اصغر ارسنگ
free.iran.2575@gmail.com
کارنامه ننگین و خونین سه دهه حکومت جنایتکاران اسلامی
پس از به قدرت رسیدن اسلام سیاسی و استقرار رژیم دیکتاتوری و ضد انسانی حکومت اسلامی ایران که توسط خمینی جلاد بنیانگذاری شد، نیات واقعی خمینی و حامیانش آشکار گردید. حکومت جدید برای حفظ سیستم پیشین و تامین منافع سرمایه داری جهانی، از همان آغاز راه برخورد قهر آمیز را با ملت که تازه زنجیرهای ظلم و ستم حکومت شاه را از تن برداشته و در پی آزادی و برابری و عدالت بودند در پیش گرفت و این رویه را تا به امروز ادامه داده است و در واقع بقای رژیم ضد انسانی و جنایتکار جمهوری اسلامی در سرکوب بی امان مردم است.
باری حکومت اسلامی خمینی، با ایجاد رعب و وحشت شدید در جامعه، از طریق شکنجه و اعدام فعالان سیاسی و استفاده از نیروی نظامی برای سرکوب حرکت های آزادی خواهی در سراسر ایران، اعلام موجودیت کرد. به دستور خمینی ستمگر، در سال ۱۳۵۸، نیروهای نظامی و شبه نظامی، به کشتار توده های مردم دلیر و آزادیخواه ترکمن صحرا، کردستان و … پرداختند.
افراد بسیاری در سرکوب توده های مردم نقش داشتند. از جمله عوامل قلع و قمع مخالفین حکومت اسلامی در ابتدای قدرت گرفتن خمینی، سر لشگر قره نی را می توان نام برد که از طرف خمینی آدمکش و دارودسته اش به عنوان رئیس ستاد کل ارتش حکومت اسلامی تعیین شده بود و ماموریت جنگ بر علیه توده های ستمدیده را بر عهده داشت. او ضمن انجام عملیات جنگی بر علیه توده های مردم دلیر کردستان، اقدام به صدور بیانیه می نمود (که از رادیو و تلویزیون رژیم پخش می گردید) که در آن ها با ضد انقلابی نامیدن توده های انقلابی مردم، آن ها را مورد تهدید قرار داده و ضد انقلابی می خواند و “ضدانقلابیون” ( به زعم خود) را، وعده می داد که کیفر سختی خواهند دید.
حمله نیروهای نظامی و شبه نظامی به ترکمن صحرا، کشتار خلق عرب، حمله مسلحانه به صیادان بندر انزلی، حمله وحشیانه به کارگران بیکار در اصفهان که در طی آن کارگر مبارزی به نام “ناصر توفیقیان” را در خون غلطاندند، وحشیگری در حق مردم تبریز، حمله به کتابفروشی ها و … از جمله وقایع خونینی بود که حکومت اسلامی در همان آغاز برای مردمی که دیکتاتوری شاه را انداخته بودند، تدارک دید و اجرا نمود.
از دیگر اقدامات رژیم برای سرکوب جامعه، یورش به دانشگاه ها بود. دانشگاههای ایران، با از خود گذشتگی دانشجویان، از مهمترین کانون های اصلی حضور و فعالیت مخالفان علیه رژیم ضد انسانی و جنایتکار اسلامی ایران بودند، به طوری که حکومت قادر به پیشبرد اهداف خود در آن جا نبود. از این رو، در اواخر فروردین ماه سال ۱۳۵۹خورشیدی، شورای انقلاب (با تایید خمینی جنایتکار) به گروههای سیاسی فعال در دانشگاه ها، برای تخلیه دفترهای خود مهلتی سه روزه داد. طی این روزها درگیری و خشونت در دانشگاههای مختلف ایران شدت گرفت و تعدادی از مخالفین حکومت کشته و زخمی شدند. در پی اعمال این خشونت ها که توسط مزدوران خمینی جلاد اعمال می گشت، دانشگاهها و مراکز آموزش عالی کشور، به مدت دو سال تعطیل گردیدند. صدها تن از استادان و هزاران تن از دانشجویان دگراندیش و چپ از دانشگاه ها اخراج شدند. ستادی که برای پاکسازی گسترده دانشگاه ها و اخراج استادان و دانشجویان دگراندیش تشکیل شده بود، “ستاد فرهنگی” نام داشت و اعضای آن را علی شریعتمداری، محمد جواد باهنر، مهدی ربانی املشی، حسن حبیبی، عبدالکریم سروش، شمس آل احمد و جلال الدین فارسی تشکیل می دادند و ریاست ستاد را سید علی خامنه ای بر عهده داشت. این ستاد در آذرماه ۱۳۶۳ به شورای عالی انقلاب فرهنگی تغییر نام داد.
نظارت بر شورا بر عهده رهبر رژیم ضد انسانی جمهوری اسلامی بود. خمینی جلاد در پیامی به مناسبت تشکیل این ستاد، به “ضرورت انقلاب اسلامی در دانشگاههای سراسر کشور و تصفیه اساتید مرتبط با شرق و غرب و تبدیل دانشگاه به محیطی سالم برای تدوین علوم عالی اسلامی” تاکید کرده بود. ستاد انقلاب فرهنگی در این دوره به تصفیه افراد و چهره ها و نیروهای مخالف رژیم اسلامی پرداخت. پس از تصرف و پاکسازی دانشگاهها توسط مزدوران خمینی ظالم، در آذر ماه سال ۱۳۶۳ دانشگاه ها بازگشایی شدند.
رژیم دیکتاتور اسلامی ایران کوشید تا معیارهای ارزشی را در جامعه به دلخواه و در راستای اهداف خود تغییر دهد و بی باوری و بی آرمانی را در به ویژه در میان جوانان اشاعه دهد. تبلیغ اسلام سیاسی( اسلام ناب محمدی) و ترویج افکار واپسگرایانه و سمی در جامعه، تلاشی در این راستا بود. حکومت اسلامی خمینی جنایتکار که با وانمود کردن حمایت از توده ها توانسته بود به قدرت برسد و در واقع به طور کامل به امپریالیسم وابسته بود، وظیفه داشت جنبش آزادیخواهی مردم را به هر شیوه ممکن سرکوب نماید و راه غارت ثروتهای ایران توسط امپریالیست ها- با استثمار وحشیانه کارگران و زحمتکشان کشور را باز نگاه دارد. به دیگر سخن، نظم و امنیت دلخواه سرمایه داری جهانی را، که توسط توده های انقلابی به هم خورده بود، مجددا در جامعه بر قرار سازد.
طبیعی بود که توده های شجاع و جسوری که رژیم شاه را انداخته بودند، خواسته هایی انقلابی داشتند و به سادگی تسلیم و تمکین در برابر حکومت ظلم و جنایت اسلامی را نمی پذیرفتند اما خمینی جلاد و عواملش، با وحشیگری های غیر قابل توصیف، در برابر خواسته های به حق توده های انقلابی ایستادند و برای سرکوب آنان و خاموش کردن هر مبارزه و هر گونه صدای آزادیخواهی در ایران، انواع جنایات را انجام دادند.
مسئله، برقراری نظم ضد انقلابی پیشین با تحکیم پاپه های یک رژیم مذهبی در جامعه بود، پس جنایتکاران رژیم اسلامی شروع به دستگیری توده های مردم و فعالان سیاسی کردند و در دهه ۶۰ چنان شرایط و فضای اختناق و کشتاری از جمله در زندان های سراسر کشور آفریدند که در تاریخ معاصر ایران بی سابقه بود. شکنجه گران و آدمکشان رژیم ضد انسانی اسلامی در زندانها، در تلاش برای تخلیه اطلاعات زندانیان و درهم شکستن آن ها به انواع و اقسام اعمال خشونت بار دست زدند و فجایع بسیاری آفریدند.
تصاویری که از زندان های ایران در سال های دهه ۱۳۶۰، در میان خاطرات و نوشته های مختلف زندانیان سیاسی ترسیم شده و در دست است، تصاویر بسیار وحشتناکی است که به درستی هر کدام گوشه ای از جنایات رژیم را نشان می دهند. گردانندگان رژیم ضد انسانی اسلامی، خود رسما از شکنجه مبارزین و کشتن آن ها در زیر شکنجه، به عنوان یک دستور و فتوای صادره از سوی “امام” سخن می گفتند.
عوامل حکومت، پس از خرداد ۶۰ و در حالی که به شدیدترین وجهی به سرکوب مبارزات توده ها مشغول بودند، به اشکال گوناگون، قساوت و وحشی گری های خود را در زندانها، از طرق مختلف در معرض دید همگان قرار دادند. یک نمونه بارز، اعدام دختران کم سن وسال سیاسی در دهه ۶۰ بود که لباسهای این عزیزان را با مقدار ناچیزی پول که به نشانه مهریه بود به خانواده های آن ها تحویل می دادند و این گونه، رسما مورد تجاوز قرار گرفتن دختران مبارز را قبل از اجرای حکم اعدام، وقیحانه به خانواده هایشان اطلاع می دادند. پاسدارانی که مرتکب چنان عمل وحشیانه ای شده بودند، با یک کله قند به در خانه جانباختگان می رفتند و در نهایت وقاحت، موضوع را به خانواده ها اطلاع می دادند. توجیه این اعمال کثیف آدمکشان جمهوری اسلامی این بود که در اسلام چنین است که دختر باکره پس از مرگ مستقیما به بهشت می رود و برای جلوگیری از این امر، پاسداری می بایست وی را یک شب صیغه نماید تا درب بهشت به روی این دختران بسته شود. در واقع با چنین اعمال و برخوردهایی، رژیم ضدانسانی اسلامی نشان می داد که در جهت ایجاد وحشت در میان مردم، از تمام شیوه های آزار و شکنجه و در نهایت اعدام استفاده می کند.
در اوایل دهه ۶۰ در حالی که برای به زیر سلطه کشاندن کامل توده های مردم و مخالفان رژیم، مزدوران رژیم در هر کوی و خیابان به مخالفین حمله می نمودند و آنها را می کشتند و یا زخمی و دستگیر می نمودند، روزنامه ها از قول دادستان انقلاب اسلامی وقت ( مزدور جلاد موسوی تبریزی) می نوشتند: “هر کس در برابر این نظام امام عادل بایستد کشتن او واجب است و زخمی اش را باید زخمی تر کرد که کشته شود.” و یا روزنامه کیهان سخنان مشمئز کننده محمدی گیلانی را منتشر می کرد که: “اسلام اجازه نمی دهد که بدن مجروح افراد یاغی به بیمارستان برده شود بلکه باید تمامشان کشته شوند”.
اگر به شرایط جامعه ایران در مقطع بعد از انقلاب ۵۷ توجه کنیم، خواهیم دید که دلیل جنایت ها و وحشیگری هایی که مسئولین حکومت اسلامی و عواملشان انجام دادند، جز این نبود که آنها، به طور مشخص و در واقع، خود را درگیر در نبردی با توده های تحت ستم ایران می دیدند و به خوبی آگاهی داشتند نتیجه جنگی که با مردم آغاز کرده اند، مرگ یا زندگی خودشان است، ضمن این که آن ها باید وظیفه ای که از طرف امپریالیست ها بر عهده شان قرار گرفته بود را، به نحو احسن، به پایان می بردند و توده های مردم و فعالان سیاسی را کاملا سرکوب می ساختند. از همین رو، ارقام کشته شدگان و ابعاد جنایات برایشان اهمیت نداشت. در این مقطع خمینی جلاد با استناد به قرآن و روایت هایی از محمد و امامان، با وقاحت هر چه بیشتر و آشکارتری، علنا فرمان سرکوب هر چه وحشیانه تر توده های مردم و فعالان سیاسی را داد و گفت: “یوم الله واقعی روزی است که امیرالمومنین شمشیرش را کشید و خوارج را تا آخر درو کرد و تمامشان را کشت، ایام الله روزهایی است که خداوند تبارک و تعالی یک سیلی را وارد می کند، یک توفان را وارد می کند، به این مردم شلاق می زند که آدم بشوند، امیرالمومنین اگر می خواست مسامحه کند شمشیر نمی کشید تا ۷۰۰ نفر را یک دفعه بکشد.” بیان این سخنان در آن زمان، در راستای آماده سازی فضا برای سرکوب هر چه بیشتر آزادی خواهی و آزاد اندیشی و تحکیم اختناق موجود صورت می گرفت.
به تدریج اعمال خشونت توسط رژیم به امری عادی و روزمره در سطح جامعه تبدیل گشت. به عنوان مثال، شلاق به عنوان مجازات برای برخی جرایم!!! مانند شرابخواری، امروزه در جامعه ایران به یک موضوع معمولی تبدیل شده است. اما باید توجه کنیم که جا انداختن چنین امری در میان جوانان در دهه ۶۰ ، آن هم در حالی که حتی تصور شلاق خوردن برای چنین امری برای آنان دشوار بود معنا و مفهوم خاص خود را داشت. در شرایطی که حکومت ضد انقلابی اسلامی با توسل به ریا و فریب، سوار بر جنبش مردم شده بود، تحمیل چنین مجازات های وحشیانه قرون وسطایی در جامعه، جز با تثبیت نظام حاکم ممکن نبود زیرا پرده فریب را از چهره رژیم به کنار می زد. کما این که طی این پروسه، حتی نا آگاه ترین افراد نسبت به امور سیاسی و اجتماعی، متوجه ماهیت ضد انسانی رژیم اسلامی گشتند.
در پی استقرار حکومت اسلامی، انواع رفتارهای وحشیانه و غیرانسانی از سوی حکومت نسبت به مردم صورت گرفته است. به عنوان نمونه، اعدام در ملاء عام در سراسر کشور اجرا می گردد و در واقع به نمایش گذاشته می شود. اگر خوب توجه کنیم، تصویری که از عملکرد حکومت ایران پس انقلاب ۵۷ مشاهده می کنیم، پلیدی، تباهی، جنایات و فجایع بی شماری است که به دست رژیم ضد انسانی اسلامی آفریده شده است. جنایاتی که در ابتدا به دستور خمینی جلاد و توسط مزدوران حکومت صورت گرفت و در ادامه توسط جانشینانش، ادامه یافت؛ تا با حذف مخالفین و به بند کشیدن جامعه، غارت ثروت های ملی ایران توسط سرمایه داری جهانی ادامه یابد.
این بحث ادامه دارد.