سلام؛ این دفعه فقط اومدم بنالم. خیلی وقته که ذهنم مشغول این مسائل هست؛ فکر کنم چند سالی میشه!(حالا خودتون ببینید که چقدر من تحملش کردم!!) دوست دارم این حرفها رو بیرون بریزم و راحت شم. می خوام اینبار هم راجع به زنها (یا همان ضعیفه هایی که بعضی مردها می گویند) حرف بزنم. شاید بگید: “اَه…بازم شروع کرد”. اما این برای من مهمه که بالاخره حرفمو زدم. این چیزهایی رو که می خوام بگم از نزدیک به چشم خودم دیده ام و تو کتابا و مجله ها و این جور چیزها هم خونده ام.
تو ایران زن موجود بدبختیه. اگه چیزی گفت باید خیلی زود خفه بشه، تو کار مردها دخالت نکنه، تو لاک خودش باشه، ظرفها رو مرتب بشوره و غذاش به موقع حاضر باشه، از شوهرش اصلاً نخواد که تو کارای خونه کمکش کنه آخه حیوونی خسته س. این زن هستش که از صبح تا شب تو خونه می پلکه و هیچ کاری نمی کنه!خونه هم که اصلاً کاری نداری!
وقتی مَرده میاد خونه زنه باید بچه ها رو خیلی زود بخوابونه چون که آقا خسته س و حوصله شنیدن ونگ ونگ بچه ها رو نداره و می خواد استراحت کنه.
از این حرصم میگیره که زنها هم بی چون و چرا حرف مردها رو قبول می کنند.آخه تا کی؟تا کی زورگویی؟بسه دیگه.چرا وقتی برای خرید با دوستت و یا خواهرت می ری بیرون وقتی دم غروب برمی گردی باید هزارتا سؤال جواب بدی تا اینکه به غلط کردن بیفتی که ای کاش نمی رفتی.اما وقتی شوهره دیر وقت میاد خونه اصلاً نباید بپرسی که تا این وقت شب کجا بودی!
اینهایی که گفتم مربوط به خونواده می شد.اما تو جامعه…
تو جامعه هم زن حق نداره چیزی بگه.اگه جایی استخدام شد با وجود کارایی بهتر حقوقش باید از مردها کمتر باشه!تو سیاست که اصلاً نباید داخل بشه.اون چند تا زنی (که تعدادشون از انگشتان دست ممکنه کمتر شه اما بیشتر نمی شه)رو هم که برای کارهای سیاسی انتخاب کرده اند به خاطر بستن دهن بقیه زنها بود!
میگن زنها احساساتی هستند و نباید قاضی بشوند!!مثل اینکه فقط زنهای ایرانی احساساتی هستند و زنهای خارجی سنگدل هستند.بابا این حرفا چیه ؟جمعش کنید .چطور تو کشورای خارجی این همه زن قاضی وجود داره و همه هم رأیشون رو قبول دارن اما تو ایران،نه؟!!
حالا می خواین هی راه برید و هندونه بذارین زیر بغل زنهای ایرونی که “ای بانوی شرقی تو با بقیه فرق می کنی تو تو دنیا تکی. تو پاکی، تو فرشته ای و …”!!!!!
من نمی گم که زن به مرد ارجحیت داره. من می خوام اینو بگم که زن از مرد چیزی کم نداره.
خسته شدم از بس شنیدم که میگن فلان رشته یا فلان شغل به درد دخترا نمی خوره،از پَسِش برنمیان،فقط پسرا حق انتخابشو دارند!
اصلاً اینا تا می بینن که زنها و دخترا در حال پیشرفت هستند و دارن از مردها و پسرها جلو می زنن زودی می خوان بزنن تو سرشون. دلیلشونم اینه که پسر پس فردا باید خرج یه خونواده رو بده پس ارجحیت با اونه،اما دختر چی؟اون بالاخره بایدبره خونه شوهر و کهنه بشوره و غذا بپزه! درس به چه دردش می خوره؟!!!
حالا از همه اینها بگذریم نوبت به مراسم بسیار بسیار زیبا و سنتی خواستگاری و ازدواج می رسه! اگه یه روزی دختر مرد رؤیاهاشو پیدا کرد اصلاً نباید پیشنهاد ازدواج از طرف اون باشه.زشته اگه دختر از پسر خواستگاری کنه!(براش حرف درمیارن که چه دختر جلف و سبکیه!!) اینقدر باید صبر کنه تا پسره بره خواستگاریش.حالا اومدیم که پسره ندونست که این دختر دوسِش داره و دختره هم از اینکه بره جلو و بگه که “دوسِت دارم” خجالت می کشه.من یکی که اینقدر از مراسم خواستگاری بدم میاد که حاضرم بمیرم ولی…
یعنی چی یه مشت آدم هی میان و می رن تا یه دختر رو ببینن بعد هم هزار تا عیب الکی روش میذارن آخر سر هم می فهمونن که خوششون نیومده!آخه مگه یه دختر عروسکه که باید اونو پشت ویترین مغازه بذاری تا بالاخره یه نفر بیاد و ازش خوشش بیاد و اونو بخره؟!وقتی من این سؤال رو از معلمم پرسیدم که چرا دختر نباید بره خواستگاری و پسر باید بیاد؟گفت:“این نشانه احترام به شخصیت دختر است.”می خوام صد سال سیاه این احترامو نذارن.
اگه بخوام همه حرفهای دلم رو بگم احتمالا یک دفتر صد برگ لازم میشه ، بقیش رو بعدا بهتون میگم…!!!
الناز طهماسبی کندرودی