متأسفانه عدهای بر این گمان هستند که ایرانیان با آغوش باز به استقبال اسلام شتافتند! به همین دلیل بخشهایی از چند کتاب معتبر و آشنا را جمعآوری کردم که شما دوستان عزیز با این واقعیت آشنا شوید.
عبدالحسین زرینکوب در کتاب دو قرن سکوت مینویسد: فاتحان، گریختگان را پی گرفتند؛ کشتار بیشمار و تاراج گیری بهاندازهای بود که تنها سیصد هزار زن و دختر به بند کشیده شدند. شست هزار تن از آنان به همراه نهصد بار شتری زر و سیم بابت خمس به دارالخلافه فرستاده شدند و در بازارهای بردهفروشی اسلامی به فروش رسیدند؛ با زنان دربند بهنوبت همخوابه شدند و فرزندان پدر ناشناختهٔ بسیار بر جای نهادند.
در حمله به سیستان؛ مردم مقاومت بسیار و مسلمانان خشونت بسیار کردند ب طوری که ربیع ابن زیاد (سردار اسلام) برای ارعاب مردم و کاستن از شور مقاومت آنان دستور داد تا صدری بساختند از آن کشتگان (اجساد کشتهشدگان جنگ را رویهم انباشتند) و هم از آن کشتگان تکیهگاهها ساختند؛ و ربیع ابن زیاد بر شد و بر آن نشست و قرار شد که هرسال از سیستان هزار هزار (یکمیلیون) درهم به امیرالمؤمنین دهند با هزار غلام بچه و کنیز.
(کتاب تاریخ سیستان صفحه ۳۷، ۸۰ – کتاب تاریخ کامل جلد ۱ صفحه ۳۰۷)
در حمله مسلمانان به ری مردم شهر پایداری و مقاومت بسیار کردند؛ بهطوریکه مغیره (سردار اسلام) در این جنگ چشمش را از دست داد. مردم جنگیدند و پایمردی کردند… و چندان از آنها کشته شدند که کشتگان را با نی شماره کردند و غنیمتی که خدا از ری نصیب مسلمانان کرد همانند غنائم مدائن بود.
(کتاب تاریخ طبری؛ جلد پنجم صفحه ۱۹۷۵)
در حمله به شاپور نیز مردم پایداری و مقاومت بسیار کردند بهگونهای که عبید (سردار مسلمان) بهسختی مجروح شد آن چنانکه بهنگام مرگ وصیت کرد تا به خونخواهی او؛ مردم شاپور را قتلعام کنند؛ سپاهیان مسلمان نیز چنان کردند و بسیاری از مردم شهر را بکشتند.
(کتاب فارس نامه ابن بلخی؛ صفحه ۱۱۶ -کتاب تاریخ طبری؛ جلد پنجم صفحه ۲۰۱۱)
در حمله به آلیس؛ جنگی سخت بین سپاهیان اسلام و ایران در کنار رودی که به سبب همین جنگ بعدها به «رود خون» معروف گردید درگرفت. در برابر مقاومت و پایداری سرسختانه ایرانیان؛ خالد ابن ولید نذر کرد که اگر بر ایرانیان پیروز گردید «چندان از آنها بکشم که خونهاشان را در رودشان روان کنم» و چون پارسیان مغلوب شدند؛ به دستور خالد «گروهگروه از آنها را که به اسارت گرفته بودند؛ میآوردند و در رود گردن میزدند» مغیره گوید که «بر رود؛ آسیابها بود و سه روز پیاپی با آب خونآلود؛ قوت سپاه را که هیجده هزار کس یا بیشتر بودند؛ آرد کردند … کشتگان (پارسیان) در آلیس هفتاد هزار تن بود.»
(کتاب تاریخ طبری؛ جلد چهارم؛ صفحه ۱۴۹۱- کتاب تاریخ دههزارساله ایران؛ جلد دوم برگ ۱۲۳)
در شوشتر؛ مردم وقتی از تهاجم قریبالوقوع مسلمانان باخبر شدند؛ خارهای سه پهلوی آهنین بسیار ساختند و در صحرا پاشیدند. چون قشون اسلام به آن حوالی رسیدند؛ خارها به دست و پای ایشان بنشست؛ و مدتی در آنجا توقف کردند. پس از تصرف شوشتر؛ لشکر اسلام در شهر به قتل و غارت پرداختند و آنانی را که از پذیرفتن اسلام خودداری کرده بودند گردن زدند.
(کتابالفتوح صفحه ۲۲۳ – کتاب تذکره شوشتر؛ صفحه ۱۶)
در چالوس رویان؛ عبدالله ابن حازم مأمور خلیفه اسلام به بهانه (دادرسی) و رسیدگی به شکایات مردم؛ دستور داد تا آنان را در مکانهای متعددی جمع کردند و سپس مردم را یکیک به حضور طلبیدند و مخفیانه گردن زدند بهطوریکه در پایان آن روز هیچکس زنده نماند … و دیه چالوس را آنچنان خراب کردند که تا سالها آباد نشد و املاک مردم را بهزور میبردند.
(کتاب تاریخ طبرستان صفحه ۱۸۳ – کتاب تاریخ رویان؛ صفحه ۶۹)
در حمله به سرخس؛ مسلمانان «همه مردم شهر را بهجز یکصد نفر؛ کشتند.» (کتاب تاریخ کامل؛ جلد سوم؛ صفحه ۲۰۸ و ۳۰۳)
در حمله به نیشابور؛ مردم امان خواستند که موافقت شد؛ اما مسلمانان چون از اهل شهر کینه داشتند؛ به قتل و غارت مردم پرداختند؛ بهطوریکه «آن روز از وقت صبح تا نماز شام میکشتند و غارت میکردند.»
(کتاب الفتوح؛ صفحه ۲۸۲)
در حمله مسلمانان به گرگان؛ مردم با سپاهیان اسلام بهسختی جنگیدند؛ بهطوریکه سردار اسلام (سعید بن عاص) از وحشت؛ نماز خوف خواند. پس از مدتها پایداری و مقاومت؛ سرانجام مردم گرگان امان خواستند و سعید ابن عاص به آنان «امان» داد و سوگند خورد «یک تن از مردم شهر را نخواهد کشت» مردم گرگان تسلیم شدند؛ اما سعید ابن عاص همه مردم را به قتل رسانید؛ بهجز یک تن؛ و در توجیه پیمانشکنی خود گفت: «من قسم خورده بودم که یکتن از مردم شهر را نکشم! تعداد سپاهیان اسلام در حمله به گرگان هشتاد هزار تن بود.»
(کتاب تاریخ طبری جلد پنجم صفحه ۲۱۱۶ – کتاب تاریخ کامل؛ جلد سوم؛ صفحه ۱۷۸)
پس از فتح «استخر» (سالهای ۲۸- ۳۰ هجری) مردم آنجا سر به شورش برداشتند و حاکم مسلمان آنجا را کشتند. مسلمانان مجبور شدند برای بار دوم «استخر» را محاصره کنند. مقاومت و پایداری ایرانیان آنچنان بود که فاتح «استخر» (عبدالله بن عامر) را سخت نگران و خشمگین کرد بهطوریکه سوگند خورد که چندان بکشد از مردم «استخر» که خون براند. پس خون همگان مباح گردانید و چندان کشتند خون نمیرفت تا آب گرم به خون ریختند پس برفت و عده کشتهشدگان که نام بردار بودند «چهل هزار کشته» بودند بیرون از مجهولان.
(کتاب فارس نامه ابن بلخی صفحه ۱۳۵– کتاب تاریخ کامل؛ جلد سوم صفحه ۱۶۳)
رامهرمز نیز پس از جنگی سخت به تصرف سپاهیان اسلام در آمد و فاتحان مسلمان؛ بسیاری از مردم را کشتند و زنان و کودکان فراوانی را برده ساختند و مال و متاع هنگفتی به چنگ آوردند.
(کتاب الفتوح؛ صفحه ۲۱۵)
مردم کرمان نیز سالها در برابر مسلمانان مقاومت کردند تا سرانجام در زمان عثمان؛ حاکم کرمان با پرداخت دو میلیون درهم و دو هزار غلام بچه و کنیز؛ بهعنوان خراج سالانه؛ با مسلمانان مهاجم صلح کردند.
(کتاب تاریخ یعقوبی صفحه ۶۲ -کتاب تاریخ طبری جلد پنجم صفحه ۲۱۱۶, ۲۱۱۸ – کتاب تاریخ کامل؛ جلد سوم صفحه ۱۷۸,۱۷۹)
جنایات مسلمانان تنها به این شهرها ختم نشده است و اینها تنها گوشهای از تاراج مسلمانان بود و آشکارا مقاومت ایرانیان در برابر آنان را ثابت میکند.
در کتاب عقدالفرید چاپ قاهره-جلد ۲ صفحه ۵ -سخنی از خسروپرویز نقلشده که میگوید: مسلمانان را نه در کار دین هیچ خصلت نیکو یافتم و نه در کار دنیا. آنها را نه صاحب عزم و تدبیر دیدم و نه اهل قوت و قدرت. آنگاه گواه فرومایگی و پستی همت آنها همین بس که آنها با جانوران گزنده و مرغان آواره در جای و مقام برابرند. فرزندان خود را از راه بینوایی و نیازمندی میکشند و یکدیگر را براثر گرسنگی و درماندگی میخورند. از خوردنیها و پوشیدنیها و لذتها و کاروانیهای این جهان یکسره بیبهرهاند.
مطالبی که خواندید تنها گوشهای از جنایات اسلام را بازگو میکند، بیشک پس از خواندن این مقاله بدان پی بردهاید که پدرانمان چگونه مسلمان شدند و نهتنها با آغوش باز اسلام را نپذیرفتند، بلکه از کشتههایشان، پشتهها ساختند و از خونهاشان، رودها جاری کردند تا ایرانیان بازور اسلام را بپذیرند.