Aftabsavar

محمد آفتابسوار:خانه ما کجاست؟

Aftabsavar

ایرانیان در ایران فقط چون زنده اند زندگی می کنند.ایران سرزمینی که سرشار از جوانان با استعداد و با هوش است تبدیل شده به یک قفس که روز به روز تنگتر و کوچکتر می شود و مردم اعم از پیر و جوان همگی به نوعی در این قفس زندانی شده اند وبا

مشکلات وحشتناک آن دست و پنجه نرم می کنند به گونه ای که هر کس که روزنه ای از خارج این قفس می بیند بدون اینکه به این فکر کند که چه در انتظاراو می باشد فقط به اندیشه است از این روزنه راه به بیرون این قفس ببرد.قابل ذکر است که از انتخابات ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ به این طرف فضای درونی این قفس بسیار وحشتناک تر از سابق به چشم می خورد.بطوریکه حتی بسیاری در خانه و محل کار خود نیز احساس امنیت و آرامش ندارند و با کوچکترین بهانه ای به سراغشان می آیند و رعشه به جان آنها و خانواده شان می اندازند که در این میان چه بسا کسانی بودند که شرایط فرار برایشان مهیا شده و توانسته اند حداقل خود وگاهاٌ خانواده شان را از این شرایط وحشتناک نجات دهند و پناه به کشورهای دیگری آورند که مشکلات بعد از مهاجرت نیز به نوع خود قابل بررسی و  جالب توجه می باشد.

ولی من می خواهم از شرایط بغرنجی که خانواده هایی امثال ما بعد از انتخابات ۲۲ خرداد۱۳۸۸ دچارش شدند برای خوانندگان این نشریه کمی بنویسم.جوانانی هم سن وسال ما که شوق و امید برای زندگی در چشمانشان موج میزند در کنار اقوام و دوستان خود در سرزمین مادری که گرمترین گهواره برایشان می تواند باشد باید چنان مورد اذیت و آزار سردمداران کشورشان قرار بگیرند که  تمام امیدها و آرزوهایشان به ترس و وحشت تبدیل شده و به دلیل اعتراض به اینکه ابتدایی ترین حقوقشان پامال میشود باید مهر خاموشی بر لبانشان نشانده شود و به جرم خواستن حق مورد شکنجه و آزار قرار بگیرند بطوریکه از خانه و کاشانه خود فراری شده ،یا در کشور بصورت فراری و مخفی زندگی کنند ویا مثل ما شانسی برای فرار از کشور داشته باشند و به کشور دیگری پناه ببرند که البته شانسی که به نظر من نوعی اجبار است.چرا که تمام هویت و ریشه خود را رها کرده و پا به جایی می گذارند که هیچ شجره نامه ای درآن ندارند و فقط برای دریافت حق زندگی به آنجا پناه برده اند.

سوال من از این صاحبان قدرت این است که مگر ما جوانان و یا همه ملت ایران چیزی غیر از حقوق قانونی خود خواسته ایم

که اینها اینگونه به سرکوبی ما همت ورزیدند و اینگونه از کردار وحشیانه خود دفاع می کنند.

تا قبل از انتخابات ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ فضای ایران برای همگان سخت و خفقان آور بود ولی همه به گونه ای ترس از بیان این همه فشار و زورگویی داشتند بطوریکه حتی نمی شد در یک مکان عمومی نظر و ایده خود را از عملکرد دولت بیان کنی ولی شرایط بعد از انتخاباتی مردمی که فقط در زبان مردمی بود به گونه ای فرق کرد که همه چیز دیگر هم به راحتی شنیده می شد و هم به زبان آورده می شد.ولی در آنطرف ماجرا استادان دروغگویی و زورگویان تاریخ هم بیکار ننشستند و چنان با اعمال وقیحشان به جان مردم افتادند که گویی ایران تبدیل به یک سلاخ خانه ای شده که قربانیانش وارثان خاک پاکش می باشند و مادران و پدران  این سرزمین نیز نظاره گر پر پر شدن فرزندانشان باید باشند و اگر لب باز کنند و اعتراضی از آنها برخیزد جای آنها نیز در کنار پیکر نازنین فرزندانشان می باشد.

نمی دانم ما تقاص کدام گناه نکرده را پس می دهیم.؟ایران سرزمین پدریمان به جای اینکه مهد پرورش فرزندان موفق و با استعداد خود باشد هم اکنون تبدیل به گورستان فکر و جسم  فرزندانش شده است.

و حال اینکه کسانی امثال ما که از کشور به هر طریقی خارج شده اند و خود را به مکان امنی رسانده اند تکلیفشان چه می شود؟؟

جواب این سوال را چه کسی می دهد؟تازه این اول راه است . قدم در راهی گذاشته ای که چنان فرازو نشیبهایی در پیش راه داری که گاهی اوقات آرزوی مرگ برای خود می کنی و نیز این را به خوبی می دانی که چاره دیگری جز تحمل این مشکلات نداری.چون در قبال شکنجه و آزار و نیز حتی تهدید مرگ که در ایران در انتظارت می باشد این مشکلات برایت نوش می شود.وقتی که خیالت راحت می شود که به کشوری رسیده ای که در آن انسان بودنت را قبول دارند و به نفس کشیدن یک انسان ارزش قائل هستند.اما این آسودگی خیال دیری نمی پاید زیرا با تصمیمات بی مسئولانه بعضی افراد در اینجا تمام امیدهایت نا امید شده و متعجب از اینکه چگونه می شود این ظلم و ستم را به اینان ثابت کرد و چگونه می شود به اینان قبولاند که ما ایرانیانی که اینگونه آواره از سرزمینمان شده ایم چاره ای جز آوارگی و پناهجویی نداشته ایم.وحال تاسف بارتر از هر چیز این می باشد که کشور هایی که دموکراسی و حمایت از حقوق انسانها را پایه اساسی قوانین خود می دانند این همه ظلم و ستم و زورگویی را شاید فقط  در حد یک قصه شبانه برای کودک خود می پندارند و  هرگز به درستی و دقت به آن نمی نگرندو تمام سعیشان در این است که اوضاع وخیم ایران کوچکتر از چیزی که هست نشان دهند و در این میان چه بسا مهر باطل به اظهارات بسیاری از پناهجویان ایرانی زده اند و خوا هند زد و با این سیاست غلط باعث صدمه زدن به سلامتی روح و جسم بسیاری از انسانهای آزاده ای که به جرم حق طلبی آوارگی نصیبشان شده میشوند و اینجا تازه شروع مرحله جدیدی از مبارزه می باشد که اینک جنگ سر این است که چگونه باید به این مدعیان حقوق بشر و انسانیت ثابت کرد که خونخواران جمهوری اسلامی تشنه به خون ملت خودشان هستند و آماده برای رساندن هر جور آزارو شکنجه.

گویی اینان شرایط وخیم و غیر قابل تصور ایران را نمی بینند که جنایتکاران جمهوری اسلامی در روز روشن با ماشین از روی مردم بی گناه وغیر مسلح عبور می کنند و جوانهای رشید و تحصیلکرده را از بالای ساختمان محل تحصیلشان به پایین می اندازند ،زنان را در خیابان جلوی چشم همگان با باتوم مورد ضرب و شتم قرار می دهند،دست به کشتارهای فراوان می زنند،در زندان حرمت مردان و زنان با غیرت و تعصب کشورمان را زیر پای می گذارند ،به آنها تجاوز می کنند و آنها را در بدترین شرایط روحی و جسمی آزار میدهند.

آیا اینها هیچ کدام سندی نیست برای اثبات جنایات وحشیانه جمهوری اسلامی ایران ؟؟؟

آیا چشمانی هست که نظاره گر این همه جنایت باشد؟؟؟؟

به راستی خانه ما کجاست؟!

مقاله:محمد آفتابسوار