پس از مدتی تأخیر، نشریه همبستگی منتشر شد. در ابتدای سال ۲۰۱۱ به علت بیماری موفق به انتشار نشریه نشدم و پس از آن با اتفاقاتی که رخ داد انتشار این نشریه به تأخیر افتاد. ۱۲ ژانویه رئوف مهربان و همیشه خندان، فرزند عبدالله اسدی دبیر فدراسیون سراسری پناهندگان ایرانی در سن ۲۹ سالگی در یک واقعه ناگواردرگذشت و چندی پس از آن یعنی در ۱۳ فوریه منصور فرزاد یار و رفیق و همرزممان را بطور ناگهانی از دست دادیم. مرگ رئوف عزیز و منصور بسیار سخت و جانگداز بود.
سال ۲۰۱۰ میلادی را با فراز و نشیبهای بسیاری که در سطح بین المللی داشت پشت سر گذاشتیم. ایران چه در عرصه اقتصادی و چه در عرصه سیاسی متحمل ضربات بسیار سختی شد گرچه سردمداران نظام به آن اقرار نمیکنند. مسئله اتمی و تحریمهای گسترده تر که از پیامدهای آن بود برای مردم ایران بسیار گران تمام شد و وضع معیشتی مردم که بد بود را بسیار بدتر کرد. آمار بازداشت فعالین و اکتیویستهای سیاسی، اجتماعی سر به کهکشان گذاشت و اعدام فعالین سیاسی یکی پس از دیگری با وقاحتی هر چه بیشتر صورت گرفت؛ میگویم با وقاحت چرا که در دهه ۶۰ این اعدامها پنهانی بود اما اکنون بدون هیچ تلاشی برای پنهان کردن آن این اعدامها صورت میگیرد. بقول پدر بزرگم: “مورچه هنگامی که به مرگ نزدیک میگردد بال در میاورد” و این ضرب المثل، زبان حال رژیم اسلامی است از نظر من. رژیم مانند مار زخمی خود را به در و دیوار میکوبد و برای نجات خود به هر بند نازک و پوسیده ای نیز آویزان میگردد.
با آغاز سال ۲۰۱۱ موج سرکوبها و دستگیری ها وموج اعدامها در جمهوری اسلامی شدت گرفت. از اول ژانویه تا به امروز به تأخمین سازمان عفو بین الملل هر هشت ساعت یکبار، جمهوری جنایت و سرکوب اسلامی یک نفر را اعدام کرده است. آمار دستگیری و بازداشتها بسیار بالا رفت و گرانی و تورم در جامعه سرسام آور شد. باری همه چیز دست به دست هم داده تا این جانور وحشی هر چه زودتر از بین رفته و سرنگون شود. چند ماه گذشته برای جمهوری اسلامی ایام بسیار سختی بود. مسئله سنگسار سکینه محمدی آشتیانی و درخواست کمک سجاد قادرزاده از مردم جهان و کمیته بین المللی علیه اعدام و سنگسار دیگر هیچ چیز برای حکومت باقی نگذاشت. تمام جوارح و اعضای زخمی رژیم به لرزه درآمدند. مسئله حذف یارانه ها در ایران نیز تبری بود که رژیم با دست خود به ساق پایش زد. حذف یارانه ها وضعیت ضعیف معیشتی مردم را بسیار متزلزل تر کرد و نارضایتی مردم روز به روز در حال فزونی است. انگار از زمین و آسمان بر سر مردم ایران میبارد. مردم نه از نظر جانی امنیت دارند و نه از نظر مالی. چندی پیش با شخصی از ایران گفتگو میکردم؛ این شخص همواره ملاحظه داشت که تلفنی اظهار نظر سیاسی بکند اما اینبار بدون اینکه سؤالی بکنم به من گفت: “میدانی چیست؟ وقتی آدم در کوچه و خیابان راه میرود فقط این حس به او دست میدهد که جامعه مانند بمب ساعتی شده که زمان انفجارش معلوم نیست.” این جمله برای من بسیار جالب و قابل تأمل بود. یک تحلیل سیاسی از وضعیت مردم از دید شخصی که از دل همان جامعه است.
سال ۲۰۱۱ شاهد انقلابات و تحولات ناگهانی و سونامی وار در خاورمیانه و شمال آفریقا بودیم. انقلاب در تونس که پس از خودسوزی یک جوان ۲۷ ساله که با پلیس درگیر شده بود رخ داد مانند یک اپیدمی خوشخیم و امیدبخش به مصر و پس از آن به یمن و لیبی سرایت کرد. مردم در این کشورها برخاستند و خواستار سرنگونی دیکتاتوران حاکم بر جان و مالشان شدند.
انقلابات صورت گرفته در خاورمیانه و شمال آفریقا تلنگر دوباره ای به روحیه مبارزاتی مردم ایران بود. تجمعات و اعتراضات گسترده ای در تهران و سایر شهرهای ایران برگزار شد. این اعتراضات در ۲۵ بهمن صورت گرفت و بار دیگر نشان داد که خیزش انقلابی مردم ایران در تابستان ۸۸ نه تنها خاموش نشده که مانند آتش زیر خاکستری است که با کوچکترین نسیمی از نو گر گرفته و شعله ور میشود.
رژیم خون و نکبت اسلامی از هر زمان ضعیفتر و شکننده تر شده است اما همین مسئله ددمنشی و وحشیگری آن را صد چندان میکند و به نظر من این میتواند دلیلی باشد برای اینکه مردم در ایران نتوانند به سرعت مردم مصر و تونس موفق به سرنگونی رژیم گردند. این حکومت سابقه ۳۲ سال سرکوب سیستماتیک را در کارنامه خود دارد و ارگانهای سرکوب آن بسیار هستند و برای همین در این هنگام که از هر زمانی زخمیتر است سرنگونی و براندازی آن حوصله و بردباری بیشتری نیاز دارد. بازداشت و دستگیری فعالین مدنی و سیاسی و وضعیت وخیم اقتصادی و بقول دوست من بمب ساعتی در حال انفجار جامعه باعث فرار هر چه بیشتر مردم از ایران شده است. آنانکه توان مالی دارند میگریزند چرا که دیگر در ایران از همان درصد بسیار کم امنیت مالی و جانی نیز برخوردار نیستند. مردم ایران میگریزند چرا که دیگر تاب و تحمل زندگی در آن جهنم را ندارند و جان خود و فرزندانشان را بر میدارند و پا به دنیای سخت پناهندگی میگذارند؛ دنیایی که از مشقات نوع دیگری برخوردار است اما این فراریان از جهنم جمهوری اسلامی، پناهندگی را به زندگی در ایران ترجیح میدهند. البته از پس از اعتراضات مردمی در تابستان ۸۸ نگاه دول غربی به پناهندگی ایرانیان کمی و البته فقط کمی تغییر یافته است اما همچنان مسئله پناهندگی ایرانیان برای دول غربی سخت و دشوار است و سیاست منصفانه ای در قبال ایرانیان ندارند.
بر همه روشن است که از بعد از پایان جنگ سرد و فروپاشی دیوار برلین دول غربی ماسک انساندوستانه پناهنده پذیری را از چهره برداشته و چون دیگر بلوک به اصطلاح کمونیستی را در مقابل خود ندارند اصراری هم بر پناهنده دوست نشان دادن خود نمیبینند. کلا سیاست پناهنده پذیری در قبال موج پناهنده متواری از دست حکومتهای دیکتاتوری، سیاستی بی حد غیر منصفانه و انعطاف ناپذیر میباشد؛ اما اضمحلال حکومت اسلامی از بعد از تابستان ۸۸ باعث شد که دول غربی تا حدودی دست از سیاست مماشات با رژیم اسلامی بردارند و کمی قرعه به نفع پناهنده ایرانی بیفتد. البته این به معنای رفع مشکل پناهندگی برای پناهجویان نیست و هنوز هزاران هزار پناهجوی ایرانی در اقصی نقاط دنیا در سختی و مشقت برای یافتن محلی امن برای زندگی بسر میبرند. هنوز پناهجویان ایرانی مدتهای طولانی پشت درب ادارات مهاجرت و امور پناهندگی کشورهای مختلف غربی بلاتکلیف میمانند و یا با جوابهای منفی روبرو میشوند و هنوز پناهجوی ایرانی میبایست روزها و هفته ها دست به اعتصاب غذا زده و لبهای خود را بدوزد تا بتواند از حق زندگی در کشوری مانند یونان برخوردار شود. که البته توضیحات بیشتر در این مورد را میتوانید در مصاحبه ای که نشریه با عبدالله اسدی داشته است بخوانید.
تا جمهوری اسلامی بر سر قدرت است مسئله پناهندگی برای ایرانیان اکتوئل و زنده میباشد و این بدین معناست که ایرانیان در هر کجای دنیا که باشند باید با همبستگی و اتحاد این مشکل را برای خود و دیگر فراریان از ایران اسلامزده هموار و حل نمایند و چه ظرفی بهتر از فدراسیون سراسری پناهندگان ایرانی برای اتحاد و همبستگی و مبارزه برای بدست آوردن حق پناهندگی. فراموش نکنیم که حق گرفتنی است.