mojgan naxaee

مژگان نخعی: یواشکیهای دنیایم را دوست دارم

 

یواشکی نگاه می‌کنم، یواشکی عاشق می‌شوم، یواشکی به ترانه‌های دلخواه و ممنوعه گوش می‌کنم، یواشکی بلند می‌خندم، یواشکی با آهنگ هپی می‌رقصم، یواشکی با دوستم قرار می‌گذارم و حالا یواشکی بی‌حجاب می‌شوم. بله هیچ‌کس و هیچ قدرتی نمی‌تواند این یواشکی‌ها را از من بگیرد، هیچ قدرتی!
بیش از سی سال حتی یک خط در رسانه‌های داخلی به زنان سهمی داده نشد تا بگویند که حجاب اجباری چه بلایی سرشان آورده و چرا حجاب را نمی‌خواهند.
به‌جز همه جهان، باید خودمان هم آگاه شویم و تمرین کنیم که حق انتخاب پوشش برای خیلی‌ها اولویت دارد و تمرین کنیم که حق انتخاب را به خاطر آنچه دوست دارند باشند و آزاری هم به کسی نمی‌رساند، تحقیر نکنیم.
نسرین ستوده و بعضی دیگر درباره این اسم گفته‌اند که مگر آزادی هم یواشکی می‌شود؟ در جواب باید گفت: البته این واژه یواشکی برای به چالش کشیدن آزادی نداشته زنان در ایران است یعنی آنچه زنان در ایران دارند نامش آزادی نیست، بلکه یواشکی است یعنی آنچه حقمان است پنهانی است و ما علنی‌اش می‌کنیم و صدایمان را با این حرکت به گوش جهانیان می‌رسانیم.
به دخترم می‌گفتم که ما سال‌هاست در حال تجربه آزادی‌های یواشکی هستیم، از زمانی که شب‌نشینی‌های دوستانه و روابط دوستانه ممنوع شد و ما با بی‌توجهی ادامه دادیم، در سفرهای بین‌شهری هر جا موقعیتی پیدا می‌کردیم روسری‌مان را برمی‌داشتیم. در سفرهایی که به شمال داشتیم عشقمان این بود که توی جاده روسری را برداریم تا از نسیم و بادهایی که از طرف دریا و جنگل‌های شمال می‌وزید لذت ببریم و حتی گاهی بتوانیم کنار دریا در خلوت و یواشکی روسری را برداریم، من با تمام وجود عطر و نسیم آن روزها را در روح و ذهنم به تصویر می‌کشم وقتی‌که از جوانیم برای دخترم می‌گویم، دورانی که آزادانه و چه راحت زندگی می‌کردیم، مثل همین‌جا که مردم هر طور که دوست دارند لباس می‌پوشند، از پیرزن گرفته تا جوان و ما آن روزها با تاپ و دامن کوتاه به خیابان می‌رفتیم. از هجده‌سالگی‌ام می‌گویم و خوب به یاد دارم که حتی قبل از آن چگونه مادر و خواهرانم با لباس‌های شیک در خیابان و حتی در محل کار بدون هیچ حجاب و قیدوبندی ظاهر می‌شدند. بعدها که دخترم بزرگ و بزرگ‌تر شد اولین بار که مقنعه و روسری را تجربه کرد، هر وقت که نگاهش می‌کردم برای او و دیگر دختران از ته دلم آه می‌کشیدم که صد افسوس زندگی ما ایرانیان به خاطر اهداف پلید و کثیف یک‌مشت آخوند بی‌سروپا و بی‌فرهنگ که از طریق سیاست‌های استبدادی و قرون‌وسطی‌ای از هر راه زنان و دختران را زیر فشار و زور و اختناق تحت عنوان حجاب قرار داده‌اند و هرگونه حق زندگی را در همه زمینه‌های اجتماعی از آن‌ها سلب کرده‌اند. طی سی‌وچند سال هیچ لذتی از زندگی نبردیم و اگرچه در طول این مدت با باور حجاب جنگیدیم و دور از چشم متحجرین به فرهنگ و عرف بدل زدیم. جدای از حکومت، ابتدا مردم، زنان و مردان ایران باید به حجاب اختیاری باور داشته باشند که این برداشتن حجاب در کوی و برزن تلاشی برای متقاعد کردن مردم است، زمانی که عرف تغییر کند قانون ناگزیر از تغییر است. برای تغییر در وضعیت ایران هر کس هرچه در توان دارد باید انجام دهد، کمتر و بیشتر ندارد، شاید امروز یک‌تکه روسری و شاید در آینده نزدیک صداها بلندتر و قدم‌ها استوارتر شوند برای رسیدن به آزادی واقعی در ایران.
ما “یواشکی” فرهنگ و عرف را عوض می‌کنیم، باشد تا به نتیجه آشکار آن برسیم