردن زنان به جرم بدحجابی کار خیر است. کجای دنیا این را قبول می‌کنند، که به خاطر بدحجابی با ما زنان ایران این‌طور برخورد می‌کنید؟ نزدیک به چهل سال است که با اسم و عناوین مختلف این مأموران همیشه فعال، درصحنه بودند. من هم یکی از این دختران بودم که در ایران به خاطر بدحجابی سوار ماشینم کردند، با بی‌احترامی تمام با من برخورد

کردند، به بازداشتگاه بردند و با گرفتن تعهد مرا آزاد کردند. حجابی که ازنظر من و دختران ایرانی کاملاً عادی است ولی ازنظر شما ما با این نوع پوشش به اسلام و دین اسلام آسیب می‌رسانیم. بجای جمع‌آوری دزدان شهر، سخت مشغول جمع‌آوری زنان بدحجاب هستید. با ما زنان ایران‌زمین مانند دزد و سارق و کلاه‌بردار برخورد می‌کنید. شما پول بیت‌المال را برای سرکوب ما صرف می‌کنید، بااین‌همه بودجه دنبال تار موی زنان هستید. چرا این بودجه را صرف امنیت ما نمی‌کنید؟ ما آرامش و امنیت می‌خواهیم نه ترس و دلهره و نه ناامنی. عدم رعایت حجاب در کشور، مخالف دموکراسی است. حجاب در ایران قانون است و دنیا قانون‌شکنی را محکوم می‌کند. آقایان سیاست‌مدار به کجای دنیا سفرکرده‌اید و از کدام کشور در جهان حرف می‌زنید؟ کدام دموکراسی در کجای جهان یک قانون ظالمانه و زشت تصویب می‌کند که دختر هفت‌ساله به خاطر تحریک نشدن جنابان‌عالی با زور و اجبار حجاب بر سر کند؟ عربستان؟ خب اگر دموکراسی مانند دموکراسی عربستان نخواهیم چه باید

بکنیم؟ نه مجوز روزنامه و رسانه می‌دهید، نه حق اعتراض و ما را متهم به قانون‌شکنی می‌کنید؟! دنیایی دزدی و اختلاس و فساد و اعدام و شکنجه و زندان برای جوانان بی‌سلاح. به زور و اجبار به دختر هفت‌ساله مسیحی، زرتشتی، مسلمان، با دین و بی‌دین می‌گویید حجاب سرت کن تا پیرمرد ۷۰ ساله به تو تعرض نکند. من خودم به‌تنهایی قانونی را که انتخاب کرامت و هویت و استقلال و آزادی مرا به پائین‌تنه مردانی مثل شما گره می‌زند محکوم می‌کنم.

میلیون‌ها آدم معمولی به‌تنهایی رهبر خویش‌اند و نیازی به شما ندارند که یک قانون عقب‌مانده را به آن‌ها تحمیل کنید.

پدیده فقر

فقر مانند نیازهای اساسی یک مفهوم پویا است و پدیده پیچیده و چندبعدی است که ابعاد مختلف آن در کنش متقابل با یکدیگر است. فقر یکی از پدیده‌های وحشت‌آفرین معاصر است و وجودش تأثیرات زیادی بر یک جامعه دارد. فقر شاخه‌های مختلفی دارد، ازجمله: فقر فرهنگی، فقر اقتصادی، فقر تاریخی و… که ما در این مقاله فقط به فقر اقتصادی و تأثیرات آن بر جامعه می‌پردازیم؛ چراکه این نوع فقر (اقتصادی) سرمنشأ بسیاری از آسیب‌ها و بحران‌های جدی یک جامعه است و معضلی است جهانی.

فقر تعاریف مختلفی دارد ولی کلاً در یک جمله فقر به تمام عواملی که آزادی انتخاب انسان را در مقابل خواسته‌های معقول او به چالش بکشد اشاره دارد. معضلاتی چون بیکاری، کم‌سوادی یا بی‌سوادی، اعتیاد، طلاق، بزه‌کاری، فحشا و… همه مسائلی هستند که با فقر بشدت در ارتباط‌اند. زمانی‌که فقر اقتصادی در یک جامعه نهادینه شود بستر چنین اجتماعی جرم‌خیز خواهد بود و افراد به دلیل تنگ‌دستی به‌سوی جرم سوق داده خواهند شد و زمانی‌که فقر اقتصادی وجود داشته باشد به دنبال آن شاهد فقر فرهنگی، آموزشی و…خواهیم بود. آمارها در سال ۲۰۱۵ با تخمین اینکه ۷۰% از جمعیت ایران زیر خط فقر زندگی می‌کنند به‌وضوح بیانگر این معضل است. گر چه ایران به دلیل دارا بودن منابع طبیعی (نفت و گاز) و سرمایه‌ها و ثروتی که دارد به‌ندرت در لیست جهانی به‌عنوان یک کشور فقرزده شناخته می‌شود اما چنین آمارهایی با این درصد بالا نشانگر فقر در این کشور در سطح بالای جهانی محسوب می‌شود. یکی از دلایلی که فقر در ایران برای جامعه جهانی به نسبتی ناشناخته و غیر قابل‌بحث است، این است که ایران دومین اقتصاد خاورمیانه است و فراوانی قابل‌ملاحظه نفت و گاز، ایران را در بالاترین سطح، حتی از کشورهای اروپایی به‌جز ۳۰ کشور برتر جهان ازلحاظ ثروت قرار داده است که همین امر موجب شده در اذهان بین‌المللی این‌چنین جلوه داده شود که ایران کشوری است ثروتمند و در حد متوسط و نباید مردمش از شرایط بد اقتصادی و فقر رنج ببرند. ولی متأسفانه نابرابری و شکاف بین ثروتمندان و فقیران در ایران هیچ پیامدی جز گسترش فقر نداشته و این واقعیت انکارناپذیر است. ثروت ایران به‌دست عده‌ای به‌اصطلاح آقازادگان و خانواده‌های مقامات ارشد کشور قرارگرفته است و آن‌ها با روابط خاصی که با بانک‌ها و مقامات دارند هر کاری که بخواهند انجام می‌دهند و ثروت‌های میلیاردی را برای خود اندوخته‌اند و ثروت ملی را تاراج می‌کنند. تنها ۵% از جمعیت کشور دارای بخش بزرگی از ثروت ملی هستند و ۹۵% دیگر در رنج یا فقر مطلق بسر می‌برند. بر اساس گزارش رسمی که خبرگزاری رویترز (۹۲/۸/۲۰) منتشر کرد، رهبر ایران علی خامنه‌ای و خانواده‌اش ثروتی بالغ‌بر ۹۵ میلیارد دلار دارند. بنا به نوشته رویترز در همان سال این رقم چیزی حدود ۴۵% بیشتر از صادرات نفتی ایران در سال ۹۱ است و حتی از ثروت اندوخته شاه سابق ایران هم پیشی می‌گیرد. فرزندان این اشخاص در بهترین دانشگاه‌های دنیا در حال تحصیل و زندگی هستند و در بانک‌های سوئیس و انگلیس سرمایه‌گذاری کرده و به عیش و نوش مشغول‌اند و دردناک این‌که، این در حالی است که مردم رنج‌دیده ایران در حال مبارزه برای رسیدن به حداقل حق حیات هستند. گفتنی است که صاحب‌نظران بر این باورند که فقط ۱۰% هزینه‌های نظامی جهان برای از بین بردن فقر در جهان کافی است، که این درصد در مورد ایران هم صادق است. متأسفانه هزینه‌های هنگفت نظامی ایران که به کشورهایی چون سوریه، لبنان، یمن و… سرازیر می‌شود باعث گسترش شدید فقر در این کشور شده است. علاوه بر هزینه‌های سنگین ارتش یکی دیگر از دلایل اصلی فقر در کشورمان فساد شدید دستگاه‌های دولتی و قضایی و اختلاس‌ها است که بدبختانه نه‌تنها هیچ اقدام جدی جهت مقابله با این فسادها انجام نشده بلکه طی سال‌های اخیر (ریاست جمهوری احمدی‌نژاد و حسن روحانی) به‌شدت رو به افزایش بوده است. علی خامنه‌ای چندی پیش اعلام کرد که اگر از مردم بپرسید نان می‌خواهید یا امنیت؟ قطعاً امنیت را انتخاب خواهند کرد. شاید ازنظر خیلی‌ها این حرف رهبری درست باشد ولی ازنظر خامنه‌ای امنیت فقط و فقط امنیت نظام است و بس. ازنظر او مصونیت نظام جمهوری اسلامی است که مهم است و به هر قیمتی باید برقرار باشد و امنیت فکری و روانی، شغلی و مالی… در جامعه امنیت محسوب نمی‌شود و تمام تلاش باید برای حفظ نظام انجام پذیرد. فقرزدایی توسط دولت‌ها امری است ضروری و اگر فساد اداری منجر به فقر شود هم‌طراز با جنایت علیه بشریت است. شوربختانه فساد اداری و دولتی و نابرابری، کلید فقر در ایران است و تاکنون هیچ تلاشی برای بهبود وضعیت در این رابطه صورت نگرفته است.

منابع: خبرگزاری رویترز

جمهوری اسلامی و روان‌شناسی تماشای اعدام

در بسیاری از کشورهای دنیا صدور حکم اعدام ممنوع است. بااین‌حال حتی در کشورهایی که شاهد شمار اندکی از صدور احکام اعدام هستیم، غالباً این حکم در محل خاص و غیرعلنی و تنها با حضور نمایندگان دادستانی و دولتی اجرا شده و صورت‌جلسه می‌گردد.

موضوع تماشای اعدام و انجام این امر در میان مردم، امری قابل تعمق و قابل‌بحث است. هرچند تعداد کشورهایی که این سیستم اجرایی را عمل می‌نمایند انگشت‌شمار و اندک است بااین‌حال ازآن‌جاکه ایران در شمار کشورهای وصف شده می‌گنجد، سعی دارم تاکمی به تحلیل موضوع بپردازم.

در ایران اعدام در میادین اصلی شهر و در مقابل دیدگان مردم عادی و رهگذران، امری معمول است و این سؤال مطرح می‌گردد که به‌راستی علی‌رغم این‌همه فشارهای نهادهای داخلی و خارجی، پافشاری جمهوری اسلامی بر ادامه این شیوه اجرایی وحشیانه چیست!

اگر بخواهیم مباحث فقهی و دلایل شرعی از قبیل عبرت مردم، جلوگیری و پیش‌گیری از تکرار جرم و از این قبیل توجیه‌های عصرحجری را در نظر بگیریم آن‌وقت این سؤال پیش می‌آید که در بسیاری از موارد دیگر که در شرع و احکام فقهی دستوراتی شفاف و اکید داریم، چرا آن‌ها اجرا نمی‌شوند!

به نظر من، سیاست آن‌ها این است که با تکرار یک عمل قبیح به‌عنوان اعدام و عمومی و عیان نمودن مکرر آن در جامعه، بالطبع قبح و زشتی نفس عمل تبدیل به امری عادی و یک‌نواخت شود و از طرفی معمولی شدن این امر برای مردم عادی باعث می‌شود تا نه‌تنها مخالفتی با این امر غیرانسانی نداشته باشند بلکه در مواقعی که خود به‌عنوان یک شاکی خشمگین در موقعیت‌ها و پرونده‌هایی مشابه قرار می‌گیرند، در ناخودآگاه خود، این امر را حق مسلم خود دانسته که قاضی هم همان قصاص سنگین و قبیح اعدام را علیه متهم صادر کند. چراکه ازنظر روانشناسی برای ارضای روان رنجور او، تنها الگوی ارائه‌شده توسط سیستم همان اعدام است ولا غیر.

به عبارتی ساده‌تر، عادی‌سازی این امر در سطح اجتماع، برای جمهوری اسلامی دیوار حائل و حمایتی بزرگ از طرف خود شهروندان و مردم عادی پدید آورده است.

برای مثال اتفاقی که چند وقت پیش دریکی از مناطق ایران افتاد. فردی به دختربچه‌ای تجاوز کرده بود و سپس او را به قتل رسانده بود – مردی مسلماً با عارضه‌های شدید روحی و گره‌های عمیق روانی که پرداختن به چرایی این موضوع و تحلیل تناظرات و تأثرات روانی که تمام این‌ها خود از نهاد سیستم ناسالم جمهوری اسلامی برمی‌خیزد و باعث آن است، خود مجالی دیگر می‌طلبد- و همان‌طور که شاهد بودید متأسفانه، هنوز بازجویی آن فرد توسط دستگاه قضایی به اتمام نرسیده بود که مابین مردم عادی ایران، تمام فضای مجازی و حتی گاهی میان دوستان مقیم اروپا نیز شاهد موج عظیمی از خشم و تقاضای سریع مجازات اعدام وی بودیم. طبیعتاً اصل وقوع اتفاق فوق، انزجارآور و عمیقاً ناراحت‌کننده است؛ اما موج تقاضای اعدام و قصاصی این‌چنینی دقیقاً همان چیزی است که دهه‌های متمادی جمهوری اسلامی برای آن برنامه‌ریزی کرده است.

اعدام، اعدام است. از صدقه‌سر همین اعدام‌های به نظر عادی و به نظر عموم به‌حق است که سیستم جمهوری اسلامی هزاران تسویه‌حساب سیاسی و احکام مختلف اعدام به دلایل ضدیت با نظام، تشویش اذهان عمومی و بر هم زدن امنیت ملی، سب‌النبی و هزاران دلایل ساختگی دیگر صادر می‌کند.

در آمریکا، در برخی از ایالت‌ها قانوناً به خانواده‌های قربانیان اجازه می‌دهند تا در مراسم اعدام قاتلان شرکت کنند. بااین‌حال، تماشای اعدام اغلب به‌جای آنکه به تسلای خانواده‌های قربانیان کمک کند، مشکلات بیشتری برای آنان ایجاد می‌کند. جالب‌توجه این است که محققان بر این باورند که چه در نظر و چه در عمل، این نکته محل تردید است که اجازه دادن به خانواده‌های قربانیان برای تماشای اعدام به تحقق هیچ هدفی کمک کند. اگرچه برخی از خانواده‌ها اظهار می‌کنند که دیدن اعدام باعث احساس پایان دادن به ماجرا می‌شود، همین مفهوم «پایان دادن» باعث بروز مشکلاتی می‌شود. «پایان دادن» در بهترین حالت یک مفهوم مبهم است. شاید یک خانواده پس از، از دست دادن یکی از اعضایش هرگز احساس پایان ماتم را تجربه نکند. کل این مفهوم شاید تنها یک امید واهی پدید آورد. افزون بر این، یک اتاق اعدام که دورتادورش را اصحاب رسانه و اعضای خانواده پرکرده‌اند و دولت در آن میان دارد یکی از شهروندانش را می‌کشد جای مناسبی برای یک پالایش روانی نیست. تماشای اعدام تاکنون هیچ‌گاه به مفهوم واقعی رضایت‌خاطر کسی را فراهم نکرده است.

تماشای خشونت، حال کسی را خوش نمی‌کند و در حقیقت به قولی بحث از تشدید حس انتقام است و به قول یک روان‌پزشک آلمانی، تنها روان فرد را برای کنار آمدن و پذیرش مرگ اطرافیان آماده‌تر می‌کند.

و این دقیقاً همان چیزی است که جمهوری اسلامی می‌خواهد. بیایید با فرهنگ‌سازی و گفتمان بیشتر در باب این موضوع، به مقابله با این فرهنگ‌سازی موذیانه جمهوری اسلامی بپردازیم.

هر فرهنگی روشی برای سوگواری دارد، اما تماشای اعدام جزء هیچ‌یک از آن‌ها نیست و نباید باشد. چراکه تنها و تنها کمک به روش‌های کثیف و کنترل‌گر یک سیستم دیکتاتوری است و این دقیقاً همان خواسته جمهوری اسلامی است و متأسفانه تاکنون محقق شده است.

فدراسیون سراسری پناهندگان ایرانی