ساعت حدود ۹ صبح بود تلفنم زنگ زد فکر می کردم از طرف اداره مهاجرت باشد چونکه از ساعت هشت و نیم صبح که اداره باز شده بود در تماس بودم و میخواستم با یوهان رام یا ورونیکا لیندستراند از مسئولین اداره مهاجرت صحبت کنم ولی فقط پیغام گیر بود و من هم چندین بار پیغام گذاشتم به هر حال جواب تلفن را دادم ،کریم شاه محمدی هستم بفرمائید. گفت من جعفر قادری هستم خواستم به شما بگویم وضعیت فریدون حسن آذری خوب نیست همانطور که خبر دارید از سه شنبه تا حالا نه چیزی خورده و نه چیزی نوشیده است و همچنین محمد امین احمدیان که ناراحتی فشار خون دارد وضعیت او هم بد است و دو نفر دیگر از بچه ها دچاره سرگیجه شده اند. گوشی را گذاشتم و به ۱۱۲ زنگ زدم. به آنها زنگ زدم و گفتم: حال چند نفر از پناهجویانی که اعتصاب غذا کرده اند به شدت خراب شده است و یکی از آنها بنام فریدون چیزی نخورده است و بی حال شده است.
گفتند: خوب پلیس را بفرستیم یا پرستار؟ گفتم: هر دو را بفرستید. گفتند: خوب حالا آمبلانس را می فرستیم ولی آیا آنها زبان سوئدی بلدند؟ گفتم: نه به اندازه کافی. گفتند: خوب حالا شماره تلفن آنها را به ما بده که سه نفری صحبت کنیم و صحبتهای ما را برای آنها ترجمه کن. در مورد وضعیت جسمی آنهای که حالشان خراب شده بود سوال و جواب شد و من هم ترجمه کردم. آمبلانس آمد و می خواستند بچه های که حالشان خراب است را به بیمارستان منتقل کنند. پناهجویان یک صدا گفتند ما از اینجا تکان نمی خوریم یا اینجا می میریم یا اینکه به ایران بر نمی گردیم.
پرستاری که با آمبلانس آمده بود به من گفت: آنها به حرف ما گوش نمی کنند که به بیمارستان بیایند گفتم خوب در چادر کاری بکنید. گفتند: خوب آنهارا معاینه می کنیم و با دکتر تماس می گریم که ببینیم چه کار دیگری می توانیم بکنیم. دکتر آمد و چند نفری را معاینه کرد. سروم غذایی را به محمد احمدیان وصل کردند. چند دقیقه ای که گذشت و هنگامی که با خالد امینی یکی از پناهجویان صحبت می کردم یک دفعه گفت: چرا این سروم را کندند چیزی را که شنیدم باور نکردنی بود شوک بزرگی به وارد شد.
بله به این خاطر سروم را قطع کردند که چهار شماره نداشتند و گفتند: دیگر ما نمی توانیم اینجا بمانیم. ازاین حرکت بسیار ناراحت شدم چون حرکت آنها غیره انسانی بود. به خودم گفتم چه دنیای وارونه ای است. گوشی را قطع کردند ورفتند و نتوانستم حرف دلم را به آنها بزنم. معیار نجات جان یک انسان برای پزشکان اعظامی در یکی از بیمارستان های سوئد داشتن چهار شماره بود ولی اعتراض و اعتصاب پناهجویان هم به نداشتن همان چهار شماره بود که مشخصات هرکسی را با آن شناسای می کنند.
همین حرف را پناهجویان به پزشکان اعظامی زده بودند. گفته بودند: اگر چهار شماره داشتیم اینجا چه کار می کردیم؟ به هر حال به فکر فرو رفته بودم در این هیرویر یوهان رام از اداره مهاجرت زنگ زد و از اینکه نرسیده است جواب تلفن های من را بدهد معذرت خواهی کرد. صدایش گرفته شده بود معلوم بود به پیامهای ما و احتمالا صحبت دکتر یا پرستارها گوش داده بود. گفتم جواب شما به این پناهجویان چیست؟ گفت کیس پیچیده و سختی است من باید با همکارانم دو باره بنشینیم و چاره ای بیندیشیم. ولی حتما بعد از ظهر با شما تماس می گیرم. در انتهای صحبت هایم با یوهان دو باره تاکید مجدد کردم و گفتم: شما باید اینرا متوجه شده باشید که این پناهجویان راه برگشتی به ایران ندارند و به ایران برنخواهند گشت. این پناهجویان پیشمرگ بوده اند و بر علیه جمهوری اسلامی مبارزه کرده اند و حکم هر کدام از اینها قطعا زندان، شکنجه و اعدام خواهد بود. ولی اداره مهاجرت به درخواست پناهندگی آنها جواب رد داده و گفته است شماها از افراد رهبری درجه اول حزب دمکرات نبوده اید به همین خاطر گفتم: حتی اگر این افراد خودشان را به طور داوطلبانه تسلیم جمهوری اسلامی کنند مورد بخشش قرار نمی گیرند. باز هم سهمشان برای مدتی شکنجه و زندان است ولی این پناهجویان تصمیم نگرفته اند که تسلیم بشوند آنها می خواهند مبارزه سیاسی بکنند و گفتم حرف شما و اداره مهاجرت و علیه غیرمنصفانه است، علیه تحزب است و علیه فعالیت سیاسی آنهاست.
قبل از ظهر با چند تا از مطبوعات سوئد تماس گرفتم، آفتون بلادت، مترو، ت ت ، تلویزیون سوئد و رادیو پژواک بعضی ها شماره تلفن من را گرفتند و بعضیها نه، ولی امیدواریم کسانی بیایند و خواستهای به حق پناهجویان را منعکس کنند.
بعد از ظهر به چادر پناهجویان رفتم: اکثرا آنها بی حال دراز کشیده بودند. اول تلاش کردم که آنهارا قانع کنم که اعتصاب غذا سلامتی شما را به خطر می اندازد حد اقل باید چیزی بنوشید ولی تصمیمشان بر ادامه اعتصاب غذا جدی بود وظاهرا هیچ تردیدی درآنها برای شکستن اعتصابشان دیده نمی شود.
از صحبتهای من با اداره مهاجرت پرسیدند؟ من هم به طور مفصل توضح دادم و در انتظار این بودیم که اداره مهاجرت بعد از جلسه ای که در این رابطه داشتند با من تماس بگیرند معلوم بود جلسه اشان به درازا کشیده بود. بعد از ساعت چهار تلفنم زنگ زد و دیدم که یوهان رام ازاداره مهاجرت بود. گفتم خوش خبر باشید. گفت آره، هر کدام از پناهجویان می توانند دو باره به طور فردی در خواست جدید بفرستند. درخواست دسته جمعی به لحاظ حقوقی اشکال دارد و برای اداره مهاجرت غیر ممکن است.
گفتم خوب من اینرا به اطلاع پناهجویان می رسانم ولی این خبر خوبی است اما اصلا قانع کننده نیست و فکر نکنم با این خبر پناهجویان اعتصابی دست از اعتصاب غذایشان بکشند چونکه آنها همگی چندین سال پیشمرگ بوده اند و فعالیت سیاسی داشته اند و برگرداندن هر کدام از آنها به ایران با خطر جانی مواجه خواهند شد. پرسیدم حالا چه کار دیگری باید بکنند روی پرونده فردی آنها تاثیر مثبت داشته باشد؟ چون تا آنجای که من در جریان هستم آنها روی دورو بر محل اعتصابشان شعار نوشته اند، عکسهای زیادی را از آثار جنایت جمهوری اسلامی به نمایش گذاشته اند و محیط دورو برور خود را به یک آکسیون بزرگ علیه جمهوری اسلامی تبدیل کرده اند و با مطبوعات و رسانه های مختلف گفت و گو می کنند و …. نماینده اداره مهاجرت هم منظورش از ارائه مدارک جدید همین فعالیت ها بود.
لازم به ذکر است که در این رابطه به طور مرتب با عبدالله اسدی دبیر فدراسیون سراسری پناهندگان ایرانی در تماس و تبادل نظر بوده ام و این دومین گزارشی است که در این مورد منتشر می کنینم. علاوه بر این در روز پنجشنبه ۲۹ سپتامبر از طرف نهاد کودکان مقدمند و فدراسیون سراسری پناهندگان ایرانی دریک نامه سرگشاده از اداره مهاجرت خواسته ایم در اسرع وقت به پرونده پناهجویان اعتصابی رسیدگی نماید.
پناهجویان اعتصابی موافقت کردند که بطور فردی درخواست جدید بفرستند ولی در عین حال اعلام کردند تا گرفتن جواب به اعتصاب خود ادامه می دهند.
نکته مهمتر این بود نماینده اداره مهاجرت گفت:همه آنها لازم است به طور فردی دارای وکیل باشند.
ساعت نه و نیم شب بود که جعفرحسن قادری زنگ زد و گفت خواستم شما را در جریان بگذارم که فریدون حالش خیلی بد شده است و به بیمارستان زنگ زدیم آمبولانس آمد و او را به بیمارستان منتقل کردند. گفتم که فردا در اولین تماس با ادار مهاجرت وضعیت شما را باز گو خواهیم کرد.
کریم شاه محمدی از طرف
نهاد کودکان مقدمند – استکهلم
و همبستگی، فدراسیون سراسری پناهندگان ایرانی- سوئد
۲۰۱۱-۰۹-۲۹