در کشوری متولد شدم که از همان ابتدای تولد، درد بود و فشار و فلاکت. دلیلش وجود رژیمی بود که با زور دین، مذهب و قوانین ضد انسانی سعی بر این داشت که خون اکثریت را در شیشه کُند. ماشین قتلی که با خون تغذیه می شد و بر گرده مردم سوار شد. سیستمی که جهل و جنایت، بر وجودش گره خورده و کسی را جز خود نمی پسندد. نام آن گهواره خونین “جمهوری اسلامی” است.
جمهوری اسلامی از همان ابتدای بر سر کار آمدنش چراغ قوه های تفتیش عقایدش بر پا بود و با آن چراغ قوه ها، به مغز تمامی انسان های آزاده سرک می کشید و سعی بر این داشت که مخالفان را زیر خط کشی های خود، مدفون کند.
چه می پذیرفتی و چه نه، باید زیر بار ظلمت گهواره جنایتی به نام جمهوری اسلامی زجر می کشیدی. هر چه سن مان بیشتر شد مواردی که باعث شود زندگی را با نگرانی دنبال کنیم بیشتر و بیشتر! جمهوری اسلامی، باعث شد که سرشت زندگی از دست خانواده رها و هر یک را تار و مار کرد. بعد از فشارهای بسیاری که بر ما وارد شد، به نوعی از خانه و کاشانه امان، بیرونمان کردند و هر یک راهی سرزمین هائی شدیم که هیچگاه احساس خانه پدری مان در آن نبود. هر یک در گوشه ای از این کره خاکی، از جنوبی ترین مکان های امریکای لاتین گرفته تا شرق دور، احساس غریبی را با پوست و استخوان درک کردیم. حال درک کردیم که حتی آسمان هم اینجا زندانی است.
حال فهمیده ایم که وقتی پناهنده هستی، درد در وجودت ریشه می دواند. حال درک کردیم که استرس راهش را به زندگی هایمان، پیدا کرده است.
به عنوان یک پناهنده که تجربه فشار و برخوردنژاد پرستانه را در کشورهای مختلف درک کرده، به راحتی می توانم درک کنم که پناهجویانی که پشت درب بسته ادارات مهاجرت قرار گرفته اند، چه می کِشند. من می دانم و من می توانم حس و استرس دیپورت را درک کنم، زیرا در این شرایط زیست کرده ام. وقتی پناهجوئی لب می گشاید، ناهوشیار تمام گذشته مانند فیلمی دردناک از مقابل دیدگانم می گذرد. من درک می کنم در درد مدفون شدن یعنی چه! می فهمم فریاد کشیدن از اعماق بطن یعنی چه!
وقتی این دوران در من زنده می شود، وقتی یاد این فکر می افتم که از خانه و کاشانه، از محل تولدم من را بیرون راندند تنها چیزی که مرا به آرامش می رساند، اطلاع رسانی وضعیت پناهجویان است. تنها فعالیت برای دفاع از حقوق از دست رفته پناهجویان، می تواند مرا به زنده بودن زندگی برگرداند. حال قصد دارم زندگی چند پناهجو را برای شما ورق بزنم:
“لیدا ف”
ایشان از سال ۲۰۰۵ طعم تلخ خانه بدوشی را در ترکیه چشیده و در سخت ترین شرایط، زندگی کرده است و در نبود امکانات رفاهی و آسایشی، با تنها دخترش روزگار را سپری کرده است.
پس از احساس خطر دیپورت، با سختی خود را به کشور بلژیک رسانده و همچنان پشت درب بسته اداره مهاجرت بلژیک قرار دارد. شاید بودن تنها دلیلی باشد، که لیدا و لیداها در شرایط اسفبار می پذیرند، می پذیرند که هستند پس محکوم هستند به نبرد با زندگی نا برابر!
“مجتبی ف”
بیش از ۲۲ ماه است که در کمپ های استرالیا به سر می برد و بدون دریافت هیچ جوابی، سر در گم است!
طبق تائید پزشکان استرالیا، وی در وضعیت وخیم جسمی و روحی قرار دارد! او که تا کنون در مراحلی، مورد جراحی قرار گرفته، کماکان نیاز به ۳ عمل جراحی دیگر، نیز دارد. مجتبی همانند مابقی زندانیان سیاسی در ایران، مورد ضرب و شتم و شکنجه های وحشیانه قرار گرفته و رفتارهای ضد انسانی جمهوری اسلامی، زندگی اش را مختل کرده و باعث شده، که زندگی اش را با نگرانی دنبال کند. او در این مدت رنگ خوشی را ندیده و روزها را با درد، سپری می کند.
درخواست مجتبی از تمامی فعالین و گروه هایی که از حقوق انسان ها دفاع می کنند این است: که صدای او باشند و سعی کنند با گزارش رفتارهای دولت هایی که باعث این رویداد ها می شوند، از حقوق پناهندگان و پناهجویان دفاع کنند.
“مریم افتخاری”
پناهنده ای که در کشور انگلستان مورد بی قانونی قرار گرفته و تیرگی را در زندگی اش حس می کند. با ورق زدن زندگی او می توان لایه های درد را در پیکرش حس کرد. او که منتظر دریافت وقت برای دادگاه پرونده پناهندگیش است، در حال حاضر از هیچ حمایتی بر خوردار نیست و دولت انگلستان هم با نهایت بی رحمی با او رفتار کرده است. چنان فشار روحی و روانی بر او وارد شده است که هفته گذشته در بیمارستانی واقع در لندن، مورد عمل جراحی قرار گرفت. به نظر من اتفاقی که برای او روی داد، حاصل استرسی بود که دولت حال حاضر انگلستان، بر او روا داشته است ! دولت وقت، با بر سر کار آمدنش، آنقدر قانون های ضد انسانی مقابل پناهندگان طرح کرد، که مریم و مریم ها سرشت زندگی را از دست دادند و یک به یک راهی بیمارستان و مراکز درمانی شدند.
مریم بیش از ۶ ماه است که پشت درب بسته اداره مهاجرت انگلستان قرار گرفته و همچنان از این که در این کشور او را به عنوان پناهنده نمی پذیرند رنج می برد.
“پژمان م ت”
پژمان یکی از شاعرین جوانی است، که پس از اصطکاک میان مردم و جمهوری اسلامی، کشور را ترک کرده و پس از ورود به ترکیه، با شرایط ایده آلالی رو به رو نشد و این شرایط با زلزله ای که روی داد ، همه چیز را بد و بدتر کرد. پس از اینکه مورد عدم رسیدگی و حمایت در مقابل زلزله از سوی دولت ترکیه قرار گرفت، ترکیه را به مقصد کشوری امن ترک کرد و در حال حاضر در کشور اتریش پشت درب بسته ی مهاجرت این کشور قرار گرفته است و از همه فعالین و مدافعان حقوق انسانی می خواهد، که از پناهندگان و پناهجویان دفاع کنند و نگذارند که حقوق آنها پای مال شود.