علیرغم سم پاشی بورژوازی در ذهن انسانها و سمت و سو دادنِ همه جانبه این نظام به بهای نام و نان برای از بین بردن رحم و مروّت و عواطفِ انسانی، و بخصوص کشتنِ فهم در انسانها، امّا ما می بینیم علیرغم هر تلاشی از جانبِ این نظام، انسانها هنوز به میثاق اول انسانیت وفا دارند.
بشریت هنوز در چنگال عوارضی چون بی احساسی، بی هویتی، بی هوشی و مستی، خواب آلودگی و تنفر، قرار نگرفته است و کل تاریخ صحنۀ این تغیر و تحول در بینِ آدمها است. انسان دوستی، نوع دوستی، کمک به همنوعان در هر شرایطی در طول تاریخ بشر همیشه دغدغۀ انسانها بوده و هست و خواهد ماند.
شهرِ ورتسبورگ آلمان با متحصنینی که به گرمی در قلبِ بزرگِ خود جای داده است نوع دوستی در بین انسانها را اثبات کرد. بار دیگر انسانیت را زنده نشان داد و انسانها را با عشق و عواطفِ انسانی دو باره در کنار هم چید و فرهنگِ اختلاف، فرهنگِ ضدیت و فرهنگِ خصومتِ بشر علیه همدیگر را به تابوت سپرد.
وهم اکنون مردمِ این شهر هویتِ انسانی را بدون رنگ و پوست و زبان و ملیت در مقابل آفت ها و آسیبها پاس می دارند و فهم، احساسِ انسانی، انصاف، آزادگی و آزادمنشی، انسانیت، و باز انسانیت را به سوی رشد هدایت می کنند.
پناهجویانی که چشم به افقِ انسانیت دوخته بودند همراه مردمِ شریفِ این شهرِ وحدت را ساختند و باهم تکرار کردند. و واژهایی چون انسان دوستی،مدافعین انسان، انسانیّت، پریشانی و ترسِ شبِ اولِ تحصن که به درازای عمر تا کنونی این پناهجویان بود به نور آفتابِ عاطفه های فروان این مردم شریف وصل گردید و فصلِ بازگشتِ طبیعی انسان را نوید داد. باز گشت به سوی راه و رسمِ دوستی و همدلیِ ، باز گشت به سوی مهربانی در بین انسانها، باز گشت به سوی ادراک و احساس انسانی در وجودِ انسانها. مردمی که در روزِ یکشنبه در تظاهراتِ صدها نفرۀ خود در دفاع از این پناهجویان صدا بر آوردند که ما با هر زبان و رنگی که داریم همه با هم در کنار هم می مانیم، همه انسانیم و انسان خواهیم ماند. در بستر جامعه بشری سیاهی و منکوب کردنِ انسانها از شاه کارهای نظام سرمایه داری است. امّا امانیسم جامعه در هیئت دیگری از خود دفاع می کند و انسانیت را فریاد می زند، این اتفاقی است که در این شهر افتاده است. تحصنِ پناهجویان ایرانی در قلبِ بزرگ مردم این شهر حرکتی بود برای شناخت دقیق انسان از خود و از همنوعش.
متحصنین”آنچه که ما می شنیدیم کاملاٌ مغایرت دارد بر آنچه که در طول این ۹ شبانه و روز از این مردم دیدیم” !
در این نوشته من سعی بر گزارش این تحصن یا اعتصاب غذای این پناهجویان عزیز را ندارم، چون هر روزه به اندازه کافی چه توسط جراید آلمانی، چه از طریق فدراسیون سراسری پناهندگان واحد آلمان و چه از طریق سایتها و فیس بوک خود این عزیزان بدان اشاره شده و خواهد شد. آنچه مرا به این نوشته کوتاه وا داشت اتفاقاتی است که روی می دهد و ار دیدگاها پنهان می ماند. دیدنِ مردم این شهر، کمکهای بی دریغ و همه جانبۀ آنها از کوچک و بزرگ، پیرو جوان، از دانشجو تا کارگر و بی کار، از بسیاری از کارمند انِ ادارات محتلف تا واحدهای که از شهر های دیگر به اینجا می آیند است یا بهتر بگویم منعکس کردن قطره آبی از دریای بی کران این مردم.
یکی از این عزیان پناهنده چنین گفت “شبِ اولِ این تحصن هر صدای نا هنجاری را حمله به خود تلقی می کردیم. طبق شنیده های که از این استان شنیده بودیم هر دم می گفتیم که همین الآن بما حمله می شود. امشب ما را می برند و معلوم نیست چه بلایی به سرمان می آید، حتی چند جوان آلمانی که به ما کمک می کردند روز اول گفتند که برای پیش بردن این حرکت ما در این شهر تنهای تنها هستیم و همه مخالفِ این حرکت هستند. امّا امروز من می فهمم که ما در میان چه مردمِ شریفی قرار داریم”
من از صدها مثال و حرکتها و کمکهای مردم این شهر به متحصنین چند نمونه را ذکر خواهم کرد تا عمق انسانیت و کمکهای مردمِ این شهر به این پناهجویان را نشان دهم. روز اول مردم احساس می کردند که این چادرها با این همه عکس از جنایات رژیم اسلامی حتما می خواهند جنایات حکومت اسلامی را بما نشان دهند. روزهای دوم و سوم بود با نوشته های که به زبان آلمانی به دور و بر چادر زده شد و با مردم صحبت گردید، مردم فهمیدند که اینها پناهندگان سیاسی هستند که از دست فاشیسم اسلامی ایران به آلمان پناهنده شده اند. مخصوصا پس از اینکه ۹۹ در صدیهای این شهر با پناه جویان اعلام پشتیبان کردند و چادرهای خود را در کنار چادرهای این دوستان زدند. دیگر پناهجویان با مردم این شهر قاطی شدند، یکی شدند، و شب و روز با هم هستند. هر روزه صدها نفر به دیدن این دوستان می آیند پتیشن را امضا می کنند کمک مالی می کنند. همه می پرسند که چه نوع کمکی لازم دارید، ما می توانیم برای شما چه کاری انجام دهیم.
این حرکت چنان توده ای شده است که مردم این شهر متحصنین را مثل بچه های خود می دانند. این دوستان می گفتند که آقایی آمد و گفت این کارت من است آدرس و شماره تلفن من را داشته باشید از ساعت فلان تا ساعت فلان می توانید به خانه ما بروید دوش بگیرید. مرد جوانی آمد و گفت این آدرسِ منزل من است، این هم کلید منزل در طول روز به آنجا بروید و دوش بگیرید. جوانی دانشجو آمد همین را گفت و … این چه حرکتی است. چه انسانیتی است که حکم می کند، کسی که نمی شناسید، فقط می دانید که بعنوان یک پناهندۀ سیاسی در چادری متحصن شده است آدرس و کلید خانه ات را به او بسپارید و بگویید به خانه من برو خودت را بشوی. یا ببری خانه ات بعد از استحمام بسیار زیبا او را دو باره به چادربر گردانید. آیا چون فقط می دانند که این انسانها در مدت این چند شبانه و روز به دوش گرفتن نیاز دارند؟ آیا فقط این مسئله دیگر است؟ درود بر این انسانیت. بنظر من فوق العاده جالب و زیباست. این یعنی عمقِ نوع دوستی و حرکت طبیعی انسان و عمل اجتماعی آدمها در مقابل هم.
ادامه دارد. زنده باد انسانیت.
چهار شنبه ۲۸ . ۳. ۲۰۱۲