هر دختر ایرانی با واقعیت ترس در ایران کاملا آشنایی داره که از زمانیکه از خواب بیدار میشود تا وقتیکه می خوابد این ترسها همواره با اوست. ترس از کوچکترین مسئله مثل لباس پوشیدن … امروز چه لباسی بپوشد که باعث بگناه افتادن کسی نشود؛ گشت ارشاد بازداشتش نکند؛ حراست دانشگاه مانع ورودش به کلاس مهمی که امروز داشته نشود!!؟
بعد از خروج از منزل چه تاکسی سوار شود؛ راننده اش جوانه یا پیر ؟! چند نفر توی ماشین هستند ؟! مرد هستند یا زن ؟! اگر مرد باشه بهتره صندلی جلو بشینه که موجب اذیت و آزار و تعرض مردان نشه. انتخاب دیگر مترو است که آن مبحثی مفصلتر داره… تعرض … بی حرمتی …و ..و
با وجود تمام این ملاحظات باز هم جلوی در دانشگاه، حراست به تو میگه چرا جوراب نپوشیدی و روی پاهات معلومه ؟!؟ و به همین دلایل مضحک از ورودت و شرکت در کلاس دانشگاهی که برایت بسیار با اهمیت است محروم میشی. ترس از قضاوتهای ناعدالانه .. قضاوت برای خندیدنت … راه رفتنت .. حرف زدنت .. بخاطر تنها گناهت، یعنی دختر بودنت …ترس از پلیسی که بجای امنیت باعث ترس و وحشت میشود و …
این ترسها بخاطر دختر بودنم در حکومت جمهوری اسلامی با من زاده شده و همواره بهمراه من است حکومتی که ادعای آزادی و امنیت و برابری و عدالت میکند؛ و من بجز ترس و عدم امنیت چیز دیگری از زندگی نمی فهمم. یک دختر در حکومت اسلامی ایران … اهدافش همواره گم شده و آرزوهایش لگد مال شده … هویتش بعنوان یک انسان نادیده گرفته شده و چیزی جز یک جنسیت نیست نه یک انسان ؟!؟!؟!؟! هیچوقت نمی تواند چیزی که دوست و حق دارد باشد.
ترسها در لحظه لحظه زندگی یک دختر در ایران وجود دارند و با او زندگی میکنند. او متهم است .. چون یک زن است.
سارا مجیدی