از شهروندی تا مهاجرت
بی شک تفاوت میان کشورهای پیشرفته و متمدن امروزی با کشورهای جهان سوم، در رفاه زیستی و نحوۀ نگرش آنها به زندگی و شیوۀ زندگی آنهاست نه موقعیت جغرافیایی، نژاد، مذهب، زبان و یا منابع موجود در آنها. حال آنکه اکثر کشورهای جهان سوم دارای منابع غنی، نژاد مستعد و نیروی کار بالقوه و موقعیتهای جغرافیایی سوق الجیشی میباشند. برای نمونه اگر دو کشور کره شمالی و جنوبی را در نظر بگیریم؛ از نظر نژاد، زبان، منابع، موقعیت جغرافیایی و مذهب تقریباً یکسان میباشند، ولی همانطور که شاهدیم یکی متعلق به جهان سوم و یکی به جهان متمدن و تقریباً پیشرفته. پس چه عاملی باعث عقب افتادگی و سیل مهاجرت شهروندان کشورهای جهان سوم به دیگر نقاط جهان میشود؟
اگر بخواهیم به ریشه یابی علل مهاجرت و پذیرفتن مشقات و خطرات ناشی از آن بپردازیم، نیازمند مطالعات عمیق و دقیق جامعه شناختی، روانشناسی و . . . میباشیم که من قصد پرداختن به آن را ندارم بلکه امروز میخواهم از زاویه یک شهروند عادی ایرانی به برخی از علل مهاجرت هموطنان به خارج از کشور بپردازم. همانطور که قبلاً ذکر نمودم؛ یکی از مهمترین
شاخصها برای زندگی، رفاه زیستی میباشد که خود شامل دو زیر گروه رفاه اقتصادی و رفاه اجتماعی میباشد.
رفاه اقتصادی شامل مسائلی از قبیل بازار کار، میزان درآمد، میزان مصرف سرانه مواد غذایی، پوشاک، مسکن و . . . بوده و رفاه اجتماعی نیز مسائلی از قبیل امنیت اجتماعی، بهداشت، آزادی بیان، حق رأی، آزادی مذهب، تساوی حقوق شهروندی، عدالت، قوانین اجتماعی مترقی، عدم تبعیض جنسیتی و . . . را در بر میگیرد. حال سوال اینست که آیا در کشور ما ایران، واقعاً رفاهی وجود دارد؟ اگر هم رفاهی باشد، چند درصد مردم از آن بهرهمندند؟ در کشوری که سران آن، مردم خود را به دو دسته خودی و غیر خودی! تقسیم میکنند و تازه خودیها را هم دسته بندی مینمایند و تمام زمام امور در دست عدهای قلیل، دست به دست میچرخد و سلسله مراتب نه به تخصص که به وابستگی بیشتر به خودیهای حاکم میباشد؛ مثلاً وزیر راه به وزارت نفت، وزیر نفت به ریاست سازمان انرژی اتمی و . . .میرسند؛ طلاب حوزوی براساس حجت الاسلام، آیت الله و . . . معادل کارشناس ارشد، دکتر و پرفسور و علامه میشوند و به ریاست دانشگاهها و مراکز علمی، دادگاهها و مجالس و غیره میرسند؛ (براستی انسان بیاد حرف بزرگان میافتد که اگر میخواهی مملکتی را نابود کنی کار و امور را به دست افراد نادان بسپار) متخصصین و تحصیلکردههای واقعی ولی غیر خودی، برای رفاه اقتصادی خود چه راهی را باید به پیش بگیرند؟ خیلی از آنان را علاقه به ایران و وابستگی به خانواده، در ایران نگه داشته که برخی به کارهای غیر تخصصی مثل: دلالی، تجارت، مسافرکشی و . . . مشغولند و برخی به تدریس و کارمندی و زندگی بخور و نمیر (زندگی برای زنده بودن نه برای زندگی کردن) قناعت کرده اند. عدهای نیز که تا دیروز با درخشش در میادین علمی و المپیادهای جهانی، خود را افرادی لایق میدیدند، برای رشد و شکوفایی استعدادهای خود و نیز کار درخور تحصیل و تخصص خویش رخت هجرت پوشیده و به امید یافتن بهشت گمشده خویش، راهی کشورهای دیگر میشوند تا بلکه آنان را نه بر اساس تعهد، بلکه بر اساس تخصص بکار گیرند. از قشر تحصیل کرده که بگذریم با توجه به رشد فزاینده بیکاری و تورم و ازدیاد جمعیت، میزان فقر و گرسنگی و متعاقب آن دزدی، اختلاس، کلاهبرداری، تکدیگری، فحشا و . . . در میان مردم رشد چشمگیری پیدا کردهاست و این امر بحدی ملموس و جدی بوده که نه تنها رفاه اقتصادی، بلکه رفاه و امنیت اجتماعی جامعه را نیز با چالشی جدی و خطری بزرگ روبرو ساخته است (که برخی از آنان عبارتند از: افزایش طلاق، افزایش سن ازدواج، افزایش زندانیان بدهکار، افزایش اعتیاد و بیماری و . . .). با توجه به جوان بودن جامعه و نیازهای جوانان برای ایجاد خانواده و ایجاد آیندهای مطمئن برای فرزندان، عدۀ زیادی از جوانان و حتی میانسالان هم برای یافتن کار و درآمد بهتر، راهی کشورهای دیگر میشوند.
تا اینجا به بررسی اجمالی برخی از دلایل مهاجرت بر مبنای رفاه اقتصادی پرداختیم که البته تنها گوشه کوچکی از واقعیتهای جاری در کشورمان است. در ادامه قصد دارم بررسی اجمالی نیز در زمینه رفاه اجتماعی و فشارهای ناشی از عدم وجود آن در جامعه ایران، که عمدهترین عامل مهاجرت نیز میباشد، بپردازم.
بحثی که در این مقاله قصد دارم کمی به آن بپردازم، مبحث امنیت اجتماعی میباشد. آن هم در کشوری با تفکیک جنسیتی! در کشوری که از بدو تولد، افراد بر حسب جنسیت از یکدیگر جدا میشوند، در مدارس، در کنکور، در کلاسهای دانشگاهی، در اتوبوسها، مترو و حتی جدیداً با تأسیس تاکسیها و تاکسی تلفنیهای ویژه بانوان. و نیز طبق دستور محرمانه جدید به وزارت بهداشت و درمان، تا پایان چشم انداز پنجم، پرستاران زن ویژۀ بانوان و پرستاران مرد ویژۀ مردان میباشند و بتدریج ظرف ۱۰ سال آینده، پزشکان مرد حق ویزیت بیماران زن را ندارند و بالعکس! در ادارات دولتی نیز بتدریج باید اطاق کار زنان از مردان تفکیک شود.
در کشوری که نه تنها آزادی اجتماعی بلکه آزادی فردی هم زیر سوال است، نحوۀ پوشیدن لباس، نحوۀ آرایش مو، نحوۀ حرف زدن (در بعضی جاها مثل خیلی از دانشگاهها، حتی نحوۀ راه رفتن و خندیدن هم زیر ذرهبین است). در همه جای دنیا مردم برای حفظ امنیت به پلیس پناه میبرند، اما در ایران پلیسها هر روز با یک نام (یک روز بنام گشت امنیت اجتماعی، یک روز بنام مبارزه با مفاسد اجتماعی، یک روز بنام گشت ارشاد و . . .) به آزار و اذیت دختران و پسران و زنان میپردازند و با آنان همچون دزدان و تبهکاران و یا حتی قاتلین برخورد کرده، آنان را گرفته و با خود میبرند و در مراکز آگاهی، پلاک بر گردن آنان انداخته، عکس گرفته و با گرفتن تعهد به پرونده سازی برای آنان میپردازند. بعد از مدتی که اعتراض عمومی بخاطر آزار و اذیت جنسی زنان و دختران توسط فرماندههان و سران آنان بالا میگیرد، مدتی متوقف و باز با نامی دیگر و شیوهای دیگر شروع میشود. به راستی زندان بزرگیست ایران!
بسیاری از زنان و دختران جوان که برای امور قضایی و شکایت شخصی به دادگاهها مراجعه میکنند، با چنان پیشنهادات و پاسخهای بیشرمانهای روبرو میشوند که بسیاری از آنان از شکایات خود پشیمان و از حق و حقوق خود میگذرند و عطای عدالت اسلامی را به لقایش میبخشند.
نکات شمرده شده تنها بخش کوچکی از تأمین امنیت اجتماعی از سوی قوۀ مجریه و قضایی کشورمان ایران است، بنابراین تعداد زیادی از جوانان نیز برای بدست آوردن کمترین آزادی اجتماعی و داشتن امنیت فردی و زندگی بی ننگ برای خود و یا فرزندان خود راهی دیگر کشورها میشوند (خیلی از مردم برای حفظ امنیت شخصیتی و جانی خود چارهای جز فرار از کشور نمیبینند).