مریم صالحون تهرانی:پس چه شد؟

ایران کشوری است که در آن برای این سؤال هیچ‌گاه پاسخی پیدا نمی‌کنید. پس چه شدهای فراوانی وجود دارد که اگر کسی برای گرفتن جوابش پافشاری کند عاقبتش جایی جز زندان‌های مخوف جمهوری اسلامی نخواهد بود.  به‌راستی پس چه شد صدها کیلو طلایی که در یک‌چشم به هم زدن تبدیل به آهن شد؟ کاری که در طی قرن‌ها هیچ کیمیاگر و جادوگری نتوانست انجام دهد. پس چه شد نتیجه بررسی اختلاس‌ها . فاضل خداداد (سال ۱۳۷۴ مبلغ ۱۲۲ میلیارد تومان) و سپس شهرام جزایری. حکایت شهرام جزایری  و امثال او حکایت قانون فیزیک  است؛ انرژی از بین نمی‌رود بلکه از صورتی به‌صورت دیگر تبدیل می‌شود. بنابراین جریمه نقدی شهرام جزایری از زنجیره‌ای به زنجیره دیگر انتقال میابد. داستان شهرام جزایری داستان اناسیس است با ورژن وطنی. سپس مه آفرید خسروانی (امیر منصور آریا) سال ۱۳۹۰ مبلغ سه هزار میلیارد تومان و در پیان بابک زنجانی که به گفته نماینده مجلس ایران رقم اختلاس او چهار برابر اختلاس امیر منصور آریا است. پس چه شد حقوق به تعویق افتاده کارگران و بازنشستگان و کجایند افرادی که پیگیر حقوق این قشر زحمتکش و مظلوم جامعه هستند؟ آیا جایی به‌جز زندان‌های رژیم می‌توانیم حال این افراد را جویا شویم ؟ پس چه شد جواب چراهای مادر ستار بهشتی کارگر ۲۳ ساله ؟ اگر هم فردی مثل خانم نرگس محمدی به دنبال پاسخی برای سؤال‌ها و دردهای خانم گوهر عشقی باشد باید با حکم وزارت اطلاعات بارها و بارها  به زندان خوانده شود. پس چه شد جواب خون ریحانه جباری. تنها کاری که مردم توانستند در ایران انجام دهند این بود که صدای مظلوم و بی‌دفاع ریحانه و مادرش را درگوشی‌های موبایل دست‌به‌دست می‌چرخاندند و درنهایت سکوت گوش می‌کردند؟ چه شد پیگیری ماجرای فریناز مهماندار هتل تارا؟ تا کی می‌توانیم در برابر تجاوز به زنان در رژیم جمهوری اسلامی سکوت کنیم، بدون هیچ رسیدگی واقعی؟

و جواب تمام این سؤال‌ها: هیس انسان‌ها در ایران فریاد نمی‌زنند!

بیتا کاشانی:تغییر دین در ایران و عواقب آن

در زیر مقاله‌ای در مورد تغییر دین در ایران و مشکلات و عواقب آن برای مسلمان‌زاده‌ها قرار می‌دهم تا بازهم سندی باشد بر بی‌عدالتی ملایان داخل ایران و محدود کردن مردم ایران از حق طبیعی انتخاب دین و بی‌دینی به هر صورت که مایل هستند.

آمار تغییر و ترک دین به‌طور پنهانی در بین جوانان ایرانی شدت رشد پیداکرده است اما هنوز فضای مناسب برای علنی شدن آن وجود ندارد.

در خاورمیانه دین رسمی کشور در چهارچوب دولت با دستمال ابریشمی حفظ‌شده است، درحالی‌که ادیان دیگر حتی اگر هم جزء پیروان اهل کتاب‌های آسمانی باشند باید درک صحیحی از وضعیت واقعی اقلیتی خویش داشته باشند.

ایران تافته جدا بافته‌ای بشمار نمی‌رود، تغییر دین به‌منزله عملی شیطانی بشمار رفته است، فی‌المثل مانند علف‌های رونده که از ریشه درمی‌آیند پیروان ادیان مختلف هیچ شانسی برای رشد نمی‌یابند از دوران قدیم این روال رایج و مرسوم بوده است و همین‌طور نیز خواهد ماند و باگذشت زمان تغییری به حال آن حاصل نمی‌شود. از قرن شانزده میلادی مذهب رسمی ایران شیعه اثنی عشری است.

مثال‌هایی از اختناق مذهبی در چند سال گذشته: ۱- کلیسای مسیحی در تهران تعطیل‌شده است ۲ – تخریب و خرابی مراکز درویشان در اقصی نقاط کشور ۳ – تهمت جاسوسی به پیروان مذهب بهائیت ۴ – تهدید به مرگ کشیش‌های ایرانی‌الاصل در آتن پایتخت کشور یونان

سؤال رعب برانگیز این است که این ماده قانونی آیا خارج از مرزهای جمهوری اسلامی هم به اجرا درخواهد آمد یا خیر؟

چراکه در اروپا بسیاری از ایرانیان با تغییر مذهب خویش به دین مسیحیت گرویده‌اند، تهدید به جان سه کشیش ایرانی‌الاصل فعال در آتن پایتخت یونان در چند سال گذشته باعث احساس رعب و وحشت در میان گروندگان به مذهب مسیحیت و کلیسای فعال آن شهر شده است.

حزب‌الله با نوشتن نامه تهدید به مرگ خواستار بازگشتن مسیحیان به دین پدری خویش شده‌اند و در صورت تمرد بر طبق شریعت اسلامی آن‌ها را مرتد دینی شمرده و همانند مرتدین با آن‌ها رفتار خواهند کرد. به‌غیراز مسلمانان مسیحی شده، بهاییان و همچنین متصوفه و پیروان مکتب درویشی از این ماده قانونی دچار خوف و وحشت شده‌اند. البته بهاییان بدون تردید و شاید متصوفه نیز جزء مرتدان دینی بشمار می‌روند. وضع جوانانی که به‌طورکلی مذهب را کنار گذاشته‌اند از این هم روشن‌تر است. تعداد چنین افرادی از کسانی که تغییر دین داده‌اند به‌مراتب بیشتر هم هست.

بهائیت از قرن هجده میلادی به‌صورت شعبه‌ای از دین اسلام بنیان‌گذاری شد. شریعت اسلامی، بهاییان را خارج از دین اسلام می‌انگارد حتی بااینکه بهاییان نسل‌اندرنسل بهایی بوده‌اند فقط کسانی که از ادیان دیگر به‌غیراز اسلام به بهائیت گرویده‌اند جزء این قانون شریعت محسوب نمی‌شوند. قبل از انقلاب بهاییان جزء متشخصین جامعه بشمار می‌رفتند اما پس از انقلاب آن‌ها تحت اختناق شدیدی روزها را سپری می‌نمایند. صدها نفر از آن‌ها اعدام‌شده‌اند. کلاً سیصد هزار نفر بهایی در ایران هستند. بهاییان اجازهٔ مناصب دولتی را نداشته و فرزندانشان از حق تحصیل در دانشگاه‌ها محروم می‌باشند. بهاییان سعی دارند که فرزندانشان را از طریق اینترنت و کامپیوتر تحصیل دهند ولی کامپیوترهای آن‌ها نیز مصادره می‌شود چند سال پیش هیئت‌رئیسه مذهب بهاییان در ایران به جرم جاسوسی برای اسرائیل دستگیرشده است و محکمه آنان با احتمال خطر محکومیت به مجازات اعدام برای هفت نفر از آنان آغاز شد.

همچنین متصوفه از زیر تیغ تخریب در امان نمانده‌اند، درویشان خود را شیعه اثنی عشری به شمار می‌آورند اما سردمداران مذهبی کشور نظری دیگر داشته و اخیراً چهار نفر از مراجع شیعه شدیداً با آن‌ها برخورد کرده‌اند. متصوفه پیرو عرفان اسلامی هستند، درویشان فقط معتقد به قرآن و احادیث پیامبر آن نبوده، بلکه معتقد هستند که هر فرد مسلمان می‌تواند یک رابطه مستقیم و شخصی با معبود یکتای خویش برقرار کند، آن‌ها قرآن را به طرق دیگری تفسیر می‌کنند و همچنین معتقد هستند که بسیاری از احادیث نسبت داده‌شده تراوشات تخیلی نویسندگان آن در طول تاریخ بوده است.

در مقابل آن مراجع منتسب به شیعه اعتقاد بر این دارند که درویشان معتقد به خرافات بوده و رگه‌های پیش از اسلامی دارند. معتقدات آن‌ها به‌کل معکوس بوده و آخرین فتواها در مورد درویشان آن‌ها را در زمره مرتدین و منحرفین اسلامی شمرده است.

در دوران حکومت جمهوری اسلامی صدها مسیحی و نو کیش تحت بازجویی قرار گرفتند و زندانی شدند. چاپ کتاب مقدس مسیحیان به زبان فارسی ممنوع شد و بسیاری از نسخه‌های کتاب مقدس در کنار مواد مخدر و بطری‌های مشروب الکلی به آتش کشیده شد. خدمات کلیساها تعطیل و به خانه‌ها کشیده شد و مراسم عبادت نو مسیحیان به اقدامی زیرزمینی و خطرناک تبدیل شد.

bita kashani

مژگان نخعی:آیا بوی توافق به مشام می‌رسد؟

با توجه به خواسته‌ها و مطالبات گروه ۱+۵، مسلماً بعد از تقریباً سه ماه آینده به نظر می‌رسد این توافق بسیار سخت و یا غیرممکن باشد.

چنانچه در پروتکل الحاقی ذکرشده که آژانس می‌تواند به‌طور سرزده هرگاه که بخواهد از تأسیسات اتمی، مرکز هسته‌ای و نظامی و موشکی بازدید کند، البته با توجه به گفته‌های سران رژیم اسلامی آن‌ها زیر بار این قضیه نمی‌روند و هرگز به آژانس اجازه نمی‌دهد که به‌طور سرزده و طبق میلشان بازدید داشته باشد. از طرفی علی خامنه‌ای خواستار برداشته شدن تحریم‌ها به‌طور کامل شده که این امر امکان‌پذیر نیست و از طرفی دیگر امریکا خواستار اعتماد کامل از طرف رژیم اسلامی است که آن‌هم محال است، زیرا رژیم جهل و جور و فساد را چه به اعتمادسازی جوامع حقوق بشری؟!

بسیار واضح است که رژیم با ترفندهای گوناگون در پی پنهان کردن مقاصد پلید خود و درصدد به دست گرفتن قدرت در منطقه و رسیدن به بمب اتمی است. علی خامنه‌ای می‌خواهد مشکلاتی را که با جامعه جهانی و غرب دارد را پشت قضیه هسته‌ای پنهان کند. به گفته محققان و منتقدان نقض حقوق بشر در ایران، بعد از گفتگوی قدرت‌های بزرگ و جمهوری اسلامی در لوزان، خواستار توجه بیشتر جامعه جهانی به وضعیت حقوق بشر در ایران شده‌اند و اظهار می‌دارند دستیابی به توافق هسته‌ای، تضمین‌کننده بهبود وضعیت حقوق بشر در ایران نخواهد بود و اینکه بدترین کار در حال حاضر، خارج کردن بحث حقوق بشر در ایران از دستور کار در جامعه بین‌المللی است. هرگونه توافق با رژیم اسلامی در ایران فقط به نفع گروه‌های ویژه یعنی همان‌هایی که اقتصاد در سایه را ایجاد کرده‌اند و سران نظام است. رژیم اسلامی بیشترین اعدام‌ها را در این چند سال داشته، چنانچه در یک سال اخیر شمار اعدام‌ها به ۸۵۰ نفر رسیده که از فعالان سیاسی، عقیدتی، دگراندیشان، کارگران و مبارزان و حتی زنان و کودکان می‌باشد که همهٔ این جنایات و سرکوب‌های داخلی به‌فرمان علی خامنه‌ای صورت می‌گیرد. همان‌طور که سرمایه‌های نفتی و ذخایر ارزی ما در ایران خرج گروه‌های تروریستی در سوریه، لبنان، عراق و یمن می‌شود. پیام حکومت اسلامی به مردم ایران در این ۳۷ سال جز فقر روزافزون، بیکاری، انزوای سیاسی، عدم ارتباط با خارج، خفقان و اعدام و سرکوب، چیز دیگری نبوده و نیست.

مژگان نخعی

 

mojgan naxaee

ماریا طبرزدی:عشق، ضرورتی برای تجلی انسانیت

تأثیر عشق به معنای دوست داشتن و احساسی دلپذیر که بسته به عمق آن اراده را تقویت می‌نماید موجی است در ابعادی خاص که اثر آن فقط در بعدی که گسترش می‌یابد بروز می‌نماید. زیبایی یک منظره در ذهن نابینا تأثیر عاشقانه‌ای در پی نخواهد داشت همان‌طور که یک آهنگ دلپذیر بر روان شخص ناشنوا، پس نتیجه می‌گیریم امواج عشق فقط در جهتی تأثیر می‌گذارد که گسترش می‌یابد، اما در این جهان نوعی احساس فراگیر وجود دارد که می‌تواند همه را تحت اثر خود قرار دهد، انسانی که برمبنای رعایت حال دیگران زندگی می‌کند و بدون در نظر داشتن و توجه به قانون تمام حقوق دیگران را محترم می‌شمارد انسانی کامل است که حتی می‌تواند اطلاعی از بندبند قوانین تصویب‌شده نداشته باشد. این بدان معنی است که امواج عشق او در همه زوایا در حال گسترش است و در هر نقطه‌ای که قرار بگیرد اثر خوبی از او دریافت می‌شود. حال به اصل موضوع می‌پردازم. این خاصیت انسان‌های نجیب در ادیان اختراع‌شده توسط شیادان حقه‌باز مورداستفاده قرارگرفته و آن‌ها را نمایندگان دین معرفی می‌نمایند درحالی‌که اشتباه ازاینجا شروع می‌شود که محل تولد اینان به صورتی کاملاً اتفاقی با محل ظهور دین تلاقی یافته است. در حقیقت دین و نمایندگانش همان‌هایی هستند که تحمل انتقادات دیگران را ندارند و با استفاده از قدرت کسب‌شده به‌واسطه سوءاستفاده شیادان از جاهلان و تجمع قدرت فیزیکی اجتماع حاصله از این عقیده سرکوب مخالفین و چپاول ثروت‌ها را انجام می‌دهند. برگردیم به بحث اصلی، عشق یعنی فراتر از قانون بودن در رعایت حال دیگران. قانون شاید در کوتاه‌زمان جامعه را به امنیت برساند اما با انحراف قانون‌گذاران باید چه‌کار کرد؟ با نواقص قانون باید چه‌کار کرد؟ با مناطقی که قانون تسلطی بر آنان ندارد باید چه‌کار کرد؟ فرهنگ‌های مختلف را چگونه باید تحت تسلط یک قانون درآورد؟ اینجاست که نه قانون، بلکه عشق مورد سوءاستفاده قرارگرفته، در نقش روحانی و مبلغ مذهبی ولی با باطنی آکنده از نفرت از بشر و فقط در جهت سوءاستفاده نقشی را به عهده گرفتند که در خفا خودشان نیز آن را مسخره می‌کنند ولی چه منافع سنگینی که بابت آن هر خفتی را به مردم خود تحمیل می‌کنند. اینان پست‌فطرتانی هستند که با استفاده از تصویر همان انسان‌های واقعی و جا زدن خود در قالب آن‌ها می‌خواهند سند تأیید خود و دین چرندشان را از مردم ساده‌لوح دریافت نمایند. در طول تاریخ بیشترین سوءاستفاده از این طریق در اسلام صورت پذیرفته، هرچند دیگر ادیان نیز از این امر مستثنا نبوده‌اند. آیا توجه کرده‌اید که چرا پیامبران برای جانشینی خود شخص بخصوصی را نام نبرده‌اند؟ زیرا ادیان آن‌ها بر اساس سلطه‌طلبی بنیان‌گذاری شده و پیروان آن‌ها نیز به دنبال تسلط بر جان و مال دیگران به هر طریق بوده‌اند، این پیامبران سیاستمدار دقیقاً می‌دانستند که پیروان نابکارشان در صورت مشخص شدن یک نفر به‌عنوان جانشین سروری او را تاب نیاورده و در نابودی او همت خواهند کرد و مطمئناً با نابود شدن آن شخص بساط آن دین کذایی نیز برچیده خواهد شد؛ درحالی‌که با شروع تفرقه در میان اصحاب او بعد از مرگش دسته‌ها و گروه‌هایی تشکیل می‌شود که هر یک در تلاش‌اند با به دست آوردن و یا تولید سندهایی انتصاب و قرابت بیشتر خود را به آن پیامبر شیاد در بر حق بودن خود اثبات نمایند و این جریان تا همیشه ادامه خواهد داشت. این است جریان دین‌هایی که زندگی‌شان بر پایه تفرقه میان انسان‌ها قرار می‌گیرد. روح آدمی برای اتحاد نیاز به عشق دارد و قانون فقط فرصتی را برای زنده ماندن و امنیتی کوتاه‌مدت ایجاد می‌کند در مقیاسی محدود که خود درنهایت باعث ایجاد تبعیض‌هایی می‌شود به دلیل محدودیت‌هایی که ذکر شد. ایران از زمان ورود اسلام آن‌چنان مورد ستم واقع گردید که رویه فرهنگی کهن خود را در اثر این ضربه مهلک برای مدتی طولانی فراموش کرد. در مورد اسلام کلاه‌برداری بزرگی صورت گرفت که با داستان‌هایی که درروند حکومت‌های اسلامی به وجود آمد سوءاستفاده گسترده‌ای از عشق صورت گرفت و تمثیل‌های قلابی به‌عنوان مظلومینی که باید موردحمایت قرار گیرند تولید و برای گمراه کردن مردم روانه کردند. این نکته بسیار ظریف درروند تاریخ اجتماعی ایران باعث شکل‌گیری نهضت‌های دوگانه‌ای شد که همان تفرقه در جامعه ایران باعث زنده ماندن این مولود پلید شد تا جایی که جنگ‌های بزرگی مانند چالدران پایه‌گذاری شده بر اساس همین اعتقادات بین دو ملت درگرفت که ملت شیعه مسلک با ملت سنی مسلک برای نشان دادن قدرت مذهبشان درگیر شدند. حال که به تاریخ نگاه می‌کنیم حماقت آن‌ها بدون هیچ پرده‌ای و حجابی قابل‌مشاهده است. بسیار دیر اما به‌هرحال جریان تحلیل مذهب از نگاه روشنفکران در انقلاب مشروطه ایران شروع و به‌مرور بر سرعت آن افزوده شد. انقلاب اخیر ایران نیز به‌نوعی استفراغ تعفنی بود که در حلقوم ایران گیرکرده بود و می‌بایست بیرون می‌آمد و برای مدتی بوی گند آن بر ملأ می‌شد و حال که بیرون آمده مشخص گردیده در تمام این سالیان دراز مردم چه حقارتی از جانب این مذهب تحمل کرده‌اند تا جایی که شاهنشاهان پهلوی که در عصر مدرنیته به حکومت رسیدند از اعتقادات خود به خرافات مذهبی آسیبی غیرقابل‌جبران دریافت کردند، چه تمسخرآمیز است که در بالاترین مدارج حکومتی نیز مردم درگیر خرافات بوده‌اند، اما این داستان در حال نزدیک شدن به انتهاست و جالب است که خود آن شیادان هم برای درگیر کردن پیروانشان در جنگی که انتظار به لجن کشیدن دنیا از طریق آن را دارند تبلیغاتی می‌کنند که سندسازی برای آن مدت‌زمان طولانی است که شروع‌شده. مردم به پا خاسته‌اند تا دوباره باهمتی بلند و عشقی تمام، ریشه کینه و عداوت را خشکانده و درخت تناور عشق را دوباره بارور سازند؛ عشقی که در تمام زوایا و در تمام جهات توسعه خواهد یافت. مردم ریشه بی‌عدالتی را و تمام باورهای غلط و زشت و احمقانه را خواهند خشکاند. شاید به عمر ما نینجامد اما ما طلبکارانی نیستیم که فقط به دنبال به دست آوردن تمنای خود باشیم بلکه آزاد اندی‌شانی هستیم که توسعه‌دهندگان فرهنگ متمدن خودمان برای بهره‌مندی همه هستیم. عشق به انسان‌ها و همه موجودات زنده است که منبع انرژی برای این حرکت عظیم را فراهم می‌نماید. متقلبینی که حکومت ایران را مزورانه از مردم ربودند و آن‌ها را در ورطه فنا و نابودی گرفتار کردند دوره‌ای کوتاه، فرصت عرض‌اندام یافته‌اند اما به‌مانند کف روی آب با امواج سهمگین اقیانوس خشم مردم ایران به بیرون پرتاب خواهند شد. این امیدی است که روشنایی آن از میان غبار خفقان‌آور اسلام متعفن حاکم بر ایران در حال رشد و قابل‌رؤیت است.

 

ماریا طبرزدیMaria Tabarzadi

مسعود صالحی:حق مسلم چیست؟

حکومت اسلامی ایران سال‌ها از حق مسلم ملت ایران دم زد و گفت. توی بوق و کرنا کردند، چه پول‌هایی با رقم‌های نجومی در این مدت به اسم حق مسلم ملت ایران به تاراج رفت و معلوم نیست در چه جاهایی و در جیب چه کسانی رفت و تنها چیزی که به‌عنوان حق مسلم باقی ماند فقر و تنگدستی، گرانی، بیکاری، بالا رفتن آمار فحشا و اعتیاد و هزاران بلای دیگر بر سر فرهنگ جامعه و اعتبار مردم آمد و هنوز هم ادامه دارد. حال دیگر صحبت از حق مسلم نیست. بیش از ۱۰ سال ملت با این فشارها دست‌به‌گریبان بودند و زندگی در کام ایرانیان تلخ‌تر از زهر شد و حال می‌گویند رهبر ایران بعد از ثروت بی‌نهایتی که در این دوران به دست آورده و تمامی هزار فامیلش میلیارد دلاری شده‌اند و در ناز و نعمت زندگی می‌کنند جام زهر نوشیده است. (خدا از این جام‌ها نصیب ما هم بکند).
در تمامی این سال‌ها، حکومت غارتگر اسلامی به‌جز دروغ‌گویی، دزدی، زورگویی و کشتن جوانان و اختلاس‌های بزرگ هیچ‌چیز دیگری برای ایرانیان نداشته و تازه بعد از همه این‌ها عده‌ای، از این موجودات حکومتی قهرمان ملی می‌سازند و با آغوش باز از آنان استقبال می‌کنند. این جماعت همیشه گول‌خورده تمامی مشکلاتشان را فراموش می‌کنند، حق مسلم را کنار می‌گذارند و از آدم‌های روباه‌صفت و دروغ‌گویی همچون روحانی و ظریف و بقیه دست‌اندرکاران حکومتی، همچون یک قهرمان و مدافع حقوق ایرانی نام می‌برند. واقعاً جای بسی تأسف است.
تمام این رجال و سردمداران حکومت از حق مسلم دم می‌زنند ولی نه کسی می‌پرسد و نه کسی جواب می‌دهد که در یک سال گذشته مبلغ ۹.۵ میلیارد دلار از پول‌های ملت که در بانک‌های خارجی بلوکه‌شده بود و به ایران پس داده شد و حق مسلم مردم ایران است، الآن کجاست؟ به‌حساب چه کسی رفته و یا خرج چه‌کاری شده است؟ از این حق‌ها کسی حرفی نمی‌زند و دنبالش را نمی‌گیرد چون تمام این چراها به بیت رهبری و سپاه پاسداران ختم می‌شود و مردم همیشه فراموش‌کار حق دخالت در این امور را ندارند.
به امید آزادی و نابودی حکومت اسلامی حاکم بر ایرانCapture

حسین خزاعی:افزایش بی‌سابقه آمار اعدام در جمهوری اسلامی

باروی کار آمدن دولت حسن روحانی و وعده‌های پوچ و بی‌اساس در هنگام انتخابات، انتظار می‌رفت که روند اعدام‌ها در ایران کاهش یابد، اما عملاً این اعدام‌ها کمتر که نشد هیچ، به‌جایی هم رسید که در سال گذشته به بیش از ۷۰۰ نفر و در دو هفته گذشته حدود ۵۰ نفر اعدام شدند و جوخه‌های اعدام در ایران هرروز فعال‌تر از روز قبل می‌شوند. دولت حسن روحانی به هیچ گروه و سازمانی پاسخگو نیست.
در ایران مطبوعات آزاد نیستند و اجازه انتشار هر خبری را ندارند که اعدام‌ها را به چالش بکشد و یا بتوانند با آگاه کردن مردم اعدام‌ها را متوقف کنند.
در تمامی این سال‌ها حکومت اسلامی به هراندازه که توانسته اعدام کرده چه درملأعام و چه در خفا و توجیهی که برای این اعمال داشته درس عبرت برای مردم بوده ولی اگر قرار به عبرت باشد در طول تاریخ همواره پادشاهان و حاکمان افراد را اعدام می‌کردند آیا عبرت شده؟ اعدام مشکلات را حل نمی‌کند بلکه خشونت را در جامعه ترویج می‌دهد.
کمپین بین‌المللی حقوق بشر در ایران می‌گوید که بیشتر اعدام‌شدگان هفته‌های اخیر به جرائم مرتبط با مواد مخدر یا جنایات خشونت‌بار متهم بودند اما اظهار نگرانی می‌کند که به دلیل منتشر نکردن اسامی بسیاری از اعدام‌شدگان و نیز اطلاعات مبهم و یا بعضاً بی‌اطلاعی از روند رسیدگی به پرونده‌هایی که درنهایت مجازات مرگ را برای متهمان یادشده به همراه داشته است، نگرانی جدی در خصوص روند قانونی وجود دارد.
اما باید دید به چه طریق می‌توان جلوی این کشتارهای بی‌رحمانه حکومت اسلامی ایران را گرفت و به روند روزافزون این اعدام‌ها خاتمه داد؟

آرزو نصراللهی:زندانیان زن در جامعه ایران و بررسی معضلات و مشکلات آنان

در ایران امروز هر از چند گاه صحبت از زنان می‌شود و به دنبال آن بحث نابرابری و ظلم و ستم مضاعف بر آن‌ها به میان می‌آید. همیشه دراین‌بین مسئلهٔ زن بودن و متفاوت بودن به‌وسیله رفتاری که با او می‌شود در ذهنش نقش بسته است.

باروی کار آمدن حکومت جمهوری اسلامی، این حکومت تمام توان خود را برای سرکوب و متلاشی کردن جنبش نوپای زنان به کار بست و ادامه این سیاست را در زندان با شلاق زدن‌ها، سنگسار و غیره عملی کرد. یکی از این مجازات، تجاوز به زنان زندانی است که اکثراً و به‌طور عموم برای اخذ اعترافات اجباری به کار می‌رود.

از فشارهایی که به‌طور یکسان در زندان بر همه زندانیان سیاسی اعمال می‌شود، می‌توان از مسئله حجاب به‌طور عام و مسئله چادر رنگی به‌طور خاص – به‌عنوان انگشت‌نما کردن آن‌ها در جلسات دادگاهی و در حضور خبرنگاران در جهت اعمال فشار ویژه بر زندانیان زن سیاسی – نام برد که این یک نوع توهین به شعور و شخصیت انسانی آن‌ها به شمار می‌رود.

سوءتغذیه زندانیان، نبود آب آشامیدنی مناسب، جیره بسیار ناچیز مواد غذایی و کیفیت افتضاح غذاها و کم بودن جیره غذایی زندانیان و کمبود وسایل بهداشتی را نیز می‌توان به آن‌ها اضافه کرد.

وضعیت نابسامان ساعات هواخوری که مورد اعتراض زندانیان است و نصب دوربین‌های مداربسته در فضای زندان که مشخص نیست چه کسانی بر آن‌ها نظارت می‌کنند، نبود مراقبت‌های ویژه و امکانات پزشکی مناسب برای زندانیان بیمار و یا زنان باردار ازجمله این موارد است.

کودکانی که به همراه مادرانشان در زندان‌ها به سر می‌برند و دائماً شاهد شکنجه مادرانشان می‌باشند دلیل دیگری است تا از این طریق بر فشارهای وارده بر مادران این کودکان بیفزایند.

نمونه دیگر اعمال فشار، اذیت و آزار خانواده‌های زندانیان به‌ویژه همسران زندانیان سیاسی است. به‌طور مثال وقت‌های ملاقات را به‌سختی یا خیلی دیربه‌دیر می‌دهند و توهین کردن به ملاقات‌کنندگان در روزهای ملاقات از اعمال متداول است.

انتقال زندانیان زن به شهرهای دور از محل سکونت آن‌ها و در نظر نگرفتن تفکیک جرائم برای آن‌ها، شرایط بد ساختمان زندان‌ها و تقسیم ناعادلانه زندانیان در بندها. ممنوع بودن استفاده از تلفن و همچنین کتابخانه برای بعضی از زندانیان.

دستگاه سرکوب از هیچ‌گونه فشاری در زندان علیه این فعالان اجتماعی- سیاسی دریغ نکرده است و نمی‌کند. مرخصی‌ای که به کلیه زندانیان تعلق می‌گیرد، یا شامل حال این زندانیان سیاسی نمی‌شود یا به عده بسیار کمی از آنان- و بسیار کمتر از دیگر زندانیان- تعلق می‌گیرد. ملاقات حضوری آن‌ها نیز به بهانه‌های مختلف لغو می‌شود، ازجمله عدم رعایت حجاب شرعی توسط زندانی یا فرزندان آن‌ها. استفاده از بیمارستان خارج از زندان برای درمان بیماری نیز از این‌ها دریغ یا تنها در موارد اضطراری شامل حال آن‌ها می‌شود. همه فشارها برای این است که زندان سیاسی را وادار به تقاضای عفو از رهبری کنند. ابراز ندامت وقتی به زندانیان بهایی می‌رسد، از همه بدتر است، چراکه زندانی باید از مذهبی که آگاهانه انتخاب کرده است، دست بشوید.

نداشتن حق استفاده از وکیل برای زندانیان عقیدتی نیز داستانی جداگانه دارد. چه‌بسا عده‌ای از زندانیان بدون داشتن وکیل، بی‌گناه به چوبه دار سپرده شدند و صدایشان در گلو خفه شد.

همه این مسائل و مشکلات در شرایطی است که کمترین توجه خبری و اعتراض، در طول سال‌های گذشته نسبت به شرایط زندانیان سیاسی زن صورت گرفته است یا آن‌گونه که باید صورت نگرفته است و ما شاهد زندانی شدن زنانی هستیم که باید صدای آن‌ها را به مجامع بین‌المللی برسانیم و تا زمانی که به جد و باصداقت تمام به این مشکلات  اساسی برخورد نکنیم هیچ‌چیز درست نمی‌شود و حرف‌وحدیث‌های ما درباره آزادی و دموکراسی ره به‌جایی نخواهد برد.

 

 

 

.

Arezoo Nasrollahi

مهسا مهرگان:نابرابری جنسی در ایران

در تمامی جوامع به‌خصوص در کشورهای عقب‌افتاده جهان‌سومی نابرابری‌های اجتماعی بین دختر و پسر وجود دارد. ایران هم متأسفانه جزئی از آن کشورها است که به خاطر وجود قوانین و شریعت اسلامی و حکومت دیکتاتوری مذهبی به جامعه‌ای ضد زن تبدیل‌شده است. این نابرابری‌ها بین دختران و پسران به‌اندازه‌ای بارز است که دختران را از ابتدایی‌ترین حقوق انسانی خود محروم می‌کنند. برای مثال وقتی از خانواده‌ها در این جوامع سؤال می‌شود چند فرزند دارید می‌گویند (۱ فرزند و ۲ دختر) یعنی حتی حاضر نیستند دختران را جزء فرزندان خود محسوب کنند. این نوع نگاه در جامعه ایران نیز همچنان دیده می‌شود.

در جامعه اسلام زده ایران مشکلات بسیار زیادی دختران و زنان را تهدید می‌کند ازجمله این مشکلات عبارت‌اند از: بی‌احترامی در جامعه، عدم‌تساوی بین زن و مرد، عدم وجود تساوی اقتصادی، تأثیر نامساوی سیاست‌های اجتماعی و اقتصادی برای زنان و مردان و درنتیجه نداشتن انگیزه‌های روانی و استقلال‌طلبی. درنهایت به خاطر عدم توجه به حقوق زنان و دختران در جامعه، خطراتی ازجمله فرار از خانه در کمین آن‌ها است. دختران فراری اقدام خود را اعتراضی می‌دانند و خود را قربانی روابط ناسالم خانواده‌ها و فراموش‌شدن در جامعه می‌دانند.

در جامعه اسلام زده و مردسالار به خاطر قوانین ضد زن شریعت اسلامی، زن وسیلهٔ است برای رضایت مرد. متأسفانه هیچ‌گاه زن نتوانسته جایگاه و منزلت خود را نه‌تنها در جامعه بلکه حتی در خانهٔ شخصی خودش بیابد. در ایران طبق قوانین اسلامی به مرد این اجازه و قدرت داده‌شده که چند زن عقدی و صیغه‌ای داشته باشد درصورتی‌که هیچ‌گاه زن اول هیچ اعتراض و شکایتی نمی‌تواند از مرد خود داشته باشد چون کار شوهرش کاملاً “قانونی” است. درواقع بزرگ‌ترین توهین و بی‌عدالتی و نابرابری به حقوق زن‌ها در قوانین شریعت اسلامی برقرار است و به‌وضوح دیده می‌شود.

به امید سرنگونی جمهوری اسلامی و آزادی تمام زنان در ایران

مهسا مهرگان

 

mahsa

مریم صالحونی تهرانی:مهاجرت یا تبعید اجباری؟

من یک ایرانی هستم و عاشق کشورم  مردمم و خانواده‌ام. چهارفصل با هوای خوب، معادن، منابع طبیعی، آب، خاک، پسته، زعفران، فرش و آثار تاریخی و… . همه این‌ها را داریم ولی در کنار تمام این دارایی‌ها که باعث سرافرازی من و مردمم است چیزهای دیگری هم داریم. انسان‌هایی در کشورم دارم زیرخط فقر، انسان‌هایی که با سیلی صورتشان را سرخ می‌کنند  و البته کم هم نیستند و اما آخوندهایی با جیب‌های بزرگ و البته همیشه خالی.

افرادی در کنار من زندگی می‌کردند که از یکدیگر به‌عنوان نردبانی برای ترقی خود استفاده می‌کردند، شرمنده‌ام از گفتنش اما باید بگویم گفتنی‌ها را. در کشوری زندگی می‌کردم که ارزش زن نصف مرد است، دیه و ارث به زن نصف مرد تعلق می‌گیرد. در زندگی مشترک آنقدر زن مورد آزار و اذیت قرار می‌گیرد تا همان جمله معروف زنان ایران را بگویند که مهرم حلال و جانم آزاد و طلاق را انتخاب کند. آمار خود رژیم تا حدودی بیانگر این طلاق‌ها هست و تازه از همین‌جا نگاه‌های بد و کثیف مردان هرزه به همین زن شروع می‌شود و اول سختی همان زنی است  که مهرش را بخشیده به امید آزادی و زندگی بهتر. تجاوز و فحشا بیداد می‌کند به شکلی که دیگر سن و سال، سواد و بی‌سوادی، فقر و ثروت  و دین و مذهب و…هیچ‌کدام مانع یا دلیلی برای تن‌فروشی نیست، فقط انجام می‌شود.

قدرت و ثروت در دست کسانی است که به‌اصطلاح دمشان به دم رژیم وصل است.  زور و ترس همه‌جا حاکم است، دولت در خصوصی‌ترین مسائل دخالت دارد، کماکان در هر فامیل و خانواده‌ای لااقل یک آدم‌فروش و جاسوس رژیم وجود دارد.

بیماری‌های نادر و همچنین سونامی سرطان بیداد می‌کند و همچنین کمبود و گرانی  دارو برای این بیماران.  اگر پول به‌حساب دکترت واریز نکنی حقت فقط مرگ است یعنی جان انسان ذره‌ای ارزش ندارد.

و اما اعتیاد، تهیه مواد مخدر از تهیه شیر و نان آسان‌تر است. پارک‌ها و پل‌های عابر پیاده محل تجمع معتادین و مزاحمین است، یعنی دقیقاً جایی که برای امنیت عابران است محل آزار آنان می‌شود.

دروغ بگو اما مصلحتی، اشکال ندارد. به اسم اسلام دست به هر کاری می‌زنند حتی گاهی چادری بر سرت بی انداز و از صدها در باز نشدنی و هزاران سد بگذر. آری طعم باطوم‌ها و شوکرها را به من و امثال من چشاندند توسط به‌ظاهر آدم‌هایی که گاهی نزدیک‌ترین اقوام من بودند، فقط به این دلیل که طاقت دیدن، شنیدن، فهمیدن و سپس سکوت کردن را ندارم و چه قدر غیرقابل‌تحمل است زیستن در کنار این روباهان و لاشخورها و آیا به‌راستی همهٔ این‌ها دلایل کافی‌ای نیست برای یک مهاجرت و آن‌هم مهاجرتی اجباری و من این مهاجرت اجباری را خود، تبعید می‌نامم. تبعید تا زمانی که رژیم اسلامی بر سر کار است، ولی میدانم روزی عمر رژیم و در پی آن تبعید ما ایرانیان نیز به پایان می‌رسد، روزی که امیدوارم همگی به‌زودی ببینیم.

به امید آزادی

 

فدراسیون سراسری پناهندگان ایرانی