به اداره مهاجرت سوئد دیپورت محمد حسن منصوریه را به ایران متوقف کنید!

10313342_732634633441399_5824064417079095055_n
به اداره مهاجرت سوئد

دیپورتمحمد حسن منصوریه را  به ایرانمتوقف کنید!

شماره پرونده: ۹۸۹۳۸۵۷

متولد: ۲۴/۳/۱۹۷۱ Mohammad Hassan Mansourieh
فدراسیون سراسری پناهندگان ایرانی در سوئد اطلاعاتی را در مورد شرایط و دلایل پناهندگی محمد حسن منصوریه بدست آورده که در صورت بازگرداندن وی به ایران می تواند برای او بسیار خطرناک باشد. او هم اکنون در بازداشتگاهی در شهر گوتنبرگ سوئد بسر می برد و قرار است روز دوشنبه به وی را به بازداشتگاه استورپ انتقال دهند و روز سه شنبه ۱۲ اوت او را به ایران دیپورت کنند. محمد حسن منصوریه در ساختن فیلمی مستند در مورد انتخابات جنجال برانگیز ریاست جمهوری سال ۲۰۰۹ در ایران به عنوان دستیار پیمان ماندگار کارگردان این فیلم شرکت داشته است.این فیلم که بنام (فیلم سرکوب) در سال ۲۰۱۲ ساخته شده است در بسیاری از رسانه های فارسی زبان که برای داخل ایران برنامه دارند پخش شده و در ایران دیده شده و همه فهمیده اند چه کسانی در ساختن این فیلم شرکت داشته اند.

برای مثال یکی از این رسانه ها که فیلم سرکوب را پخش کرده است، شبنامه رهاست. شبنامه رها تلویزیونی است که از طریق ماهواره برای ایران برنامه پخش می کند.این تلویزیون نه تنها فیلم را پخش کرده است، احمد رفعت مجری این برنامه با پیمان ماندگار کارگردان این فیلم مستند مصاحبه کرده و پیمان ماندگار به طور مفصل در مورد جوانب مختلف و هدفش از ساختن این فیلم صحبت کرده است.

تلویزیون دیگری نیز بنام تلویزیون ایران فردا و سایتی به نام سایت رادیو کوچه فیلم مستند سرکوب را پخش کرده است.لینک فارسی فیلم سرکوب هم در یوتیوب وجود دارد.

” این قسمت از نامه بخشی از توضیحات پیمان ماندگار می باشد که بنا به حفظ امنیت عوامل فیلم وخانواده آنها فقط به مراجعه قانونی سوید ارایه شده است.”

پیمان در ادامه نامه اش برای فدراسیون نوشته است: من با شنیدن این خبر فوری از طریق ایمیل محمد حسن منصوریه را در جریان گذاشتم و خود نیز به وزارت کشورانگلیس رفتم و از این کشور درخواست پناهندگی کردم.

” این قسمت از نامه بخشی از توضیحات پیمان ماندگار می باشد که بنا به حفظ امنیت عوامل فیلم وخانواده آنها فقط به مراجعه قانونی سوید ارایه شده است.”

ولی متاسفانه محمد حسن منصوریه هم اکنون در بازداشتگاه اداره مهاجرت در شهر گوتنبرگ سوئد با خطر اخراج به جهنم جمهوری اسلامی بسرمی برد.
نکته دیگری که لازم است به آن اشاره شود قراردادی است که در ۸ ماده بین پیمان ماندگار و محمد حسن منصوریه برای ساختن فیلم سرکوب بسته شده است. در این قرار داد که به امضاء هر دو نفر رسیده است به تفصیل در مورد خطرات و مشکلات امنیتی و مالی آن صحبت شده است. اینها مسائل مهمی هستند که در صورت بازگشت وی به ایران می تواند برای وی بسیار خطرناک باشد. بازداشت محمد حسن منصوریه و خطر دیپورت وی به ایران در همین چند روز نگرانی های زیادی را در میان خانواده و بستگان و کسانی که او را می شناسند دامن زده است.علاوه بر این ها محمد حسن منصوریه از بیماری قلبی رنج می برد و ترس و اضطراب می تواند او را دچار سکته قلبی کند. فکر نمی کنیم اداره مهاجرت از ناراحتی قلبی وی بی خبر باشد.

اداره مهاجرت و دولت سوئد هر روز که می گذرد بر ادامه سیاست بازداشت و زندانی کردن و دیپورت متقاضیان پناهندگی از ایران پافشاری بیشتری می کنند.تصمیم اداره مهاجرت سوئد مبنی بر دیپورت محمد حسن منصوریه به ایران تصمیمی غیر مسئولانه در قبال جان و زندگی پناهجویان ایرانی بویژه محمد حسن منصوریه است.

فدراسیون سراسری پناهندگان ایرانی خواستار متوقف کردن حکم اخراج وی به ایران و لغو فوری حکم بازداشت و بررسی مجدد پرونده محمد حسن منصوریه است. روز دوشنبه ۱۱ اوت شماری از ایرانیان در اعتراض به حکم اخراج محمد حسن منصوریه در مقابل اداره مهاجرت در Kållered دست به اعتراض خواهند زد. فدراسیون همه سازمان های مدافع حقوق پناهندگی و بشر دوست و پناهجویان و ایرانیان مقیم شهر بروس و گوتنبرگ را به شرکت در این اعتراض فرا می خواند.

همبستگی، فدراسیون سراسری پناهندگان ایرانی ــ سوئد
9 اوت ۲۰۱۴

 

اطلاعیه عبدالله اسدی

جهت اطلاع مراجعه کنندگان به فدراسیون سراسری پناهندگان ایرانی به اطلا ع میرسانیم که از سه شنبه ۲۲ جولای تا سه شنبه ۱۲ آگوست عبدالله اسدی در مرخصی بسر می برد. در این مدت برای مشاوره و راهنمائی با این شماره تلفن ۰۰۴۶۷۶۲۲۰۳۱۱۶ با بهنام آزاد تماس بگیرید. فدراسیون برای همه شما عزیزان ادامه تعطیلات و تابستان خوبی آرزو می کند.

چند سؤال از عبدالله اسدی در مورد پناهجویان پرونده بسته

بسیاری از پناهجویان هستند که درخواست پناهندگی‌شان از مراجع مختلف در امور پناهندگان پاسخ رد می‌گیرند و ناچار به زندگی مخفی می‌شوند. ازنظر شما این دسته از پناهجویان چگونه می‌توانند پرونده‌هایشان را دوباره به جریان بیندازند؟

عبدالله اسدی: به جریان انداختن پرونده‌هایی که هم از ادارات مهاجرتی و دادگاه‌های مهاجرتی پاسخ منفی می‌گیرند کار ساده‌ای نیست. معمولاً پرونده پناهندگی هر فرد پناه‌جو از سوی سه مرجع صاحب صلاحیت در مورد پناهندگان مورد رسیدگی قرار می‌گیرد تا به اینجا برسد؛ بنابراین چنین پرونده‌هایی از سوی مقامات پناهنده‌پذیر مردود و کاملاً سوخته تلقی می‌شوند به همین دلیل پناهجویانی که پرونده‌هایشان به این مرحله می‌رسد تنها با در اختیار قرار دادن مدارک جدید و دلایل و شواهد جدید می‌توانند این پرونده‌ها را دوباره به جریان بیندازند. چنین مدارکی نیز به‌سادگی به دست نمیاد. مدارک جدید شامل مدارکی می‌شود که از مراجع قضائی و امنیتی ایران دریافت کرده باشند و به دست بستگانشان در داخل ایران رسیدهباشد. در بسیاری از موارد به چنین مدارکی به دلایل متعددی که دارند، به‌عنوان مدارک واقعی استناد نمی‌شود. چون مقامات امور پناهندگان بسیاری از این نوع مدارک که از ایران ارسال می‌شوند را قبول ندارند. می‌گویند اگر دارای چنین مدارکی بودید چرا در طول تمام پروسه بررسی پرونده این مدارک را رو نکردید؟ به همین دلیل بسیار به‌ندرت چنین مدارکی را می‌پذیرند.

همبستگی: این دسته از پناهجویان چه اقدامات دیگری می‌توانند بکنند تا پرونده‌هایشان دوباره به جریان بیفتد؟

 عبدالله اسدی: پناهجویانی که در مصاحبه‌های خود گفته‌اند در ایران جانشان درخطر بوده و به دلیل تحت پیگرد قرار گرفتن از ایران خارج‌شده‌اند باید در خارج کشور هم فعالیت سیاسی بکنند. اگر در مصاحبه خود گفته‌اند: اقلیت مذهبی بوده‌اند و به همین دلیل فرار کرده‌اند باید در خارج کشور علیه نظام و قوانینی که این‌ها را به این روز رسانده است افشاگری کنند و چنین نظامی را زیر سؤال ببرند و به فعالیت‌های خود جنبه علنی بدهند و نشان دهند اگر در ایران محدودیت داشته‌اند ولی در خارج کشور به‌عنوان یک فرد فعال علیه جمهوری اسلامی ظاهر می‌شوند. بحث ادارات امور پناهندگان این است که به افرادی پناهندگی می‌دهند که وجودشان برای جمهوری اسلامی در ایران حساسیت‌برانگیز بوده و نمی‌توانسته حضور فعال آن‌ها را تحمل کند. به همین دلیل مهم است افرادی که در پروسه پناهندگی قرار می‌گیرند خود را در این ظرفیت نشان دهند. برای اینکه کسی بتواند حداقل در یک پروسه یک تا یک سال و نیمه پرونده خود را به جریان بیندازد باید در خارج کشور در موقعیت بسیار بالایی ظاهر شود تا توجه مقامات امور پناهندگی را به شرایط خود و فعالیت‌هایی که انجام می‌دهد جلب کند. برای مثال تمام کسانی که با فدراسیون سراسری پناهندگان ایرانی به‌طور منظم فعالیت کرده‌اند و یا در حال فعالیت هستند و برای نشریه همبستگی به‌طور منظم مطلب می‌نویسند، در تظاهرات و اعتراضات مختلف علیه جمهوری اسلامی شرکت می‌کنند و به‌عنوان فعال ظاهر می‌شوند درنهایت دریافت اجازه اقامتشان به درجات زیادی تضمین می‌شود.

همبستگی: بسیاری از پناهجویان فعال هستند و در اعتراضات مختلفی هم ظاهر می‌شوند اما بلد نیستند فعالیت‌های خود را به مقامات امور پناهندگان گزارش کنند و بعضاً نمی‌دانند از کجا و چگونه باید شروع کنند. رهنمود شما در این مورد چیست؟

عبدالله اسدی: سؤال بسیار خوبی است. بهترین حالت این است که هر وقت متوجه شدند فعالیت‌هایشان گسترش پیداکرده است برای مثال وبلاگشان فیلتر شده است در چند تظاهرات سخنرانی کرده و این سخنرانی‌ها بازتاب مطبوعاتی و رسانه‌ای پیداکرده است و بیشتر از ۶-۷ مطلب در نشریه همبستگی و در سایت‌ها و رسانه‌های دیگر دارد و تصاویر شرکتشان در تظاهرات و گردهمائی‌ها بازتاب رسانه‌ای پیداکرده است و در یک جریان سیاسی به‌عنوان عضو فعالیت می‌کند و درمجموع وقتی‌که تشخیص می‌دهد به دلیل این نوع فعالیت‌ها امکان شناسایی‌اش از سوی دستگاه‌های پلیسی و امنیتی ایران بیشتر شده است و در صورت بازگشت به ایران با خطر جدی مواجه می‌شود با یک وکیل خوب تماس بگیرد و گزارش کلیه این فعالیت‌ها را در اختیار وی بگذارد و از وی بخواهد بنا به مدارک جدید و دلایل جدیدی که از فعالیت‌های خود جمع‌آوری کرده است از ادارات امور پناهندگان بخواهد پرونده وی را مجدداً موردبررسی قرار دهند.

همبستگی: پناهجویان پرونده بسته این گزارش‌ها را چگونه باید به وکیل خود گزارش کنند؟ برای مثال یک وکیل انگلیسی یا سوئدی‌زبان چگونه می‌تواند از این گزارش‌ها که به فارسی تهیه و جمع‌آوری می‌شوند سر دربیاورد؟ اگر ممکن است در این مورد توضیح بیشتری بدهید؟

عبدالله اسدی: پناهجویان باید این گزارش‌ها را دسته‌بندی کنند و از کلیه فعالیت‌های خود گزارش جداگانه تهیه کنند. برای مثال اگر شخص پناه‌جو تا آن هنگام شش مطلب در نشریه همبستگی دارد، باید علاوه بر اینکه این نشریات را به‌طور کامل در اختیار وکیلش قرار دهد توضیح دهد که هرکدام از مطالبش در آن نشریات راجع به چه مسائلی بوده و در آن‌ها به چه موضوعاتی پرداخته است و در این گزارش قید کند که چه نکات مهمی در آن مطالب وجود دارد که در صورت بازگشت وی به ایران برایش خطرناک می‌شود. اگرچند مورد سخنرانی داشته است، باید به‌طور مشخص در گزارش خود قید کند که سخنرانی یا سخنرانی‌هایش در چه رسانه‌هایی درج‌شده و چه نکات مهمی در سخنرانی‌هایش وجود دارد که در صورت شناسایی برای وی خطرناک باشد. بسیاری از پناهجویان به اشکال مختلف در گردهمائی‌ها و تجمعات اعتراضی علیه جمهوری اسلامی عکس می‌گیرند و این عکس‌ها را در حد بسیار بالایی برای ادارات امور پناهندگی و وکیل خود می‌فرستند و می‌خواهند از این عکس‌ها به‌عنوان مدارک فعالیت‌های خود استفاده کنند و نشان دهند در این تجمعات شرکت داشته‌اند. هیچ شکی در آن نیست که پناهجویان می‌توانند از عکس‌ها و تصاویر ویدئویی به‌عنوان مدارک مستند استفاده کنند. هم پناهجویان پرونده بسته و هم پناهجویانی که از روز اول ورودشان شروع به فعالیت سیاسی می‌کنند، می‌توانند از آن‌ها استفاده کنند و گزارش‌های تصویری خود را به‌عنوان مدارک جدید به پرونده خود اضافه کنند؛ اما باید توجه داشته باشند که ادارات امور پناهندگان تنها به تصاویری استناد می‌کنند که در سایت‌ها و نشریات و رسانه‌ها بازتاب علنی پیداکرده باشند. در غیر این صورت از آن‌ها به‌عنوان مدارک غیر مستند و فاقد ارزش نگاه می‌کنند. پناهجویانی که می‌خواهند در خارج از کشور فعالیت سیاسی کنند و بخواهند گزارش‌های کلیه فعالیت‌های خود را در اختیار وکیل یا مسئول پرونده خود قرار دهند باید به این نکته توجه داشته باشند که بی‌رویه و بدون گزارش مورد به مورد، همه‌چیز را برای وکیل و مسئول پرونده خود نفرستند. این روش نه‌تنها کار را برای آن‌ها ساده نمی‌کند، بسیار هم سخت و پیچیده خواهد کرد. برای مثال نباید از هر تظاهراتی ۱۰ تا عکس و CDو گزارش‌های ویدئوی و نوشته‌های فارسی مندرج در سایت‌ها را جمع‌آوری کنند و در اختیار مقامات امور پناهندگی قرار دهند. همان‌طوری که قبلاً اشاره کردم باید از کلیه مطالب منتشرشده در نشریات، فعالیت‌های تصویری، ویدئویی، فعالیت‌های عملی برای مثال سازمان دادن فلان حرکت و عضویت و میزان مسئولیتشان در یک حزب یا سازمان سیاسی و نحوه فعالیتشان در آن‌ها را به‌عنوان گزارشی جداگانه حداقل در سه تا چهار صفحه تهیه کنند و جداگانه برای آن‌ها ارسال نمایند.

برای مثال بنویسند در نشریه همبستگی شماره فلان مطلبی دارم که در آن از رهبران جمهوری اسلامی به‌عنوان یک‌مشت دزد و قاتل و جنایتکار نام‌برده‌ام و در CDشماره یک سیستم قضائی جمهوری اسلامی را زیر سؤال برده‌ام و از هر یک از آن‌ها یک نسخه تهیه کند و به همراه گزارش برای آن‌ها پست کند. آن‌ها گزارش را می‌خوانند و نمونه‌ها را نیز نگاه می‌کنند و به‌خوبی متوجه میزان فعالیت‌ها و کم و کاستی‌های آن می‌شوند. این نوع گزارش دهی کمک می‌کند پرونده‌ها دقیق‌تر و منصفانه‌تر موردبررسی قرار بگیرند.

سهیلا ابوالحسنی : پناهندگی یک انتخاب

پناهندگی یک انتخاب پناهندگی یک انتخاب اجباری برای کسانی است که در کشوری، با هزاران مشکلاجتماعی، اقتصادی و یا سیاسی دست‌به‌گریبان هستند. انسان‌هایی که در کشور خود از حقوق اولیه شهروندی نیز برخوردار نیستند و باید بین دل‌بستگی‌ها و وابستگی‌ها یا یک زندگی ساده و انسانی، یکی را انتخاب کنند. کسی که حاضر به پناهندگی می‌شود آن‌قدر شرایط گُمانه‌اش دچار بحران است که تمام سختی‌های مراحل مهاجرت را به جان می‌خرد تا بتواند گُمانه‌اش را نجات دهد. باید برای تمام سختی‌ها آماده باشد، مشکلاتی نظیر فقر و نداری، آوارگی، دل‌تنگی و استرس مصاحبه و انتظار پاسخ مثبت یا منفی اداره مهاجرت و تازه اگر خوش‌شانس باشد و همان مصاحبه اول قبول شود تازه به صفر می‌رسد؛اما اینکه چرا باید یک انسان مجبور به انتخاب، آن‌هم انتخاب به این مهمی شود برمی‌گردد به جامعه‌ای که در آن زندگی کرده، شرایط امروز پناهندگان ایرانی انتخابی بین خوب و بد نیست، انتخاب بین بد و بدتر است. همیشه این کابوس را دارد که اگر عزیزی را از دست بدهد و دیگر نبیندش چه؟ باید این حقیقت را بدانیم که ریشه تمام مسائل و مشکلاتانسان‌ها در این دنیا جوامع سرمایه‌داری است. تا زمانی که خط و خطوطی به نام مرز وجود داشته باشد تا زمانی که دولت‌ها برای منافع خود و رشد خود مردم را در مضیقه قرار می‌دهند تا زمانی که انسان‌ها حق انتخاب زندگی در نقطه‌ای از دنیا را آزادانه ندارند، مسئله و مشکلات پناهندگی وجود خواهد داشت. مرز و مذهب دستاویزهای جامعه سرمایه‌داری هستند؛ و جمهوری اسلامی ایران نیز از تمام دستاویزهای مذهبی و ناسیونالیستی برای بهره‌کشی از انسان‌ها و ایجاد تفرقه میان آن‌ها استفاده می‌کند و هرروز بیشتر از دیروز عرصه را بر مردم ایران تنگ می‌کند تا آنجا که انسان را وامی‌دارد تا هر آنچه و آن‌کس را دوست دارد رها کند تا بالاخره روزی بتواند تنها به‌عنوان یک انسان به‌ظاهر آزاد زندگی و فعالیت کند. نظام ننگین جمهوری اسلامی ایران آن‌قدر به ما مرگ داد تا به تب راضی شدیم و پناهندگی را برای بقا انتخاب کردیم. به امید براندازی نظام جمهوری اسلامی ایران به امید جامعه سکولار و سوسیالیسم

احسان مظفری : برخی شاخصه‌های نظام جمهوری اسلامی

جمهوری اسلامی در طول ۳۵ سال زمامداری، سیاست‌ها و اقدامات  غلط و مزورانهٔ زیادی داشته است. ازجمله می‌توان جنگ ۸ ساله، تشکیل سازمان جنایتکار سپاه و حمایت و پشتیبانی تروریسم در نقاط مختلف جهان را  نام برد.

فساد اقتصادی

رشوه و اختلاس یکی از ویژگی‌های اصلی سیستم اقتصادی ایران است که رو به افزایش است. به حدی که خود رسانه‌های حکومتی ناچار به افشای تنها اندکی از آن‌ها می‌شوند. پروندهٔ ۱۲۳هزارمیلیاردی ازجملهٔ آن‌هاست. به‌مرورزمان رشوه دادن و رشوه گرفتن جزئی از مناسبات غیررسمی اداره‌ها شده است به‌طوری‌که کارکنان دولت بدون دریافت رشوه حاضر به انجام به‌موقع و درست وظایف کاری خود در مقابل مراجعه‌کنندگان نیستند. بنا بر گزارش سازمان شفافیت بین‌المللی که به بررسی شاخص فساد و رشوه‌گیری می‌پردازد ایران رتبهٔ ۱۶۸ در بین ۱۸۰ کشور جهان را دارد.

بیکاری، فقر و اعتیاد

بر اساس گزارشی از نشریهٔ تحقیقات اقتصادی خاورمیانه در سال ۲۰۰۵ حدود ۴۰ درصد مردم ایران بیکار بودند. بیکاری و به دنبال آن اعتیاد، به دلیل دسترسی بسیار آسان به مواد مخدر در ایران (که این امر هم از لطف برادران قاچاقچی سپاه است) یکی از پیامدهای بارز بیکاری است رشد زیادی داشته است و نزدیک به ۶ میلیون در ایران دچار اعتیاد هستند. اعتیاد و به دنبال آن فقر منجر به دزدی، ناامنی، ناامیدی و خودکشی شده است.

زیر پا گذاشتن حقوق بشر

مجمع عمومی سازمان ملل قطعنامه‌های بسیاری را در ارتباط با نقض حقوق بشر در ایران صادر کرده است. احمد شهید خبرنگار ویژه سازمان ملل ایران را یکی از ناقضان اصلی حقوق بشر معرفی می‌کند. جمهوری اسلامی در طی ۳۵ سال برای ادامه حیات خویش از هیچ جنایتی امتناع نکرده است. سرکوب معترضان، زندان، شکنجه روحی و جسمی زندانیان و اعدام ازجمله جنایات جمهوری اسلامی بوده است. ناگفته نماند در این میان تنها کاری که اتحادیه اروپا (برای رضایت افکار عمومی) انجام داده

بلوکه کردن اموال و دارایی‌های بعضی از فرماندهان سپاه و مقامات قضایی بوده است.

احسان مظفری

بیتا کاشانی : چشم وهمچشمی، بیماری جمهوری اسلامی

یکی از پدیده‌های نابهنجار موجود در ایران کنونی، پدیده چشم‌وهم‌چشمی است که روزبه‌روز با توجه به وضعیت و شرایط اقتصادی ازیک‌طرف و ورود کالاها و تجملات زندگی از طرف دیگر بر همه‌گیر شدن آن دامن زده‌شده و خانواده‌ها را به نابودی می‌کشاند. این پدیده نابهنجار در میان زنان گسترده تراست و مؤلفه‌های آن را می‌توان در تظاهر، رقابت و احساس خودکم‌بینی پیدا کرد. چشم‌وهم‌چشمی که خود نوعی بیماری به‌حساب می‌آید از نداشتن رشد عاطفی و فکری نشأت‌گرفته، فرد برای آنکه در نظر دیگران بهتر جلوه کرده و به چشم بیاید به تجمل‌گرایی روی می‌آورد. این حس را می‌توان در تمامی اقشار جامعه  یافت و ارتباطی به ثروت ندارد. به عبارتی هر شخص  و خانواده‌ای در حد بضاعت خود دچار آن می‌شود.

بیشتر پژوهشگران چشم‌وهم‌چشمی را از عقده‌های قدیمی نهفته در دوران کودکی و باعث اصلی آن را فقر فرهنگی می‌دانند.

در اکثر این موارد فشار این پدیده بر نان‌آور و محور اصلی اقتصادی خانواده است و تا زمانی که این خانواده از نیازهای مالی فارغ نشود ادامه دارد و گاها به‌ناچار جرائم اقتصادی و اجتماعی ازجمله اختلاس، رشوه، دزدی و گاهی قتل را در پی دارد.

در ایران  ، باوجود جمهوری اسلامی و فقر فرهنگی و بیمارگونه‌ای که گریبان گیر اکثریت مردم نیز هست، این پدیده رو به افزایش بوده و هرروز شاهد اختلاس‌ها و دزدهای متعددی هستیم؛ اما درمان کجاست؟

متأسفانه واقعیت چنین است که تا زمانی که نظام جمهوری کنونی بر ایران حاکم هست، این بیماری هم در بین مردم رو به افزایش است. دولت حاکم نه‌تنها فرهنگ را درست نمی‌کند بلکه به خرابی و فساد آن دامن میزند بطوریکه بسیاری از ناهنجاری‌های به وجود آمده در مراسم‌های مختلف ملی و خصوصی خانواده‌ها ناشی از همین تغییر فرهنگ است که شاهد آن هستیم.

چنانچه این فرهنگ اصلاح نشود، شاهد تغییر ذائقه اجتماعی خواهیم بود و جامعه ایران درگیر معضل‌ها و مشکل‌های بزرگ‌تر و حتی مسخ فرهنگی خواهد شد. چراکه چشم هم‌چشمی نوعی تلاش برای پیش بودن و عقب نماندن است که وجه منفی آن پررنگ تراست و این خصلت، در جامعه کنونی ایران بسیار ملموس است. با توجه به شرایطی که دولت کنونی برای ملت درست کرده تنها تفریح مردم تجمل‌گرایی است که عارضه چشم هم‌چشمی را نیز افزایش می‌دهد.

ازنظر روان‌شناختی هنگامی‌که معیارهای ارزشی در وجود فرد نهادینه نشده باشد، برای او فقط دید دیگران مهم است. فرد به‌جای تکامل عاطفه و ارزش‌های اخلاقی به نظر دیگران وابسته می‌شود.

مسبب این روش زندگی در ایران چیزی جز حکومت جاه‌طلب جمهوری اسلامی نیست که باسیاست‌های مخربش این روش نادرست را در زندگی و روح ایرانیان نهادینه کرده است، بطوریکه جایی برای اندیشه‌های مثبت باقی نمانده است.

اعتیاد، طلاق، فقر و اختلافات خانوادگی از نتایج همین رفتار اشتباه است و این در حالی است که چنانچه فرزندانی در خانواده موجود باشد قربانی اصلی این نابهنجاری به شمار آمده و دچار مشکلات ویژه‌ای می‌شوند.

ازآنجایی‌که کودکان رفتار پدر و مادر خود را ملاک قرار می‌دهند، پدر و مادری که دچار چشم‌وهم‌چشمی و حسادت باشند، سبب بروز این خصلت و بیماری در کودکان خود هستند و نمی‌توانند به کودکان خود بیاموزند که قدرت واقعی در دوست داشتن دیگران و ازخودگذشتگی است  . کودک صرفاً درمی‌یابد که تظاهر و ثروت است که ملاک برتری افراد است.

تنش، بی‌قراری، نارضایتی، اضطراب، افسردگی و فساد اخلاقی در کودک و نوجوان از عوارض این نابهنجاری است، چراکه کودک هدف اصلی زندگی را امکانات مادی می‌داند و برای کسب این امکانات گاها متوسل به روش‌های غیراخلاقی و بزهکاری می‌شود.

متأسفانه این مشکلات مردم ایران برای حکومت جمهوری اسلامی کوچک‌ترین ارزشی نداشته و هیچ حرکت مثبتی نمی‌کند و بر ازدیاد آن دامن هم میزند. این حکومت تا تمامی ارزش‌های انسانی را نابود نکند دست‌بردار نیست و کوتاه نمی‌آید.

 

بیتا کاشانی

عاتکه بادله : از آینده فرزندانم دلهره دارم

من یک مادرم، یک مادر فرسوده و درمانده از زندگی. مادری که نفس‌هایش خلاصه می‌شود به نفس‌های فرزندانش، فرزندانی که دنیای زیبای کودکی را نخواهند فهمید و در کودکی‌شان گم‌شده‌اند. امیدی به آینده‌شان ندارم و نگاه کودکانه‌شان نگرانم می‌کند، معصوم بودنشان قلبم را می‌لرزاند.

آری من مادری هستم که از روزهای آینده فرزندانم دلهره دارم. هرروز که چشمانم را برای شروع روز جدید باز می‌کنم فقط نگرانی ست که به من صبح‌به‌خیر می‌گوید. از اینکه امروزشان را با چه نا آسودگی‌ای سپری کنم می‌ترسم. من برای بودنمان برای نفس کشیدنمان برای لحظه‌لحظه ادامه زندگی دلواپسم. این موجودات آسیب‌پذیر من ناخواسته چشم در دنیایی گشودند که زندگی فقط در گذراندن لحظه‌ها خلاصه می‌شود در اینکه فقط بمانیم که نفس بکشیم نه اینکه بمانیم که زندگی کنیم.

من مادرم، مادری که از مادری کردن شرمسارم چون هرروز نظاره‌گر بدتر شدن زندگی عزیزانم هستم ولی نمی‌توانم کاری بکنم و نمی‌دانم چه باید بکنم که نجاتشان دهم چون به هر دری که می‌زنم بسته است. تنها چیزی که آرامم می‌کند این است که از جنس من نیستند تا مثل مادرشان حقارت جنس زن بودن را نیز به دوش بکشند. زن نیستند و از زن نبودنشان خوشحالم که در این سرزمین مردسالار جنس دوم بودن جرم به‌حساب می‌آید.

مادری که یک زن است. جنس دومی که همیشه از موجودیتش عذاب کشیده تحقیرها شنیده نا عدالتی‌ها دیده و در ترازوی نابرابری‌ها کفه ستم کشیدنش سنگین بوده. من یک زنم، یک زن تحقیرشده به جنسیت که حاضر به پذیرش جنسم نیستم از اینکه یک زن باشم رضایت ندارم. برایم لذت‌بخش نیست با این موجودیت زندگی کنم. نمی‌دانم چه می‌خواهم و چه باید بخواهم. خوش بودن و خوشی کردن را به من نیاموختند ولی دور بودن و دوری کردن و مخفی شدن را از چشم دیگران خوب بلدم. به من آموختند به خاطر زن بودنم همیشه پا عقب بکشم خودم را نشان ندهم و از توانائی‌هایم فقط در پستوی خانه استفاده کنم، پستویی که در آن روشنایی و آگاهی راهی ندارد و همواره سیاهی و عقب‌ماندگی مهمان لحظه‌هایم است.

از انسان بودن نبایدهایش را می‌دانم نفی شدن‌ها و نهی کردن‌ها را شنیدم به من نبایدها را آموختند نمی‌دانم بایدها یعنی چی؟ گرفتن حق برایم واژه غریبی است. در قانون جامعه من زن جزء انسان نیست حقوق انسانی ندارد. فرق‌هاست بین من و مردهای اطرافم. همواره تمایزی ست بین من و برادرم. پدرم و حتی پسرم که از تک‌تک سلول‌های من تغذیه کرده برای مرد شدنش. و این موضوع مرا شکسته است. جدای از مادر بودن و زن بودنم من یک انسانم، انسانی که تنها مدرک انسان بودنم شناسنامه ایست که اسم و مشخصاتم را در آن درج کرده‌اند ملیتی بر آن مهر کرده و بدون اینکه از من بپرسند به من مذهبی داده‌اند که نامش اسلام است مذهبی که بعدها فهمیدم به یاری او من از تمام حقوق اولیه‌ام ساقط شدم. به خاطر مذهب است که من انسان، انسان بودنم زیر سؤال رفته و به خاطر اوست که صدایم را در گلو خفه کرده‌ام. من از تمامی مذاهب بیزارم از حصارهای خرافه‌ای که به خاطر دین و مذهب به دورمان می‌کشند بیزارم. من از دیوارها فراری‌ام از مرز کشیدن‌ها، تفکیک شدن‌ها، حالم بد می‌شود. این ابزار مسموم فکری را نمی‌خواهم.

سرزمینی که در آن تحقیر شدم، ظلم‌ها دیدم، توهین‌ها شنیدم نامش ایران است ایران؟ نام یک زن؟ چقدر درست نام‌گذاری شده. ایران شده شاید به خاطر این است که هرروز شاهد آزار زنان درونش بوده و مادران دردکشیده زیادی را در وجودش جای‌داده. شاید زنی است با دردهای مشابه. شاید مادری است بیچاره و شاید من فرزند اویم. دختری با دردهای مادرش. دختری که مادرش برایش جز درد و شکنجه چیزی نبوده. من نمی‌خواهم مال او باشم. مرز نمی‌خواهم، از فاصله‌ها و دور بودن‌ها فرار می‌کنم. جهانی می‌خواهم بدون مرز، بدون تبعیض. ناخواسته در وجود ایران متولد شدم ولی نمی‌خواهم محدود به ایران باشم می‌خواهم تنها سهمی که از ایران داشته باشم این باشد که فریادهای خفه‌شده در گلویم را بیرون بریزم با دردهایی که در وجودم تلنبار شده صدایی بسازم برای رهایی زنانی که همچنان زیر بار ظلم حکومت دیکتاتوری له می‌شوند. حکومتی که زنان خسته‌ای چون من ساخته. زنانی که عقده وجود زیبای زنانه‌شان را پرکرده. می‌خواهم فریاد بزنم هوار بکشم دیوارها را بشکنم می‌خواهم با حصار خرافه دین مقابله کنم مقابله برای به دست آوردن چیزهایی که سهمشان نبود و از من گرفتند و برای پس زدن چیزهایی که سهمم نبود و به من دادند. تنها سهم من از آن دیار فقط مبارزه است مبارزه کردن را خودشان در وجود من نهادند روزی که به‌اجبار زبانم را دردهانم دوختند. حال، زبانم آزادی را آموخته و می‌شناسد پس با آن درها را می‌گشایم و با حکومتی که سال‌هاست به‌اجبار و ظلم و زور به مردمش حکم می‌کند مقابله می‌کنم. خستگی زن بودنم را از تن رها می‌کنم تا زنان خسته ایران انرژی بگیرند و بیاموزند زن بودن خفه شدن نیست. آن‌ها باید بدانند زن یعنی زندگی یعنی رهایی. برای رهایی از آن دیکتاتورهای جنایتکار باید نفس‌ها را بیرون دادوفریاد زد و ایستاد و حق را گرفت. به امید روزی که تمام مردم ستم دیده، آزادانه زندگی کنند، ازجمله مردم سرزمین اجباری من.

ریشه‌ات بر باد، حکومت جمهوری ظالم اسلامی.

علیرضا منزوی : نشانه‌های خرافات در فرهنگ

نزدیک به هزار سال است که برخی از ما ایرانیان دربند موهومات و خرافات زندگی می‌کنیم. به خرافات و اوهام دل‌بستگی داریم و جهان را ساخته‌وپرداخته موهومات می‌پنداریم.

اگر از یک شخص اروپایی و آمریکایی و یا به‌اصطلاح خودمان غربی، با سطح معلومات متوسط و تحصیلات غیر آکادمیک و دانشگاهی دلیل قرار گرفتن کرات آسمانی، ستارگان و ثبات و نظم گیتی را سؤال کنیم، به‌یقین جوابی در رابطه با نیروی جاذبه و گرانش بین ستارگان و کرات خواهیم گرفت و اگر درباره پیدایش موجودات زمینی سؤال کنیم پاسخی به‌غیراز تأثیر انرژی خورشیدی و قانون تکامل نخواهیم شنید. انسان غربی تکلیف خود را با جهان هستی روشن کرده است و متوجه شده که ما انسان‌ها و دیگر موجودات و گیاهان همگی از زمین هستیم و نه چیزی از آسمان آمده و نه در آسمان کسی و یا چیزی منتظر ماست.

ما آدم‌های زمینی هستیم و مشکلاتی زمینی داریم و راه‌حل تمامی این مشکلات هم راه‌حل‌هایی زمینی هستند که این راه‌حل‌ها از ذهن‌های انسان‌های فرهیخته و دانشمند جامعه می‌آیند و به‌صورت قوانین مدنی مختلف جلوه‌گر می‌شوند و درنهایت مشکلات جامعه بشری را حل می‌کنند.

اما برعکس، جامعه ایرانی ما قرین هزار سال است که دچار مسمومیت ذهنی و فکری شده است، ذهنیت ما ایرانیان شیعه تبار دچار آن‌چنان مسمومیتی شده که نه‌تنها ستون‌های نظام گیتی و جهان هستی را بر پایه‌های خرافات و موهومات بناکرده، بلکه اگر کار نیکی هم انجام می‌دهیم، نه از روی اخلاق نیک و پسندیده، بلکه به طمع تصاحب مرتبتی بالاتر در روز قیامت است، البته در این زمینه ذکر این نکته لازم است که اصولاً در بسیاری از مذاهب به‌اصطلاح یکتاپرست و معتقد به دوزخ و بهشت، انجام هر کار نیک و پسندیده به طمع رسیدن به مرتبتی بالاتر در روز رستاخیز است.

اصولاً فرهنگ علمی در جامعه اسلامی-شیعی ما گسترش نیافت و تنها خرافات بود که در بین مردم جا گرفت.

ما سخنان یک فالگیر و جادوگر را بیشتر از سخنان یک دانشمند قبول داریم… میدانید چرا؟

چون این افراد بر اساس “ذکاوتشان” از درد مردم به‌خوبی باخبرند و درنهایت نوید آزادی را می‌دهند. چراکه در سایه آزادی است که ذهن انسان، در کمال سلامت رشد می‌کند. تمام پدیده‌های نیک در سایه آزادی به دست می‌آیند. آزادی تفکر، آزادی قلم، آزادی بیان و… .

آزادی بیان تنها در آزادی گفتار خلاصه نمی‌شود. رقص، سینما، تئاتر، هنر و… این‌ها همه جزو آزادی بیان هستند. ایرانیان همیشه به دنبال آزادی بوده‌اند ولی همواره یک یاغی با کمک گروهی خائن از بین خود ما ایرانیان مانع رسیدن مردم به آرزویشان شده است. ازآنجاکه ایرانیان نیز سالیان زیادی است که آرامش به خود ندیده و به دنبال آن می‌گردند این خائنین را بدون تفکر و تنها از روی جهالت می‌پذیرند. سخنانشان را گوش‌داده و بی‌چون‌وچرا پذیرا هستند. با توجه به اینکه متأسفانه روحیه مطالعه و تحقیق هم میان اکثر ایرانیان کم شده و همین دلیل بزرگی برای پذیرش بی‌چون‌وچرا است.

واقعاً مایه ننگ است که مردمی آگاه و آزادیخواه، امروز سرنوشت خود را به دست مشتی آخوند سپرده است ۰ آیندگان به همه ما خواهند خندید که این نوع حکومت را تحمّل کردیم و عجیب‌تر و مضحک‌تر آنکه برای آن‌ها رأی هم در صندوق ریختیم تا که این “عمامه به سر” برود و جای خود را به آن آخوند دیگر بدهد.

اروپا بعد از قرون‌وسطی تا عهد رنسانس، جامعه‌ای شبیه به جامعه امروز ما داشت. جامعه‌ای که گویی در آن تفکر منجمد شده، هیچ تحرّکی روبه‌جلو نبود، گویا هیچ کشف مهمی و هیچ اثر ادبی و اندیشه عمده‌ای مطرح نشده است و حتی سوابق درخشان ارسطویی و افلاطونی یکسره خاموش شده و از بین رفت و بجای آن مشتی موهومات مذهبی جایگزین شد که هیچ گشایشی در کار مردم ایجاد نمی‌کرد ۰ کشیش‌های مسیحی نیز با استفاده از آن خرافات، مشغول فریب دادن مردم و دادوستد املاک بهشت بودند ۰ تا اینکه دوره رنسانس آغاز شد و مردم از وضعیت موجود خسته و بیزار شدند و از کشیش و خرافات مذهبی روی گردانده، به جمال گذشتگان خود خیره شدند ۰ آثار هنری که تماشای آن چشمشان را خیره و روحشان را نوازش می‌داد، افکاری متعالی که اندیشه‌شان را تحریک می‌کرد ۰

هیچ‌گاه ظهور یک کشف بزرگ برای تغییر یک جامعه کافی نیست، هرچقدر آن کشف بزرگ باشد، جامعه را فیلسوفان تغییر می‌دهند ۰ منشأ تمام علوم، فلسفه است و جامعه بدون فیلسوف، بدین معنی است که آن جامعه متفکر ندارد ۰ بر این اساس، اروپائیان بیش از آنکه مدیون کپلر و گالیله باشند، مدیون دکارت و بیکن هستند، فیلسوفانی که شیوه‌های درست اندیشیدن و دستیابی به معرفت حقیقی را به مردم آموختند و پایه‌های مکتب جامد و متحجّر را به لرزه درآوردند ۰ در آن شرایط خفقان مذهبی که کشیش‌ها کنترل افکار جامعه را در دست گرفته بودند و هیچ‌کس جرئت مخالفت با آنچه ارسطو گفته بود را نداشت، آن‌ها ثابت کردند که منطق ارسطویی برای کشف حقیقت کافی نیست ۰ آن‌ها ثابت کردند که ما نمی‌توانیم از طریق قیاس به حقیقت دست‌یابیم ۰ آنچه در کشف علوم اهمیت دارد، استقراست ۰ به زبان دیگر آن‌ها برای نخستین بار ثابت کردند که ما نمی‌توانیم یک حکم کلی صادر کنیم و گمان ببریم که به نتیجه رسیده‌ایم.

در ایران ما ولی برعکس این واقعه اتفاق افتاد ۰ بدین معنی که دوره روشنفکری و تعالی فکر با ظهور دانشمندانی چون حکیم ابوریحان بیرونی و حکیم فارابی و حکیم عمر خیامی، ابو معشر بلخی، ابن‌سینا، رازی و فردوسی که در حدود هزار سال قبل می‌زیستند، آغاز شد و سپس با ظهور آخوندهای شیعه در دوره صفویه، ایران به خواب غفلت و جمود فکری و تحجّر مذهبی فرورفت و دوره تاریک تاریخ خود را آغاز کرد ۰ این حرکت وارونه تا زمان انقلاب مشروطه و دوره مدرنیته ادامه یافت. مدرنیته‌ای که هیچ‌گاه به سرزمین ما راه نیافت ۰ ما بعضی از مظاهر مدرنیته را تجربه کردیم، ولی اندیشه مدرن هیچ‌گاه در ایران ما پا نگرفت ۰ اصل مدرنیته در محترم دانستن حقوق افراد جامعه است ۰ آزادی بیان، آزادی تحزب شهروندان، اختیار انتخاب، شرکت در مسائل مربوط به مملکت، احترام به قانون و ۰۰۰ نمونه‌هایی هستند که اندیشه مدرن خود را به آن صور جلوه‌گر می‌سازد ۰ این فکر مدرن هیچ‌گاه در ایران ما پا نگرفت ۰ چون دیکتاتورها قادر به مهیاکردن این ارزش‌ها نیستند، چه دیکتاتوری که تاج بر سر داشته باشد و چه آنکه عمامه بر سر بگذارد ۰

برای دسترسی به حقیقت ما باید کوله‌بار تاریخی فرهنگی خودمان را بازبینی کنیم ۰ این کوله باری را که نسل‌اندرنسل بما رسیده و ما اینک مسئولیت حمل آن و تحویل دادن آن را بر عهده‌داریم، باید یک‌بار خالی کرده و کثافات و خرافات آن را کنار زده، زشتی‌های آن را از افکار متعالی و یاقوت‌های شاهوار و الماس‌های درخشان جدا کنیم، نیکی‌ها را نگه‌داشته و پلیدی‌ها را از خود دور کنیم و آنگاه آن را به نسل آینده تحویل دهیم ۰

بنابراین می‌توان این‌گونه نتیجه‌گیری کرد که درواقع بهترین راه‌حل این مشکل تنها در مطالعه است. موضوعی که راه گشای بسیاری از مسائل و مشکلات است.

 

فدراسیون سراسری پناهندگان ایرانی